🔹 سال ۱۳۸۳ برای خرید #ارز به صرافی حاج سید اصغر مراجعه کردم، پسرش رضا در مغازه بود. او پس از حال و احوال گفت: در #خارج هم چند #شعبه داریم، در دبی، لندن، مونیخ، هامبورگ، پاریس، لوس آنجلس و شیکاگو، اگر در این #شهرها کاری داشتی به #شعب_ما مراجعه کن. از رضا پرسیدم حاجی کجاست؟ گفت پدرم کمی #مریض بود به #لندن رفته هم به #بچه_ها سر بزند هم به #حساب کتاب ها رسیدگی کند و هم #دکتر برود و #درمان کند.
🔹 سال ۱۳۸۷ به #صرافی حاج سید اصغر رفتم. طبقه بالای مغازه اش را خریده بود و مبلمان مفصلی کرده بودو در کنار کارهای صرافی #معاملات دیگر هم می کرد به #منشی گفتم: می خواهم حاج اصغر آقا را ببینم از من پرسید وقت قبلی گرفته اید؟ گفتم: به حاج اصغر آقا بگویید #دکترپاپلی است. خود حاج اصغر آمد و مرا داخل #دفترش برد.
🔹 در ضمن صحبت گفتم: حاجی چند سال داری؟ گفت: ۷۶ سال. سر صحبت را باز کردیم ، پرسیدم: از رفقای قدیم یزدی ات خبر داری، گفت: تقریباََ همه اشان مرده اند، حتی آنها که ۱۶_۱۵ سال از من کوچکتر بودند، مرده اند. برادرهایم هم جز جوادمان که بیست سال از من جوان تر است، مرده اند. گفتم: جواد چه می کند؟ گفت: سال هاست #حمالی را رها کرده و با یکی #شریک شده و در یزد #دفتراملاک دارد وضعش خیلی #خوب است.
🔹 #دکترپاپلی قصه را با این #سئوالات اینگونه به پایان می برد. #راستی اگر حاج اصغر گدایی #پیشه نکرده بود در سن ۷۶ سالگی سالم و #سرحال توی دفتر #صرافی اش روزانه #صدها_هزار_دلار جابجا می کرد و در #چندتاکشور نمایندگی داشت؟ یا او هم مثل حسن مقدس، عباس حمال، رجب، محمود حمال در سن ۶۰_۵۰ سالگی مرده بود؟
📚 شازده ی حمام/ جلد ۱/ دکتر محمد حسین پاپلی یزدی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin