📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هشتادم
مجید محو چشمان عاشقم شده و بیآنکه پلکی بزند، تنها نگاهم میکرد که پا به پای من، همه این روزها را به چشم دیده و میفهمید چه میگویم و من حوریه را در این فصل از رساله رنجهایم از دست داده بودم که بغض کهنهام شکست و ناله زدم: «ولی وقتی به من خبر دادن، خیلی ترسیدم، هول کردم، بچهام از بین رفت، دخترم از دستم رفت...» و شعله مصیبت از دست دادن حوریه چنان آتشی به دلم زد که چشمانم را از داغ دوریاش در هم کشیدم و بعد از مدتها بار دیگر از اعماق قلبم ضجه زدم. مجید مثل اینکه دوباره جراحت جانش سر باز کرده باشد، چشمانش از خونابه اشک پُر شده و نمیتوانست برای دل بیقرارم کاری کند که تنها عاشقانه نگاهم میکرد. مامان خدیجه با هر دو دست در آغوشم کشیده و هر چه ناز و نوازشم میکرد، آرام نمیشدم و هنوز میخواستم لکه ننگ وهابیت را از دامنم پاک کنم که میان هق هق گریه، صادقانه گواهی میدادم: «من وهابی نیستم، من سُنیام! من خودم به خاطر حمایت از شوهر شیعهام اینهمه عذاب کشیدم! من به خاطر اینکه پشت مجید وایسادم، بچهام رو از دست دادم! به خدا من وهابی نیستم...» مامان خدیجه به سر و صورتم دست میکشید و چقدر بوی مادرم را میداد که در میان دستان مهربانش، همه مصیبتهای این مدت را زار میزدم و او مدام زیر گوشم نجوا میکرد :«آروم باش دخترم! آروم باش عزیز دلم! آروم باش مادر جون!» تا سرانجام پرنده دل بیقرارم دست از پر و بال زدن کشید و در آرامش آغوش مادرانهاش اندکی آرام شدم که آسید احمد صدایم کرد: «دخترم! اگه تا امروز رو تخم چشم من و حاج خانم جا داشتی، از امشب جات رو سرِ ماست!» با گوشه چادرم، صورتم را از جای پای اشکهایم خشک کردم و دیدم همانطور که نگاهش به زمین است، صورتش غرق عطوفت شد و حرفی زد که دلم لرزید: «مگه نشنیدی آیت الله سیستانی، مرجع بزرگوار شیعیان عراق چی گفته؟ ایشون خطاب به شیعیان فرمودن: "نگید برادران ما، اهل سنت! بلکه بگید جان ما اهل سنت!" چون یه وقت برادر با برادرش یه اختلافی پیدا میکنه، ولی آدم با جون خودش که مشکلی نداره! اهل سنت نفس ما هستن که با هم هیچ مشکلی نداریم! حتی ایشون سفارش کردن که شیعیان باید از حقوق سیاسی و اجتماعی اهل سنت، قبل از حقوق خودشون دفاع کنن. مقام معظم رهبری هم همیشه تأکید میکنن شیعه و سُنی با هم مهربونند و مشکلی هم ندارن.» سپس لبخندی زد و نه تنها از سرِ محبت که از روی عقیده، به دفاع از من قد کشید: «پس از امشب من باید از شما قبل از دختر خودم حمایت کنم، چون شما به عنوان یه عزیزِ اهل سنت، جان من هستی!» و مامان خدیجه همانطور که دستانم را میان دستان با محبتش گرفته بود، پیام عاشقیاش را به گوشم رساند: «عزیز بودی، عزیزتر شدی!» سپس به چشمانم دقیق شد و با لحنی عارفانه مقاومت عاشقانهام را ستایش کرد: «تو به خاطر خدا و به حمایت از همسر و زندگیات، اینهمه سختی کشیدی! خوش به سعادتت!» و باز آسید احمد سرِ سخن را به دست گرفت و صفحات قرآن را نشانم داد تا دلم به کلام زیبای الهی آرامش بگیرد: «تو قرآن دهها آیه فقط درمورد مهاجرت در راه خدا اومده! بلاخره شما هم به یه شکلی برای خدا مهاجرت کردید و این مدت اینهمه سختی رو به خاطر خدا تحمل کردید! شک نکنید اجرتون با خداست!» و دلش از قیام غیرتمندانه مجید، حال آمده بود که نگاهش کرد و گفت: «شما میتونستی اون شب هیچی نگی تا زندگیات حفظ شه! ولی به خاطر خدا و اهل بیت (علیهالسلام) سکوت نکردی و اینهمه مصیبت رو به جون خریدی! حتماً شنیدی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودن بالاترين جهاد، کلمه حقي است که در برابر يک سلطان ستمگر گفته بشه. پس شما زن و شوهر هم مجاهدت کردید، هم مهاجرت!» و دوباره رو به من کرد: «شما هم به حمایت از این جهاد، زحمت این مهاجرت سخت رو تحمل کردی! بچهات هم در راه خدا دادی!» و حقیقتاً به این جانبازی من و مجید غبطه میخورد که چشمان پیر و پُر چین و چروکش از اشک پُر شد و به پای دلدادگیمان حسرت کشید: «شاید کاری که شما دو نفر تو این مدت انجام دادید، من تو این عمر شصت سالهام نتونستم انجام بدم! خوش به حالتون!»
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamosigiiranSazo Avaz(Delkash va Aragh) - کانال شعر و موسیقی اصیل ایرانی.mp3
1.37M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری
همه دیدهها به سویت نگران حسن رویت
منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری
بجز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی
به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری
#سعدی
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
#حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
آشنا آشنا: اين جانب از همه ي كساني كه در تنظيم و اداره ي امور جاري كشور نقشي بزرگ يا كوچك دارند؛ از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام تشكر و تسليت به حضرت آيةاللَّه العظمى گلپايگانى
پيام تشكر و تسليت به حضرت آيةاللَّه العظمي گلپايگاني بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم حضرت آيةاللَّه العظمي آقاي گلپايگاني، مرجع عالي قدر (دامت بركاته) با سلام و تحيت. حضور آن جناب در مصلاي تهران و اقامه ي نماز بر پيكر مطهر رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني (قدّس اللَّه نفسه الزّكيّه)، موجب تشكر عميق اين جانب گرديد و براي ارادتمندان آن فقيد عظيم الشأن تسلّا، و براي دشمنان مايه ي يأس و ناكامي گشت. اين جانب، ضمن عرض تسليت اين مصيبت بزرگ به پيشگاه حضرت وليّ عصر (ارواحنافداه وعجّل اللَّه فرجه) و به آن جناب و به همه ي حوزههاي علميه و علماي اعلام، توفيقات الهي را براي همگان مسألت ميكنم و ملتمس دعا هستم. سيّد علي خامنه اي - ۲۲/۰۳/۶۸ - ۸ ذيقعدة ۱۴۰۹
https://eitaa.com/zandahlm1357
قلك بچه ها، امام را متاثر كرد
قلك بچه ها، امام را متاثر كرد او براي خودش عنوان و بهره يي قايل نبود. آن دستي كه توانسته بود تمام سياستهاي دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جابه جا كند، آن زبان گويايي كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر ميشد و اثر ميگذاشت، آن اراده ي نيرومندي كه كوههاي بزرگ در مقابلش كوچك بودند، هر وقت از مردم صحبت ميشد، خودش را كوچكتر ميانگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكاري مردم سر تعظيم فرود ميآورد و خاضعانه ميگفت: مردم از ما بهترند. انسانهاي بزرگ همين گونه اند. آنها چيزهايي را ميبينند كه ديگران نمي توانند و يا نمي خواهند رؤيت كنند.
گاهي در مقابل كارهايي
كه به نظر مردم معمولي ميآيد، آن روح بزرگ و آن كوه ستبر تكان ميخورد و ميلرزيد. هنگام جنگ، بچههاي مدرسه در نماز جمعه ي تهران قلكهاي خود را شكسته بودند و پولهايش را براي جنگ هديه كرده بودند. فرداي آن روز كه خدمت امام (ره) رسيده بودم، ايشان را در حالي كه چشمهاي خدابينش از اشك پُر شده بود، ديدم؛ به من فرمودند: كار اين بچهها را ديدي؟ به قدري اين كار به نظرش عظيم آمده بود كه او را متأثر ساخته بود.
سخنراني در مراسم بيعت اصناف مشهد و تعاونيهاي شهري خراسان، مسؤولان بنياد پانزده خرداد و نهضت سواد آموزي و تعدادي از كاركنان و مسؤولان وزارت نيرو و سازمانهاي تابعه ۸/۴/۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357