eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 افزایش آمار بیماران نیازمند به مراقبت های ویژه در بیمارستان ضیایی اردکان ❌دومین ICU بیمارستان ضیایی مجدد به بیماران کرونایی اختصاص یافت 🔰رییس بیمارستان ضیایی از افزایش موارد بستری در بخش مراقبت های ویژه کووید این مرکز خبر داد. 🔸دکتر صدرالدینی رییس بیمارستان ضیایی اظهار داشت: نیمی از بیماران بستری کرونای این مرکز در بخش های مراقبت های ویژه بستری و تحت درمان هستند. 🔸وی با بیان این نکته که افزایش در تعداد مراجعین درروز گذشته نسبت به روزهای قبل وجودداشته افزود: پرهیز از عادی انگاری مهم ترین رویکرد در مقابله با کرونا است 🔹گفتنی است از شروع بحران کووید تا به امروز بیش از ۱۶۰۰ نفر در این مرکز بستری و تحت مداوا قرار گرفته اند./روابط عمومی بیمارستان ضیایی اردکان @zarrhbin
همسران امام رضایی، خانواده های آسمانی❤ 🔰همزمان با میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و با همت نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه اردکان، کانون خدمت رضوی شهرستان اردکان و دیگر ارگان ها و صنایع شهرستان، همایش بزرگ خانواده آسمانی در مصلی بزرگ امام خمینی(ره) اردکان برگزار گردید. ▪️تعداد 140 زوج که در سال 1399 ازدواج کرده بودند در این مراسم شرکت نمودند و با یاد 450 شهید شهرستان اردکان زندگی خود را متبرک ساختند. ▫️از برنامه های این همایش می توان به حضور پرچم تبرکی امام رضا(ع)، توزیع بسته های تبرکی رضوی، اهدای کمک هزینه سفر به مشهد مقدس به 8 زوج به قید قرعه و کارگاه مشاوره ای دکتر حمید حبشی اشاره نمود. ▫️گفتنی است در این همایش از پکیج آموزشی خانواده آسمانی که با محوریت آموزش مسائل خانواده تولید شده است رونمایی شد. 🕌کانون خدمت رضوی شهرستان اردکان @zarrhbin
❌فردا آخرین مهلت ثبت نام کنکور ثبت نام برای شرکت در آزمون سراسری سال ۱۴۰۰ فردا شنبه ۱۸ بهمن پایان می یابد. @zarrhbin
🗓روز شمار بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🗓 🔻آنچه امروز رخ خواهد داد: 🍛توزیع غذای گرم🍛 ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۹ 🌷بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷 @zarrhbin
📚 🔹درگیری‌های روحی و ذهنی روابط با انسان هایی با ارزش ها و فرهنگ‌هایی متفاوت و چالش‌هایی که در یک کشور اروپایی می تواند دختری مسلمان را درگیر خود کند به تمامی در این کتاب و در لابلای خاطرات نیلوفر آمده‌است. 💠کتابی که تاکنون بیش از ۷۰ بار تجدید چاپ شده و مورد استقبال خوانندگان آن قرار گرفته است. @zarrhbin
📌چشم قرمز+ ترشحات چشم+ تب: سريع به چشم پزشک مراجعه شود، شايد کرونا باشد! 🔹فوق تخصص چشم و فلوشیپ بیماری‌های شبکیه گفت: ویروس کرونا از زمان شیوع تاکنون با جهش‌های متفاوت، علایم مختلفی را در مبتلایان آشکار کرده و یکی از این علایم عفونت چشم است که می‌تواند با قرمزی چشم آغاز شود. 🔹افراد با علامت قرمزی و ترشح چشم همراه با تب باید حتما از لحاظ کووید۱۹ بررسی شوند. 🔹التهاب و زخم قرنیه، افزایش فشار چشم، درگیری التهابی بافت های داخل چشمی و عصب بینایی را از دیگر علایم چشمی بیماری کووید ۱۹ است./شبکه خبر @zarrhbin
