.......: ادامه مباحث کانال 👆👆👆 #یهودیت #تاریخی #صهیونیزم 🔯 اینکه در اندلس چه اتفاقی افتاد مبحث دهها جلد کتاب است . اندلس دارای چندین حاکمیت بود که یا تحت اداره حکام مسلمان که از شاخه امویان بودند قرار داشت یا حکام مسیحی محلی بر مناطقی از اندلس سلطنت میکردند . پروژه پاپ و کاردینال ها و اسقف های مسیحی برای تضعیف حکومت های مسلمان با وام های یهودیان تکمیل میشد و به وسیله شاهان مسیحی مناطق مختلف اجرا میشد. پروژه به فساد کشاندن مسلمانان از طریق زنان بدکاره و رقاص و باده گساری و لعو و لعب . پروژه ای که الان برای ایران در نظر گرفته شده و اصطلاحا میگن پروژه آندلسیزه کردن ایران البته در تمام ابعاد ممکن در حال اجراست . فضای مجازی هم کانال مهمی در اجرای اهداف است . در واقع فروپاشی از درون در زمینه عقیدتی و فرهنگی و سیاسی ایران مد نظر دشمنان ماست . خاندان های یهودی زرسالار هم به حکام محلی مسیحی وام میدادند تا آلات جنگی و سرباز تهیه کنند . حتی خزانه داران و کارگزاران یهودی رو استخدام کردند. و بعد یکایک سرزمین ها از حکام مسلمان گرفته شد. در آخر هم غرناطه بدست فردیناند شاه لئون و کاستیل تصرف شد . گفتیم که فردیناند و همسرش ایزابل اونقدر فقیر بودند که یهودیان هزینه عروسی آن دو رو پرداختند . اما بعد از تصرف غرناطه ( گرانادای فعلی ) و غارت اموال مسلمین به ثروت دست پیدا کردند. با سقوط غرناطه ، تمام اندلس از دست مسلمین خارج شد . در همان سال یعنی 1492 م هم کلمب یهودی به کمک وام یهودیان ، از طرف فردیناند با چند کشتی عازم غرب اقیانوس آتلانتیک یا همان اطلس شد و این سرآغاز استعمار اسپانیا بود و غارت و استثمار در ماوراء بحار . ماژلان هم با چند کشتی از طرف پرتغال عازم غرب شد و اطلس رو پیمود ولی ابتدا از مصب رود ریودولاپلاتا در امریکای جنوبی وارد شد و دچار مشکلات متعدد شد چون رودخانه دهانه پهنی داشت و رفته رفته باریکتر میشد . سپس برگشت و از نقطه پایین تری در ساحل وارد تنگه ای شد که بعدها به تنگه ماژلان معروف شد که از سواحل شیلی و آرژانتین میگذره و به اقیانوس آرام میرسه . البته ماژلان گرفتار قبایل آدمخوار شد و چند کشتی از اسکادرانش غرق شد و تعداد کمی به آسیا رسیدند و تونستند زمین رو دور بزنند . اینکه بعد از شکست و فروپاشی حکام مسلمان اندلس چه بر سر مسلمین آوردند جای تاسف و درد داره. فردیناند به ساکنان شهر مالقه ( مالاگا ) که 3 ماه در محاصره بودند و از قحطی شدید به خوردن سگ و گربه افتاده بودند ، امان داد اما بعد از تسخیر شهر همه رو کشتند و بقیه رو به بردگی گرفتند . غرناطه رو 9 ماه محاصره کرد و بعد از گرفتن معاهده ای مبنی بر عدم حکومت مسلمین بر شهر ، اونجا رو تسخیر کرد . ابتدا مسجد جامع شهر رو به کلیسا تبدیل کردند و بعد هم کتابخانه 250 هزار جلدی شهر رو سوزاندند که در بین کتابهاش نسخ نفیس قرآن وجود داشت . تنها 300 جلد کتاب علمی رو نگه داشتند . این یک خیانت بزرگ به بشر بوده ؛ سوزاندن کتب و سرقت علوم از مسلمین . در واقع علوم مختلف فقط در بین مسلمانان دنیا وجود داشت و اروپایی ها تمامش رو بنام خودشون ثبت کردند و از بین بردند . حتی بازگشت به فرهنگ هلنی یونان در رنسانس ، از طریق ترجمه های عربی کتب یونانی شکل گرفت چون اروپایی ها کاملا اون رو کنار گذاشته بودند و حتی زبان یونانی قدیم منسوخ و فراموش شده بود و فقط مسلمانان بودند که در دوره نهضت ترجمه ، کتب یونانی رو به عربی ترجمه کردند و این طوری بود که فرهنگ هلنیسم یونان دوباره زنده شد . اسپانیایی ها پس از تسخیر شهرهای حکام مسلمان ، اونها رو بخ تحقیر مور میخواندند . بسیاری از مسلمین رو در آتش سوزاندند و یا به اجبار به پیروی از مسیحیت واداشتند . داشتن هر کتاب عربی جرم بود به ویژه قرآن . انجام مناسک اسلامی و هر گونه اعمالی که یادآور فرهنگ اسلامی یا عربی بود جرم اعلام شد . داشتن نام عربی جرم بود. حتی نواختن سازهای عربی جرم بود. خضاب کردن هم حتی جرم بود. مجرمان هم به مرگ و شکنجه محکوم بودند . پس از سالها ظلم و کشتار ، مسلمین قیامهایی کردند که همگی شکست خورد . الزمار ، یکی از رهبران این قیام ها رو زنده زنده گوشتش رو از استخوانش جدا کردند و پیکرش رو پاره پاره کردند . اگر روزی دشمن بر ما دست پیدا بکنه ، بلاهایی هزار مرتبه بدتر از اینها بر سر ما میاره همراه با دروغ و تهمت و تحقیر شخصیت ووو. در این دوره بیشتر یهودیان جهان در شبه جزیره ایبری ساکن بودند که معروف به یهودیان سفاری ادامه دارد 👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357

