eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220125-WA0059.mp3
465K
🇮🇷 سرود « ای امام ای مجاهد ای مظهر شرف، ای گذشته زجان در ره هدف...»✌️ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه کودک ونوجوان 🇮🇷 کارتون زیبا و خنده دار بهمن و بختک 🇮🇷 این قسمت : نوار که پا نداره 👈 معرفی کانال با شما @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
32.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 این قسمت : نحسلوی 😂 این بشر اینقدر نحسه که از بدو تولد برای پدرش نحسی آورد و مردم ریختن توی خیابون و انقلاب کردن فکر کن 2500 سال تو این مملکت هر کسی پدرش شاه بود بالاخره یه روزی شاه میشد ولی به این بدبخت که رسید انقلاب شد الان هم که دنبال پول و به قدرت رسیدن در ایران هست هر جا پا میزاره که کمکش کنن اونجا رو هم از بین میبره 😂
📆 جمعه ☀️ ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ هجرے شمسے 🌙 ۲۱ رجب ۱۴۴۵ هجرے قمرے 🎄 ۲ فوریه ۲۰۲۴ میلادے 📿 امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»🎗 🎗«خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست»🎗 ☀️ رویدادهای امروز در تقویم خورشیدی: 🔹رحلت فقیه کبیر و عالم مجاهد "حاج میرزا جواد مجتهد تبریزی" (1274ش) 🔸مجلس شورای ملی قرارداد استخدام مستشاران امریکائی را برای وزارت مالیه به مبلغ 5600 لیره مواجب در سال تصویب کرد.(1289ش) 🔹زادروز استاد شهید، آیت‌الله مطهری (1298ش) 🔸به دستور یاور لاهوتی مخبرالسلطنه والی آذربایجان توقیف گردید (1300ش) 🔹کلیه اماکن و ابنیه دولتی و ادارات تبریز از طرف قوای ژاندارم تصرف شد (1300ش) 🔸دکتر احمدخان متین دفتری به معاونت وزارت عدلیه منصوب و مشغول کار شد.(1310ش) 🔹به دنبال استقلال دانشگاه تهران رؤسای دانشکده ها در نشست امروز دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشکده ادبیات تهران را به اتفاق آراء به ریاست دانشگاه تهران برگزیدند.(1321ش) 🔸عباسقلی گلشائیان به شهرداری تهران منصوب گردید.(1322ش) 🔹رحلت دانشمند و محقق بزرگوار "میرزا محمدحسین فاضل تونی" دانشمند مسلمان (1339ش) 🔸همزمان با ورود شاه و فرح به دهلی نو، عده زیادی دانشجوی ایرانی و هندی در حالی که نقاب های سرخ به سر کشیده بودند هنگام برگزاری تظاهرات پر سر و صدای خود علیه شاه ایران با پلیس چماق بدست هند درگیر شدند. دانشجویان شعارهایی نظیر (مرگ بر شاه) می دادند (1356ش) 🔹اعلامیه ای در مورد برگزاری مجلس ختم در مسجد اعظم قم و به مناسبت یادبود شهدای 19 دی، در مدارس حجتیه و نجفی شهر قم توزیع گردید. در پایان این اعلامیه اشعاری علیه چند نفر از سران شهربانی قم سروده شده بود.(1356ش) 🔸روزنامه کیهان در خبری اعلام کرد که برای 18 تن از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت به جرم برپایی تظاهرات در خیابان نارمک تهران ـ مقابل مسجد احمدیه ـ و شکستن شیشه های بانک ها، قرار مجرمیت صادر شد ؛ همچنین 37 نفر از دیگر دانشجویان که در دو روز گذشته به صدور قرار نهایی آنها از طرف بازپرس اقدام شده است، از سوی دادستان تقاضای مجازات خواهد شد و پرونده آنها به دادگاه های جنایی فرستاده می شود.(1356ش) 🔹آیت‌الله مرتضی حائری یزدی برای برگزاری نماز جماعت در مسجد حاضر نشد. و از ساعت 18:30 الی 19:20، جمعیتی حدود 3500 نفر ضمن اجتماع در مسجد اعظم قم، اقدام به سر دادن شعار درود بر خمینی و فرستادن صلوات کردند و در نهایت با آرامش متفرق شدند.(1356ش) 🔸دکتر سنجابی رهبر جبهه ملی خواستار جدی استعفا کابینه بختیار شد (1357ش) 🔹اقامت حضرت امام خمینی(ره) در مدرسه علوی (1357ش) 🔸واکنش‌های داخلی و خارجی در قبال سخنان حضرت امام در بهشت زهرا (1357ش) 🔹سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد: اظهارات ضد آمریکائی امام خمینی به هنگام ورود به تهران، هیچ تغییری در مواضع آمریکا نسبت به ایران نداده است. وی افزود علاقه ما بازگشت نظم و ثبات به ایران است به شکلی که ملت ایران بتواند در مورد آینده خود تصمیمی بگیرد (1357ش) 🔸خبرگزاری رویتر اعلام کرد: دولت اسرائیل از بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران ابراز نگرانی شدید کرد و گفت ممکن است ورود آیت‌الله به ایران باعث بروز تندروی‌های خشن گردد و کوشش‌های صلح خاورمیانه را به خطر بیندازد.(1357ش) 🔹خبرگزاری فرانسه خبر داد: مقامات ایران به دولت انگلیس اطلاع داده اند که قرارداد 500 میلیون لیره خرید اسلحه به ویژه تانکهای چیفتن لغو می گردد (1357ش) 🔸شهادت شهید ناصر اسدی (1359ش) 🔹رحلت عارف زاهد آیت‌اللَّه "مجدالدین قاضی" امام جمعه موقت دزفول (1364ش) 🔸شهادت شهید سیدامیرحسین چترنور (1364ش) 🔹شهادت شهید بهنام خرم‌‌بخت (1365ش) 🔸درگذشت عالم ربانی آیت‌اللَّه "حاج محمد روحانی کرمانی" (1373ش) 🌙 رویدادهای امروز در هجری قمری: ▪️وفات حضرت رباب همسر امام حسین علیه‌السلام و مادر علی‌اصغر علیه‌السلام و حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها، یک سال پس از واقعه عاشورا (62ق) 🔹ولادت سید مصطفی خمینی (۲۱ آذر ۱۳۰۹ش) (1349ق) 🎄 رویدادهای مهم امروز در تقویم میلادی: 🔸امضای معاهده تاریخی برلَن برای سرکوبی انقلابیون فرانسه (1793م) 🔹تولد "جِیمز جویْزْ" ادیب و نویسنده معروف ایرلندی (1882م) 🔸درگذشت "دیمیتری مَنَدلیُف" مکتشف نامی روسی و مبتکر جدول تناوبی عناصر (1907م) 🔹مرگ "بِرْترانْد راسل" نویسنده و فیلسوف شهیر انگلیسی (1970م) 🔸امضاء معاهده بین‌المللی رامسر به منظور حفاظت و بهره‌برداری سازگار با محیط زیست از تالاب‌ها در رامسر، ایران (1971م) 🔹روز جهانی تالاب‌ها @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاے ...🥀👆👆 كفعمى در بلد الامين فرموده: اين دعاء حضرت صاحب الامر عَلَيْهِ السَّلام است كه تعليم فرمود آن را به شخصى كه محبوس بود، پس خلاص شد: اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ. (عج)🌼 @zandahlm1357
❤️ شرک فقط این نیست که به سنگ و چوب و خورشید و ماه سجده کنیم. هر کاری که از ما سر زند و نتیجه‌اش تفرقه در دین مردم باشد هم شرک است. 📖روم: آیات ۳۱ و ۳۲ @zandahlm1357
