کارگران معدن الماس کیمبرلی در آفریقای جنوبی پس از پایان هر شیفت کاری با اشعهی ایکس مورد بررسی قرار میگرفتند، مبادا که الماسی دزدیده باشند.
آفریقای جنوبی 1954
https://eitaa.com/zandahlm1357
اين صحنه سورئال كه ميبينيد و انگار اصلا رو كره زمين نيست یکی از معادن نمك گرمساره
در منطقه گرمسار 27 معدن نمک وجود دارد و درجه خلوص نمک این معادن بالای 98 درصد است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
تصوير هتلي در حال ساخت در چين كه در گودالي كه قبلا معدن بوده است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و دهم سپس با نگاه مؤمنانهاش ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و یازدهم
از سرِ میز غذا بلند شدم و با قدمهای کوتاهم به استقبالش رفتم. هر چند از دیدن دوباره من و مجید خوشحال بود و به ظاهر میخندید، ولی چشمانش به غم نشسته و هر چه تعارفش کردیم، سیری را بهانه کرد و سرِ میز غذا نیامد. من و مجید هم مجبور شدیم زودتر غذایمان را تمام کنیم و کنار عبدالله بنشینیم که خودش بیمقدمه سؤال کرد: «چه خبر؟ جایی رو پیدا کردید؟» مجید نگاهی به من کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد: «یه جایی رو من امشب دیدم، حالا قراره فردا با الهه بریم ببینیم.» و عبدالله مثل اینکه دنبال بهانهای باشد تا سرِ حرف را باز کند، نفس بلندی کشید و از مجید پرسید: «برای پول پیش میخوای چی کار کنی؟ میای از بابا بگیری؟» که باز گلویم در بغض نشست و به جای مجید، من پاسخ دادم: «چجوری بیاد بگیره؟ مگه ندیدی بابا اون روز چجوری خط و نشون میکشید؟» و مجید اجازه نداد حرفم به آخر برسد و با لحنی قاطعانه جواب عبدالله را داد: «آره. فردا صبح میرم نخلستون باهاش صحبت میکنم.» از این همه سماجتش عصبانی شدم و با دلخوری اعتراض کردم: «یعنی چی مجید؟!!! تو نمیفهمی من چی میگم؟!!! میگم بابا منتظر یه بهانهاس تا عقدهاش رو سرت خالی کنه! اونوقت خودت با پای خودت میخوای بری اونجا که چی بشه؟!!!» و باز گریه امانم نداد و ادامه شکوائیه پُر غیظ و غضبم را با گریه به گوشش رساندم: «میخوای من رو عذاب بدی؟!!! میخوای من رو زجر کُش کنی؟!!! من این پول رو نمیخوام! اصلاً من این خونه رو نمیخوام! من میرم کنار خیابون میخوابم، ولی راضی نیستم تو دوباره بری پیش بابا! به خدا راضی نیستم!» و زیر بار سنگین گریه نتوانستم اوج دلواپسیام را نشانش دهم که خودم را از روی مبل بلند کردم و به اتاق خواب صاحبخانه رفتم تا کسی شاهد هق هق گریههایم نباشد، ولی مجید نمیتوانست گریههای غریبانهام را تحمل کند که بلافاصله به دنبالم آمد و همین که چشمم به صورت غمزدهاش افتاد، میان بارش بیامان اشکهایم تمنا کردم: «مجید! تو رو خدا از این پول بگذر! از این حق بگذر! من این حق رو نمیخوام! بخدا جون آدم از همه چی عزیزتره!» و میدانستم که او نه به طمع چند میلیون پول پیش که به هوای عزت نفسش میخواهد در برابر خودخواهیهای پدر مقاومت کند، ولی برای من و دخترم، حفظ جانش حتی از عزت نفسش هم مهمتر بود که عبدالله در پاشنه در اتاق ظاهر شد و به غمخواری اینهمه پریشانیام همانجا ایستاد. مجید مقابلم روی زمین نشست و با لحنی لبریز عطوفت دلداریام داد: «برای چی اینهمه نگرانی الهه جان؟ من با بابا یه معاملهای کردم و با هم یه قراردادی بستیم. حالا این معامله به هم خورده. بابات خونهاش رو پس گرفت، منم میخوام برم پولم رو پس بگیرم. برای چی انقدر میترسی؟» ولی عبدالله نظر دیگری داشت که صدایش کرد: «مجید! میشه یه لحظه بیای بیرون با هم حرف بزنیم؟» دلش نمیآمد با اینهمه بیقراری تنهایم بگذارد، ولی عبدالله رفت تا او هم برود که لبخندی زد و با گفتن «به خدا توکل کن عزیزم!» از کنارم بلند شد و از اتاق بیرون رفت. از آهنگ سنگین صدای عبدالله حس خوبی نداشتم و میدانستم خبری شده که خودم را کمی به سمت در کشیدم تا حرفهایشان را بهتر بشنوم و شنیدم عبدالله با صدایی آهسته به مجید هشدار داد: «مجید! من میدونم اون پول حق تو و الهه اس! ولی بابا هم حسابی قاطی کرده! راستش رو بخوای منم یخورده نگرانم!» و برای اینکه خیرخواهیاش در دل مجید اثر کند، با صدایی آهستهتر توضیح داد: «دیروز رفته بودم یه سر خونه ببینم چه خبره. دیدم طبقه بالا کلاً تخلیه شده. بابا میگفت همه وسایل شما رو فروخته به یه سمساری.» از اینکه میشنیدم جهیزیه زیبا و وسایل نوزادی دخترم به حراج سمساری رفته، قلبم شکست و باز حفظ جان همسر و زندگیام از همه چیز مهمتر بود که همچنان گوش میکشیدم تا ببینم عبدالله چه میگوید که با ناامیدی ادامه داد: «یعنی واقعاً میخواد ارتباطش رو با تو و الهه قطع کنه! یعنی دیگه فراموش کرده دختر و دامادی داره! یعنی اینکه زده به سیم آخر!» و در برابر سکوت مجید با حالتی منطقی پیشبینی کرد: «من بعید میدونم پول رو بهت پس بده! مگه اینکه بری شکایت کنی و پای پلیس و دادگاه رو بکشی وسط!» و مجید دقیقاً همین نقشه را در سر داشت که با خونسردی پاسخ داد: «من فردا میرم باهاش صحبت میکنم. خیلی هم آروم و محترمانه باهاش حرف میزنم. ولی اگه بخواد اذیت کنه، از مسیر قانونی کار رو پیگیری میکنم. میدونم سخته، طول میکشه، دردِ سر داره، ولی بلاخره مجبور میشه کوتاه بیاد.»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 26 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد با نفس 27.MP3
2.15M
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 27
👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت
👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه
❇️ جلسه 7️⃣2️⃣
🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت
👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان
https://eitaa.com/zandahlm1357
CQACAgQAAx0CSmRjDAACOGdhPY2VECjOgb8zsHEVWKtitU0a4wACcwoAAmfG6FE1qDNFJW4i2iAE.mp3
2.82M
⏯ #استودیویی #جاماندگان #اربعین
🍃مثلا تو قبول کردی
🍃مثلا کوله بارمو بستم
🎤 #حسین_محمدیان
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ)
اثر شیخ راضی ال یاسین
ترجمه #آیت_الله_خامنه_ای
#صلح_امام_حسن
#شیخ_راضی_آل_یاسین
#آیت_الله_خامنه_ای
#امام_شناسی #اعتقادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
*فداکاری امام *تفکیک پیشوایی دینی از سلطنت *تمسک امام حسن(ع) به سیره ی امیرالمومنین(ع) درباره خلافت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part20_صلح امام حسن.mp3
9.03M
*صبر امام حسن (ع)
*ستایش معاویه از امام حسن (ع)
*امام حسن (ع) در مجلس مفاخره معاویه و نزدیکان
*روح بلند امام حسن (ع) در گذشتن از حکومت
*فدا کردن حکومت به خاطر عقیده
*امام حسن(ع) سمبل کامل صبر و فداکاری
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ميز و صندلى قديمى ميز و صندلي قديمي -------------------------------------- ------ زندگي شخصي آقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خانه اى كوچك و غذايى ساده
خانه اي كوچك و غذايي ساده
زماني كه مقام معظم رهبري در ايرانشهر تبعيد بودند، در ساختماني كوچك كه يك اتاق و يك آشپزخانه داشت، زندگي ميكردند.
