📌 افزایش آمار بیماران نیازمند به مراقبت های ویژه در بیمارستان ضیایی اردکان
❌دومین ICU بیمارستان ضیایی مجدد به بیماران کرونایی اختصاص یافت
🔰رییس بیمارستان ضیایی از افزایش موارد بستری در بخش مراقبت های ویژه کووید این مرکز خبر داد.
🔸دکتر صدرالدینی رییس بیمارستان ضیایی اظهار داشت: نیمی از بیماران بستری کرونای این مرکز در بخش های مراقبت های ویژه بستری و تحت درمان هستند.
🔸وی با بیان این نکته که افزایش در تعداد مراجعین درروز گذشته نسبت به روزهای قبل وجودداشته افزود: پرهیز از عادی انگاری مهم ترین رویکرد در مقابله با کرونا است
🔹گفتنی است از شروع بحران کووید تا به امروز بیش از ۱۶۰۰ نفر در این مرکز بستری و تحت مداوا قرار گرفته اند./روابط عمومی بیمارستان ضیایی اردکان
@zarrhbin
همسران امام رضایی، خانواده های آسمانی❤
🔰همزمان با میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و با همت نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه اردکان، کانون خدمت رضوی شهرستان اردکان و دیگر ارگان ها و صنایع شهرستان، همایش بزرگ خانواده آسمانی در مصلی بزرگ امام خمینی(ره) اردکان برگزار گردید.
▪️تعداد 140 زوج که در سال 1399 ازدواج کرده بودند در این مراسم شرکت نمودند و با یاد 450 شهید شهرستان اردکان زندگی خود را متبرک ساختند.
▫️از برنامه های این همایش می توان به حضور پرچم تبرکی امام رضا(ع)، توزیع بسته های تبرکی رضوی، اهدای کمک هزینه سفر به مشهد مقدس به 8 زوج به قید قرعه و کارگاه مشاوره ای دکتر حمید حبشی اشاره نمود.
▫️گفتنی است در این همایش از پکیج آموزشی خانواده آسمانی که با محوریت آموزش مسائل خانواده تولید شده است رونمایی شد.
🕌کانون خدمت رضوی شهرستان اردکان
@zarrhbin
❌فردا آخرین مهلت ثبت نام کنکور
ثبت نام برای شرکت در آزمون سراسری سال ۱۴۰۰ فردا شنبه ۱۸ بهمن پایان می یابد.
@zarrhbin
🗓روز شمار بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🗓
🔻آنچه امروز رخ خواهد داد:
🍛توزیع غذای گرم🍛
۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۹
#اردکان_شهر_مقاومت
#کنگره_شهدای_یزد
#کمک_مومنانه_اردکان
#توزیع_غذای_گرم
🌷بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷
@zarrhbin
#معرفی_کتاب📚
#خاطرات_سفیر
🔹درگیریهای روحی و ذهنی روابط با انسان هایی با ارزش ها و فرهنگهایی متفاوت و چالشهایی که در یک کشور اروپایی می تواند دختری مسلمان را درگیر خود کند به تمامی در این کتاب و در لابلای خاطرات نیلوفر آمدهاست.
💠کتابی که تاکنون بیش از ۷۰ بار تجدید چاپ شده و مورد استقبال خوانندگان آن قرار گرفته است.
@zarrhbin
📌چشم قرمز+ ترشحات چشم+ تب: سريع به چشم پزشک مراجعه شود، شايد کرونا باشد!
🔹فوق تخصص چشم و فلوشیپ بیماریهای شبکیه گفت:
ویروس کرونا از زمان شیوع تاکنون با جهشهای متفاوت، علایم مختلفی را در مبتلایان آشکار کرده و یکی از این علایم عفونت چشم است که میتواند با قرمزی چشم آغاز شود.
🔹افراد با علامت قرمزی و ترشح چشم همراه با تب باید حتما از لحاظ کووید۱۹ بررسی شوند.