*نامه ای تاریخی و روشنگر به مردم *استدلال و تشریح ماجرای خلافت *تشریح ماجرای جنگ جمل

آیا میدانید؟ .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

خودپرداز يک هتل در امارات بجای اسکناس به شما طلا تحویل می‌دهد😐 این خودپرداز پر زرق و برق قادر است 320 شکل متنوع شامل شمش، سکه، جواهرات پوشیدنی (مثل دستبند و انگشتر) و ... از طلای 24 عیار، با وزن های مختلف در اختیار مشتریان قرار دهد! حالا ما همش منتظریم 3 دلار یارانه ماهیانه‌مون رو بریزن https://eitaa.com/zandahlm1357

سال 1920 در آلمان و در هنگام تورم مردم شروع به سوزاندن اسكناس ها جهت گرم كردن منزل خود كردند، زيرا ارزش پولى آنها به حدى پايين آمده بود كه سوزاندن خود اسكناسها بصرفه تر از خريد سوخت بود! https://eitaa.com/zandahlm1357

اگه میخوایین توی پول خرج کردن صرفه جویی کنید ، خریداتون رو نقدی انجام بدین!وقتی که تعداد زیادی اسکناس رو فیزیکی به دست فروشنده میدین خرج کردن پول خیلی بیشتر احساس میشه. اما کارت کشیدن چنین تاثیری رو نداره https://eitaa.com/zandahlm1357

تاحالا تصوير واقعي پشت اسکناس 2 هزار تومنی رو ديده بودين؟ 😎 این خانه متعلق به " سید حسین ابرقویی " ، از ثروتمــندان ابرکوه استان یزد بوده است که 820 مترمربع مساحت آن است https://eitaa.com/zandahlm1357

طراحی عجیب‌ترین و ایمن‌ترین اسکناس دنیا به سبک استرالیایی! https://eitaa.com/zandahlm1357

پس از جنگ جهانى اول و فشارهاى اروپا عليه آلمان؛اقتصاد آلمان شديدا" نزول كرد و ارزش اسكناس مارك به حدى بی ارزش شد كه مردم به جاى زغال سنگ؛اسكناس در اجاق آشپزخانه ميسوزاندند. https://eitaa.com/zandahlm1357

#استوری 🌹آغاز امامت مولایمان(عج)

بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂 .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

سرخوش ترین موجود دنیا😃 ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄

مسافری که زباله های خود را به کف خیابان پرتاب کرده بود توسط پلیس راهور وظیفه شناس رشت بازگردانده شد تا زباله ها را جمع آوری کند ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄

با چهار مداد چهار طرح مختلف همزمان😧👌 #شگفت_انگیزان ┄┅┅❅▪️◾️◼️🔲◼️◾️▪️❅┅┅┄

داستان شب @zandahlm1357

📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و سی و یکم گوشه اتاق خواب روی زمین نشسته و کیفش را مرتب می‌کرد که در پاشنه درِ اتاق ایستادم و با حالتی موشکافانه پرسیدم: «مجید! چی شده بود که انقدر عصبانی شده بودی؟» سرش را پایین انداخت و نگاهش را میان لایه‌های کیفش گم کرد تا خط ناراحتی‌اش را از چشمانش نخوانم و با خونسردی پاسخ داد: «هیچی الهه جان! چیز مهمی نبود. یه چیزی گفت، منم جوابش رو دادم، تموم شد!» دستم را به چهارچوب گرفتم تا کمتر سرم گیج برود و باز پرسیدم: «یعنی برای هیچی انقدر داد و بیداد می‌کردی؟» سرش را بالا آورد، خواست چیزی بگوید، ولی پشیمان شد که به شوخی اخم کرد و سر به سرم گذاشت: «مرد اگه داد و بیداد نکنه که مرد نیس! باید بعضی وقتا یه خورده داد بزنه تا انرژی‌اش تخلیه بشه!» و شاید هنوز عقده برخورد تندش با عبدالله به دلم مانده بود که طعنه زدم: «آخه امشب کلاً خیلی بد‌اخلاق بودی! اول که با عبدالله دعوا کردی، بعدم پشت تلفن داد می‌زدی!» خنده از روی صورتش جمع شد و شاید نمی‌دانست در برابر طعنه تلخم چه بگوید که در سکوتی غمگین، کیفش را جمع کرد و من نمی‌خواستم دلش را بشکنم که لب تخت نشستم و با پشیمانیِ پُر نازی صدایش زدم: «مجید! از حرفم ناراحت نشو! خُب دلم برات می‌سوزه! وقتی می‌بینم انقدر ناراحتی، نگرانت میشم!» از روی زمین بلند شد، کنارم لب تخت نشست و با لحنی لبریز محبت پاسخ داد: «الهه جان! تو نمی‌خواد نگران من باشی! تو فقط نگران خودت باش! فقط نگران این بچه باش!» سپس صورت گرفته‌اش به لبخندی ملیح باز شد و اوج نگرانی عاشقانه‌اش را نشانم داد: «همه نگرانی من تویی! اگه دیدی امشب عصبانی بودم، فقط بخاطر خودت بود! به خاطر اینکه همه تن و بدنم برات می‌لرزه! وقتی می‌بینم عبدالله یه چیزی میگه که ناراحتت می‌کنه، به هم می‌ریزم!» ولی از تارهای سفیدی که دوباره روی شقیقه موهای مشکی‌اش می‌درخشید، می‌توانستم بفهمم که فشار‌های عصبی این مدت، کوه صبر و آرامشش را از پا در آورده که سرم را کج کردم و با صدایی آهسته گفتم: «آخه تو همیشه خیلی آروم و صبور بودی!» که عاشقانه به رویم خندید و دستانم را گرفت تا باور کنم هنوز هم حرارت محبت انگشتانش به جانم آرامش می‌دهد و پاسخ گلایه‌ام را با چه طمأنینه شیرینی داد: «الهه جان! من هنوزم آرومم، به شرطی که تو آرامش داشته باشی! ولی اگه یه زمانی احساس کنم آرامش تو داره به هم می‌خوره، دیگه نمی‌تونم آروم باشم!» و من هنوز کنجکاو ماجرای امشب بودم که مستقیم به چشمانش نگاه کردم و دوباره سراغ تلفن مشکوکش را گرفتم: «پشت تلفن بهت چی گفتن که انقدر ناراحت شدی؟ مگه اونم به من ربطی داشت؟» و او بلافاصله جواب داد: «یه چیزی ازم خواستن که اگه براشون انجام می‌دادم، باید آرامش تو رو به هم می‌زدم. منم گفتم نه!» ولی من با این جملات مبهم قانع نمی‌شدم و خواستم پاپیچش شوم که دستان دلواپسم را میان انگشتان مردانه و مهربانش فشار داد و عاجزانه تمنا کرد: «الهه جان! مگه قرار نشد دیگه به هیچی فکر نکنی؟ یه مسئله‌ای بود، تموم شد! تو هم دیگه بهش فکر نکن! بخاطر حوریه فراموشش کن!» که دیگر نتوانستم حرفی بزنم، ولی احساس بدی داشتم که نگران همسرم شده و می‌ترسیدم در کارش به مشکلی بر خورده و به روی خودش نمی‌آورد و همین دلواپسی زنانه و کابوس حماقت پدرم کافی بود که تا نیمه‌های شب خواب به چشمانم نیاید و فقط به سقف اتاق نگاه کنم، ولی باید به هوای حوریه هم که شده به خودم آرامش می‌دادم که چند بار آیت‌الکرسی خواندم تا بلاخره خوابم بُرد. https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹

🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 56 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 6⃣5⃣ 🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357

‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید عجب مدار که همدرد نافه ختنم طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع که سوزهاست نهانی درون پیرهنم بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار که با وجود تو کس نشنود ز من که منم #حافظ صبا به تهنیت پیر می فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور لاله چنان برفروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد #حافظ پرده بگردان و بزن ساز نو هین که رسید از فلک آواز نو تازه و خندان نشود گوش و هوش تا ز خرد درنرسد راز نو این بکند زهره که چون ماه دید او بزند چنگ طرب ساز نو خیز سبک رطل گران را بیار تا ببرم شرم ز هنباز نو برجه ساقی طرب آغاز کن وز می کهنه بنه آغاز نو رنگ رخ و اشک روانم بس است سر مرا هر یک غماز نو گرم درآ گرم که آن گرمدار صنعت نو دارد و انگاز نو #مولوی 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357