eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: سكوت و خاموشى متن حديث قالَ (عليه السلام): إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إنَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيْر فرمود: همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خيرات مى باشد. بهترين وقت براى تزويج متن حديث قالَ (عليه السلام): مِنَ السُّنَّةِ التَّزْويجُ بِاللَّيْلِ، لاِنَّ اللهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً، وَالنِّساءُ إنَّماهُنَّ سَكَنٌ فرمود: بهترين وقت براى تزويج و زناشوئى شب است كه خداوند متعال شب را وسيله آرامش و سكون قرار داده، همچنين زنان آرام بخش و تسكين دهنده مى باشند. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: مسیر حرکت حضرت رضا (علیه السلام) اشاره در این که مسیر حرکت امام (علیه السلام) از مدینه تا مرو چگونه و از کجا بوده است، اختلافاتی به چشم می‌خورد مثل آن که آیا حضرت اول به مکه رفته و از آن جا ادامه سفر داده است و یا به کوفه وارد شده است؟ به نظر می‌رسد مسیر حرکت امام (علیه السلام) به گونه ای تعیین شده بود که مانع از هرگونه تحرکی از سوی شیعیان و علویان گردد؛ لذا طبق برخی روایات بدون آن که وارد کوفه شود، از کنار آن عبور نمود. [۱] ---------- [۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۱۴۹. 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
صحیفه امام 1.mp3
7.59M
💠 سلسله جلسات 1 🔰 با موضوع بازخوانی (جلسه 1) 🎤 با توضیحات ✅ انقلابی باید مبانی امام و رهبری را بداند تا هم بصیرتش بیشتر شود هم تحلیلهایش مبنایی شود ✅
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 چگونه با امام زمان (عج) درد و دل و حرف بزنیم، مواقعی بر اثر گناهانی که مرتکب میشیم رویمان نمیشه با ایشان حرف بزنیم و یا درد و دل کنیم؟ فواید درد و دل و یا حرف زدن با ایشان چیه؟ به قول فلانی، حداقل سبک میشیم؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 ⁉️اینکه چگونه با امام عصر (عج) درد دل بکنید.. هر چه می خواهد دل تنگت بگو، یک سلامی✋🏻 به امام عصر (عج) نقل کنید و بعد بفرمایید با امام زمانتان مثل یک دوست صحبت کنید، 🔸از مشکلاتتان بگویید، از دغدغه هایتان بگویید، از برنامه هایتان بگویید، اینکه می خواهید آدم👤 خوبی بشوید اما شیطان نمی گذارد، اینکه می خواهید گناهانتان را ترک کنید اما شیطان🔥 نمی گذارد! اینکه می خواهید عباداتتان را در اول وقت انجام بدهید شیطان نمی گذارد! همه ی اینها را محضر امام عصر (عج)✨ بگویید و بعد بگویید که می خواهید چه طور باشید، چه طور انسانی باشید، در راه مهدویت چه طور کسی باشید! 🔹همه ی اینها را محضر حضرت عرض بکنید و مطمئن باشید حضرت✨ نگاه می‌کند و سلام ها و حرفهای شما را جواب خواهد داد!🌸 حالا ممکن است جوابها را ما نشنویم، ولی حضرت یقینا جواب خواهد داد. 🔸هر کس هدایت بخواهد هدایت می شود. مهم این است که ما سمت حضرت نمی رویم، خودمان نمی خواهیم سمت حضرت برویم، مشکل❌ از خود ماست تقصیر ها را گردن امام زمان (عج) نیندازیم! 👌🏻هر جور شده درد و دل بکنید، حتی اگر غرق در گناه هم هستید باز به سمت امام زمان (عج) بروید و از حضرت حلالیت بطلبید و دوباره با حضرت عهد💕 ببندید، مطمئن باشید آقا به شما کمک خواهد کرد! شک نکنید که کمکتان می کند، فقط این درد و دل ها را ادامه بدهید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: اين را دو سه بار تكرار كرد منتهي آقا مهدي گفت: آقا جمشيد به محض رسيدن به پل خبرم كن، گروه تخريب رو بفرستم. منتهي گروه تخريب هيچ وقت نرسيد كه پل را منفجر كند. مسوولشان توي راه شهيد شده و بچه‌هاي تخريب هم شيرازه شان از هم پاشيده بود. صبح همان شب آقا مهدي سعي و تلاش زيادي كرد كه پل [۷۷] منفجر شود. دو بار با قايق در امتداد دجله رفت كه بلكه راهي براي انفجار پل پيدا كند منتهي نشد، از جلوي چشم عراقي‌ها با قايق رد شدند رفتند تا پاي پل كه قرار بود منفجر شود. بي آن كه كوچكترين واهمه اي به خود راه دهد. به جاي آقا مهدي ما مي‌ترسيديم كه نكند طوريش بشود. منتهي پل منفجر نشد. عراقي‌ها در منطقه حضور داشتند. اگر پل منفجر مي‌شد راه ارتباطي دشمن قطع مي‌شد. وقتي پل منفجر نشد دشمن از همانجا دوباره وارد منطقه شد و آمد نزديكتر. آقا مهدي دست روي جايي گذاشته بود كه نقطه قوت نيروهاي دشمن بود. بعد از اين، كارها براي ما سخت و سخت تر شد. مصطفي شهبازي و معاونش و تعدادي از نيروهايش همانجا شهيد شدند. يك بار آقا جمشيد رو به آقا مهدي گفت: آقا مهدي انفجار پل بمونه براي شب. به فكر فرو رفت و گفت: آخه مصطفي و بچه‌ها موندن اونجا!... صبح چرتي زده بودم و نسبت به بقيه بچه‌ها سرحال تر بودم. بيرون حريبه در انتهاي سده، داخل سنگري همه بچه‌ها در حال نشسته خوابيده بودند. همينجور بي خيال چشم دوخته بودم بيرون، [ صفحه ۱۶۸] يك ديدباني بود آنجا. يك لحظه ديدم پنج تا نفربر كنار سده است. سده هم در چند قدمي سنگر ما بود. دور و بر نفربرها پر بود از عراقي، انگار كه جلوي كندوئي زنبورها جمع شده اند. نفربرها كه نگه داشتند سربازها پريدند بيرون. يك لحظه با دستپاچگي از شانه آقا جمشيد گرفتم و فرياد زدم: آقا جشيد! آقا جمشيد... از خواب پريد و گفت: چي شده؟! گفتم: عراقي‌ها را ببين! عراقي‌ها را كه ديد سريع از سنگر رفت بيرون. صبح همان روز نيروي جديد آورده بودند. ترك بودند منتهي همديگر را نمي شناختيم. تا نيروهاي ما متوجه عراقي‌ها شدند عده اي هجوم بردند بطرف كيسه اي. آقا جمشيد وقتي ديد اينها مي‌روند دستهايش را باز كرد جلوي نيروها كه نروند و مي‌گفت: - فرمانده لشكرتون اينجاست. كجا مي‌رين؟ آقا مهدي اينجا مونده، شما با اين عجله كجا مي‌رين؟ عراقي‌ها را ول كرده بود و به فكر نيروهاي خودمان بود. تعدادي رفتند. بچه‌هاي ما كه عراقي‌ها را به اين شكل ديدند، شوكه شدند. از سنگر كه آمدم بيرون ديدم آقا مهدي نشسته آنجا. محرم از بچه‌هاي بي سيم چي بود. يكي از آرپي جي‌ها را مسلح كرد و رفت روي سده، نزديك بوديم فاصله به صد متر نمي رسيد. با اولين شليك يكي از نفربرها را زد. بعد از اين گويا بچه‌هاي توپ خانه ما هم نفربرهاي دشمن را ديدند. دوازده موشك ميني كاتيوشا پشت سر هم افتاد وسط نفربرها. عراقي‌ها پا به فرار گذاشتند منتهي راه فرارشان از سمتي بود كه بچه‌هاي ما چند دقيقه پيش رفته بودند. (سمت كيسه اي). همان‌ها عراقي‌ها را قيچي كرده و تار و مارشان [ صفحه ۱۶۹] كردند. سه تا از نفربرها از كار افتادند و فقط دو تا موفق به فرار شدند. فشار دشمن زياد بود و از هر طرف ما را مي‌كوبيدند؛ ولي من قدرت ايمان آقا مهدي را آنجا ديدم. من نيروي ساده اي بودم و او فرمانده لشكر. زير آن همه آتش دشمن آرامش و طمأنينه عجيبي داشت. نشسته بود با چاقوي كوچكي محفظه‌هاي پلاستيكي سبز رنگ خرج‌هاي آرپي جي را مي‌بريد و مي‌بست به گلوله‌هاي آرپي جي و مرتب در كنار مي‌چيد. زير آن همه فشار حتي سرش را بلند نكرد نگاه كند، وضعيت كاملا برايش عادي بود. https://eitaa.com/zandahlm1357