eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 آیا میتوان معصوم را در خواب دید؟ سوال را اینگونه مطرح میکنیم از کجا معلوم شخصی را که در خواب دیده‌ایم معصوم باشد؟! 🌕 رسول الله صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ رَآنِی فِی الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِی فَإِنَّ الشَّیْطَانَ لَا یَتَمَثَّلُ‌ بِی‌ فِی نَوْمٍ وَ لَا یَقَظَةٍ وَ لَا بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» «کسی که مرا در خواب دید، به درستی که مرا دیده است. زیرا شیاطین به صورت من در خواب و بیداری مجسّم نمی‌شوند. حتی به صورت اوصیاء من نیز تا روز قیامت در نمی‌‌آیند» در پاسخ باید گفت: لازمهٔ دیدار معصوم علیه‌السلام در خواب، این است که او را قبلا در عالم بیداری دیده و تصویرشان را بشناسیم وگرنه چگونه میتوان گفت: آن کسی را که در خواب دیده‌ایم همان معصوم است؟ ممکن است آنچه دیده‌ایم، انعکاس تصاویری باشد که در تلوزیون یا در کتاب‌ها دیده‌ایم. مضافا اینکه بعید نیست که تصاویر یا صداها و نشانه‌های دیده و شنیده شده از معصوم در عالم خواب، وسوسه و فریبی از جانب شیطان باشد. ضمن اینکه حقیقت خواب سازی توسط شیطان و جن، توسط روایات مورد تأیید واقع شده‌اند: 🌕 آقا امام صادق علیه‌السلام در این باره فرمودند: «الرُّؤْیَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ بِشَارَةٍ مِنَ‌ اللَّهِ‌ لِلْمُؤْمِنِ وَ تَحْذِیرٍ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ أَضْغَاثِ أَحْلَامٍ» «رؤیا بر سه قسم است: بشارتی از جانب خداوند برای مومن، ترساندنی از طرف شیطان، و خواب‌های آشفته» پس به تصریح این روایت، هیچ اطمینانی بر این نیست که کسی را که در خواب دیده‌ایم معصوم علیه‌السلام باشد، چرا که ممکن است ابلیس خودش را تزیین کرده و به عنوان پیامبر یا اوصیاء ایشان علیهم‌السلام معرفی کرده باشد. لذا در صورت تشکیک (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال) نمی‌‌شود به سخن فرد در رؤیا اعتماد کرد. 📗بحارالأنوار، ج ۳۰، ص ۱۲۷ 📗تفسیر صافی، ج۳، ص ۲۳ 📗عوالم العلوم، ج۲۰، ص ۱۱۴ 🔴 توجــــــــه: این مطلب را رد ادعای احمدالحسن(دجال بصره) وارد کردیم؛ چرا که این کافر ملعون برای اثبات و حجیت ادعای شیطانی خود پیروانش را بر خواب ارجاع میدهد و رؤیا را سند و شهادتی از سوی پروردگار میداند و آنچه ما گفتیم سوای از رویای صادقه می‌باشد: 🌕 حضرت آقا امام رضا سلام الله علیه: «إِنَّ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةَ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنَ النُّبُوَّةِ.» «رؤیاى صادقه جزئى از هفتاد جز از نبوّت است.» 📗من لا يحضره الفقيه، ج‏۲ ص ۵۸۵ 📗الامالي(للصدوق)، ص ۶۴ 📗عيون أخبار الرضا، ج‏۲ ، ص ۲۵۷ 📗بحار الأنوار، ج‏۴۹ ، ص ۲۸۳ 📗مدينة المعاجز، ج‏۷، ص ۱۸۳ → https://eitaa.com/zandahlm1357
215.7K
معنی اصلی نفاق چیست ؟ آیا این که قلبا از کسی ناراحت باشیم ولی در ظاهر به او محبت کنیم نفاق محسوب میشود ؟
172.3K
مگر ایه قران نیست می فرماید همه موجودات را جفت افریدم پس چرا موجودات تک سلولی داریم ؟
57.6K
چکار کنیم که بچه هایمان فحش ندهند و با ادب باشند؟
96.3K
اجازه خروج زن از منزل میشه توضیح بدید که به چه صورت باید باشه؟
847K
در روايتی از حضرت امام‌باقرعلیه‌السلام آمده‌ است : هر شخصی آية الكرسی را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بيچارگی در امان شود و رزق او وسعت يابد و خداوند به او از فضل خودش مال زيادی بخشد. بنده وضعیت مالی خوبی ندارم ولی هم تلاش زیاد میکنم و هم دعا میکنم و کارهایم را بر اساس عقل و منطق انجام میدهم پس چرا رزق و مال کمی دارم؟
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
(8) پيغمبر صلي الله عليه و آله و شبان رسول خدا صلي الله عليه و آله با عده اي از بيابان عبور مي كردند. در اثناي راه به شترچراني رسيدند. حضرت كسي را فرستاد تا مقداري شير از او بگيرد. شترچران گفت: شيري كه در پستان شتران است براي صبحانه قبيله است و آنچه در ظرف دوشيده ام براي شام آنهاست. با اين بهانه به حضرت شير نداد. پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله او را دعا كرد و گفت: خدايا! مال و فرزندان او را زياد كن! سپس از آن محل گذشتند و به گوسفند چراني رسيدند. پيامبر كسي را فرستاد از او شير بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشيد و با آن شيري كه در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرف فرستاده پيامبر صلي الله عليه و آله ريخت و يك گوسفند نيز براي حضرت فرستاد و عرض كرد: - فعلا همين مقدار آماده است، اگر اجازه دهيد بيش از اين تهيه و تقديم كنم؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره او نيز دعا كرده، گفت: خدايا! به اندازه نياز او روزي عنايت فرما! يكي از اصحاب عرض كرد: - يا رسول الله! آن كس كه به شما شير نداد درباره او دعايي نمودي كه همه ما آن دعا را دوست داريم و درباره كسي كه به شما شير داد دعايي فرمودي كه هيچ يك از ما آن دعا را دوست نداريم! رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مال كم نياز زندگي را برطرف مي سازد، بهتر از ثروت بسياري است كه آدمي را غافل نمايد. سپس اين دعا را نيز كردند: - خدايا به محمد و اولاد او به اندازه كافي روزي لطف فرما! (8) جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
💢حجاب؛ یعنی همین دقت در برخورد ، که آلوده نشوے و آلوده نسازے؛ که اسیر نشوے و اسیر ننمایی... زن و مرد ، هر دو باید سنگ راه نباشند و دیگران در خود اسیر نسازند و چشمها و دلهـا را نگه ندارند و در دنیا نمانند... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝 🌸🍃 من یک دختر چادریم...👆شاد و پرنشاط،قرآن اگر میخوانم...رمان و حافظ هم میخوانم... پای سجاده ام گریه اگر میکنم😭خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است!😂 من یک عالمه دوست و رفیق دارم...😍 تفریحمان باپرجاست...👌 ما اگر چادر سر میکنیم... حرفهای دخترانه مان سرجایش🙂 شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم😆 سینما هم اگر فیلم خوب داشت می رویم... عکس های یادگاری... فیلم های پر از خنده و شادی...😍😂 کی گفته ما چادری ها...😔😕😒 من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم!😍😍 دنیای من و این رفیقان با خدایم💞 همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمی گردند😖😏 همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرندول کن نیستند😍 همین هایی که حیاشان را نفروختند...👆👏 خوشبخت ندیده،هرکس ما را ندیده...👆👌 ما دختران..فقط چادرمان"سیاه"است و گرنه دنیایی داریم رنگارنگ.. چادری ها شاداب تر است.. _چادرمون_عشقه💞 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. چادرت را بر سرت بیانداز بیرون بیا بگذار کوچه و خیابان زیر گامهای نجیب تو احساس غرور کنند بگذار ببینند برگهای درخت بی عفتی چگونه زیر پایت خش خش میکند که زیر چادر توست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
می خوام یکم از خودمون براتون بگم🙃 ما هم مثل بقیه دخترا هستیم با چند تا تفاوت عشقمون↯♡∞⇩ اربابمون حسین؏،آقامون صاحب الزمان و رهبره نه هیچ چیز دیگری پاتوقمون↯♡∞⇩ روضه‌ی ارباب و مسجد نه پارتیای شبونه لباسمون↯♡∞⇩ یادگار مادرمونه حضرت زهرا(س)🤗 دوستامون↯♡∞⇩ همه مونث،اصلا تا حالا با یه نامحرم تنها نبودیم احتراممون↯♡∞⇩ اگه تو خیابون چند تا پسر راه برن و بلند بخندن،ما رو که ببینن خودشونو جمع و جور می کنند و در مقابل ما سر پایئن می اندازند و راه باز می کنند.🤓 ما تا یه مغازه‌ی حجاب می بینیم ذوق می کنیم نه مغازه لوازم آرایش. تو خونمون کلی گیره حجاب و روسری رنگارنگه آهای اونایی که میگین اینا اُمُلَن و هیچی سرشون نمیشه،نه ما خیلی هم می فهمیم.🤓 می فهمیم ما عمومی نیستیم پس زیبایی هامون واسه همه به نمایش نمی گذاریم.آهای اونایی که میگین ماها حتما لباسمون زشته که پشت چادر پنهانش کردیم،نه تازه لباسای ما خیلی هم از شما گرون تره.این روزا قیمت چادر می دونی چنده؟! یه چادر ما به اندازه دو تا مانتوی توئه☺️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت پنجاه و نهم نفس بلندی کشیدم و پاسخ دادم: «اون می‌خواد زندگی کنه! دوست نداره بخاطر این حرفا با هم بحث کنیم. نمی‌خواد سرِ این مسائل ناراحتی پیش بیاد. منم حاضر نیستم از دستم ناراحت شه، ولی دلم می‌خواد کمکش کنم...» سپس نگاه معصومم را به نیم رخ صورتش دوختم و با لحنی ملتمسانه ادامه دادم :«عبدالله! من دوست دارم که اون به خدا نزدیکتر شه! می‌خوام کمکش کنم! باهاش بحث می‌کنم، دلیل میارم، ولی اون اصلاً وارد بحث نمیشه. اون فقط میخواد زندگی‌مون آروم باشه! عبدالله! کمکم کن! من باید چی کار کنم؟» از این همه اصرارم کلافه شد و با ناراحتی اعتراض کرد: «الهه جان! اون روزی که مجید رو قبول کردی، با همین شرایط قبول کردی! قرار نبود که انقدر خودتو عذاب بدی تا عقایدش رو عوض کنی!» سرم را پایین انداختم و با صدایی گرفته پاسخ اعتراضش را دادم: «عبدالله! من حالا هم مجید رو قبول دارم! ولی دلم می‌خواد بهتر شه!» سپس سرم را بالا آوردم و قاطعانه پرسیدم: «پس تکلیف امر به معروف و نهی از منکر چی میشه؟» در برابر سؤال مدعیانه‌ام، تسلیم شد و گفت: «الهه جان! مجید همسرته! نباید باهاش بحث کنی! باید با محبت باهاش راه بیای! اون باید از رفتارت، جذب مذهبت بشه! به قول شاعر که میگه مُشک آن است که ببوید، نه آن که عطار بگوید!» و همین جمله کافی بود تا به ادامه حرف‌هایش توجه نکنم که می‌گفت: «در ضمن لازم نیس خیلی عجله کنی! شما تازه دو ماهه که با هم ازدواج کردید! اون باید کم کم با این مسائل روبرو بشه!» و برای فردا صبح که مجید به خانه باز می‌گشت، نقشه‌ای لطیف و زنانه تعبیه کنم که به میان حرفش آمدم و گفتم: «عبدالله! میشه اگه زحمتی نیس تا چهارراه بریم؟ میخوام گل بخرم!» متعجب نگاهم کرد و من مصمم ادامه دادم: «خُب می‌خوام برای فردا گل تازه بذارم تو گلدون!» از شتابزدگی‌ام خنده‌اش گرفت و گفت: «الهه جان! من میگم عجله نکن، اونوقت تو برای فردا صبح نقشه می‌کشی؟ تازه گل تا فردا صبح پلاسیده میشه!» قدم‌هایم را به سمت چهار راه تندتر کردم و جواب دادم: «من نقشه‌ای نکشیدم! می‌خوام گل بخرم! تا صبح هم میذارم تو آب، خیلی هم تازه و خوب می‌مونه!» حالا از طرحی که برای صبح فردا ریخته بودم، شوری تازه در دلم به راه افتاده و سپری کردن این شب طولانی را برایم آسان‌تر می‌کرد. با سه شاخه گل رُز سرخی که خریده بودم، به خانه بازگشتم، در برابر اصرارهای مادر و عبدالله برای صرف شام مقاومت کردم و به طبقه بالا رفتم. برای فردا صبح حسابی کار داشتم و باید هر چه زودتر دست به کار می‌شدم. پیش از هر کاری، گلدان کریستال کوچکم را تا نیمه آب کرده و شاخه‌های نازک گل رز را به میهمانی‌اش بردم. سپس مشغول کار شدم و تمیز کردن خانه و گردگیری وسایل ساعتی وقتم را گرفت. شاید هم دل به دل راه داشت که از پسِ مسافتی طولانی، بی‌قراری‌ام را حس کرد و زنگ هشدار موبایلم را به صدا در آورد. پیامک داده و حس و حال دلتنگی‌اش را روایت کرده بود. هرچند من از پیامش، حتی از پیامی که نماهنگ تنهایی‌اش بود، جانی تازه گرفته و با شوقی دوچندان خانه را برای جشن فردا صبح مهیا میکردم. جشنی که می‌بایست به قول عبدالله پیام‌آور محبت و زیبایی مذهبم باشد و به خواسته خودم مجالی باشد تا با همسرم درباره حقانیت مذهب اهل سنت صحبت کنم! خیالی که تا هنگام نماز صبح، چشمانم را به خوابی شیرین فرو بُرد و با بلند شدن صدای اذان، همچون چکاوک از خواب بیدارم کرد. نماز صبح را خواندم و دعا کردم و بسیار دعا کردم که این روش تازه مؤثر بیفتد. تأثیری که تنها به دست پروردگار عالم محقق می‌شد، همان کسی که هر گاه بخواهد دل‌ها را برای هدایت آماده می‌کند و اگر اراده می‌کرد، همین امروز مجید از اهل تسنن می‌شد! بعد از نماز سری به گل‌های رُز زدم که به ناز درون گلدان نشسته و به انتظار آمدن مجید، چشم به در دوخته بودند. ساعت از شش صبح گذشته و تا آمدن مجید چیزی نمانده بود. باید سریع‌تر دست به کار می‌شدم و کار نیمه تمامم را با پختن یک کیک خوشمزه برای صبحانه، تمام می‌کردم. دستانم برای پختن کیک میان ظرف تخم مرغ و آرد و شکر می‌چرخید و خیالم به امید معجزه‌ای که می‌خواست از معجون محبتم، اکسیر هدایت بسازد، به هر سو می‌رفت و همزمان حرف‌هایم را هم آماده می‌کردم. ظرف مایه کیک را در فِر گذاشتم و برای بررسی وضعیت خانه نگاهی به اتاق انداختم. پنجره‌ها باز بود و وزش باد صبحگاهی، روحی تازه به خانه می‌داد. تا پختن کیک، شربت به لیمو را هم آماده کردم و میز جشن دو نفره‌مان با ورود ظرف پایه‌دار کیک و تنگ شربت به لیمو تکمیل شد. https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_5.mp3
11.49M
۵ ▪️اگر در مقام مشورت قرار گرفته‌اید، باید منصفانه، مشاوره بدهید ... یعنی؛ ✓ بدون اینکه محبت، یا کینه‌ی شخصی خود را دخیل کنید ؛ واقعیت را بگویید. 🎤 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - Alireza Eftekhari.mp3
1M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دو زلفونت بود تار ربابم چه میخواهی ازین حال خرابم تو که با مو سر یاری نداری چرا هر نیمه شو آیی بخوابم 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 خداوندا به فریاد دلم رس کس و بی کس تویی مو مانده بی کس همه گویند طاهر کس نداره خدا یار مو چه حاجت کس 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم نمک پاش دل ریشم چرایی 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 دلی دیرم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏻گاهی به دلیل جوانی و گمان فرصت های پیش رو، فوت نماز را برای خودم توجیه می کنم، چون یکی از دوستانم می گوید هر وقت انسان حال مناسب پیدا کرد باید نماز بخواند و گرنه فایده ندارد. آیا چنین احساسی، گناه محسوب می شود؟ 🍃فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿٤٠﴾ عَنِ الْمُجْرِ‌مِينَ ﴿٤١﴾ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ‌ ﴿٤٢﴾ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ﴿٤٣﴾ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ﴿٤٤﴾ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ﴿٤٥﴾ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿٤٦﴾🍃 💠در ميان باغها. از يكديگر مى‌پرسند، (۴۰) درباره مجرمان: (۴۱) «چه چيز شما را در آتش [سَقَر] درآورد؟» (۴۲) گويند: «از نمازگزاران نبوديم، (۴۳) و بينوايان را غذا نمى‌داديم، (۴۴) با هرزه‌درايان هرزه‌درايى مى‌كرديم، (۴۵) و روز جزا را دروغ مى‌شمرديم، (۴۶) سوره مباركه مدثر– آيات 40 تا 46 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•