eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
-خداوند‌رحمت‌و‌بخشایش‌رابرخویش واجب‌فرموده‌است. 📚-54
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰٓ آتَيْنَاهُ.. 👈مقطعی بسیار دلنشین وآرامش بخش باصدای استاد ✅سوره ی مبارکه ی قصص
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: ملاقات حضرت با دعبل خزاعي در آن غروب رنگ پريده، اول ماه محرم، به سان لبخندى تلخ پديدار شد. ماه در آستانه پنهان شدن در افق خاكسترى رنگ بود. خانه امام در اندوهى ژرف فرورفته بود؛ تو گويى روح شادابى از همهحتى خدمت كارانرخت بربسته بود. مرد گندم گون (ع) در خاطرات عاشورايى غوطه ور بود. مردى بر او وارد شد. امام پرسيد: « اى پسر شبيب! (۱۳۰) آيا امروز روزه اى؟ » خير! در چنين روزى بود كه زكرياى پيامبر از خدايش نسلى پاكيزه خواست . آفريدگار پذيرفت و فرشتگان به اوكه محراب نيايش ايستاده بودمژده دادند. هر كس در اين روز روزه بگيرد و سپس دعا كند، پروردگار مى پذيرد. حضرت آهى آتشين از سينه برآورد و ادامه داد: « اى پسر شبيب! مردم روزگار جاهليت ستم و نبرد را در اين ماه حرام مى دانستند و براى اين ماه ارج مى نهادند؛ اما اين امّت، نه حرمت اين ماه را نگه داشتند و نه احترام پيامبرش را در اين ماه، فرزندان رسول (ص) را كشتند و زنانشان را به اسارت بردند. » اشك در چشمان امام حلقه زد و صدايش بغض آلود شد. با همان حالت ادامه داد: « اى پسر شبيب! اگر قرار است براى چيزى گريه كنى، براى حسين (ع) گريه كن! آسمان‌ها و زمين به خاطر آن گريستند. » (۱۳۱) سكوت حاكم شد؛ چنان كه گويا دو مرد به شيهه اسبى بركرانه فرات گوش سپرده بودند. حضرت زير لب حرف هايى تو گويى با خويشزمزمه مى كرد: سرگذشت حسين تو گويى پلك هاى ما را (شب ها) بيدار نگه داشته و اشك هايمان را روان و عزيز ما را بى ارزش ساخته است. اى سرزمين كربلا! براى ما ناگوارى و بلا به ارث گذاشتى! هرگاه ماه محرم مى شد، در ده روز نخست ديگر كسى پدرم را خندان نمى ديد. روز عاشورا، اوج غمگينى وى (۱۳۲) بود. در چنين روزى بود كه خيمه هاى ما را به آتش كشاندند؛ اموال ما را به غارت بردند و احترام پيامبر (ص) را زير پا گذاشتند. » ريان به خاطر آورد كه براى چه كارى نزد امام آمده است. زمزمه وار خواند: « سر نوه محمد و پسر وصى اش را اى مردان! برنيزه‌ها برافراشتند در چشم انداز مسلمانان چنين كردند نه كسى مويه كرد و نه كسى متنفر شد اى سر! [بريدن تو] لالايى خواب [آرام] دشمن و بيدارى چشم ما شدى و چشمانى كه [با هراس از حقگويى و ستم ستيزى است، به خواب نمى رفتند] آن‌ها را خواب كردى باغى نبود كه آرزو نكند آرامگاه تو باشد. » (۱۳۳) اين كه شعر دعبل خزاعى (۱۳۴) است. آرى سرورم! او اينك به مرو آمده است و از شما اجازه مى خواهد كه وارد شود. پس از نماز عصر. به جز من، كسان ديگرى نيز هستند كه دوست دارند هم اكنون وى را ببينند. شاعر خاندان علوى وارد شد؛ شاعر واژگان كوبنده؛ شاعر كلمات شورش گر؛ شاعرى با ربع قرن آوارگى ؛ شاعر محكوم به اعدام. از چشمان دعبل عشق مى تراويد. گفت: « سرورم! شعرى سروده‌ام و دوست دارم آن را بشنويد. هنوز آن را براى كسى نخوانده ام. » دعبل پارچه سپيد گسترد. پارچه اى واژگان شاعرانه؛ انقلابى. نوشتن شعر بر پارچه اى سپيد مانند احرام حج، بى سابقه بود! نشانه هاى پرسش در چشم‌ها شكل گرفتند. دعبل گويى جواب آن چشم هاى پرسش گر را مى دهد، گفت: « چنين كردم تا در هنگام كوچ به جهان واپسين، همراهم باشند. » (۱۳۵) دعبل غزلى را آغاز كرد كه ابياتش با (ت) پايان مى پذيرفتند؛ غزلى جاودانه در بستر تاريخ با مفهوم زير: « نوحه گران گنگ و گويا با ناله‌ها و آه هاى آتشين خود به گفت و گو پرداختند با نفس هاى خود از راز درون دلباختگان روزگار پرده برگرفتند. معانى لطيف از دل انسانى جارى مى شود كه زندگى خويش را با آوارگى و دور از سرزمين هاى كودكى اش سپرى مى كند. او دردهايش را به سرزمين هايى مى فرستد كه وقتى از آن‌ها مى گريخت، سبز و رؤيايى بودند. سرزمين دختركانى كه زيبايى شان را در عفاف مى ديدند. اين چشم اندازها هنگامى كه شاعر در بيابان عرفات مى ايستد، هنوز در خاطره اش مى درخشند. اما روزگار مى چرخد و همه چيز را با خود مى چرخاند و زمان آوارگى و هجران فرا مى رسد زمانه را بنگر كه با پيمان شكنى‌ها و تفرقه اندازى هاى بسيارش با حكومت هاى بازيچه و كسانى كه به دنبال آن ها، جوياى روشنايى از دل تاريكى‌ها بودند، چه جنايت‌ها به مردم كرد جز عشق به خاندان محمد (ص) اميد ديگرى در زندگى نمانده است. فرزندان هند جگرخوار، با چنگ افكندن بر حق، زندگى را به دوزخى غيرقابل تحمل تبديل كردند اين‌ها دردهايى است كه مزرع سبز فلك را در چشم ما خونين مى نماياند و آب شيرين را بر كام تلخ مى كند. همه چيز از لحظه اى در سقيفه آغاز شد آن چه اين كارها را آسان كرد بيعت ناگهانى و بى انديشه بود از مكه و مدينه، تنها آوارهايى ماندند. سرزمينى كه فرودگاه جبرئيل بود، تهى از ساكنانش شد. درسگاه آيه هاى قرآنى از تلاوت تهى شد و سراى وحى به ويرانى گراييد خانه هاى على و جعفر، حمزه و سجاد ذوثفنات (۱۳۶) خانه هايى كه جايگاه نماز و پارسايى روزه و نيكى هاست سراهايى كه ويران از باران هاى
آمرزش بسيار است، نه از سپرى شدن روزگاران. اى وارثان دانش پيامبر و اى خاندان او درود هماره ما نثار شما باد! » شاعر، لحظه اى خاموش شد. زيرا رضا (ع) از خود بيخود شده بود. دل بزرگ وى نتوانست حماسه واژگان را حمل كند، واژگانى كه چكيده اشك و خون و اندوه بودند. چون حضرت به خويش آمد، با صدايى به غمگينى آواى جارى آب در ناودان فرمود: « بخوان اى خزاعى. » امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: کتابی در آستین "حسن بن علی وشاء" از واقفیان بود؛ او معتقد بود که امامت، به امام موسی کاظم علیه السلام پایان یافته و آن حضرت، آخرین امام است. او می‌گوید: سوال‌های زیادی را نوشته و در کتابی گرد آورده بودم که برخی از آن سوال‌ها مربوط به روایاتی بود که از پدران علی بن موسی الرضا علیهم السلام در کتابم نوشته بودم و می‌خواستم با این سوال‌ها علی بن موسی الرضاC را آزمایش کنم. روزی کتاب را در لباسم گذاشتم و به سمت خانه ی امام رضا علیه السلام رفتم. می‌خواستم در تنهایی کتاب را به او بدهم. وقتی به در خانه ی علی بن موسی الرضاC رسیدم، جلوی در، عده ای از مردم را دیدم که نشسته اند و مشغول گفت وگو هستند. رفتن به داخل خانه امکان نداشت. به دنبال چاره ای بودم تا بتوانم وارد شوم که غلامی از خانه بیرون آمد و گفت: «حسن بن علی وشاء؛ پسر دختر الیاس بغدادی کدام یک از شماهاست؟ » برخاستم و گفتم: «منم» گفت: «به من دستور داده اند که این کتاب را به تو بدهم، بیا بگیر! » کتاب را از دست غلام گرفتم، در گوشه ای نشستم و شروع به خواندن کردم. به خدا قسم در آن کتاب، مسأله به مسأله، جواب هایم داده شده بود... من دیگر واقفی نبودم». [۱] ---------- [۱]: . عیون اخبار الرّضا علیه السلام، ج ۲، ص ۲۲۹ یک قمقمه دریا.... https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 یک سوال داشتم خدمتتون، آیا قیام خراسانی مخالف جمهوری اسلامی نیست؟ چون که قیام باید مسلحانه باشه که با توجه قوانین کشور ما مصداق جرم است، پس چند احتمال داریم؛ یک حکومت ایران در زمانی از راه حق بر می گرده دو حکومت ما از اول در راه حق نبوده سه منظور از خراسان خراسان بزرگ است؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 🌀گزینه چهارم چرا اضافه نکردید؟ ممکن است خود ایران همان قیام خراسانی باشد، خود مردم ایران، رهبر ایران و فلان... احتمال دارم می دهم. ☝️🏻نکته بعدی اینکه بحث خراسانی اصلا شما اول بیایید اثبات بکنید که خراسانی در زمان ظهور اتفاق می افتد، چون آن روایتی که می گوید خراسانی همزمان با سفیانی و یمانی ست بعضی اساتید سند آن روایت را ضعیف می دانند. حق هم دارند چون سندش واقعا ضعیف است، سند آنچنان قوی ندارد، مشهور هست اما سندش ضعیف است. شما اول بیایید اصل آن را اثبات بکنید، بعد این را بگویید. 🔰بعد چه اشکالی دارد خراسانی از طرف رهبر ایران اذن داشته باشد و حرکت بکند. الان سپاه قدس می رود جاهای دیگر عملیات انجام می دهد مگر از رهبر ایران اذن ندارد؟ پس این احتمالاتی که گفتید .. هیچ کدام نیازی نیست که اصلا مطرح بشود. 🔹خراسان بزرگ هم بله، خراسان بزرگ ممکن است باشد و کسی نگفت حتما منظور از خراسان صددرصد کشور ایران است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
وقتی بچه ی اولمان به دنیا آمد. من ندیدم، ولی مادرشان برایم گفتند مرتضی، سجده ی شکر به جای آورد و پشت یک قرآن، تاریخ تولد و نام بچه را یادداشت کرد. مرتضی خیلی به من و بچه‌ها علاقه مند بودند. به خصوص یکی دو سال آخر این علاقه را خیلی ابراز می‌کرد و به زبان می‌آورد. هرچه به زمان شهادت نزدیک می‌شدیم، بدون هیچ اغراقی احساس می‌کردم داریم به سال‌های اول زندگی برمی گردیم. ۴ به تدریج که به زمان شهادت ایشان نزدیک می‌شدیم، بیشتر ایشان را می‌دیدیم، با این که تعداد مسئولیت‌هایی که داشت واقعااز حد و توانایی‌های یک آدم معمولی خارج بود. ولی در خانه طوری بودند که ما کمبودی احساس نمی کردیم. من هیچ وقت درگیر مسایل خرید بیرون از خانه و صف‌های خرید نبودم. جالب است بدانید که اکثر مطالعاتشان را در همین صف‌ها انجام می‌دادند. لاله ای در فکه https://eitaa.com/zandahlm1357
رفیقشان که شوی..✋ تمام معرفتشان را خرجت میکنند...❤️تا تو را هم آسمانی کنند... این تویی که گاهی میان این همه اسم گم میشوی.....😭 دلت را خانه دوست کن...🕊
hafez 35.mp3
4.16M
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
زیارت حرم نویسنده این کتاب گوید: زمانی که دنبال جایی برای حفظ کفش زائران نجف بودم، دو بیتی به نظرم رسید تا بر فراز آن مکان بنویسند. این مکان مقدس همان افق مبین است که برای تو آشکار شده است. پس ذلیلانه سجده کن و گونه ات را خاک مالی نما، این طور سینا است دیده ات بپوشان. این حرم عزت است کفش خود را خارج ساز. هذا الافق المبین قد لاح لدیک فاسجد متذللاً و عفّر خدّیک ذاطور سینین فاغضض الطرف به هذا حرمُ العزة فاخلع نعلیک شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357