📌 تزریق واکسن کووید ١٩ از هر نوعی رایگان است حریرچی معاون کل وزارت بهداشت: 🔹️نمودار روند شیوع کرونا خط ثابت شده است اما هنوز از میزان اردیبهشت بالاتريم. 🔹️کیش و قشم دو جزیره ما هستند که به دلیل کثرت مسافر متاسفانه در دو هفته اخیر از آبی به نارنجی رسیدند. 🔹️گردشگری به صورت کنترل شده خواهد بود و در عید امسال استقرار در پارک‌ها و فضای باز ممنوع است و در هتل‌ها با کنترل است. 🔹️موارد بیماران سرپایی افزایش یافته است. 🔹️تزریق واکسن کووید ١٩ از هر نوعی رایگان است و منحصرا از طریق شبکه بهداشت توزیع می‌شود. 🔹️فعلا اجباری برای تزریق واکسن نداریم. 🔸️بیگلری، رئیس انستیتو پاستور: 🔹️ تا قبل از سال نو کارآزمایی فاز ٣ واکسن داخلی در کشورمان انجام می‌شود. 🔹️در بهار امسال خبرهای خوبی از واکسن ایرانی می‌شنویم. @zarrhbin
❌مسافرت‌های نوروزی مجاز می‌شود؟ حریرچی، معاون کل وزارت بهداشت: عید نوروز در هر شرایطی استقرار چادر مسافرتی ممنوع است و اگر تورهای مسافرتی مجاز هستند به دلیل این است که تورها به مناطق و محل‌های کنترل شده می‌روند و هتل‌ها هم کاملاً تحت نظارت و کنترل هستند. حتی استانداردها، استفاده اماکن و منازلی که به طور شخصی مورد اجاره مسافرین قرار می‌گرفت را پلمب و یا ممنوع اعلام کرده‌اند. @zarrhbin
📌بنیاد سوئیسی به جای ایران پروژه نجات طاق کسری را بر عهده گرفت! بخشی از طاق کسری، برجسته‌ترین نماد و یادگار ساسانیان و ردپا و هویت ایران در عراق فرویخت. سال‌هاست روند تخریب شروع شده، قبلا تصاویری منتشر شد که نشان می‌داد آن را زباله‌دانی کرده‌اند. ایران با بازی بوروکراسی فرصت مرمت و حفاظت از مهم‌ترین اثر ساسانی خارج از مرزها را از دست داد و وزارت فرهنگ عراق پروژه نجات طاق کسری را به بنیاد سوئیسی و دانشگاه پنسیلوانیا واگذار کرد./ همشهری @zarrhbin
❌❌❌ بلا به دور جناب نماینده و دستِ وبالِ گردن‌ !! ✍یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن @zarrhbin
📌 💠یوهان آردو والسیوا دانشگاه ریودوژانیرو برزیل 📝 بخوانید ادامه داستان پرماجرای و همراهانش در سرزمین برزیل ⚜دلایل نیامدنم به این مناطق و شرایط نامساعد طبیعی و همچنین مخارج بالای آن بود . مسافرت دکتر پاپلی شرایطی استثنایی را برایم فراهم کرد. ولی حالا در این مسافرت که برایم یک بود ، دائم نگران بودم و می‌ترسیدم. ⚜فردا صبح‌ زود پس از صرف صبحانه‌ای عالی ، راه افتادیم. همسر صاحب مزرعه مقدار زیادی غذا و به‌خصوص میوه همراهمان کرد. او یک بسیار زیبا و ظریف‌بافِ حصیری هم به دکتر پاپلی هدیه داد. گابریلا خیلی خوشحال بود و آواز می‌خواند. دکتر پاپلی از او پرسید : "گابریلا، از کجا این را می‌شناسی؟" او گفت :" از رفقای قدیم است.با او هفت ماه در یک سلول بودم . به جرم راهزنیِ‌مسلحانه همراه با قتل ، زندان بود ولی شد." استاد پرسید :" او واقعا این جرم‌ها را مرتکب شده بود؟" گابریلا گفت : " اگر بگویم کشتن آدم‌‌برای مونچو مثل کشتن یک گنجشک جنگلی است ، اغراق نکرده‌ام! ولی او وکلا و دوستان بسیار قدرتمندی دارد." گابریلا اضافه کرد :" با‌ این همه، آدم‌ است. با هرکس رفیق باشد ، تا آخر خط رفیق است." ⚜در ادامه‌ی مسیر چندین جا به جاده‌های باتلاقیِ خطرناک برخورد کردیم. هنوز جاده‌ی ساحلی کامل نشده بود. در برخی جاها آب ، جاده را برده بود و یا بر روی دهانه‌ی عریض رودخانه‌ها پل وجود نداشت. گابریلا گفت :" امروز تا ظهر بیش از صدکیلومتر نمی‌توانیم طیّ‌مسیر کنیم ، ولی بعد راه بهتر می‌شود." ساعتی بعد باران گرفت. از آن باران‌های استواییِ شلاقی که من تا‌به‌حال توصیف آن را شنیده و یا تصویر آن را در تلوزیون دیده بودم. ماشین نمی‌توانست حرکت کند ، چون اصلا دید وجود نداشت. حرکت ممکن نبود . گابریلا ماشین را روی یک تلّ سنگ و ماسه که برای جاده‌سازی آورده بودند، قرار داد تا اگر آب بالا آمد ، ماشین آسیب نبیند. ⚜در آن شرایط دکتر‌پاپلی بلافاصله بلوزش را در آورد و رفت روی کاپوت ماشین نشست. عملا داشت زیر باران استوایی می‌گرفت. بارانی که مثل شلاق بر تن او می‌خورد. کم‌کم داشتیم به کارهای دکتر پاپلی عادت می‌کردیم و دیگر با او درباره‌ی این که چه کاری را بکند یا نکند ، بحث نمی‌کردیم . باران با شدتی باورنکردنی می‌بارید و دکتر زیر آن نشسته‌بود. او جدا گفت که پوست تنش دارد سائیده می‌شود . وقتی باران کمتر شد ، دکتر به داخل ماشین آمد و ما حرکت کردیم. او گفت:" از کجا معلوم خداوند بار دیگر چنین را نصیب من کند! من فرزند کویر هستم؛ [کویری] که حجم‌بارانش در طول بیست سال به اندازه یک ساعت این باران نیست ! اگر می‌توانستم ، تمام حجم این باران را برای همشهریانم می‌بردم !" ⚜بعد از بارش باران ، هوا بسیار عالی شده بود؛ اما زمین و جاده بسیار خراب بود. رانندگی در این شرایط برای گابریلا بود. او جدا به من گفت اگر ماشین دولتی گرفته بودیم ، راننده به هر بهانه‌ای بود از ادامه مسیر سر باز می‌‌زد و اگر ماشین کرایه کرده بودیم ، راننده بهانه می‌گرفت و پول بیشتری می‌خواست. به این نتیجه رسیدم که استاد حق داشت از گابریلا کمک بگیرد. ⚜همین موقع دکتر پاپلی از گابریلا پرسید :" ناهار را کجا می‌خوریم ؟" گابریلا گفت :" هرکجا شما بگویید!" دکتر گفت :" دیروز ما را پیش رفیق‌های ثروتمند مزرعه‌دارت بردی . امروز ما را پیش کی می‌بری؟" گابریلا گفت :" اگر تا بتوانید صبر کنید ، شما را پیش دوستان بسیار باصفایم می‌برم. " دکتر پذیرفت. او جدا پای مرا فشار داد و آهسته گفت :" دوباره آغاز شد!" رودرس با سر تایید کرد و روی سینه‌اش کشید. ⚜حدود ظهر به محلی بسیار دور افتاده کنار دریا رسیدیم . آنجا بندر نبود . جایی بسیار مشکوک بود! نه اسکله‌ای بود ، نه کشتی نه قایقی . در آنجا چند صد وجود داشت. آدم‌های عجیب و غریبی در آنجا بودند : افرادی که فکر می‌کردی همین الان از دوزخ و زندان‌های مخوف آزاد شده‌اند. بیشتر مردها مجهز به سلاح گرم بودند و عموما یک دشنه‌ی بلند به کمر داشتند . سیه‌چرده و سیاه پوستانی با هیکل‌های عضلانی و بسیار قوی بودند‌ .چند خانه‌ی نسبتا شیک هم در آن منطقه وجود داشت. گابریلا داخل پلاژی بزرگ شد و چند لحظه بعد با چند مرد و دو زن ، به استقبال ما آمدند. در ظاهر آدم‌های بسیار خشنی بودند، ولی بسیار و برخورد کردند. آن‌ها برای ما ماهی و دو رقم غذای محلی آوردند که با برگ یک نوع درخت جنگلی و ادویه‌جات بسیار خوشمزه درست شده بود. در همین لحظه در دو پلاژ دورتر از ما سر وصدا بلند شد . دعوای شدیدی بین چند نفر در گرفته بود . صدای فریاد یک مرد ما را از پلاژ بیرون کشید . از ناحیه شکم زخمی شده بود. او روی شن‌های ساحل در غلتید. 👇👇
👆👆 _مرد دیگری از رانش به شدت خون جاری بود .مردان دیگر هم همدیگر را به سختی و با هر وسیله‌ای که دم دستشان بود ، می‌زدند. ناگهان صدای دو گلوله بلند شد و همه دست از دعوا کشیدند. ⚜گابریلا بود که با تفنگش شلیک کرده بود. با توقف دعوا ، چند نفر به طرف مردان زخمی رفتند . در آن محدوده نه از خبری بود و نه از . مردم گفتند نزدیک‌ترین درمانگاه چهل کیلومتر با آنجا فاصله دارد. دیدم پروفسور پاپلی دارد به آن مرد زخمی کمک می‌کند و سعی دارد جلو خونریزی‌اش را بگیرد. مرد مجروح ، تنومند و بسیار قوی بود ، اما به سختی نفس می‌کشید و خون زیادی از او رفته بود . دکتر پاپلی به من گفت به او بگویم خوب می‌شود و ما می‌رویم برایش کمک می‌آوریم. نزدیک‌ترین پزشک با ما چهل کیلومتر فاصله داشت. گابریلا گفت :" در اینجا دعوا ، شکم پاره‌کردن و آدم کشتن یک چیز عادی است. بیایید برویم بقیه‌ی ناهارمان برا بخوریم. مردم این منطقه به اینگونه امور عادت دارند. خودشان به این مرد کمک و مسئله را حل می‌کنند." ⚜سرانجام سروکله‌ی یک زن میانسال خیلی زیبایی پیدا شد . او به چند نفر گفت مردان زخمی را داخل کلبه‌ای ببرند. مردها مثل سربازی که از دستور فرمانده‌شان اطاعت کنند ، فرمان آن زن را اجرا کردند. گابریلا گفت :" ان زن رئیس محله است و زیادی دارد." کم‌کم فهمیدیم که آنجا یک محله‌ی بدنام و کازینو برای تمام منطقه است. مردانی که آنجا بودند یا مشتری آن زنان هستند و یا محافظ و باج‌گیر محله . یکی از مردانی که زخمی شده بود ، در قمار کرده بود . او آدم بانفوذی بود و دوستانی در منطقه داشت . گابریلا با زنی که رئیس آن محله بود ، دوست بود. وقتی همدیگر را دیدند به گرمی احوال هم را پرسیدند . زن به گابریلا گفت :" تو اینجا هستی و پیش من نیامدی؟" گابریلا گفت :" چند استاد دانشگاه مهمانم هستند" زن به قیافه‌های ما نگاهی انداخت و گفت :" این آدم‌ها اینجا چه‌کار می‌کنند؟ آن‌ها را از اینجا ببر!" او ادامه داد :" این مرد که شکمش پاره شده و دارد می‌میرد ، رئیس یک گروه خطرناک در منطقه است ‌. تا چند لحظه‌ی دیگر طرفدارانش به اینجا می‌ریزند و معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد!" این را گفت و با دست از گابریلا خداحافظی کرد و وارد کلبه‌ای شد که مردان مجروح را به‌ آنجا برده بودند." ⚜گابریلا گفت :" به سرعت سوار شوید ! باید برویم ! حداقلش این است که چون ماشین در منطقه کم است ، بخواهند از ماشین من برای بردن این مرد پیش دکتر استفاده کنند ." می‌خواستیم ناهار نخورده سوار شویم و برویم. گابریلا پشت فرمان بود. در این شرایط دکترپاپلی گفت :" ما از منطقه اشتباه است!" گابریلا صدا می‌زد "سوار شو!" و دکتر به گابریلا می‌گفت :" بیا پایین!" دکتر گفت :" اولا از نظر انسانی باید به این مردها کمک کنیم . دوما اگر این مرد در منطقه صاحب دوستانی است ، در نهایت جلوِ ما را می‌گیرند و با زور می‌خواهند او را تا محلی که دکتر و دارو هست برسانیم." گابریلا سر وصدا کرد که "دکتر سوار شو!" ما همه از استاد خواهش کردیم سوار شود. دکتر سوار شد و گابریلا پدال گاز را تا انتها فشار داد. دکتر گفت :" من مطمئن هستم که رفتن ما در این شرایط از این منطقه است . باید به آن مرد کمک می‌کردیم!" گابریلا گفت :" در هر صورت آن مرد می‌میرد!" دکتر گفت :" آن مرد به سادگی نخواهد مُرد . زخم‌هایش خیلی عمیق نبود ." ⚜حدود پانصدمتر دور شده بودیم. شن‌های ساحلی به صورت باتلاق درآمده بود و چاله‌ها مانع آن بود که ماشین با سرعت حرکت کند. ناگهان یک گروه پانزده‌نفره با چوب و چماق و دشنه ، هفت‌تیر و تفنگ در مقابل ما سبز شدند. آن‌ها دوستان آن‌مرد زخمی بودند که به کمک او می‌رفتند. چندنفرشان جلوِ ما را گرفتند و با تهدید اسلحه خواستند که پیاده شویم. خودشان سوار شدند و به محل دعوا رفتند. گابریلا حتی جرات نکرد از اسلحه‌اش استفاده کند . بدون شک ، هرگونه مقاومتی به کشته شدنمان می‌انجامید ؛ زیرا آن آدم‌های خشن ، بسیار خشمگین و عصبانی بودند و تعدادشان هم زیاد بود . تازه هنوز عده‌ای داشتند بعد از آن‌ها می‌آمدند .ما بدون ماشین پیاده به طرف پلاژها برگشتیم. ⚜دکتر پاپلی گفت :" طوری با این آدم‌ها صحبت کنید که بفهمند ما دوست آنها هستیم و می‌خواستیم به دوست زخمی‌شان کمک کنیم ." گابریلا گفت :" هرچه سریعتر خودت را به محل دعوا برسان .به آن‌ها بگو ما برای کمک آوردن راه افتادیم ، ماشینت را از آن‌ها بگیر و آن‌مرد را به هرکجا که می‌گویند ببر! و گرنه بی‌ماشین می‌شویم‌ معلوم نیست آنها ماشینت را پس بدهند یا نه!" از دور معلوم بود که دعوا ادامه دارد. گابریلا شروع به دویدن کرد . ما هم پشت سرش می‌دویدیم . بزن بزن بود و دو دسته با چوب و قمه و اسحله‌ی گرم به جان هم افتاده بودند. ... 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhb