💠 دکتر شریعتی:
#زن اگرپرنده آفریده میشد،
حتما #طاووس بود.
اگرچهار پا بود،
حتما #آهو بود.
اگرحشره بود،
حتما #پروانه بود.
او #انسان آفریده شد،
تا خواهر و مادر باشد و #عشق...
#زن چنان بزرگ است که #اشرف موجودات #خداست.
تا حدی که یک #گل، او را راضی میکند،
و یک #کلمه، او را به کشتن میدهد.
پس ای #مرد، مواظب باش،
زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده، تا او را در #قلبت جا دهی.
شگفت انگیز است!
#زن درکودکی درهای #برکت را به روی #پدرش میگشاید،
در #جوانی دین #شوهرش را #کامل میکند،
و هنگامی که #مادر💚 میشود، #بهشت زیر پای #اوست.
قدرش را بدانیم...✋
🍃تقدیم به تمام بانوان و خواهران دیارم🌹
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
#عکسها_و_خاطرات
🍃 یادش بخیر همیشه که با آغ بابا می رفتیم تا به کُرتهای #پسته سری بزنیم، او می گفت: مواظب مَره های درختان باشید سر مرا بشکنید شاخه های درختان را نشکنید! که ما در عالم بچگی به حرفهای پدربزرگ می خندیدیم و می گفتیم"آغ بابا چه گفایی مِزَنه!!" ولی او این حرف را با صداقت خاصی می گفت که محال بود به حرفش گوش نکنیم، و به خاطر مهربانی هایش، به درختان #احترامی می گذاشتیم غیرقابل تصور؛
🍃 آغ بابا علاوه بر درخت پسته، #روناس و خیار هم می کاشت عجب خیارهای (خربزه های) شیرینی بود که طعم خوش مزه ی آن خیارها دیگر در این #شهر تکرار نشد؛ قابل توجه اینکه هنگام کاشت خیار، دَسَّمبول هم می کاشتن، که دَسّمبول شبیه طالبی های کوچکی بود که بوی خوبی داشت و از بوییدن آن سیر نمی شدی؛ تا یادم نرفته، اون روزا تخم مرغ های صبح عید را با روناس #رنگ می کردند نه با رنگهای مصنوعی توی بازار؛
🍃 اصلاََ اون روزا هر چیزی #برکت خاصی داشت؛ از #انار برای شما نگفتم، وقتی که آبان ماه می رسید رونق خاصی در بین باغ دارها برپا می شد و همه ی اهل خانه برای برداشت این میوه ی بهشتی راهی #باغها می شدند و به هم کمک می کردند؛ و شاید برداشت #انار یکی از کارهای سخت بود چون شاخه های این درخت به دستان کسی رحم نمی کرد و خراش برداشتن پوست دست روی شاخَش بود و گاهی هم پیش می آمد که چشم نیز آسیب می دید اما هنگامی که #لبخند انار را می دیدی جراحتها از یادت می رفت؛ و برداشت این #میوه از یک طرف و رونق دانه کردن و رب پختنش از طرف دیگر،
🍃 راستی اون روزا انارهایی که چهارتا، چهارتا روی شاخه ها در جوار هم بودند حکم وسیله ای تزئیناتی را داشتند! که خانه های کشاورزان را رنگ و لعاب خاصی می بخشیدند و من همیشه این زیبایی هایی را که در عین سادگی بودند، می پرستیدم و دوست داشتم؛ زیرا نسل پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما از حداقل امکانات، حداکثر استفاده را می بردند و خود را از زیبایی های طبیعت محروم نمی کردند و از آن لذّت ویژه ای می بردند؛ که شاید این قصه ها و روایت ها برای نسل جدید #غیرقابل فهم و غیر قابل تصور باشد.
🍃 آن نسل تکرار نشدنی، در پوششان نیز قابل ستایش هستند و نجابت خاصی در این پوشش نهفته، و اگر امروز از کوچه پس کوچه های شهر مخصوصاََ #بافت_قدیم عبور کنی ، بی ادعاهای روزگار را خواهی دید که حتی با دیدنشان آرامش و انرژی خاصی خواهی گرفت، آرامشی مطلوب که فارغ از دغدغه های زمان من و توست، انگار این #نسل، جنس باورشان با جنس باورهای من و تو فرق می کند و شاید به خاطر همین #باورهاست که #آرامش از وجودشان لبریز است؛
🍃 #حیف که دیگر #تکرار نمی شوند... پس قدرشان را بدانیم و ساده از کنار آنها نگذریم و یادگاری هایشان که همان درختان پسته ی شهرمان هستند را با جان و #دل نگه داریم و فراموش نکنیم این درختان فیلترهای #طبیعی تصفیه ی هوای این شهر صنعت زده هستند.
📸 عکسها بهانه ای هستند #شیرین برای نوشتن و یاد و نام آقا سید جلال میرحسینی و آقا ابراهیم چادرکافور بخیر، که حضورشان در این #عکس، نجابت و متانت و سادگی و بزرگواریِ نسلشان را به یاد من و تو می آورد.
@zarrhbin
▪️هر چه #آقارضا التماس کرد و قسم خورد، فایده نداشت. #دادستان، نامهای به شهربانی ارسال و نوشته بود گزارش شده است که در زندان مواد وارد میشود. قاچاقچی را پیدا کنید. شهربانی مدتها دنبال قاچاقچی زندان میگشت. بالاخره آن شخص را پیدا کرده بود. #رضا فهمید که نباید در این سیستم کثیف، نامه به دادستان مینوشت. جالب آن بود که هیچ اثری از نامهی رضا در دادگستری نبود.
▫️او #نامهای را که به دادستان نوشته بود، وارد دفتر دادگستری نکرده بود. شماره نگرفته بود؛ یعنی نامه بی نامه. حتی اگر نامه هم بود، فایدهای نداشت. گفتند اگر نامهای نوشته باشی، برای رَد گُم کردن بوده است. #آقارضا از کجا ۱۷۸ هزارتومان( ۱۷۸ هزار تومانِ سال ۱۳۴۲ یعنی بیش از ۷۰۰ میلیون تومان در سال ۱۳۹۳) را باید پیدا کند؟ اگر جریمه را نمیپرداخت، تا مدت نامعلوم در زندان میماند.
▪️در خانهی #آقارضا ماتم بود. غروبِ آذرماه بود. آفتاب کم رنگ بر لبِ بامِ خانهی #محمدعلی میتابید. گچبری زیبای بالای تالار، زشت جلوه میکرد. غروب بسیار غمگین به نظر میرسید. ماهیهای داخل حوض جنب و جوش نداشتند. مثلِ آنکه آنها هم معنای #ظلم را فهمیده بودند. آن حیوانات هم از غصهی ظلم، #ساکت_بودند؛ ظلمی که نمیتوانی کاری در مقابل آن بکنی.
▫️در طول عمرتان چند بار با #ظلم مواجه شدهاید؟ چندبار اینگونه #ظالمان را جلوِ چشم خودتان دیدهاید؟ من #ظالمانی را دیدهام که به خاک سیاه افتادهاند. #ظالمانی دیدهام که طنابِ دار بر گردن داشتهاند. "صدام" را میگویم. امّا #ظالمانی را هم دیدهام که در نیویورک، لندن، پاریس و... عیاشی میکنند. #ظالمانی را دیدهام که به قدرت رسیدند، آدمها کشتند و محترم زندگی کردند. با مراسم و تشریفات دولتی و ملی و مردمی هم به خاک سپرده شدند. "استالین" غیر از این بود؟ #خدا جای حق نشسته. اما خدا صبرش هم بسیار است. خدا عقل داده است. عقلی که آدمها خود، با اجرای قانون، ظالمان را ادب کنند.
▪️خواهرهای #مهری دَمَق بودند. با زنهای همسایه، ساکت دور حدض نشسته بودند. از شولی خبری نبود. از شور و ولوله خبری نبود. بچهها آرام بودند. فضا سنگین بود. علیاصغر برادرِ آقارضا، خلیفه محمدعلی و عبدالله آتشکار لب ایوان خانه نشسته بودند و به سرنوشتِ #آقارضا فکر میکردند. آقارضا فقط ۲۷۷ تومان(۲۷۷۰ ریال) پسانداز داشت. به زودی #مهری بدون خرجی میماند.
▫️#مهری گفت: "غصهی مرا نخورید. من خرجی خودم را در میآورم. برای آقارضا هم پول به زندان میفرستم. دستگاههای شعربافی مادربزرگ را راه میاندازم. خودم هم خیاطی میکنم." #پدرش گفت: "روحِ آن زن شاد میشود. ما همه به تو کمک میکنیم. اگر دستگاهها راه بیفتد، خیالم از بابتِ تو راحت میشود. از وقتی دستگاهها خوابیده، #برکت از خانهی ما رفته است. در خانهای که محصولی تولید نشود، خیر و برکت از آن خانه میرود. اگر زنِ خدا بیامرزم مثلِ مادرم کار میکرد، اینقدر سر به سر دیگران نمیگذاشت."
▪️خانههای قدیم قبل از آنکه یک واحد فرهنگی باشند، یک واحدِ تولیدی بودند. #عبداللهآتشکار گفت: "فردا سرِ کار نمیروم. همهی بچهها را خبر میکنم بیایند زیرزمین را آب و جارو کنند. خاک دستگاهها را پاک کنند. اگر ریسمان یا وسیلهای خواست، راه میاندازیم. به امید خدا مهریخانم کار میکند و درآمدش هم خوب میشود." #علیاصغر گفت: "مبلغِ جریمه را چکار کنیم؟" #مهری گفت: "خانه را میفروشیم. من میآیم پیش پدرم." #علیاصغر گفت: "خانه حداکثر ۲۵ هزار تومان فروش میرود. ۱۵۰ هزار تومان کم داریم. پول کمی نیست." #مهری گفت: "خدا بزرگ است."
✅ ادامه دارد...
📚شازده حمام، جلد۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
🔹زمان هم #برکت ندارد
✍امام علی(علیه السلام ):
🔰 در #آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته می شود.
هر سالی به قدرت یک مه
و هر ماهی به قدر یک هفته
و هر هفته ای به اندازه یک روز
و هر روزی به قدر یک ساعت می گذرد
و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه میگردد.
📚کنز العمال، ج ١۴، ص ٢۴۴
(اشاره به مشغلههای کاری و فکری مردم آخرالزمان دارد که متوجه گذشت سریع عمر و زمان نیستند)
@zarrhbin
📌فاصله بین ۲ دوز در انواع "واکسن کرونا" چند روز است؟
🔹در واکسن هایی مانند " #برکت" و " $سینوفارم" که از ویروس کشته شده ساخته شده اند فاصله تزریق مناسب ۲۱ تا ۲۸ روز است.
🔹نهایت یک یا دو هفته بیشتر از این مدت هم مجاز است، اما نباید بیش از این در تزریق واکسن تاخیر داشت.
🔹برخی افراد در فاصله تزریق میان دو دوز واکسن، مبتلا به کرونا می شوند و توصیه می شود این افراد چهار هفته بعد از شروع علائم بیماری اقدام به تزریق دوز دوم واکسن نمایند.
🔹فاصله میان تزریق دوز اول و دوم واکسن #آسترازینکا چهار تا ۱۲ هفته است.
🔹فاصله میان تزریق دو دوز واکسن " #اسپوتنیک" هم حدود ۹۰ روز است./ایسنا
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍امام صادق (ع):
✨زمانی که بین مردم به عدالت رفتار شود؛
#فقر از میان می رود،
و رزق و روزی از آسمان نازل می شود،
و زمین #برکت خود را به اذن خدا می گستراند.
📚 کافی، ج ٣ ، ص ٥۶٨
@zarrhbin
🔴برکت
✍یکی از صالحان دعا میکرد :
پروردگارا ! در روزی ام برکت ده
کسی پرسید : چرا نمیگویی روزی ام ده ؟
گفت : روزی را خداوند برای همگان #ضمانت کرده است . اما من برکت را در رزق طلب می کنم ، چیزی است که خدا به هر کس بخواهد می دهد .
#برکت
اگر در مال بیاید ، زیادش می کند .
اگر در فرزند بیاید ، صالحش می کند .
اگر در جسم بیاید ، قوی و سالمش می کند
و اگر در قلب بیاید ، خوشبختش میکند .
@zarrhbin🕊