همين مكان كوچك، هر روز پذيراي تعداد زيادي از مهماناني بود كه از راههاي دور و نزديك به آن جا ميآمدند. من نيز توفيق داشتم كه در آن روزها به ديدن ايشان بروم. چون به ايرانشهر رفتم و آقا را زيارت كردم، ديدم كه تك و تنهايند و كسي كمك كار ايشان نيست.
تصميم گرفتم چند روز در آن جا بمانم و به معظم له كمك كنم. در تمام روزهايي كه من در محضر آقا بودم، غذاي ايشان و مهمانها، سيب زميني، نيمرو و تخم مرغ آب پز بود.
حجةالاسلام و المسلمين سيدعلي اصغر باقرزاده. پرتوي از خورشيد، ص ۵۴.
https://eitaa.com/zandahlm1357
😳 واسه من که عجیب بود
چهار جای قرآن فرموده: بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا
و درهر۴مورد قبلش،صحبت از عبادت خداست
مثلا سوره بقره آیه ۸۳ رو ببینید:
لَا تَعْـــبُــدُونَ إِلَّا الـلَّهَ 👈وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا
غیرخدا عبادت نکنید👈وبه والدین نیکیکنید
🤷♂ دیگه چهجوری خدا اهمیت احسان به والـــ🧡ــــدین رو به ما بفهمونه؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
القارئ الشيخ عبد الناصر حرك
محاوله محاكة الشيخ عبد الباسط عبد الصمد
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
امام (ع) پس از اعلام كراهت و اجبار خويش در قبول وليعهدى با صراحت كامل مى نويسد: «. ولى من در دستور ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
موضع گيرى نهم
امام (ع) براى پذيرفتن مقام وليعهدى شروطى قايل بودند كه طى آنها از مأمون چنين خواسته بود:
« امام هرگز كسى را بر مقامى نگمارد و نه كسى را عزل و نه رسم و سنتى را نقض كند و نه چيزى از وضع موجود را دگرگون سازد، و از دور مشاور در امر حكومت باشد. » (۲۸)
مأمون نيز به تمام اين
شروط پاسخ مثبت داد بنابراين مى بينيم كه امام بر پاره اى از هدف هاى مأمون خط بطلان مى كشد زيرا اتّخاذ چنين موضع منفى دليل گويايى بود بر امور زير:
الف: متّهم ساختن مأمون به برانگيختن شبههها و ابهام هاى بسيارى در ذهن مردم.
ب: اعتراف نكردن به قانونى بودن سيستم حكومتى وى.
ج: سيستم موجود هرگز نظر امام را به عنوان يك نظام حكومتى تأمين نمى كرد.
د: مأمون بر خلاف نقشه هايى كه در سر پرورانده بود، ديگر با قبول اين شروط نمى توانست كارهايى را به دست امام انجام دهد.
ه: امام هرگز حاضر نبود تصميم هاى قدرت حاكمه را مجرا سازد.
ج: نهايت پارسايى و زهد امام كه با جعل اين شروط به همگان آن را اثبات كرد. آنان كه امام را به خاطر پذيرفتن وليعهدى به دنيا دوستى متهم مى كردند با توجه به اين شروط متقاعد گرديدند كه بالاتر از اين حد درجه اى از زهد قابل تصوّر نيست. امام نه تنها پيشنهاد خلافت و وليعهدى را رد كرده بود بلكه پس از اجباربه پذيرفتن وليعهدى، با قبولاندن اين شروط به مأمون خود را عملاً از صحنه سياست به دور نگاه داشت. (۲۹)
https://eitaa.com/zandahlm1357