eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.8هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🇪🇹🇪🇷نتلا، پوشش زنان اتیوپی 💠به حجاب بانوان اهل (حبشه)، (netela) می‌گویند. 💠نتلا یکی از حجاب‌هایی است که همراه پیراهن ("kemis") پوشیده می‌شود. 💠پارچه‌ی لباس‌ها از کتان است و در بسیاری موارد نقش صلیب بر روی پیراهن دوخته می‌شود. 💠در سالهای ابتدایی اسلام، نجاشی پادشاه (اتیوپی و کنونی در آفریقا)، مسلمانان را که از ظلم دشمنان به او پناه آورده بودند، به گرمی در کشور خود پذیرفت. 📝منبع: Instagram.com/hijabarbaeen2
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و بیستم بعد از ظهر 27 فروردین ماه سال 93 یادآور شیرین‌ترین خاطره زندگی‌ام بود که دقیقاً سال پیش در چنین روزی جشن ازدواج‌مان برگزار شد و من و مجید پس از یک ماه عقد کردگی، درست در چنین شبی به خانه خودمان رفتیم. تنها خدا می‌داند در این یکسال چه روزهای سخت و تلخی را با همه وجودمان چشیده و در عوض چه لحظات دل‌انگیزی را در کنار هم سپری کرده بودیم و از همه زیباتر، صاحب فرشته‌ای شده بودیم که این روزها، روزهای آخر ماه هفتم بارداری‌ام بود. حالا قرار گذاشته بودیم به حرمت چنین شب زیبایی، شام میهمان ساحل رؤیایی خلیج فارس باشیم. با مقداری گوشت چرخ کرده، کباب خوش عطر و طعمی طبخ کرده و با استفاده از نان همبرگری، گوجه، کاهو و مقداری خیار شور، برای خودمان همبرگر مخصوص تدارک دیده بودم. هر چند این مدت دستمان تنگ شده و مثل گذشته توان خرید نداشتیم، ولی گاهی هم می‌شد که به بهانه یک جشن دو نفره هم که شده، سور و ساتی به پا کنیم. همبرگرها را داخل کیسه فریزرهای جداگانه پیچیده و به انتظار آمدن مجید از پالایشگاه، داخل پاکت دسته‌داری گذاشتم و در فرصتی که تا بازگشتش مانده بود، روی کاناپه استراحت می‌کردم. با پولی که از فروش طلاهایم دست‌مان را گرفته بود، توانسته بودیم به این خانه کهنه و کوچک رونقی بدهیم. اتاق پذیرایی را با یک دست مبل راحتی، یک فرش کوچک و چند گلدان بلوری، زینت داده و بالای اتاق، تلویزیون کوچکی روی یک میز تلویزیون تمام شیشه‌ای گذاشته بودیم تا با همین چند تکه اثاث نه چندان گران قیمت، به خانه جلوه‌ای داده باشیم. همانطور که دلم می‌خواست سرویس خواب سفیدی انتخاب کرده و با سِت پتو و بالشت و روتختی زرشکی رنگی، اتاق خواب زیبایی چیده بودم و اتاق دیگری نداشتیم که گوشه همان اتاق، یک تخت کوچک هم برای حوریه گذاشته بودیم. هر چند مثل دفعه قبل نتوانسته بودیم سرویس تخت و کمد کاملی برایش بخریم، ولی عجالتاً همین تخت کوچک را با عروسک‌های قد و نیم قدی تزئین کرده بودم تا فرصتی که بتوانم بار دیگر برایش سنگ تمام بگذارم. آشپزخانه هم جانی گرفته و کابینت‌های خالی‌اش به تدریج با سرویس‌های پذیرایی و دم دستی پُر می‌شد تا شاید خاطرات تلخ زندگی به تاراج رفته‌ام، قدری از ذهنم پاک شود، ولی طومار غصه‌هایم به اینجا ختم نمی‌شد که من در این بازی ناجوانمردانه، همه اعضای خانواده‌ام را باخته و در روزهایی که بیش از هر زمان دیگری به حضور اطرافیانم نیاز داشتم، نه تنهای مادری کنارم نبود که حتی لعیا و عطیه هم یادی از این دختر تنها نمی‌کردند و حالا در این شرایط حساس، همه کسِ من مجید بود و چقدر شبیه هم شده بودیم که مجید هم خانواده‌اش را از دست داده و همه کَسَش من بودم. عبدالله افسرده‌تر از گذشته، کمتر سری به ما می‌زد و ابراهیم و محمد هم که به کلی فراموش کرده بودند خواهری دارند. یکی دو بار با عطیه و لعیا تماس گرفته بودم تا شاید به رابطه‌ای کوتاه و پنهانی، مونس روزهای تنهایی‌ام شوند که تا پیش از این برای من مثل خواهرم بودند، ولی عطیه که اصلاً تماسم را جواب نداد و لعیا به پیامکی چند کلمه‌ای خواهش کرد تا دیگر با موبایلش تماس نگیرم. ظاهراً بعد از ماجرای اخراج من و مجید از خانه و مجازات سخت و سنگین‌مان، پدر آنچنان زَهره چشمی از بقیه گرفته بود که حتی جرأت نمی‌کردند نامی از این دو مجرم تبعیدی به زبان بیاورند. حالا تنها کسی که هر از گاهی به منزل‌مان می‌آمد و هفته‌ای یکی دو بار تماس می‌گرفت، عبدالله بود و البته همسایه طبقه بالایی که زن خونگرمی بود و پسر ده ساله و پُر جنب و جوشش، حسابی با مجید گرم می‌گرفت. حالا در پسِ همه این بی‌وفایی‌ها، دلتنگی مادر هم بیشتر عذابم می‌داد، به خصوص که از خانه و همه خاطراتش جدا شده بودم و حالا تنها یادگاری‌ام، عکس کوچکی بود که از عبدالله گرفته بودم تا لااقل دلم به دیدن صورت زیبایش خوش باشد. اما به لطف خدا آفتاب عشق زندگی‌مان، آنچنان گرم و بخشنده بود که در این گوشه غربت و در این محله حاشیه بندر، باز هم به رایحه حضور همدیگر خوش بودیم و به همین زندگی ساده و عاشقانه، خدا را شکر می‌کردیم. https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹 کا
جهاد با نفس 36.MP3
1.9M
🔰 سلسله جلسات 36 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 6️⃣3️⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
⭕️ خانه خود را سینما کنید! ✅ دعوتید به تماشای 🎥 فیلم سینمایی، آبادان یازده ۶۰، به مناسب شکست حصر آبادان و هفته دفاع مقدس ♥️ اینجا آبادان است ... و تا همیشه آبادان خواهد ماند!! 📆 تاریخ اکران آنلاین: پنج شنبه ۱۴۰۰/۷/۸ ⏰ ساعت اکران: ۱۹:۰۰ (هفت شب) برای دیدن این فیلم کافی است در ساعت مقرر شده به لینک زیر مراجعه بفرمایید. ▶️ ekranonline.ammarfilm.ir/live/3f80d6 💰هزینه تهیه بلیط ۳۰۰۰۰ ریال (معادل ۳۰۰۰ تومان) می باشد. ⚠️ به مناسبت هفته دفاع مقدس کافی است کد تخفیف را هنگام ورود در قسمت◀️کد تخفیف▶️ وارد بفرمایید. 🖇کد تخفیف : 📍📍ecranm 📍📍 ❇️گروه فرهنگی پایگاه خواهران زهرای اطهر(س) @zahraatar (سروش)
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تریلر (تیزر) فیلم آبادن یازده ۶۰ ◀️ آبادان یازده ۶۰ فیلمی به کارگردانی مهرداد خوشبخت، نویسندگی مهرداد خوشبخت و حسین تراب‌نژاد و تهیه‌کنندگی حسن کلامی محصول سال ۱۳۹۸ است. این فیلم در بخش سودای سیمرغ سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت و برنده سیمرغ بلورین جایزه ویژه قاسم سلیمانی جشنواره فیلم فجر گردید. کارگردان: مهرداد خوشبخت مدت زمان: ۹۰ دقیقه شرکت; تولید: سازمان هنری رسانه‌ای اوج نامزد دریافت جایزه: سیمرغ بلورین برای بهترین جلوه‌‌های ویژهٔ میدانی بازیگران: شبنم گودرزی حمیدرضا محمدی ویدا جوان علیرضا کمالی ⭕️فیلم ها به دیدن شما می آیند. www.ammaryar.ir ❇️ گروه فرهنگی پایگاه خواهران زهرای اطهر(س) @zahraathar (سروش)
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه