eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
46.5هزار عکس
33.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺ابتهال بسیار زیبای استاد🌺 🎄🎄🎄محمد عمران 🎄🎄🎄 🌱اللیل اقبل والجود سکون🌱
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: « خدمتتان رسيديم تا سخنى حق و راست بگوييم. » فضل نوشته اى لوله شده از جيبش درآورد. آن را باز كرد و خواند: اى فرزند پيامبر! خلافت حق شماست. اين موضوع را با دل و جان و زبانمان مى گوييم. اگر دروغ مى گوييم، [شرعاً] تمام بردگانمان آزاد، همسرانمان سه طلاقه، و سى حج با پاى پياده بر عهده مان باشد. مأمون را مى كشيم و كار را براى شما يكسره مى كنيم تا حق به شما برگردد. » بوى دسيسه، خون و ترور در فضا شنيده شد. چه چيزى باعث شده بود تا فضل چنين تصميمى بگيرد؟ فضل و اين همه دلسوزى براى برگرداندن حق به امام؟ آيا او تصميم داشت كه امام را بيازمايد و موضعش را بداند؟ آيا مى خواست با ترور مأمون، به نام حضرت برحكومت چنگ افكند؟ مرد حجازى از آن خيانت چندشش شد؛ خيانت فضل به رئيس وولى نعمتش، و خيانت هشام به حضرت و تبديل شدن او به به يك جاسوس و اينك يك دسيسه گر! امام (ع) با برخاستن، پايان نشست را اعلام كرد و فرمود: « نعمت را ناديده انگاشتيد. اگر به آن چه گفتيد رضايت دهم، نه من در سلامت خواهم بود و نه شما. » فضل و هشام از خانه حضرت بيرون آمدند و به سوى كاخ رهسپار شدند تا ماجرا را براى مأمون بازگويند. امام بر مأمون وارد شد و به او از دسيسه هاى وزيرش هشدار داد. خليفه نيرنگ باز وانمود كرد كه آن موضوع چندان اهميت ندارد و گفت: « دست شما درد نكند! » اما مأمون آن شب نخفت. او ديگر بيش ازاين نمى توانست تحمل كند. بايد كار را يكسره مى كرد و هر چه زودتر به بغداد بازمى گشت؛ اما چگونه؟ هر قسمت از جاده بغداد براى او خطر داشت. عباسيان برآشفته بودند و گناه بزرگ مأمون غيرقابل بخشش بود؛ چرا كه وزيرى ايرانى و وليعهدى علوى برگزيده بود. چه مى توانست بكند؟ وليعهدش را بكشد؟ اين كار باعث مى شد كه آتشفشان شورش علويان بارديگر فعال شود. او را از وليعهدى بركنار سازد؟ چگونه؟ ستاره خوشنامى و محبوبيت حضرت در همه جا مى درخشيد. مردم از دانش و بزرگوارى وى آگاه شده بودند. به نظرش رسيد كه امام را تنها به عراق بفرستد تا با دشمنان ستيزه گرش رودررو شود. (۱۲۹) در همان شب مأمون دستور داد كه حلقه محاصره منزل امام تنگ تر شود. كسانى را كه مى آيند و مى روند تحت نظر گيرند. ديداركنندگانى را كه از آن‌ها بوى محبت اهل بيت به مشام مى رسد، برانند. راه را بر قافله هاى علويانى ببندند كه مقصد مرو از شهرهاى گوناگون مى آيند. https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: نامه اطباء آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائري رحمة الله عليه فرمود نامه اي بخط مرحوم لقمان الملك كه شرح حال و شفاء مريضه اي نوشت و عين عبارت آن نامه اين است كه: بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين والصلواة علي اشرف خلقه محمد المصطفي و افضل السلام علي حججه و مظاهر قدرته الائمه الطاهرين واللعنه علي اعدائهم والمنكرين لفضائلهم والشاكين في مقاماتهم العالية الشامخة. شرح اعجازي كه راجع بيك نفر مريضه محترمه ظهور نمود بقرار ذيل است. اين مخدره تقريباً بين ۴۵ و ۴۶ سال سن دارد، متجاوز از يك سال بود مبتلا به مرض رحم بود كه خودِ بنده مشغول معالجه بودم و روز به روز درد و ورم شدّت مي‌نمود با شور با آقاي دكتر سيد ابوالقاسم قوام رئيس صحيه شرق مشاراليها را به مريضخانه آمريكائيها فرستاده بنده توصيه اي به رئيس مريضخانه نوشتم كه مادام كپي و خانمهاي طبيبه معاينه نموده و تشخيص مرض را بنويسند ايشان پس از معاينه نوشته بودند: رحم زخم است و محتاج بعمل جراحي است و چند مرتبه مشاراليها به آنجا رفته و همين طور تشخيص داده بودند و مريضه راضي بعمل نشده بود. بعد از آن مشاراليها را براي تكميل تشخيص فرستادم نزد مادام اخايوف روسي ايشان هم عقيده شده بودند و باز هم براي اطمينان خاطر و تحقيق تشخيص نزد پرفسور اكوبيانس و مادام اكوبيانس فرستادم ايشان پس از يك ماه تقريباً معاينه و معالجه به بنده نوشته بودند كه اين مرض سرطان است و قابل معالجه نيست خوب است برود به تهران شايد با وسائل برقي و الكتريكي نتيجه اي گرفته شود چنانچه آقاي دكتر ابوالقاسم خان و خود بنده در اول، همين تشخيص سرطان داده بوديم مشاراليها علاوه بر اينكه حاضر به رفتن تهران نبود. مزاجاً بقدري عليل و لاغر شده بود كه ممكن بود درد و فرسخ حركت تلف بشود در اين موقع زير شكم كاملاً متورم شده و يك غده اي در زير شكم در محل رحم تقريباً به حجم يك انار بزرگ بنظر آمد كه غالباً سبب فشار مثانه و حبس البول ميشد و بعد پستانها متورم و صلب شده خواب و خوراك بكلي از مريضه سلب شده كه ناچار بودم براي مختصر تخفيف درد روزي دو دانه آمپول دو سانتي مرفين تزريق مي‌نمود كه اخيراً آن هم بيفايده و بلا اثر ماند تا يكشب بكلي مستاصل شده مقدار زيادي ترياك خورده بود كه خود را تلف كند. بنده را خبر دادند تا جلوگيري از خطر ترياك گردد چون چند سال بود كه بنده با اين خانواده كه از محترمين و معروفين اين شهر هستند مربوط و طرف مراجعه بودند خيلي اهتمام داشتم بلكه فكري جهت اين بيچاره كه فوق العاده رقت آور بود بشود و از هر جهت مايوس بودم يقين داشتم سرطان شعب و ريشه‌هاي خود را به خارج رحم و مبيضه‌ها دوانيده و مزاج هم بكلي قواي خود را از دست داده است براي قطع خيال مشاراليها قرار گذاشتيم آقاي دكتر معاضد رئيس بيمارستان رضوي كه متخصص در جراحي است هم معاينه نمايند. ايشان پس از معاينه به بنده گفتند چاره منحصر بفرد بنظر من خارج كردن تمام رحم است من هم به مشاراليها گفتم كه شما اگر حاضر به عمل جراحي هستيد چاره منحصر است والا بايد همين طور بمانيد. گفت بسيار خوب اگر در عمل مُردَم كه نعم المطلوب و اگر نمُردَم شايد چاره اي بشود تصميم براي عمل گرفت و همان روز كه اواخر ربيع الثاني سنه ۱۳۵۳ و روز چهارشنبه بود ديگر تا يك هفته او را ملاقات ننمودم، يعني از عيادتش خجالت ميكشيدم خودش هم از خواستن من خجالت ميكشيد تا پس از يك هفته ديدم با كمال خوبي آمد مطب بنده و اظهار خوش وقتي مي‌نمود قضيه را پرسيدم گفت بلي شما كه به من آخرين اخطار را نموديد و عقيده دكتر معاضد را گفتيد من اشك ريزان با قلب بسيار شكسته از همه جا مأيوس شده و گفتم: يا علي بن موسي الرضا تا كي من در خانه دكترها بروم و بالاخره مايوس شدم رفتم يك هفته شروع به روضه خواني نموده متوسل به حضرت موسي بن جعفر (ع) شدم شب هشتم (شب شنبه) در خواب ديدم يكنفر از دوستان زنانه‌ام كه شوهرش سيد و از خدام آستان قدسي رضوي (ع) است يك قدري خاك آورد بمن داد كه آقا (يعني شوهرم) گفت اين خاك را من از ميان ضريح مقدس آوردم خانم بمالد به شكمش من هم در خواب ماليدم و بعد ديدم دخترم باعجله آمد كه خانم برخيز دكتر سواره آمده دم در (يعني بنده) و ميگويد به خانم بگوئيد بيا برويم نزد دكتر بزرگ من هم با تعجيل بيرون آمدم و ديدم شما سوار اسب قرمز بلندي هستيد گفتيد بيائيد برويم من هم براه افتادم تا رسيديم به يك ميدان محصوري ديدم يك نفر بزرگواري ايستاده و جمعيتي كثير در پشت سرش، من او را نمي شناختم اما تا رسيدم دستش را گرفتم و گفتم يا حجة ابن الحسن (عجل الله فرجه) بداد من برس او با حال عتاب فرمود بشما كه گفت نزد فلان دكتر برويد يكي از دكترها را اسم برد. بعد افتادم به قدم هايش باز گفتم بداد من برس ثانياً فرمود بشما كه گفت نزد فلان دكتر برويد استغاثه كردم فرمود برخيز تو خوب شده و مرضي نداري. از خواب بيدار شدم و حال آمده‌ام و اثري
از مرض نمانده است بنده تا دو هفته از نضر اين قضيه عجيب براي اطمينان كامل از عود مرض خودداري كردم و بعد از پرفسور اكوبيانس تصديق كتبي گرفتم كه اگر همين مرض بدون وسائل طبي و جراحي بهبودي حاصل نمايد بكلي خارج از قانون طبيعت است و آقاي دكتر معاضد هم نوشت كه چاره منحصر بفرد اين مرض را در خارج كردن تمام رحم ميدانستم و حالا چهار ماه است تقريباً به هيچ وجه از مرض مزبور اثري نيست پس از اين قضيه مادام اكوبيانس باز مريضه را معاينه كامل كرد اثري در رحم و پستانها نديده از همان ساعت خواب و خوراك مريضه به حالت صحت برگشته و از سابق سوء هضمي مزمن داشت كه آن هم رفع شده است. الاقل العاصي دكتر عبدالحسين تبريزي لقمان الملك تمام شد بعد آقاي سيد صدرالدين در زير آن تصديق خط دكتر را نموده بود باين عبارت: بسمه تعالي اين نوشته كه حاكي از كرامت باهره است خط جناب مستطاب عمدة الاكابر آقاي دكتر لقمان الملك است (صدرالدين الموسوي) چون مرحوم آية اله پيغام داده بودند كه آقاي دكتر لقمان قضيه را مشروحاً بنويسد و آقاي سيد صدرالدين هم خط او را تصديق كنند اين است كه آقاي لقمان مفصلاً شرح دادند و آقاي سيد صدرالدين هم تصديق نوشتند. [۴۳]. بي قرار است دلم ز شوق لقا در غم گوي يار محو و فنا مرغ دل سوي يار پروازش هُدهُد دل بشهر و ملك سبا گشته‌ام عازم و مقيم حرم بر حريم ولي مُلك ولا شاه اقليم و مُلك خطه طوس هشتمين حجّت وشه والا پور موسي رضا (ع) امام بحق مظهر ايزدي و نور سما آستانش حريم حق باشد آستان حق است حريم رضا (ع) غم نباشد حقير ترا بجهان زائري برويّ و نور خدا https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد سوالم اینه مهمترین هدفی که در روایات برای قیام امام مهدی گفته شده چی هست؟ لطفا شرح دهید و چرا این هدف بدون امام محقق نمیشه؟؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 💠مهمترین هدف قیام امام زمان (عج) دو چیز است: ″عدالت و رشد معنوی″ ❓چرا بدون حضور امام زمان نمی شود؟ چون اولا رشد معنوی را تنها یک انسان معصوم در حد اعلی می تواند انجام بدهد که ما در حال حاضر انسان معصوم به جز امام زمان (عج) نداریم. 👈🏻 عدالت هم به دلیل انسان های زورگو و این که امکانات و قدرتمان کم هست نمی‌شود صددرصد انجام بدهیم. چون امکانات و توانایی ما کم هست و آن توانایی صددرصدی را نداریم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کلیپ مهم برای فعالان 👌 به چه کتب و احادیثی در بحث باید استناد کرد؟ 💠 رهبری در دیدار با اساتید مرکز تخصصی مهدویت، درباره روایات علامات ظهور چه فرمودند و چه توصیه ای کردند؟ 🎤 با توضیحات از اساتید مهدویت 👌پیشنهاد ویژه برای دیدن
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان عجیب یک جوان لات که به سرعت مجوز شهادت گرفت. ⭕️ سید مسعود رشیدی، جوانی که می‌گفتند حتی بلد نبود سلام کند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والضحی هر وقت دلتون از عالم گرفت که خدا کجاست به ما کمک کنه...... 🎙دکتر الهی قمشه ای ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: تغییر جنسیت دمیری در حیاةالحیوان به نقل از ابن اثیر در کامل در باره ی حوادث سال ۶۲۳ آورده است: همسایه ای داشتیم که دختری بنام صفیه داشت، وقتی پانزده ساله شد از آلت تناسلی او، آلت مرد ظاهر شد و بر صورتش موی روئید. * در کتاب نزهةالقلوب نیز آمده در ولایت قمشه از اصفهان نیز در زمان سلطان اولجایتو خدابنده، چنین حادثه ای برای دختری در شب عروسی پیش آمده است. مولوی مؤمنان بی حد ولیک ایمان یکی جسمشان معدود لیکن جان یکی جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهای شیران خداست همچو آن یک نور خورشید سما صد بود نسبت به صحن خانها لیک یک باشد همه انوارشان چونکه برگیری تو دیوار از میان چون نماند خانها را قاعده مؤمنان باشند نفس واحده کشکول شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در ادامه....👇👇👇👇
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام مَا شَكَكْتُ‌ فِي الْحَقِّ‌ مُذْ أُرِيتُهُ‌. امام عليه السلام فرمود: از آن زمان كه حق به من نشان داده شده هرگز در آن شك و ترديد نكردم.