خاطرات مقام معظم رهبري از شهريور ۱۳۶۰ و ترور شهيدان رجايى و باهنر من بيمار بودم، تازه از بيمارستان خارج شده بودم، در منزلي... استراحت مي‌كردم و در جريان اوضاع و احوال هم قرار مي‌گرفتم؛ مرحوم شهيد رجايي و شهيد باهنر و برادران ديگر مي‌آمدند ومسائل را با من در ميان مي‌گذاشتند. ليكن خود من شركت فعالي در جريانات نمي توانستم داشته باشم. در اين اواخر تدريجاً حا لم بهتر شده بود، گاهي در جلسات شركت مي‌كردم، كمااين كه در شب قبل از حادثه؛ در جلسه اي در اتاق خود مرحوم رجايي شركت كردم و راجع به مسائل مهم مملكتي صحبت مي‌كرديم. بنابراين دور بودم از محل حادثه (انفجار) و بعدازظهر هم بود، من هم بيمار بودم و خوابيده بودم، از خواب كه بيدار شدم از بچه‌هاي پاسدار، برادرهايي كه پهلوي من بودند يك زمزمه‌هايي شنيدم. گفتم چيه؟ گفتند كه يك بمب در نخست وزيري منفجر شده است. گفتم كه كي آن جا بوده؟ گفتند كه رجايي و باهنر هم بودند، من فوق العاده نگران شدم، با حال بسيار ضعيف و ناتواني كه داشتم خودم را رساندم پاي تلفن، نشستم، بنا كردم اين جا آن جا تلفن كردن، اما خبرها همه متناقض و نگران كننده بود. يكي مي‌گفت كه حالشان خوب است، يكي مي‌گفت زنده بيرون آمدند، يكي مي‌گفت جسدشان پيدا نشده، يكي مي‌گفت توي بيمارستانند و من تا اوائل شب كه خبر درستي به من نرسيده بود در حالت فوق العاده بد و نگراني به سر مي‌بردم، تا بالأخره مطلب برايم روشن شد. احساسات من در آن موقع طبيعي است كه چه احساساتي بود. دو دوست عزيز و قديمي، دو انقلابي، دو عنصر طراز اول جمهوري اسلامي را از دست داده بوديم و من شديداً احساس خسارت مي‌كردم، احساس ضايعه مي‌كردم، احساس غم مي‌كردم و از طرفي احساس خشم نسبت به آن كساني كه عاملين اين حادثه بودند مي‌كردم و همين بود كه فردا صبح زود با اين كه خيلي بي حال بودم پا شدم، سوار ماشين شدم، آمدم براي تشييع جنازه به مجلس، و با اين كه اطبا همه من را منع مي‌كردند كه من شركت نكنم و دخالت نكنم، ديدم طاقت نمي آورم كه شركت در مراسم نكنم، آمدم آن جا روي ايوان جلوي مجلس و يك سخنراني اي هم با كمال هيجان كردم كه دور و ور من را دوستان گرفته بودند كه نبادا من بيفتم، از بس هيجان داشتم. به هرحال براي من بسيار حادثه ي تلخي بود، يعني شايد بتوانم بگويم تلخ ترين حادثه اي بود كه تا آنروز من ديده بودم، زيرا حادثه ي هفت تير كه مي‌توانست براي من تلخ تر باشد هنگامي اتفاق افتاده بود كه من آن روز بيهوش بودم و نمي فهميدم، بعد تدريجاً با اين حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پيدا كردم، اما اين حادثه ي ناگهاني به خصوص بعد از حادثه ي هفت تير براي من شايد تلخ ترين حادثه اي بود كه تا آن روز براي من پيش آمده بود. منبع: پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري https://eitaa.com/zandahlm1357
با نوان، عزيز ملتند از شماست كه مردان و زنان بز رگ تر بيت مي‌شو د. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربيت مي‌شود. شماها عز يز ملت هستيد؛ پشتوانه ملت هستيد. شماها در تحصيل كوشش كنيد كه براي فضايل اخلاقي، فضايل اعمالي مجهز شويد. شما براي آتيه مملكت ما جوانان نيرومند تربيت كنيد. دامان شما يك مدرسه اى است كه در آن بايد جوانان بزرگ تربيت بشود. شما فضايل تحصيل كنيد تا كودكان شما در دامن شما به تربيت برسند. (۱۸۵) ۲۱/۱/۵۸ مهذب كردن بچه ها اسلام از شما اين معنا را مي‌خواهد كه بچه‌هاي خودتان را در دامنهاي خودتان مهذب كنيد؛ و دامن خودتان را منور كنيد به نور اين بچه‌هاي اسلامي كه اينها فرزندان اسلامند و بعد از اين، مقدرات اسلام و مملكت خودتان به دست آنهاست. (۱۸۶) ۲۰/۲/۵۸ مسئوليت افعال و اعمال بچه‌ها شما از اول كه اين بچه‌ها در دامان شما بزرگ مي‌شوند، مسئول افعال و اعمال آنها هم شما هستيد. همان طوري كه اگر يك بچه خوب تربيت كنيد ممكن است كه سعادت يك ملت را همان يك بچه تأمين كند، اگر يك بچه بد هم- خداي نخواسته- در دامن شما بزرگ بشود، ممكن است كه يك فساد در جامعه پيدا بشود. گمان نكنيدكه يك بچه است؛ يك بچه گاهي وقتها در جامعه، وقتي كه وارد شد، در رأس جامعه واقع مي‌شود... اين ممكن است كه بعدها يك جامعه را به فساد بكشد. (۱۸۷) ۲۴/۲/۵۸ تأثير افعال مادران بر بچه ها از دامن شما خانمها بايد شروع بشود. از دامن شما بايد اين مطلب شروع بشود كه بچه‌ها را تربيت كنيد، يك تربيت صحيح اسلامي. به اينكه خودتان (وقتي) بچه در دامنتان هست، همراهتان هست، همه ي چشم و گوشش به فعل و قول شماست، از شما دروغ نشنود بعد دروغگو درآيد از كار. اگر اين ديد مادر دروغ مي‌گويد، بعد هم ديد پدر دروغ ميگويد، اين دروغگو مي‌شود. اگر ديد مادر آدم صحيحي است، پدر آدم صحيحي است، اين صحيح بار مي‌آيد. (۱۸۸) https://eitaa.com/zandahlm1357
سبک زندگی شاد 04.mp3
9.2M
۴ برای کار اقتصادی موفق برای همسرداری و فرزندپروری موفق برای دینداری موفق و اصلاً برای "انسان بودن" شادی لازمه!😊 این شادی رو از کجا میشه خرید؟
🕌در محضر امام روح الله (۲۲۷) 💠 پیروزی ما را منعکس نمی کنند 📌امام خمینی (ره): امروز تمامی رسانه‌های گروهی سعی می‌کنند یا ما را منعکس نکنند و یا اگر می‌کنند، بلافاصله با داد و بیداد خطر این پیروزی را در منطقه گوشزد نمایند و فریاد برمی‌دارند که اگر ایران پیروز شود با منطقه چه می‌کند، با کشورهای خلیج فارس چه خواهد کرد. 📅 امام خمینی(ره) | ۴ خرداد ۱۳۶۱ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
رؤياي صادقانه نويسنده: حميدرضا سهيلي نام بيمار: سميه نوابي، ۱۳ ساله اهل تهران، رباط كريم شهريار نوع بيماري: سياه شدن استخوان پا در اثر تصادف تاريخ شفا: سوم بهمن ماه ۱۳۷۲ همهاش تقصير خودم بود، بي احتياطي كردم و بدون توجه به تردد سريع اتومبيلها به وسط خيابان دويدم. صداي بوق ممتد و ترمز شديد اتومبيلي در گوشهايم پيچيد و تا به خود آمدم، ضربه شديدي به پا و كمرم خورد و نقش بر زمين شدم، ديگر هيچ چيز نفهميدم... از خواب كه بيدار شدم، رؤيايم را براي پدر و مادر تعريف كردم، اما آن چه انديشه كردم دنباله آن را به خاطر نياوردم. پدر با محبت دستي بر سرم كشيد و گفت: ان شاءالله خير است، فقط صدقه يادت نره. و اسكناسي كف دستم گذاشت تا در راه مدرسه آن را در صندوق صدقات بيندازم. اما من آن قدر درگير به يادآوري نيمه دوم رؤيايم بود كه از صدقه فراموش كردم. ظهر وقتي از مدرسه برميگشتم، همين كه دست در جيب مانتويم كردم، اسكناس را يافتم و تصميم گرفتم آن را در اولين صندوق صدقاتي كه جلوي راهم بود بيندازم. همين طور كه اسكناس را ميان مشتم ميفشردم و نگاهم در پي يافتن صندوقي به اطراف ميچرخيد چشمم به گدايي افتاد كه سفرهاي پيش روي خود گسترانده بود و كودك خواب آلودهاش را كنار آن نشانده بود. خواستم پول را به او بدهم اما از قيافه كثيف و ظاهر خمارآلودهاش خوشم نيامد. به سرعت از كنارش گذشتم، در آن سوي خيابان چشمم به صندوقي افتاد و بي اختيار به سمت آن روان شدم، هنوز از نيمه خيابان نگذشته بودم كه صداي ممتد بوق با صداي گوشخراش ترمز شديد اتومبيلي درهم آميخت و من بي آنكه بتوانم عكس العملي از خود نشان بدهم، در پي ضربه شديدي كه به كمر و پايم اصابت كرد به گوشهاي پرتاب شدم و نقش بر زمين شدم. همه چيز شبيه به خوابي بود كه ديشب ديده بودم. وقتي به هوش آمدم، خود را در بيمارستان يافتم. پدر و مادرم با چشماني باراني و پف كرده بالاي سرم ايستاده بودند و محزون نگاهم ميكردند. مادر همچنان اشك ميريخت و پدر همين كه ديد به هوش آمدهام با خوشحالي بيرون دويد و با فرياد دكتر را صدا زد. لبخند كمرنگي بر چهره خيس مادر نشست، اشكهايش را پاك كرد خم شد و پيشانيام را بوسيد. شنيدم كه دكتر خطاب به پدرم گفت: بايد از كمر و پايش عكسبرداري كنيم. و شنيدم كه پدر ناليد: هر كاري ميدونيد لازمه انجام بديد. يك هفته بود كه در بيمارستان بستري بودم و هنوز نتوانسته بودم پايم را روي زمين بگذارم. مرا بر برانكاردي نشاندند و به اتاقي ديگر بردند، از پا و كمرم چندين عكس گرفتند. دكتر، عكسها را كه ديد تأكيد كرد كه استخوان پايم سياه شده است. پدر نااميدانه التماس ميكرد: آقاي دكتر دستم به دامنتان، يه كاري بكنيد، شما را به خدا دخترم را نجات بديد. دكتر اظهار اميدواري كرد كه شايد بتواند جلوي پيشرفت سياهي استخوان پايم را بگيرد ولي من احساس ميكردم كه درد روز به روز در وجودم بيشتر ريشه ميدواند. ديگر نااميد شده بودم، ادامه زندگاني برايم ناممكن شه بود، دلم ميخواست بميرم و از اين همه غصه و درد راحت شوم، اما مادر، اميدواريام ميداد و برايم دعا ميكرد. هر روز تعدادي از بچهاي همكلاسي به عيادتم ميآمدند مرا كه در آن حال و وضعيت ميديدند، به زحمت اشكهايشان را از من پنهان ميكردند. سعي ميكردند لبخند بزنند، اما من ميدانستم كه در پس آن لبخند مصنوعي دنياي از دلسوزي و غم نهفته است. دكترها از هيچ تلاشي دريغ نكردند و با استفاده از همه تخصصشان توانستند از پيشرفت سياهي استخوان پايم جلوگيري نمايند. اما من بعد از مرخص شدن از بيمارستان هنوز هم نميتوانستم پايم را روي زمين بگذارم. با كمك عصا قدم برميداشتم، و پاي راستم را روي زمين ميكشيدم، به زحمت ميتوانستم چند قدمي راه بروم، پدر اميدوار بود كه به تدريج بهبودي يابم و بتوانم به طور طبيعي راه بروم، اما اين اميد در دل من شكوفه يأس زده بود. پس از گذشت چند ماه، هيچ تغييري در نحوه راه رفتن من به وجود نيامده بود و معاينه هر ماهه دكترها نيز اين نااميدي را بيشتر ميكرد. ميدانستم كه كار از كار گذشته است و ديگر هيچ اميدي به بهبودي نيست و من بايد تا آخرعمر افليج و از كار افتاده بمانم. در آخرين مراجعه به دكتر، اين حس درونيام، به طور يقين از زبان دكتر شنيده شد كه خطاب به پدرم گفت: متأسفانه اميدي نيست، يعني از دست ما كاري ساخته نيست، پاي دخترتان قدرتشو از دست داده به طور كلي سياه و خشك شده است. پدر را ديدم كه شكست، خم خورد و به پاي دكتر افتاد: چاره چيه آقاي دكتر؟ يك راهي نشون بدين. دكتر كنار پدر نشست و با يأس گفت: متأسفانه هيچ... هيچ راهي وجود ندارد.
بغض پدرم تركيد، دكتر او را به آغوش گرفت و دلدارياش داد: به خدا توكل كن پدر، به خدا. پدر حال ديگري پيدا كرده بود. آن روز پس از آن كه از مطب دكتر بيرون آمديم، حتي يك كلام حرف هم نزد، تا خانه سكوت بود و اشك ميريخت. من حالش را خوب ميفهميدم، ميدانستم كه به عاقبت زندگي دختري ميانديشد كه يك عمر وبال گردنش خواهد بود. به خانه كه رسيديم، قرآني برداشت و رو به روي تختم نشست، چشمانش را براي لحظهاي روي هم گذاشت و زير لب دعايي زمزمه كرد، بعد صفحهاي از قرآن را گشود و آيهاي را با صداي بلند تلاوت كرد. دانستم كه استخاره براي چه؟ چيزي نپرسيدم به صورتش خيره شدم كه با تلاوت قرآن هر لحظه گشادهتر و بشاشر ميشد. قرآن را بست، نگاه خندانش را به روي من دوخت و گفت: فردا حركت ميكنيم خودتو آماده كن. پرسيدم: كجا؟ خيلي محكم گفت: پيش طبيب واقعي، ميريم تا شفايت را بگيريم. قرآن را دوباره گشود و ادامه داد: ببين، استخاره كردم، اين آيه آمد و شروع به تلاوت كرد. « افمن زيّن له سوء عمله فراداه حسنا فانّ الله يضّل من يشاء و يهدي من يشا و فلا تذهب نفسك عليهم حسرات انّ الله عليم بما يصنعون. » (سوره فاطر آيه ۷) گفتم: من كه نميفهمم، شما راجع به چي حرف ميزنين؟ خنديد، خم شد پيشانيام را بوسيد و گفت: ميبرمت مشهد، اونجا كه رسيديم همه چيز را خواهي فهميد. تا آن موقع مشهد را نديده بودم، اما همين كه وارد حرم شدم و نگاهم بر گنبد و بارگاه امام (ع) افتاد بياختيار گريهام گرفت، آن حريم برايم آشنا ميآمد گويي قبلا اين مكان مقدس را ديده بودم و زيارت كرده بودم. اما كي؟ بياد نميآوردم. از كنار كبوتران حرم كه ميگذشتيم، به ياد آوردم روزي را كه براي كبوتران دانه ريخته بودم، اما كدوم روز؟ نميدانستم. پاك گيج شده بودم. بي آن كه به مشهد آمده باشم، تمامي حرم و صحنها را ميشناختم، وقي پدر مرا در كنار پنجره فولاد نشاند و مرا دخيل بست، احساس كردم تصوير زندهاي را دوباره به تماشا نشستهام. خداي من چه و صحنها را ميشناختم، وقتي پدر مرا در كنار پنجره فولاد نشاند و مرا دخيل بست، احساس كردم تصوير زندهاي را دوباره به تماشا نشستهام. خداي من چه اتفاقي افتاده بود؟ چشمانم را روي هم گذاشتم و سعي كردم تا بياد آورم چيزي به خاطرم نميآمد، همان طور كه در انديشه دست يافتن به جواب اين معما غرق بودم، يك باره نوري را ديدم كه در برابر نگاهم ظهور پيدا كرده، بعد كتابي سبز برابر با چشمانم گشوده شد، به آن خيره شدم، قرآن بود، با رنگي سبز برابر با چشمانم گشوده شد، به آن خيره شدم، قرآن بود، با رنگي سبز و خطوطي سفيد و نوراني، صدايي از ميان اوراق قرآن شنيده شد كه اين آيات را تلاوت ميكرد: سبح اسم ربك الاعلي. الذي خلق فسوي. والذي قدر فهدي. والذي اخرج المرعي. فجعله غثاء احوي. سنقرئك فال تنسي. (آيه ۱ الي ۷ سوره علي) بلافاصله چشمانم را باز كردم، پدر در كنارم نبود طناب پايم را كه از شبكه پنجره فولاد باز شده بود دوباره به ضريح گره زدم تكيه به ديوار دادم چشمانم را روي هم گذاشتم، دوباره همان كتاب برابر با نگاه بستهام ورق خورد، نور سبزش در نگاهم تابيد و من تصوير مردي نوراني را ديدم كه لابلاي صفحات كتاب به رويم لبخند ميزد. سلام كرم مهربانانه جوابم داد و پرسيد: چرا طنابي را كه گشوده بوديم بستي؟ بي آنكه سؤالش را پاسخي داده باشم، دست نورانياش را پيش آورد و طناب را از پايم گشود سراسيمه چشم باز كردم و به طنابي كه از پايم باز شده بود خيره شدم، انبوه جمعيتي گرد مرا گرفته بود و همه با چشماني شگفت زده به من خيره شده بودند. صداي صلوات جمعيت در فضا پيچيد. نگاهم را بر روي چهرهها ساييدم، همه آشنا بودند، گويي آنها را در جايي ديده بودم، بياد آوردم، تصاوير شبيه به خوابي بود كه آن شب، قبل از وقوع حادثه ديده بودم، آن نيمه خوابي كه فراموش كرده بودم. حالا همه خوابم تعبير شده بود. ساعت حرم چار بار نواخت و من بر دستان مردمي كه دورم را گرفته بودند به آسمان رفتم. آخرين ستاره شب در نگاهم چشمك ميزد و نقاره خانه در شادي من نواختن را آغاز كرده بود. .......: امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357