eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: اقدامات فرهنگی حضرت رضا (علیه السلام) اشاره تحلیل صحیح از چگونگی اقدامات گوناگون بزرگان در زمان‌های متفاوت، نیاز به شناخت دقیق شرایط حاکم بر آن زمان و اهداف ایشان دارد و بدون شناخت آن، هرگونه نظریه و حدسی، هرگز از دقت و صحت لازم برخوردار نخواهد بود، به ویژه در مورد ائمه ی اطهار (علیهم السلام) که صرف نظر از مسائل غیبی و الهامات الهی، دارای عقل و درایت عمیق و از داناترین افراد بشر بوده اند. از طرفی گزارش‌های تاریخی موجود از شرایط حاکم بر آن دوران ها، از جهات گوناگون ناقص، مبهم و نارساست، به گونه ای که یک محقق هرگز نمی تواند برای یک تحلیل دقیق و صحیح به آن‌ها بسنده کند. اگر چه در مورد اهل بیت (علیهم السلام) خوشبختانه نیازی به روایات تاریخی نیست، چراکه معتقدیم ایشان به اقتضای مقام امامت که ایشان را به علم و حکمت الهی متصل می‌کند، از الهامات و حتی برنامه مدوّن که برای آن‌ها به صورت مکتوب تهیه شده است، بهره مند هستند و همواره بهترین و مناسب ترین تصمیم را در شرایط گوناگون اتخاذ می‌کنند. ولی این همه، مانع از آن نیست که ما به برخی از موارد ذکر شده در زمان ایشان نپردازیم تا هرچه بیشتر به تفصیل آن آگاه گردیم. از آن جمله شرایط حاکم بر دوران امامت حضرت رضا (علیه السلام) است که سبب نشر گسترده معارف و حقایق اسلام شد، چرا که با مراجعه به آثار به جای مانده از اهل بیت (علیهم السلام) در می‌یابیم که بعد از حضرت امیر و حضرت باقر و حضرت صادق (علیه السلام) بیشترین آثار را ایشان از خود به جای نهاده است و این امر به جهت شرایط خاص و فرصت مناسبی بود که در زمان حضرت پدید آمد. با وجود آن که دشمن برای نشان دادن ضعف علمی حضرت و کاستن از محبوبیت ایشان تلاش می‌کرد اما دوران امامت و به ویژه ولایت عهدی حضرت، فرصت مناسبی فراهم کرد تا حضرت رضا (علیه السلام) در جهت نشر علوم اسلامی و حقایق مکتب اهل بیت (علیهم السلام) اقدام کند که به پاره ای از آن موارد اشاره می‌کنیم: 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
27.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کارگاه 1 💠 جلسه 1️⃣ 🎤 استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور 👌 انتشار فایل آزاد و حلال
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 🔰چرا حضرت آقا علیرغم تاکید بر جوانگرایی، همچنان از آیت الله در استفاده می کنند ؟ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: دشمن ما را زمينگير كرده بود و مهماتي هم نداشتيم. آقا مهدي [ صفحه ۶۷] بي آنكه خم به ابرو بياورد رفت روي لودر، نفسها در سينه بند آمده بود. رفت جلوتر و خاكريزي بلند كرد و آمد پايين، چشمهايمان از حيرت بيرون زده بود، همه مي‌ترسيديم كه آقا مهدي طوريش بشود. حضورش در خط، قوت قلب همه بچه‌ها در آن شرايط سخت بود. وقتي از لودر آمد پايين، صدا زد: برادران! برادران! بيايين پشت اين خاكريز پناه بگيرين. وقتي خيالش راحت شد برگشت سنگر فرماندهي و... هفت روز از بودنمان در جزيره مي‌گذشت. شب و روز را قاطي كرده بوديم. شب آخر پتويي پيدا كردم، بوي گند مي‌داد؛ اما چاره نبود. شش نفر رفتيم زير پتو كه بخوابيم. سرما و بي خوابي امانم را بريده بود. داود صالحپور [۳۱]، جواد عباس عليزاده [۳۲] و بنده و... خلاصه نشد، كشمكش ۶ نفره به جايي نرسيد. بچه‌ها اينجا هم از شوخي دست بردار نبودند. سه نفر بلند شديم رفتيم در پناه كمپرسي خوابيديم... صبح خط را به نيروهاي ديگري تحويل داديم و برگشتيم عقب. خدا شما را رحمت كند صمد قدرتي در موقعيت شهيد مدني - كاسه گران - حميد آقا نيروها را سازماندهي مي‌كرد، نوشته اي دست هر يك از بچه‌ها مي‌داد و به يگان‌ها مي‌فرستاد. آخرين نفر من بودم، همه بچه‌ها رفته بودند. پرسيدم: من چي؟ گفت: بيا بريم. سوار ماشينش كرد و گفت: تو را مي‌برم پيش آقا مهدي. از اين به بعد پيك آقا مهدي هستي. نمي توانستم باور كنم كه من پيك فرمانده لشكر باشم! نامش را زياد شنيده بودم؛ اما خودش را نديده بودم. توي فكر و خيال بودم كه حميد آقا جلوي چادري ترمز كرد. گفت: اين چادر شماست، برو تو، آقا مهدي هم مياد. باورش برايم سخت بود كه من با فرمانده لشكر هم چادر باشم. آن شب سپري شد. صبح آقا مهدي آمد، حميد آقا معرفي‌ام كرد. با هم دست داديم و مرا در آغوش كشيد، در اولين برخورد طوري با من رفتار كرد كه انگار سالهاست همديگر را مي‌شناسيم. آقا مهدي از من پرسيد: برادر صمد، موتور سواري بلدي؟ گفتم: بله، آقا مهدي. نوشته اي دستم داد و گفت: برو از تداركات موتور تحويل بگير. عمليات خيبر با شدت و حدت تمام ادامه داشت. لحظه اي آرام و قرار نداشتيم. نيروهاي ما مي‌جنگيدند و مردانه مقاومت مي‌كردند. دشمن پشت سر هم پاتك مي‌زد. توي جزيره جنوبي سنگري بود كه به اصطلاح سنگر قرارگاه مي‌گفتيم. بيشتر فرماندهان يگانهاي عمل كننده آنجا بودند؛ حاج همت، و معاونانش، آقا مهدي، احمد كاظمي و... جنگ در محور لشكر حضرت رسول (ص) شدت زيادي داشت و لحظه به لحظه خبرهاي نگران كننده مي‌رسيد. عراق، در اين محور لشكر دست به پاتك محكمي زده بود. خستگي بر وجود همه مان چيره شده بود. چند شب بود كه هيچ كس خواب نداشت. فرماندهان گردانهاي لشكر حضرت رسول (ص) مدام با حاج همت تماس مي‌گرفتند، وضعيت خود را گزارش داده و و كسب تكليف مي‌كردند. حاج همت فقط مي‌گفت: «به گوشم! »و خوابش مي‌برد. از شدت بي خوابي نمي توانست چشمانش را باز كند. صدايش مي‌كرديم: حاج آقا! بي سيم با شما كار داره. دوباره به گوش مي‌شد. از خط پي در پي پيام مي‌دادند؛ ولي او با چشمان بسته نمي توانست جواب بدهد... بچه‌هاي لشكر حضرت رسول دست به دامن آقا مهدي شدند؛ آقا مهدي! به حاجي پيام مي‌دن، شما بيدارش كنين... آقا مهدي خيلي سعي كرد حاج همت را بيدار كند؛ اما موفق [ صفحه ۷۱] نشد. بي خوابي و خستگي حاج همت را بدجوري كلافه كرده بود. آقا مهدي بي سيم را گرفت و خودش را معرفي كرد و گفت پيام تون رو بدين. هنگام دريافت پيام آقا مهدي هم چشمانش بسته شد و به خواب رفت. از دستش گرفتم و گفتم: آقا مهدي پيام مفهومه؟ چشمانش را به زور باز كرد و دوباره خواست كه پيام بگيرد باز خوابش برد. بار سوم چشمانش را باز كرد و با هر زحمتي بود پيام را دريافت كرد. پيام بچه‌هاي لشكر حضرت رسول نشان از فشار زياد دشمن بود. اگر دشمن در محور طلاييه موفق به پيشروي مي‌شد كار توي جزيره براي همه بسيار مشكل مي‌شد. يك لحظه آقا مهدي گفت: برادر صمد! از هر كجاست براي ما دو تا آرپي جي پيدا كن سريع! دستور آقا مهدي مرا از جا كند. به طرف موتور رفتم و زير آتش شديد دشمن راه افتادم، خودم را رساندم سنگر تداركات. در حالي كه نفس نفس مي‌زدم، گفتم: سلام برادر صبور! آقا مهدي گفت دو تا آرپي جي مي‌خوايم. تا نام آقا مهدي را آوردم بي معطلي دو تا آرپي جي با ۶ موشك آورد. فقط به خاطر نام آقا مهدي بود كه اينها را به من داد و الا گرد و خاكي كه بر سر و صورتم نشسته بود اجازه نمي داد كسي مرا بشناسد! زود برگشتم. يكي از آرپي جي‌ها را آقا مهدي برداشت و يكي هم احمد كاظمي فرمانده لشكر نجف. ... https://eitaa.com/zandahlm1357
عدم تقدیم و تأخیر مرگ چنان که یکی از امور مقدّره محتومه حق تعالی بر عباد إجزاء موت است که از برای هر فرد مدّت معدود و اجل محدودی قرار داده که قادر نیستند که ساعت و آنی را از او به تأخیر اندازند، به واسطه کثرت مراقبت و رعایت حفظ الصحة ؛ و نه آنی را جلو اندازند به واسطه تعبات دنیا و شداید امراض و کراهیت او زندگی [را]، کما قال تعالی: « وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ [۱] »، یعنی: ما برای هر فردی اجلی و وقتی تعیین نموده ایم که تأخیر و تقدیم از او ننمایند، چه همان طور که امّت بر جماعت اطلاق می‌شود نیز بر فرد هم اطلاق می‌شود، کما قال فی حق ابراهیم: « کَانَ أُمَّةً قَانِتًا [۲] ». ---------- [۱]: ۶ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۳۴. [۲]: ۱ - سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۰. 📚✍شرح بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357