✫⇠قسمت ۲۸
#فصل_یازدهم
این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم بیرون.
توی راهرو که رسیدم، دیگر اختیار دست خودم نبود. نشستم کنار دیوار. پرستار دستم را گرفت، بلندم کرد و گفت: «بیا با دکترش حرف بزن.»
مرا برد پیش دکتری که توی راهرو کنار ایستگاه پرستاری ایستاده بود. گفت: «آقای دکتر، ایشان خانم آقای ابراهیمی هستند.»
دکتر پرونده ای را مطالعه می کرد، پرونده را بست، به من نگاه کرد و با لبخند و آرامشی خاص سلام و احوال پرسی کرد و گفت: «خانم ابراهیمی ! خدا هم به شما رحم کرد و هم به آقای ابراهیمی. هر دو کلیه همسرتان به شدت آسیب دیده. اما وضع یکی از کلیه هایش وخیم تر است. احتمالاً از کار افتاده.»
بعد مکثی کرد و گفت: «دیشب داشتند اعزامشان می کردند تهران که بنده رسیدم و فوری عملشان کردم. اگر کمی دیرتر رسیده بودم و اعزام شده بودند، حتماً توی راه برایشان مشکل جدی پیش می آمد. عملی که رویشان انجام دادم، رضایت بخش است. فعلاً خطر رفع شده. البته متاسفانه همان طور که عرض کردم برای یکی از کلیه های ایشان کاری از دست ما ساخته نبود.»
چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام آرام به این وضعیت هم عادت کردم.
صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایه دیوار به دیوارمان می سپردم و می رفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش می ماندم. ظهر می آمدم خانه، کمی به بچه ها می رسیدم و ناهاری می خوردم و دوباره بعدازظهر بچه ها را می سپردم به یکی دیگر از همسایه ها و می رفتم تا غروب پیشش می ماندم.
یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در می زنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: «خانم ابراهیمی ! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش.»
با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این طرف و آن طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوال پرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم.
تا ظهر دوست هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند.
دو تا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند.
آن ها که رفتند، صمد گفت: «بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.»
بچه ها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی کردند؛ اما آن قدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است.
از فردای آن روز، دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما شدند. صمد از این وضع ناراحت بود. می گفت راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوال پرسی من بیایند اینجا. به همین خاطر چند روز بعد گفت: «جمع کن برویم قایش. می ترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمی بخشم.» ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه می توانست بچه ها را بغل بگیرد، نه می توانست ساکشان را دست بگیرد. حتی نمی توانست رانندگی کند. معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید. ساک ها را هم انداختم روی دوشم و به چه سختی خودمان را رساندیم به ترمینال و سوار مینی بوس شدیم. به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم و دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جا به جا کردم.
معصومه را زمین گذاشتم و دوباره بغلش کردم، دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. تمام آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش. توی مینی بوس که نشستیم، نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود، اما خدیجه بی قراری می کرد. حوصله اش سر رفته بود. هر کاری می کردیم، نمی توانستیم آرامَش کنیم. چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند. آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست. همین طور که معصومه را شیر می دادم، از خستگی خوابم برد.
فامیل و دوست و آشنا که خبردار شدند به روستا رفته ایم، برای احوال پرسی و عیادت صمد به خانه حاج آقایم می آمدند. اولین باری بود که توی قایش بودم و نگران رفتن صمد نبودم. صمد یک جا خوابیده بود و دیگر این طرف و آن طرف نمی رفت. هر روز پانسمانش را عوض می کردم. داروهایش را سر ساعت می دادم. کار برعکس شده بود.
حالا من دوست داشتم به این خانه و آن خانه بروم، به دوست و آشنا سر بزنم؛ اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم! کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت.»
بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم.
#دانستنیهای_امام_رضا_علیه_السلام
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
حرکت نبض نزد برخی حکماء از مقوله عین است و نزد برخی از مقوله وضع و نزد برخی دیگر از مقوله کم، قول وس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عبدالرزاق کاشی ذیل کلمه مطلع در کتاب اصطلاحات مینویسد: مطلع مقام شهود
متکلم هنگام تلاوت آیات قرآن است که به صفتی که مصدر آیه شده است تجلی یافته است.
همانطور که امام صادق علیه السلام میفرماید: خدا بر بندگانش در کلامش تجلی میکند ولی آنان که چشم بصیرت ندارند او را نمی بینند (B وَ لٰکِنْ لاٰ تُبْصِرُونَ [۱] ). روزی امام در حال نماز بود که ناگهان بیهوش بر زمین افتاد. وقتی از علت آن پرسیدند، فرمود: این آیه را بسیار تکرار کردم به طوری که از گوینده اش همان را شنیدم. سهروردی میگوید: زبان امام صادق علیه السلام در آن لحظه مانند درخت طور موسی علیه السلام بوده است وقتی میگفت أَنَا اللّٰهُ.
----------
[۱]: ۱) - واقعه، ۸۵.
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۵ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۶
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 گوشهایم کیپ شده بود. از صدای انفجار کمی منگ شده بودم. در همان حال، بچه ها گفتند مهماتمان تمام شده. با بیسیم تقاضای مهمات کردم، اما خبری نشد. به بی سیمچی گفتم گوشی را بده به محمد صحبت کند!
جهان آرا پشت بیسیم آمد. فریاد زدم: «مهمات تمام شده، اگر مهمات نرسد، بچه ها از بین میروند گفت: «گفتم برایتان بیاورند.» ناجی در حالی که پیراهن گشاد ارتشی تنش کرده و گوشهایش را با پنبه پر کرده بود، آرپی چی میزد. دائم سراغم می آمد که محمد فکری کن، اگر به سیل بند بچسبند دیگر کاری از ما ساخته نیست، همه را میکشند. من هم که دیگر گلوله ای نداشتم توی بیسیم فریاد زدم: «همه ما اینجا کشته میشویم. هر کاری از دست ما برآمد کردیم!» محمد بی سیم را گرفت و گفت: خیلی وقت است برایتان فرستادم. شاید بین راه اتفاقی برایش افتاده. همین موقع یک جیپ استیشن از دور پیدا شد و با سرعت به طرف ما آمد. عراقی ها به طرفش شلیک کردند. بارانی از گلوله به سویش بارید. جیپ که پر از مهمات بود بدون توجه به گلوله ها با سرعت خودش را به ما رساند. راننده همت رودباری بود. از جیپ پیاده شد و گفت: «برایتان مهمات آورده ام!» بچه ها خوشحال شدند. با رسیدن مهمات، جان گرفتیم. هرکس به تناسب سلاحی که داشت از ماشین مهمات برداشت. همت هم اسلحه ای با خود داشت. از سیل بند بالا رفت و تیراندازی کرد. آتش ما دوباره شکل گرفت. از سحر تا ساعت یازده نبرد بی امان و نفس گیری داشتیم. کم کم سلاحها گیر کرد و مهمات تمام شد. یکباره دیدیم از سمت راست سیل بند یعنی از کنار جاده اهواز خرمشهر، گروه دیگری دارند به عراقی ها تیراندازی میکنند. میان دود و غبار چشمم به احمد شوش افتاد. از بچه های خوب خرمشهر بود. از بچه های مشتی که پیش از انقلاب اهل دعوا و این حرفها بود؛ شجاع، در عین حال نجیب. از آنهایی که اگر کسی در محله شان دختر بازی میکرد به حسابش میرسید. پس از پیروزی انقلاب به لبنان رفته و آموزش دیده بود. احمد شنیده بود در سیل بند با عراقی ها درگیر هستیم، هفت هشت نفر از بچه های محله سینما میهن را سوار ماشین کرده به آنجا آورده بود. رضا کاظمی هم در آن جمع بود. آنها وقتی از بالای جاده خرمشهر درگیری ما را میبینند پیاده شده جلو می آیند و با عراقیها درگیر میشوند. چیزی نگذشت که عراقیها جلوتر آمدند و خودشان را به سیل بند چسباندند. حالا فاصله ما با عراقیها به اندازه عرض سیل بندی است که فقط یک خودرو میتواند روی آن تردد کند. به رضا کاظمی گفتم رضا نارنجک داری بیندازیم روی اینها؟ گفت: از بچه ها میگیرم.
من، رضا کاظمی، عادل و بهروز قیصری با نارنجک روی سیل بند رفتیم. دیدیم عراقیها بالای تانکها ایستاده و به طرف گروه احمد شوش تیراندازی میکنند. هر چهار نفر با هم ضامن نارنجک هایمان را کشیدیم و هم زمان از بالای سیل بند روی عراقی ها انداختیم. نارنجکها هم زمان روی نفربرها و تانکهای پشت سیل بند منفجر شد. از سیل بند پایین آمدیم. در همین هنگام حدود هشت نارنجک از طرف عراقیها پشت سر ما منفجر شد. ترکش نارنجک قبضه آرپی جی بهروز قیصری را سوراخ سوراخ کرد و خودش زخمی شد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
Part26_خار و میخک.mp3
9.77M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 6⃣2⃣
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 اظهارات شنیدنی «سوده راد» فعال فمینیست علیه پهلوی و فرح دیبا 🔺فرح برای من نماد ملّی نیست؛ در دوره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢آموزش در تمامی مدارس کلانشهر مشهد در روز سهشنبه مجازی شد
👤یزدانجو، معاون محیط زیست انسانی اداره کل حفاظت محیط زیست خراسان رضوی در گفتگو با #شهرآرانیوز:
🔹با توجه به اعلام هشدار نارنجی توسط اداره کل هواشناسی استان مبنی بر افزایش آلودگی هوا، فردا سه شنبه کلیه مقاطع تحصیلی مدارس در نواحی هفت گانه مشهد، تبادکان، رضویه و احمد آباد، در کلیه مقاطع در دو نوبت صبح و عصر بصورت غیر حضوری در بستر سامانه شاد برگزار میشود.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶برادر شهید رئیسی: فیلم گریهکردن مادرم قدیمی است
🔹از چندروز پیش ویدیویی از گریههای مادر شهید ابراهیم رییسی در فضای مجازی منتشر شد. در این ویدیو مادر شهید رئیسی میگوید: بعد از شهادت پسرم کسی به من سر نمیزند و همه فراموشم کردهاند!
👤محمدحسن رییس الساداتی، برادر رئیسجمهور:
🔹این فیلم مربوط به روزهای اول شهادت آیتالله رئیسی است که مادرم بیتابی میکرد و هنوز خیلی از مردم و مسئولان از محل زندگی او اطلاعی نداشتند.
🔹اکنون مادرم در خانه استراحت میکند اما گاهی حال نامساعدی دارد. بیماری قلبی و دیابت، او را رنج میدهد اما علیرغم بیماری و سن بالا پذیرای مهمانانی است که پس از شهادت برادرم به خانه میآیند. مثلا در روزها و هفتههای گذشته استاندار خراسان رضوی، شهردار مشهد، مدیران بنیاد شهید به خانهٔ مادر آمدند.
🔹هر مهمانی که به خانهٔ او میآید، تاکید میکنیم که تصویربرداری از مادر نداشته باشند. همین سبب شده از یک دورهای پس از شهادت برادرم تصویری از او منتشر نشود.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💢حقوق سربازان در سال آینده چقدر خواهد بود؟
👤نایب رئیس کمیسیون تلفیق لایحه بودجه ۱۴۰۴:
🔹حداقل حقوق سربازان مجرد مشغول در مناطق غیرعملیاتی ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان، حداقل حقوق سربازان وظیفه مجرد در مناطق عملیاتی ۹ میلیون و ۷۵۰ هزار تومان و حداقل حقوق سربازان وظیفه متاهل بدون فرزند ۱۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان خواهد بود./ایسنا
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶#سرخط_خبرها
🔹پنجاه و یکمین حراج سکه طلا در حالی با تخصیص ۱۲ هزار و ۸۸۰ قطعه انواع سکه طلا به پایان رسید که ۱۶ هزار و ۷۷۵ قطعه انواع سکه ثبت سفارش شد؛ این نسبت نشان از برنده شدن ۷۷ درصد متقاضیان دارد./ ایرنا
🔹الجولانی، سرکرده گروه «هیئت تحریر الشام» در کنفرانس خبری مشترک با وزیر مشاور در امور خارجه قطر از دعوت دولت انتقالی سوریه از امیر قطر برای سفر به دمشق خبر داد./ مهر
🔹وزیر مشاور دولت قطر گفت که علاوه بر ازسرگیری پروازها بین سوریه و قطر، دوحه به منظور بازسازی و ارسال کمک به سوریه دیداریهایی با حاکمان جدید در دمشق داشته است./جام جم
🔹استانداری اصفهان: بهدلیل آلودگی هوا مدارس نواحی ۶گانه آموزشوپرورش شهر اصفهان و شهرهای فلاورجان، پیربکران، نجفآباد، خمینیشهر، شاهینشهر، بُرخوار، مبارکه، باغ بهادران، زرینشهر و فولادشهر و نیز شهرهای کاشان،آرانوبیدگل و سجزی غیرحضوری است./فارس
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
۲۶مین همایش عرصه یادگیری مدیران منابع انسانی
نقش رهبری و فرهنگ در اکو سیستم منابع انسانی و رویارویی با روندهای HR
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مقاومت یعنی ایستادگی در مقابل یکجانبهگرایی آمریکا
👤حجتالاسلام والمسلمین مروی، تولیت آستان قدس رضوی:
🔹آمریکا و کشورهای اروپایی با ایجاد فرقهگرایی و گروههای تکفیری به دنبال شکست اقتدار اسلام و تجزیه کشورهای مسلمان است تا از آن به نفع صهیونیسم بهرهبرداری کنند.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶راهبرد دولت پیشگیری از وقوع فساد و جرم است
👤عارف، معاون اول رئیس جمهور در آیین تکریم و معارفه روسای دفتر بازرسی ویژه رئیس جمهور:
🔹مچ گیری هنر نیست و نباید صرفا دنبال «سوژه» باشیم.
🔹باید پیش از وقوع فساد پیشگیری کرد تا یک مسئول و کارمند در دام فساد نیافتد.
🔹راهبرد دولت چهاردهم، پیشگیری از وقوع فساد و جرم است.
🔹تمامی نهادهای نظارتی از جمله دفتر بازرسی، دیوان عدالت و محاسبات اگر دستور لغو یک موضوعی را بدهد برای همه لازم الاجرا است.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مشاهده پلنگ مادر به همراه دو تولهاش در سالوک اسفراین
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_شرعی
سؤال 👇
سلام علیکم
طبق فتوای مقام معظم رهبری
یک کسی پولی از طریق بلیط بخت آزمایی بدست آورده است
حالا متوجه حرام بودن آن شده است. آیا این پول در حکم مجهول المالک است؟ حالا وظیفه اش در رابطه با این پول چیست؟
پاسخ 👇
سلام علیکم
اگر صاحبانش را نمیشناسید باید به عنوان رد مظالم به دفتر مرجع تقلیدتان تحویل بدهید.
#احکام
#احکام_دیون
#ردمظالم
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_شرعی
سؤال 👇
سلام وقت بخیر.
ما وقتی تو آپارتمان ۷۰ متری بودیم زندگی خيلی سخت میگذشت چندسالی دنبال خونه بزرگتر بودیم ولی نمیتونستیم بخریم چون خیلی گرون بود. مسکن ملی ثبت نام کردیم و تایید شد همزمان با مراحلش ما خونه بزرگتر خريديم. موقع ثبت نام به ما گفتن هیچ خونه ای نبايد به نامتان باشه ولی ما آپارتمان به نام ما بود ولی تو. سیستم شون نبود
شاید هم برای وام رهن بانک بوده که به نام ما نخورده. میخوام بدونم حکم این خونه چی میشه؟
مقلد آیت الله خامنه ای هستم
پاسخ 👇
سلام علیکم
اگر از نظر قوانین مجاز به دریافت نباشید، شرعا نیز جایز نیست.
#احکام
#احکام_قوانین
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_معرفتی
سؤال 👇
سلام علیکم حاج آقا یه سوالی درمورد یه پرنده بنام عروس هلندی ایا این پرنده رزق روزی کم میکنه من هرروز سرکار هستم ولی پولی دربساتم نیس میشه علتش همین پرنده باشه روحانی محل میگه این پرنده فقر میاره ایا درسته ممنونم
پاسخ 👇
سلام علیکم
در روایات چنین چیزی ندیدیم.
برای برکت رزق و روزی مداومت بر نماز استغفار داشتهباشید.
#رزق