🔹التهاب و زخم قرنیه، افزایش فشار چشم، درگیری التهابی بافت های داخل چشمی و عصب بینایی را از دیگر علایم چشمی بیماری کووید ۱۹ است./شبکه خبر
@zarrhbin
📌 تزریق واکسن کووید ١٩ از هر نوعی رایگان است
حریرچی معاون کل وزارت بهداشت:
🔹️نمودار روند شیوع کرونا خط ثابت شده است اما هنوز از میزان اردیبهشت بالاتريم.
🔹️کیش و قشم دو جزیره ما هستند که به دلیل کثرت مسافر متاسفانه در دو هفته اخیر از آبی به نارنجی رسیدند.
🔹️گردشگری به صورت کنترل شده خواهد بود و در عید امسال استقرار در پارکها و فضای باز ممنوع است و در هتلها با کنترل است.
🔹️موارد بیماران سرپایی افزایش یافته است.
🔹️تزریق واکسن کووید ١٩ از هر نوعی رایگان است و منحصرا از طریق شبکه بهداشت توزیع میشود.
🔹️فعلا اجباری برای تزریق واکسن نداریم.
🔸️بیگلری، رئیس انستیتو پاستور:
🔹️ تا قبل از سال نو کارآزمایی فاز ٣ واکسن داخلی در کشورمان انجام میشود.
🔹️در بهار امسال خبرهای خوبی از واکسن ایرانی میشنویم.
@zarrhbin
❌مسافرتهای نوروزی مجاز میشود؟
حریرچی، معاون کل وزارت بهداشت: عید نوروز در هر شرایطی استقرار چادر مسافرتی ممنوع است و اگر تورهای مسافرتی مجاز هستند به دلیل این است که تورها به مناطق و محلهای کنترل شده میروند و هتلها هم کاملاً تحت نظارت و کنترل هستند. حتی استانداردها، استفاده اماکن و منازلی که به طور شخصی مورد اجاره مسافرین قرار میگرفت را پلمب و یا ممنوع اعلام کردهاند.
@zarrhbin
📌بنیاد سوئیسی به جای ایران پروژه نجات طاق کسری را بر عهده گرفت!
بخشی از طاق کسری، برجستهترین نماد و یادگار ساسانیان و ردپا و هویت ایران در عراق فرویخت.
سالهاست روند تخریب شروع شده، قبلا تصاویری منتشر شد که نشان میداد آن را زبالهدانی کردهاند.
ایران با بازی بوروکراسی فرصت مرمت و حفاظت از مهمترین اثر ساسانی خارج از مرزها را از دست داد و وزارت فرهنگ عراق پروژه نجات طاق کسری را به بنیاد سوئیسی و دانشگاه پنسیلوانیا واگذار کرد./ همشهری
@zarrhbin
📌 #پاپلییزدی_در_برزیل
💠یوهان آردو والسیوا
دانشگاه ریودوژانیرو برزیل
📝 بخوانید ادامه داستان پرماجرای #پاپلییزدی و همراهانش در سرزمین برزیل
⚜دلایل نیامدنم به این مناطق #ناامنی و شرایط نامساعد طبیعی و همچنین مخارج بالای آن بود . مسافرت دکتر پاپلی شرایطی استثنایی را برایم فراهم کرد. ولی حالا در این مسافرت که برایم یک #فرصت بود ، دائم نگران بودم و میترسیدم.
⚜فردا صبح زود پس از صرف صبحانهای عالی ، راه افتادیم. همسر صاحب مزرعه مقدار زیادی غذا و بهخصوص میوه همراهمان کرد. او یک #کلاه بسیار زیبا و ظریفبافِ حصیری هم به دکتر پاپلی هدیه داد.
گابریلا خیلی خوشحال بود و آواز میخواند. دکتر پاپلی از او پرسید : "گابریلا، از کجا این #مزرعهدار را میشناسی؟" او گفت :" از رفقای قدیم #زندان است.با او هفت ماه در یک سلول بودم . به جرم راهزنیِمسلحانه همراه با قتل ، زندان بود ولی #تبرئه شد." استاد پرسید :" او واقعا این جرمها را مرتکب شده بود؟"
گابریلا گفت : " اگر بگویم کشتن آدمبرای مونچو مثل کشتن یک گنجشک جنگلی است ، اغراق نکردهام! ولی او وکلا و دوستان بسیار قدرتمندی دارد."
گابریلا اضافه کرد :" با این همه، آدم #بامعرفتی است. با هرکس رفیق باشد ، تا آخر خط رفیق است."
⚜در ادامهی مسیر چندین جا به جادههای باتلاقیِ خطرناک برخورد کردیم. هنوز جادهی ساحلی کامل نشده بود. در برخی جاها آب ، جاده را برده بود و یا بر روی دهانهی عریض رودخانهها پل وجود نداشت.
گابریلا گفت :" امروز تا ظهر بیش از صدکیلومتر نمیتوانیم طیّمسیر کنیم ، ولی بعد راه بهتر میشود." ساعتی بعد باران گرفت. از آن بارانهای استواییِ شلاقی که من تابهحال توصیف آن را شنیده و یا تصویر آن را در تلوزیون دیده بودم. ماشین نمیتوانست حرکت کند ، چون اصلا دید وجود نداشت. حرکت ممکن نبود . گابریلا ماشین را روی یک تلّ سنگ و ماسه که برای جادهسازی آورده بودند، قرار داد تا اگر آب بالا آمد ، ماشین آسیب نبیند.
⚜در آن شرایط دکترپاپلی بلافاصله بلوزش را در آورد و رفت روی کاپوت ماشین نشست. عملا داشت زیر باران استوایی #دوش میگرفت. بارانی که مثل شلاق بر تن او میخورد.
کمکم داشتیم به کارهای دکتر پاپلی عادت میکردیم و دیگر با او دربارهی این که چه کاری را بکند یا نکند ، بحث نمیکردیم . باران با شدتی باورنکردنی میبارید و دکتر زیر آن نشستهبود. او جدا گفت که پوست تنش دارد سائیده میشود . وقتی باران کمتر شد ، دکتر به داخل ماشین آمد و ما حرکت کردیم.
او گفت:" از کجا معلوم خداوند بار دیگر چنین #نعمتی را نصیب من کند! من فرزند کویر هستم؛ [کویری] که حجمبارانش در طول بیست سال به اندازه یک ساعت این باران نیست ! اگر میتوانستم ، تمام حجم این باران را برای همشهریانم #سوغات میبردم !"
⚜بعد از بارش باران ، هوا بسیار عالی شده بود؛ اما زمین و جاده بسیار خراب بود. رانندگی در این شرایط برای گابریلا #طاقتفرسا بود. او جدا به من گفت اگر ماشین دولتی گرفته بودیم ، راننده به هر بهانهای بود از ادامه مسیر سر باز میزد و اگر ماشین کرایه کرده بودیم ، راننده بهانه میگرفت و پول بیشتری میخواست. به این نتیجه رسیدم که استاد حق داشت از گابریلا کمک بگیرد.
⚜همین موقع دکتر پاپلی از گابریلا پرسید :" ناهار را کجا میخوریم ؟" گابریلا گفت :" هرکجا شما بگویید!" دکتر گفت :" دیروز ما را پیش رفیقهای ثروتمند مزرعهدارت بردی . امروز ما را پیش کی میبری؟" گابریلا گفت :" اگر تا بتوانید صبر کنید ، شما را پیش دوستان بسیار باصفایم میبرم. " دکتر پذیرفت.
او جدا پای مرا فشار داد و آهسته گفت :" دوباره #ماجراجویی آغاز شد!" رودرس با سر تایید کرد و #صلیبی روی سینهاش کشید.
⚜حدود ظهر به محلی بسیار دور افتاده کنار دریا رسیدیم . آنجا بندر نبود . جایی بسیار مشکوک بود! نه اسکلهای بود ، نه کشتی نه قایقی . در آنجا چند صد #پلاژ وجود داشت. آدمهای عجیب و غریبی در آنجا بودند : افرادی که فکر میکردی همین الان از دوزخ و زندانهای مخوف آزاد شدهاند. بیشتر مردها مجهز به سلاح گرم بودند و عموما یک دشنهی بلند به کمر داشتند . سیهچرده و سیاه پوستانی با هیکلهای عضلانی و بسیار قوی بودند .چند خانهی نسبتا شیک هم در آن منطقه وجود داشت. گابریلا داخل پلاژی بزرگ شد و چند لحظه بعد با چند مرد و دو زن ، به استقبال ما آمدند. در ظاهر آدمهای بسیار خشنی بودند، ولی بسیار #گرم و #صمیمی برخورد کردند. آنها برای ما ماهی و دو رقم غذای محلی آوردند که با برگ یک نوع درخت جنگلی و ادویهجات بسیار خوشمزه درست شده بود. در همین لحظه در دو پلاژ دورتر از ما سر وصدا بلند شد . دعوای شدیدی بین چند نفر در گرفته بود . صدای فریاد یک مرد ما را از پلاژ بیرون کشید . از ناحیه شکم زخمی شده بود. او روی شنهای ساحل در غلتید.
👇👇
👆👆
_مرد دیگری از رانش به شدت خون جاری بود .مردان دیگر هم همدیگر را به سختی و با هر وسیلهای که دم دستشان بود ، میزدند. ناگهان صدای #شلیک دو گلوله بلند شد و همه دست از دعوا کشیدند.
⚜گابریلا بود که با تفنگش شلیک کرده بود. با توقف دعوا ، چند نفر به طرف مردان زخمی رفتند . در آن محدوده نه از #پلیس خبری بود و نه از #بیمارستان . مردم گفتند نزدیکترین درمانگاه چهل کیلومتر با آنجا فاصله دارد. دیدم پروفسور پاپلی دارد به آن مرد زخمی کمک میکند و سعی دارد جلو خونریزیاش را بگیرد.
مرد مجروح ، تنومند و بسیار قوی بود ، اما به سختی نفس میکشید و خون زیادی از او رفته بود .
دکتر پاپلی به من گفت به او بگویم خوب میشود و ما میرویم برایش کمک میآوریم. نزدیکترین پزشک با ما چهل کیلومتر فاصله داشت. گابریلا گفت :" در اینجا دعوا ، شکم پارهکردن و آدم کشتن یک چیز عادی است. بیایید برویم بقیهی ناهارمان برا بخوریم. مردم این منطقه به اینگونه امور عادت دارند. خودشان به این مرد کمک و مسئله را حل میکنند."
⚜سرانجام سروکلهی یک زن میانسال خیلی زیبایی پیدا شد . او به چند نفر گفت مردان زخمی را داخل کلبهای ببرند. مردها مثل سربازی که از دستور فرماندهشان اطاعت کنند ، فرمان آن زن را اجرا کردند.
گابریلا گفت :" ان زن رئیس محله است و #نفوذ زیادی دارد." کمکم فهمیدیم که آنجا یک محلهی بدنام و کازینو برای تمام منطقه است. مردانی که آنجا بودند یا مشتری آن زنان هستند و یا محافظ و باجگیر محله . یکی از مردانی که زخمی شده بود ، در قمار #تقلب کرده بود . او آدم بانفوذی بود و دوستانی در منطقه داشت . گابریلا با زنی که رئیس آن محله بود ، دوست بود. وقتی همدیگر را دیدند به گرمی احوال هم را پرسیدند . زن به گابریلا گفت :" تو اینجا هستی و پیش من نیامدی؟" گابریلا گفت :" چند استاد دانشگاه مهمانم هستند" زن به قیافههای ما نگاهی انداخت و گفت :" این آدمها اینجا چهکار میکنند؟ آنها را از اینجا ببر!" او ادامه داد :" این مرد که شکمش پاره شده و دارد میمیرد ، رئیس یک گروه خطرناک در منطقه است . تا چند لحظهی دیگر طرفدارانش به اینجا میریزند و معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد!" این را گفت و با دست از گابریلا خداحافظی کرد و وارد کلبهای شد که مردان مجروح را به آنجا برده بودند."
⚜گابریلا گفت :" به سرعت سوار شوید ! باید برویم ! حداقلش این است که چون ماشین در منطقه کم است ، بخواهند از ماشین من برای بردن این مرد پیش دکتر استفاده کنند ." میخواستیم ناهار نخورده سوار شویم و برویم. گابریلا پشت فرمان بود.
در این شرایط دکترپاپلی گفت :" #فرار ما از منطقه اشتباه است!" گابریلا صدا میزد "سوار شو!" و دکتر به گابریلا میگفت :" بیا پایین!" دکتر گفت :" اولا از نظر انسانی باید به این مردها کمک کنیم . دوما اگر این مرد در منطقه صاحب دوستانی است ، در نهایت جلوِ ما را میگیرند و با زور میخواهند او را تا محلی که دکتر و دارو هست برسانیم." گابریلا سر وصدا کرد که "دکتر سوار شو!" ما همه از استاد خواهش کردیم سوار شود. دکتر سوار شد و گابریلا پدال گاز را تا انتها فشار داد. دکتر گفت :" من مطمئن هستم که رفتن ما در این شرایط از این منطقه #اشتباه است . باید به آن مرد کمک میکردیم!" گابریلا گفت :" در هر صورت آن مرد میمیرد!" دکتر گفت :" آن مرد به سادگی نخواهد مُرد . زخمهایش خیلی عمیق نبود ."
⚜حدود پانصدمتر دور شده بودیم. شنهای ساحلی به صورت باتلاق درآمده بود و چالهها مانع آن بود که ماشین با سرعت حرکت کند. ناگهان یک گروه پانزدهنفره با چوب و چماق و دشنه ، هفتتیر و تفنگ در مقابل ما سبز شدند. آنها دوستان آنمرد زخمی بودند که به کمک او میرفتند. چندنفرشان جلوِ ما را گرفتند و با تهدید اسلحه خواستند که پیاده شویم.
خودشان سوار شدند و به محل دعوا رفتند. گابریلا حتی جرات نکرد از اسلحهاش استفاده کند . بدون شک ، هرگونه مقاومتی به کشته شدنمان میانجامید ؛ زیرا آن آدمهای خشن ، بسیار خشمگین و عصبانی بودند و تعدادشان هم زیاد بود . تازه هنوز عدهای داشتند بعد از آنها میآمدند .ما بدون ماشین پیاده به طرف پلاژها برگشتیم.
⚜دکتر پاپلی گفت :" طوری با این آدمها صحبت کنید که بفهمند ما دوست آنها هستیم و میخواستیم به دوست زخمیشان کمک کنیم ." گابریلا گفت :" هرچه سریعتر خودت را به محل دعوا برسان .به آنها بگو ما برای کمک آوردن راه افتادیم ، ماشینت را از آنها بگیر و آنمرد را به هرکجا که میگویند ببر! و گرنه بیماشین میشویم معلوم نیست آنها ماشینت را پس بدهند یا نه!" از دور معلوم بود که دعوا ادامه دارد. گابریلا شروع به دویدن کرد . ما هم پشت سرش میدویدیم . بزن بزن بود و دو دسته با چوب و قمه و اسحلهی گرم به جان هم افتاده بودند.
#ادامهدارد...
📚شازده حمام ، جلد چهارم
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhb