امامان، امام اند! "سلیمان جعفری" می‌گوید: نزد امام رضا علیه السلام بودم. خانه ی آن حضرت مملو از جمعیت بود. مردم یکی یکی سوال می‌کردند و آن حضرت جواب می‌دادند. جواب‌ها آن قدر عالی بود که در دلم گفتم: «این خانواده، شایسته ی پیامبری اند! » وقتی مردم رفتند، امام رو به من کردند و فرمودند: «ای سلیمان! امامان، عالم و بردبارند و بی خبران، آن‌ها را پیامبر می‌پندارند در حالی که امامان، پیامبر نیستند». یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357

☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 میخواستم بدونم تو عصر خودمون کسانی هستند که با امام زمان (عج) در ارتباط باشند؟ مثلا از طریق نماینده ها یا اشخاصی که امام فرستاده در ارتباط باشند؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 ❌نه، به هیچ عنوان در عصر ما کسی نیست که بخواهد با امام زمان (عج) در ارتباط باشد و نماینده و سفیر و.. نه اصلا چنین چیزی نداریم. 👈🏻یکی بحث ملاقات با حضرت هست که آن ممکن است، اما اختیاری نیست. من هر لحظه دلم خواست آقا را ببینم.. نه اختیاری نیست. آن هم اذن حضرت را میخواهد که حضرت باید اذن بدهند. ✌️🏻ملاقات ها به دو صورت است؛ 🔸یا از لحاظ معنوی انسان مقامش بالا هست حضرت را میبیند. 🔸یا به حالت اضطرار می رسد، به حالت درماندگی می رسد که دیگر هیچ کاری نمی تواند بکند، به اضطرار واقعی می رسد.. آن وقت حضرت می آید دستش را می گیرد. البته نه اینکه هر کسی مضطر شود آقا را می بیند، منظور این است که حالت دوم اینگونه است. ⚠️ولی نکته مشترک تمام ملاقات ها اذن حضرت است. یعنی امام زمان (عج) باید بخواهند و اذن بدهند که آن فرد ایشان را ببیند. والا بدون اذن امکان ندارد. #پرسش_پاسخ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)

🎥موضوع: پرچم رسول خدا در دست قائم خواهد بود؟ #استاد_کلباسی #گامی_به_سوی_ظهور 🔶🔹🔶

هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357

.......: روی برانکاردی که قاسم دهقان درست کرده بود، داشتیم سید مرتضی را می‌آوردیم به عقب. با آن حال غریب التماس می‌کرد که مرا نبرید. بگذارید همین جا باشم. «یا فاطمه یا فاطمه» می‌گفت. سه بار پشت سر هم این دعا را خواند: «اللهم اجعل مماتی شهادة فی سبیلک» بعد از آن سرش را بالا آورد و گفت: «خدایا همه گناهان مرا ببخش و مرا شهید کن! »... و به آرزویش رسید. [۱] ---------- [۱]: سعید قاسمی خاطرات: به روایت همسر خاطرات: به روایت همسر [۱] ۱ قبل از ازدواج، آشنایی چند ساله با هم داشتیم. من ایشان را می‌شناختم. از سن پانزده سالگی تا بیست سالگی که این آشنایی به ازدواج رسید. خانواده ی من مخالف این ازدواج بودند، ولی برای من مشخص بود که این زندگی مشترک باید شروع شود. صورت دیگری برای ادامه ی زندگی نمی توانستم تصور کنم. ---------- [۱]: - مریم امینی خانه ی کوچکی در خیابان شریعتی تهران اجاره کرده بودیم. اولین فرزندمان در همین خانه به دنیا آمد. بعدها، چون توان پرداخت اجاره را نداشتیم، به منزل پدری آقا مرتضی در خیابان مطهری نقل مکان کردیم. سه سال هم در همین خانه ماندیم. بعد یک آپارتمان هفتاد و پنج متری در قلهک خریدیم و کلی هم قرض بالا آوردیم. حالا صاحب سه فرزند شده بودیم. جایمان کوچک و تنگ بود. آقامرتضی می‌خواست نزدیک پدر و مادرشان باشیم تا بهتر به آنها خدمت کند. به همین خاطر آپارتمان را فروختیم و دوباره به خانه ی پدریشان برگشتیم و طبقه ی اول این خانه را خریدیم و ساکن شدیم و تا زمان شهادت آقامرتضی آن جا بودیم لاله ای در فکه https://eitaa.com/zandahlm1357

اگر خودمان به خدا نرسیم ! رساندن دیگران به خدا برایمان ممکن نیست ! •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••

داستان کوتاه https://eitaa.com/zandahlm1357

ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت