الإنشقاق
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ
ﺁﻥﻣﻮﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻗﺖ ﺣﺴﺎﺏﻭﻛﺘﺎﺏ ﻓﺮﺍﺑﺮﺳﺪ!
ﺍی ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﺗﻠﺎﺵ ﻭ ﺗﻘﻠّﺎﻳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ، ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻪﺳﻮی ﺻﺎﺣﺐﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺕ ﻣﻲﺭﻭی ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭ ﻣﻲﺷﻮی! (٦)
https://eitaa.com/zandahlm1357
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 استاد مرحوم شحات محمد انور
سوره فرقان ( جدید الإنتشار)
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: طلب روزي متن حديث طلب الرزق ۱- الكلينى عن محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد بن عيسي، عن معم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
كمك مالي به ديگران
متن حديث
إعانة الآخرين مالياً الطوسى قال: أخبرنا جماعة عن أبى المفضّل، قال: حدّثنا الفضل بن محمّد بن المسيب البيهقى، قال: حدّثنا هارون بن عمرو المجاشعى، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر بن محمّد، قال: حدّثنا أبى أبوعبدالله عليه السلام، قال المجاشعى: و حدّثناه عن الرضا علىّ بن موسي عن أبيه موسي عن أبيه أبى عبدالله جعفر بن محمّد عن آبائه عن أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب عليهم السلام قال: قيل: يا نبى الله، أفى المال حقّ سوي الزكاة؟ قال: نعم، برّ الرحم إذا أدبرت، و صلة الجار المسلم، فما أقرّ بى من بات شبعان و جاره المسلم جائع
، ثمّ قال: ما زال جبرئيل عليه السلام يوصينى بالجار حتّي ظننت أنّه سيورثه.
كمك مالي به ديگران طوسي گويد: گروهي از ابومفضّل به ما خبر رساندند كه فضل بن محمد بن مسيّب بيهقي ما را چنين حديث كرد كه هارون بن عمر مجاشعي گفته است: محمد بن جعفر بن محمد گويد: پدرم ابوعبدالله (ع) ما را چنين حديث كرد: مجاشعي گويد: علي بن موسي الرضا، از پدرش موسي، از پدرش ابوعبدالله جعفر بن محمد از پدرانش از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) روايت كرد كه آن حضرت فرمود: گفته شد: اي پيامبر خدا آيا در مال حقّي جز زكات هست؟ فرمود: آري، احسان به خويشان به گاه روي گرداني آنان، و پيوند با همسايه مسلمان، كه به من اقرار ننمود آن كه شب را با سيري به صبح رساند در حالي كه همسايه مسلمانش گرسنه باشد، آن گاه فرمود: پيوسته جبرئيل (ع) مرا به همسايه سفارش ميكرد تا آنجا كه گمان بردم برايش ارثي تعيين خواهد كرد ۱.
منبع حديث
۱- امالى طوسى ۵۲۰.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: سرخس از برخی گزارشها استنباط میشود که در این شهر حضرت رضا (علیه السلام) را به شدت تحت ن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
مرو
حضرت رضا (علیه السلام) سرانجام پس از تحمل چهار ماه سفر در نیمه اول سال ۲۰۱ (ه. ق) وارد مرو، مرکز حکومت مأمون شد. [۱] هنگام ورود امام به مرو، مردم با شور و احساسات فراوان مقدم امام را گرامی داشتند به گونه ای که مرو تا آن روز چنان شادی و هیجانی به خود ندیده بود. انبوه جمعیت تا بیرون شهر به استقبال آمده بودند. امام (علیه السلام) پس از عبور از میان صفوف فشرده مردم در منزلی که نزدیک قصر حکومتی برای ایشان آماده شده بود، مستقر گردید. [۲]
----------
[۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ۲/۱۴۹.
[۲]: الارشاد، ج۲ص۲۵۰.
جریان ولایت عهدی
پس از آن که حضرت رضا (علیه السلام) با اصرار مأمون و نامههای مکرر او و نپذیرفتن عذرهایی که حضرت رضا (علیه السلام) بیان میکرد، در سال ۲۰۱ وارد مرو شد، مأمون ابتدا به ایشان پیشنهاد خلافت داد و به حضرت گفت: ای پسر رسول خدا، من فضل و علم و زهد و تقوا و عبادت شما را میدانم و شما را از خودم به خلافت شایسته تر میدانم.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: من به عبودیت خداوند عزّوجّل افتخار میکنم و با زهد در دنیا، امید نجات از شرّ آخرت را دارم، و با دوری از حرام ها، امید دستیابی به سودها را دارم و با تواضع در دنیا، امید بلندی نزد خداوند عزّوجّل را دارم. مأمون گفت: نظر من این است که خودم را از خلافت عزل کنم و آن را برای شما قرار دهم و با شما بیعت کنم!
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: اگر این خلافت حق توست و خداوند برای تو قرار داده است، جایز نیست لباسی را که خداوند به تو پوشانده است از تن خود بیرون کنی و برای دیگری قرار دهی و اگر خلافت حق تو نیست، جایز نیست برای تو، چیزی را که برای تو نیست، به من دهی.
مأمون گفت: ای پسر رسول خدا! باید این امر را قبول کنی. حضرت فرمود: من از روی اختیار هرگز این کار را نمی کنم.
مدتها مأمون اصرار میکرد تا این که از پذیرش حضرت مأیوس شد و به حضرت گفت: اگر خلافت را نمی پذیری و نمی خواهی من با تو بیعت کنم، ولیعهد من باش تا بعد از من خلافت برای شما باشد.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند که پدرم از پدرانش و آنها از امیرالمؤمنین از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد که من قبل از تو از دنیا میروم در حالی که با سمّ مظلومانه کشته میشوم و ملائکه آسمان و زمین بر من میگریند و در سرزمین غربت کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.
مأمون گریست و گفت: ای پسر رسول خدا، چه کسی تو را میکشد یا میتواند به شما گزندی برساند با این که من زنده ام؟
حضرت فرمود: اگر بخواهم میگویم که چه کسی مرا میکشد.
مأمون گفت: ای پسر رسول خدا،! غرض شما از این سخن آن است که کار را بر خود سبک کنی و از گردن خود باز گردانی تا مردم بگویند شما در دنیا زاهد هستی!
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند از آن وقتی که خداوند عزّوجّل مرا آفرید، دروغ نگفتهام و هرگز به خاطر دنیا، از دنیا زهد نورزیدهام و من میدانم که منظور تو چیست.
مأمون گفت: منظور من چیست؟ حضرت فرمود: آیا به واقع در امان هستم؟ مأمون گفت: تو در امانی؛ حضرت فرمود: تو میخواهی مردم بگویند علی بن موسی نسبت به دنیا بی رغبت نبود بلکه این دنیا بود که به او رغبتی نداشت؛ نمی بینید که ولایت عهدی را قبول کرد تا به خلافت برسد.
در این هنگام مأمون خشمگین شد و گفت: تو همواره مرا با آن چه ناراحت میکند، مواجه میکنی و از خشم من در امان گشته ای. به خدا سوگند یاد میکنم که یا ولایت عهدی را میپذیری وگرنه تو را مجبور میکنم و اگر انجام ندهی گردنت را خواهم زد. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: خداوند عزّوجّل مرا نهی کرده
است از این که با دست خویش، خودم رابه هلاکت اندازم، اگر این چنین است، هرچه میخواهی انجام ده، من میپذیرم به این شرط که هیچ کس را نصب نکنم و کسی را عزل ننمایم و هیچ قانون و روشی را تغییر ندهم ودر این کار از دور مشورت دهنده باشم.
مأمون این شرایط را پذیرفت و حضرت را ولی عهد خود کرد. [۱]
در برخی روایات آمده است که حضرت گفت: خدایا، تو مرا از این که خود را به هلاکت اندازم، نهی کرده ای؛ اگر ولایت عهدی او را نپذیرم، از جانب او در چند قدمی مرگ قرار میگیرم؛ من مجبور و مضطر شدم... خدایا هیچ عهدی جز عهد تو نیست، هیچ ولایتی نیست جز از جانب تو، مرا برای برقراری دین خودت و زنده کردن سنت پیامبرت موفق گردان؛ تویی مولا و یاور، و تو نیکو مولا و یاوری هستی. و سپس در حالی که گریان و غمگین بود، با شرایط ذکر شده و لایت عهدی را پذیرفت. [۲]
پس از آن که حضرت رضا (علیه السلام) ولایت عهدی را به این صورت پذیرفت، مأمون دستور داد تا فرماندهان و قضات و مستخدمان و فرزندان عباس همگی بیایند و بیعت کنند و برای این کار، اموال بسیاری خرج کرد تا فرماندهان را راضی نمود مگر سه نفر از فرماندهان به نامهای جلودی، علی بن عمران و ابن موسی (یا ابو یو
نس) اینان با حضرت رضا (علیه السلام) بیعت نکردند و مأمون آنها را زندانی کرد.
مراسم بیعت باشکوه هرچه بیشتر برگزار شد و به نام حضرت سکه زدند و بر منبرها برای ایشان خطبه خواندند.
----------
[۱]: بحار، جلد ۴۹، ص ۱۲۸.
[۲]: بحار، ج ۲۹، ص ۱۳۱.
📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 سلسله جلسات #مبانی_امامین_انقلاب 12 🔰 #فصل_اول با موضوع بازخوانی #صحیفه_امام_خمینی (جلسه 12) ❌ پا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا