eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 نذر توسط بی بی صغری... ✅ هر کس در این سرای درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید. ✍ابوالحسن خرقانی ▪️بی بی صغری زنی ۶۰ ساله از کوچه ی بیوه زنان بود. او آه در بساط نداشت که با ناله سودا کند سال ها بود شوهرش مُرده بوددر یک اتاق اجاره ای در یکی از خانه های ننه قمری زندگی می کرد. یعنی درخانه ای زندگی می کرد که ۸ تا اتاق داشت و ۶ خانوار در آنجا ساکن بودند. با نخریسی زندگیش را می گذراند. اتاقش هرگز گچ نشده بود و خشت های خام سقفش از دود چراغ موشی سیاه شده بود. سقف سیاه اتاقش در مقابل اشعه ی آفتاب که هز تنها پنجره ی کوچک اتاق به آن می تابید، حالتی خاص به آدم می داد دو سوم اتاق کوچکش فرش نداشت و یک سوم دیگر را پلاسی فرسوده پوشانده بود، همان جا رختخواب و تمام وسایلش گذاشته بود.بی بی صغری با همه مردم بخصوص با بچه ها مهربان بود ▪️بی بی صغری بود ولی هیچ وقت هیچ چیز از هیچ کس و تحت هیچ عنوان نمی گرفت. نه سهم سادات می گرفت، نه آش نذری، نه لباس و پول نذری. می گفت: من کار می کنم و وضعم هم خوب است، محتاج نیستم خدا را شکر؛ نذرتان قبول، به کسانی که محتاج تر از من هستند، بدهید. بی بی در مولودی های زنانه هم شادی آفرین بود عربونه (دایره) و دف را می گرفت و با ریتم و آهنگی شادی آور آن را بسیار محکم می زد و در مدح مولا اشعاری می خواند در عروسی بچّه یتیم ها هم دایره می زد ولی هرگز بابت عربونه زدن و مولودی خواندن پول نمی گرفت. حتی در عروسی فرخنده هم دایره زده بود و مادر فرخنده خواسته بود به او غذا بدهد که به خانه ببرد خیلی ناراحت شده بود. ▪️سال های ۳۸_۱۳۳۷ بود و در شهر یزد چندتا خیابان بیشتر نبود و این خیابان ها هم اکثراََ خاکی بودند. فقط خیابان های شاه و پهلوی و کرمان آسفالت بود. و قرار شد که خانه های مردم را خراب کنند و خیابان را امتداد دهند. سال های بعد از کودتای ۲۸ مرداد بود. دولت می خواست با درآمدهای در شهرها نوسازی کند. نوسازی و مدرنیزاسیون باید خیابان های مستقیم و ماشین رو را در بافت های تو در تو، سنتی و قدیمی شهر یزد ایجاد می کرد. ▫️مهندسان مسیر خیابان ها را مشخص کردند و روی دیوارها و بام خانه ها گچ ریختند و بالاخره یک روز صدها عمله و کارگر با کلنگ و بیل به تخریب خانه ها، بازارچه ها و غیره پرداختند. نه بولدوزر نه تراکتور و نه غلتک و نه هیچ وسیله ی مکانیکی دیگری برای تخریب به کار گرفته نشد. این وسایل هنوز در یزد نبود. کلنگ و بیل بود و بازوی . حتی بخشی از خاک ها را با گاری از محوطه ها بیرون بردند. خانه های یزد زیرزمین زیاد دارد. هیچ خانه ای بی زیرزمین نیست و حتی گاهی زیر زیرزمین باز زیرزمین است. در بافت قدیمی یزد، چاه آب، چاه خاکروبه و راه رو قنات و غیره هم فراوان است. ▪️کارگران شهرداری ساختمان ها را تا سطح زمین با بیل و کلنگ خراب می کردند. اما اگر می خواستند زیرزمین ها را خراب کنند باید مدت ها معطل می شدند و تازه با مشکلاتی هم روبرو می شدند و حتی احتمال تلفات جانی هم بود. برای اینکه زیرزمین ها را خراب کنند آب را روی خانه های نیمه خراب شده می بستند‌ بعد از یکی دو روز خشت ها خیس می خورد و خانه ها و زیرزمین ها مثل خانه ی کارتونی با صدای زیاد و گرد و خاک فراوان خراب می شد و به اصطلاح یزدی ها، می تُنبید. ▫️همه مردم به بچه ها هشدار داده بودند که برای تماشای خراب کردن خیابان نروند. اگر رفتند به خصوص به محل هایی که آب در آن انداخته اند نزدیک نشوند اما با وجود بچّه های شیطان حرف نشنو بالاخره چند حادثه اتفاق افتاد. ▪️یکی از روزها ۱۲_۱۰ تا بچّه ی شیطان می روند توی حوض یکی از خانه های نیمه خرابه که در آن آب انداخته بودند. سر ظهر گرمای یزد و موقع ناهار کارگرها و عمله ها بوده است. بچه ها از نبود کارگران استفاده کردند و خود را با لباس انداخته بودند توی حوض لبریز از آب گل. بی بی صغری از آن جا رد می شده است. صدا می زند بچه ها این کار است، از حوض خانه ی خرابه بیرون بیایید ولی مگر این شیطان ها گوش به حرف بی بی صغری می کنند. کم کم چند نفر دیگر هم جمع می شوند و سر و صدا راه می اندازند که بچه های شیطان از این حوض مخروبه بیرون بیایید. ▫️یکی دوتا از بچه ها از حوض بیرون می آیند اما هنوز ۱۰ نفری بچه ها در حوض بوده اند که یک مرتبه حوض، با آب و بچه ها می کند. بی بی صغری نعره می زند که ! بچه های مردم را سالم نگه دار خودم یک سفره برایت می اندازم... @zarrhbin 👇👇👇👇
🔘 نذر توسط بی بی صغری... ▫️قصّه ی هفته ی گذشته را اگر دنبال کرده باشید محلّه بالای منبر رفت و گفت: ایّها الناس! ای پول دارهای محلّه، بی بی صغری نذری کرده، ، و در آن شریک شده اند. زن های فقیر محلّه قند و چای می دهند. شما که ی علی(ع) و ابوالفضل العبّاس (ع) هستید چه کار کرده اید؟ ⬅️ حال بخوانیم بقیه ی داستان را از زبان خود ▪️ لازم است که فقط یک خاطره از محله ی ما که اجازه داد همه ی مردم از ادیان و مذاهب مختلف در سفره ی شرکت کنند و حتی یکبار نگفت چرا سفره ی ابوالفضل را در خانه زرتشتی پهن کرده اید و در حسینیه محله نینداخته اید، بگویم. ▫️حدود یکی دوسال قبل از نذر بی بی صغری، عده ای در محوطه ی بازی که بعدها اولین هنرستان یزد روی زمین آن ساخته شد، چادر زده بودند و گوسفندهایشان هم در زمین های درو شده اطراف شهر چرا می کردند. ▪️بعد از نماز صبح آقای محل در مسجد مسئله می گفت و بعد از مسئله می گفت: ای ، ای کاسب کارها، ای مسگرها، ای قلعگرها، مواظب باشید این چادرنشین ها سرشما نگذارند. دیگر نمی گفت و از پایین می آمد و به خانه می رفت؛ این مطالب را چند روزی کرد. ▫️اُستاد قاسم سفید گر که شاگرد قلعگری(قلنگری) بود و مرد ساده دل و رکی بود بلند گفت: معلوم است که چی می خواهی بگویی؟ چند روز است به این می گویی که این ، کلاه سرتان نگذارند. این کاسب کارهای محلّه ی ما از همه و حقه بازتر هستند. آقا مهدی بقال آن ها را که می خرد، می کند و که به آنها می فروشد می کند. آقا رضا عطار، تریاک به آنها می فروشد. (تریاک از سال ۱۳۳۴ قدغن شد و تا چند سال بعد از این از طرف ماموران برخورد جدی با آن نمی شد. اکثر ماموران شهربانی خود تریاکی شیره ای خراب بودند.) استاد قاسم ادامه داد: استادکار من گفته است دیگ هایشان را که سفید می کنی زیاد به کار نبر. حاجی سیف الله دوتا از گوسفندهایشان را داده و مریض کرده و بعد از آنها خریده است. دارند سر این بیچاره ها می گذارند؛ تو آشیخ چند روز صبح هی می گویی این چادرنشین ها سر کاسب کارها کلاه نگذارند. ▫️آشیخ گفت: استاد قاسم خدا بدهد که همیشه مایه ی خیری. من هم این حرف ها که تو زدی و درباره ی کاسب کارها گفتی از بعضی شنیدم و می دانم. به همین خاطر برای دوستانم شدم. خواستم بگویم که ای مردم خودتان را به یک من روغن و یک من آرد و ۲ مثقال تریاک و ۲ تا گوسفند به این نفروشید. آن ها سر جلو شما را می گیرند. آن جا متوجه می شوید که این، آنها هستند که برنده اند نه شما. عملا آنها با خود دارند سر شما کلک ها، می گذارند. استاد قاسم خواست حرفی بزند؛ آقای گفت: اگر در خانه کس است یک حرف بس است. والسلام و از منبر پایین آمد. ✅ و در ادامه دکتر اینگونه قصه را به پایان می برد.... در هر صورت آنچه در آن سالها می گذشت با آن چه امروز در جریان است حداقل ۴۰۰۰ سال فاصله زمانی دارد. خیلی از عصر کشاورزی وارد عصر صنعتی و فراصنعتی شدیم، عصر و صمیمیت های ساده، عصر قول و قرار به چک و سفته، عصر به عجله و شتاب، عصر و تسامح و زندگی مسالمت آمیزِ یهود، نصارا، سنی و شیعه، زرتشتی، کولی، کُرد و بلوچ حول محور و ، عصر سفره ی نذری ابوالفضل توسط بی بی صغری همه گذشت. ما در عصری شدیم که در مدرسه ها ، از عشق به و علی و فاطمه و امامان، از زورخانه ها و رشادت، و پایبندی به اصول را از و آموختیم. ی من از چه می آموزد؟! باید از بپرسیم. 📚 شازده حمام/ دکتر محمد حسین پاپلی یزدی 📩 سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 و قیام امام‌ حسین علیه‌السلام از دیدگاه ⬅️ نگاهی نو به حماسه‌ی عاشورا... 🚩 صحنه‌ی نمایش اخلاق اسلامی... 🔘 ✅ "ایثار" یکی دیگر از عناصر اخلاقی موجود در این حادثه. چه نمایشگاه ایثاری بوده است ! شما ببینید آیا برای ، تجسمی بهتر از می‌توان پیدا کرد؟... ✅ تجلی دادن این و اسلامی، یکی از وظایف حادثه‌ی کربلا بوده است و گویی این نقش به عهده‌ی گذاشته شده بود. ✅ بعد از آنکه چهار هزار مامور شریعه‌ی فرات را دریده است، وارد آن شده و اسب را داخل آب برده است به طوری که آب به زیر شکم اسب رسیده و ابوالفضل می‌تواند بدون اینکه پیاده شود، مشکش را پر از آب بکند. ✅ همینکه مشک را پر از آب کرد، با دستش مقداری برداشت و آورد جلوی دهانش که بنوشد، دیگران از دور ناظر بودند، آنها همین‌قدر گفته‌اند ما دیدیم که ننوشید و آب را ریخت. ابتدا کسی نفهمید که چرا چنین کاری کرد. ✅ می‌گوید: 《فذکر العطش الحسین》 یادش افتاد که تشنه است، گفت شایسته نیست در خیمه تشنه باشد و من بنوشم. حالا تاریخ از کجا می‌گوید؟ از ، چون وقتی که بیرون آمد، شروع کرد به "رجز خواندن"، از رجزش فهمیدند که چرا ابوالفضلِ تشنه، آب نخورد رجزش این بود: یا نفس من بعد الحسین هونی فبعده لا کنت ان تکونی ✅ خودش با خودش حرف می‌زند، خودش را مخاطب قرار داده می‌گوید: ای نفسِ می‌خواهم بعد از زنده نمانی تو می‌خواهی آب بخوری و زنده بمانی؟ عباس! حسین در خیمه‌اش تشنه است و تو می‌خواهی آبِ گوارا بنوشی؟ به خدا قسم، رسمِ نوکریِ آقایی، رسمِ برادری، رسمِ امام داشتن، رسمِ وفاداری، چنین نیست. همه‌اش . 📚 عاشورا برای جوانان 🌿 مجموعه‌ آثار، جلد ۱۷ @zarrhbin