eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
» ✍آیت‌ الله‌ فاطمی‌نیا بزرگــی میفرمود: زمانيكه ميخواهي وضوء بگيري، اگر لباست را نزد كودكي بگذاری تا نگه دارد ، وقتي بازگردي تا لباس را برداري ، اگر كودك بگويد ‌در لباست عقربي رفته است ، هرچند احتمال كمي هم بدهي كه واقعيت دارد ،از پوشيدن لباس اجتناب ميكني!‌ آن وقت خيلي عجيب است كه إخبارِ ١٢٤هزار پيامبر از قيامت و عوالم بعد از مرگ در ما اثر نميكند و در غفلت به سر ميبريم! 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
28.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
http://www.aparat.com/v/X7wMm طبق آمارهای بنیاد تحقیقات تحربه نزدیک به مرگ (NDERF) و مصاحبه هایشان با 2500 فرد تجربه کننده ، بیش از پنجاه درصد تجربه کنندگان ، دنیایی رتگارنگ پر از نور و لذت و زیبایی را تجربه کرده اند و مابقی یا فقط تجارب سخت و دردناک داشته اند و یا تجربه ی مختلط و دوگانه. این خانم فرانسوی جزو تجربه کنندگانیست که متاسفانه ( به علت آلودگی به نوع خاصی از گناه ) فقط عذاب و درد را چشیده اما خوشبختانه فرصتی دوباره یافته تا برگردد. فرصتی برای نجات خود... فرصتی برای هشدار به ما.....
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروى بيمارى و تنگ دستى مردى محضر مقدّس حضرت رسول اللّه (ص) مشرف شد و از بيمارى و تنگدستى خودش به آن حضرت شكايت كرد. آن حضرت به او فرمودند: بعد از نمازهاى واجبت بگو: تَوَكَلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الذَّى لَمْيَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَدا وَ لَمْيَكُنْ لَهُ شَرى كٌ فى الْمُلْكِ وَ لَمْيَكُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِرْهُ تَكْبيرا من به اين ختم عمل كردم، هيچ شدّت و سختى به طرف من نيآمد مگر اينكه ( (جبرئيل) ) براى من متمثل مى شد و مى فرمود: اين دعا را بخوان و من مى خواندم و آن شدائد از من بر طرف مى شد. (۶) https://eitaa.com/zandahlm1357
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 😌 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 قسمت شصت و چهار: عثمان در سکوت به صورتِ حسام خیره شد. از سکوتش ترسیدم. ناگهان سیلی محکمی بر صورتِ حسام نشست.. انقدر محکم که سرش به دیوارِ کناری خورد ( باید باور کنم که اسم اون رابطو نمیدونی؟؟ تو فکر کردی با یه مشت احمق طرفی؟ تو میگی نمیدونم، منم میگم طفلی گناه داره، یه دست کت و شلوار مارک تنش کنید بره خوونه اش؟ خودتم میدونی دانیال هیچ ارزشی برام نداره.. مهم یه اسمِ که فرق نمیکنه از زبون تو بشنوم یا دانیال.. تنها فرقش اینجاست که اگه تو الان بگی، هم خودت زنده میمونی، هم این دختر، هم اون دانیال عوضی.. اما اگه نگی، دیگه شرایط عوض میشه..) چرخی به دورم زد.. باورم نمیشد این همان عثمانِ مهربان باشد.. دو زانو روبه رویِ حسام نشست ( اگه نگی.. اول تو رو میفرستم اون دنیا.. بعد این خانوم خانوما رواز مرز خارج میکنمو انقدر شکنجه اش میکنم تا دانیال خودشو برسونه.. میدونی که وقتی پایِ خواهرش وسط باشه تا خودِ کره ی ماه هم شده، میره.. خب.. نظرت چیه؟؟ ) قلبم تحملِ این همه هیجان را نداشت.. چرا هیچکس برایم توضیح نمیداد که ماجرا از چه قرار است؟ حسام با ضعفِ نمایان در چهره اش به چشمانِ عثمان نگاه کرد ( فکر کردی خیلی زرنگی؟؟ تو اون سازمان چی بهتون یاد میدن هان؟؟ من چرا باید اسمِ اون رابطو بدونم؟ خیال کردی بچه بازیه که همه خبر داشته باشن؟؟ شهرِ هِرته؟؟ ) آنها از کدام سازمان حرف میزدند؟؟ جریان رابط چه بود؟؟ صوفی با عصبانیت به رویِ حسام خم شد.. گلویش را فشار داد و جملاتی را ازبین دندانهایِ گره خورده اش بیان کرده ( با ما بازی نکن.. ما میدونیم شما خوونواده ی دانیالو آوردین ایران؟ من اون دانیالِ آشغالو میخوام.. خوده خودشو..) و باز حسام خندید ( کجایِ کارین ابلها.. اون دانیال عوضی به ما هم نارو زد.. خوونوادشو با کلک و زبون خوش کشیدیم ایران تا بتونیم خودشو پیدا کنیم.. به قول خودتون اون به خاطر خواهرش تا کره ی ماه هم میره.. در واقع مادر و خواهرش دست ما گروگان بودن..) با دهانی باز به حسام زل زدم. یعنی او هم حیوانی بی قید بود؟؟ بازیگری ماهر مانند عثمان؟ باورش از هر دروغی دشوارتر بود.. با حرفهایش حس تنفر را دوباره در دلم زنده کرد.. مسلمانان همه شان دروغگو و وحشی صفت بودند.. و حسام هم یکی از آنها.. ادامه دارد…. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 @a