eitaa logo
ضرب المثل
32هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
909 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسخ دهید👻 حدس ضرب المثل⁉️ برای دوستاتون بفرستید😉 جوابش همین امروز در کانال قرار گرفته خواهد شد @zarboolmasall
المثل روغن ریخته نذر امامزاده (مسجد)است ازکجا آمده؟ در یكی از روزها كه متولی و بنا و كارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند ( مردك خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار كرده بود كه به تجارت و مسافرت برود . ) اتفاقاً گذارش از مقابل امامزاده بود . ناگهان یكی از قاطرهایش به سوراخ موشی رفت و به زمین خورد و یكی از پوستهای روغن پاره شد . آن مرد فوراً زرنگی كرد . پوست را جمع كرد ولی كمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت : این روغن حیف است اینجا بماند . این طرف و آن طرف را نگاه كرد و متولی امامزاده را دید آنها را صدا كرد . متولی بیچاره به كارگرها گفت : دست به كار شوید كه ارباب پول آورده و دوان دوان پیش ارباب آمده و سلامی كرد و گفت : خدا عز و عزت ارباب را زیاد كند گفتم : بناها دست بكار شوند . مرد خسیس با خونسردی گفت : ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یكی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته ، برو آنها را جمع كن و خرج امامزاده كن . این هم سهمیه من برای امامزاده ! متولی نگاه كرد و دید خاك فقط كمی چرب شده است بدون اینكه جوابی بدهد پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند : پس پول چطور شد ؟ متولی گفت : ای بابا ول كنید ، یارو روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است. @zarboolmasall
قالَ الباقِر عليه السلام: كُلُ عَيْنٍ باكِيَةٌ يَوْمَ القِيامَةِ اِلاّ ثَلاثَ عُيُونٍ: عَيْنٌ سَهَـرَتْ فِى سَبـيلِ اللّه ِ. وَ عَيْنٌ فاضَت مِنْ خَشْيَةِ اللّه ِ. وَ عَيْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّه ِ. امام باقر عليه السلام فرمود: روز قيامت همه چشم ها گريان است مگر سه چشم: چشمى كه در راه خدا بيدار مانده است، چشمى كه از خوف خدا گريسته است، چشمى كه از محارم الهى فرو بسته شده است. [معدن الجواهر و رياضة الخواطر، ص 34.]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ضرب المثل اجه یکحّلهه عماهه : اومد ابروشو درست کنه، زد چشمشو کور کرد ی‍ِکَحِّل یعنی سرمه زدن @zarboolmasall
⬅️حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که علما و دانشمندان و حکیمان جامعه به حاشیه بروند و افراد ناشایست و کم ظرفیت به جایگاه های بلند دست می یابند و امور مهم را اداره می کنند. در چنین جامعه ای افراد از بسیاری از حقوقشان محروم می شوند. (کنایه از به مقام رسیدن افراد پست و بی ارزش در غیاب بزرگان است.) ✅ ماهی نماد شایستگی و کسی که لایق زندگی در آن حوض است شناخته شده و قورباغه نماد کسی است که لایق جایگاهی که قرار دارد نیست. تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی! @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت : " ای زن ، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم ، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم ، حالا بگو چه می خواهی ؟ " زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد . مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت . زن پرسید : " چی شد ؟ خندان رفتی و گریان برگشتی ؟ " مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت : " من دیگر به بازار نمی روم . " زن گفت :" چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟ " مرد تکرار کرد : " گفتم که دیگر به بازار نمی روم ." زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود . یک روز به او گفت : " امروز می خواهم با هم به بازار برویم . " مرد گفت : " حتی اگر تو هم به بازار بیایی ، من دیگر به آن جا نمی روم ". زن گفت : " چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند . نزدیک دهانه بازار ، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند . از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند . نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار ، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند . الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود ، به زمین می انداخت . بعضی ها هم داد می زدند : " این الاغ بی صاحب ، مال کیست ؟ " مرد هرچه را که خریده بود ، به همسرش داد و گفت : " همین جا باش تا من الاغ را بگیرم ." او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد . الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید . مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت . وقتی کنار همسرش رسید ، به او گفت : " دیدی چه شد ؟ فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟ " زن خیلی خونسرد گفت : " این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود ." مرد گفت : " تقصیر من ؟ " زن گفت : " بله ، نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی . " مرد با تعجب پرسید : " چی بلد نیستم ؟ " زن گفت : " بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند . مگر نشنیده ای که می گویند : " اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند . " از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود . ‎ @zarboolmasall
🔴 اهل بیت کسی را که به والدینش نیکی کند را دوست می دارند ✍عمار بن حيان گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم كه اسمعيل پسرم بمن نيكى مي كند حضرت فرمود من او را دوست ميداشتم اكنون محبتم زيادتر شد. 🌸پيغمبر اكرم (ص ) خواهرى داشت روزى همان خواهر برايشان وارد شد همينكه نظر پيغمبر بر او افتاد مسرور گرديد و رو انداز خود را براى او پهن كرد و او را بروى آن نشانيد با گشاده روئى و احترام بسويش توجه كرد و در صورت او ميخنديد تا از خدمت حضرت مرخص شد و رفت ، 🌺اتفاقا همانروز برادرش نيز آمد ولى حضرت رسول (ص ) آن نحو رفتاريكه با خواهرش نمودند با او انجام ندادند. بعضى از صحابه عرض كردند يا رسول الله با خواهرش سلوكى كرديد كه با برادر آنرا بجا نياورديد با آنكه او مرد بود؟ (يعنى سزاوارتر بآن محبت بود) 🌸فرمود "علت زيادى احترام من اين بود كه آن دختر به پدر و مادر خويش نيكى ميكند. @zarboolmasall
📝حکایت ضرب المثل زرندی"مریضی ومرگ مال همه هس،شماتت نداره" 📙حکایت شماتت دشمنان: حضرت ایوب پیامبر، مردی بود مال و ثروت زیادی داشت و بچه های قوی و قدرتمندی داشت و همینطور همسری زیبا و مهربان. ایشان بنده تمام کمال خدا بود. هیچ کاری بدون اجازه و رضایت خدا انجام نمی داد. خود را در فراوانی نعمت‌های بی حد خداوند می‌دانست و در هر لحظه تسبیح و هر قدم شکر خدا به جا می آورد. فرشتگان الهی او را خیلی زیاد تحسین می‌کردند و بزرگ می‌دانستند. به اندازه ای که شیطان را عصبانی می کرد و آتش نفرت در او شعله ور می شد. او نمی‌توانست ببیند که فرشتگان خدا از ایوب به خوبی حرف می زنند و او را بنده نزدیک به خداوند می‌دانند. شیطان از وقتی که خداوند به او تا روز قیامت داده بود استفاده کرد. داستان صبر پیامبر خوب خدا، از همین جا شروع می شود. داستانی پر از پستی و بلندی که هرکدام از ما بودیم معلوم نبود چه آینده ای داشتیم.  شیطان با بی حیایی و گستاخی تمام  صدای خود به بارگاه خداوند رساند که، پروردگارا ایوب چناچه فرمان بردار توست، به این علت است که غنی است و آرامش خاطر دارد. او می‌خواهد با این فرمان بردن از تو کاری کند که نعمتش را بسیار کنی. چنانچه او فقیر بود هیچ وقت او این گونه مطیع و فرمان بردار نبود. از بارگاه خداوند جواب آمد که، ما بنده خود را از تو بهتر می‌شناسیم. ولی به تو این فرصت را می‌دهیم تا ایوب را آزمایش کنی. اجازه همه مال او را به تو واگذار می کنیم تا هر کار می‌خواهی انجام دهی. شیطان با خوشحالی یک روز به همراه همراهان خود آتش به همه اموال ایوب کشید و هر چه چیزش را خاکستر کرد. ادامه دارد @zarboolmasall
🟩کارد هرچی تج بائه، شه دسته ره نَورینده نوک چاقو هرچقدر تیز باشد، دسته خودش را نمی‌برد @zarboolmasall