eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 _تو این چند سال انقدر زجر کشیدم که به خدا گفتم ظرفیتم تکمیل شده. دیگه طاقت ندارم. یا نگار رو بهم برگردون یا جونم رو بگیر که این زندگی برام پوچه. دوست داشتم بمیرم نگار تا سر و کله ی عفت خانم پیدا شد. دکترم برای قلبم جوابم کرده بود ولی وقتی عفت بهم گفت تو کجایی انگار جون تازه گرفتم. رفتم سر خاک عمو و زن عمو انقدر التماسشون کردم تا کمکم کنن.من الان اینجام. اومدم که داشته باشمت. که برای تو باشم. نگار چهار سال به خاطر اشتباه خودم ازم دور بودی. چهار سال عذاب کشیدم. الان که کنارمی نگاهت رو ازم نگیر. من نگاهت رو میشناسم.هفده سال تو چشم هات زندگی کردم ترس و خجالت و ناراحتی رو از تو چشم هات میخونم. میدونم دلت با منه.تو رو خدا نگاهم کن بگو من باید چی کار کنم جمله های اخرش دلم رو لرزوند تو جدال بین عقل و دل گیر کردم. عقل میگه با وجود شکوه نمیشه یک روز پر ارامش رو تجربه کنی. دلم اما با احمدرضا موافقه من ترجیح میدم به حرف دلم گوش کنم. اهسته سر بلند کردم و به چشم هاش خیره شدم . نگاهم آزاد بود. مردی که روبروم نشسته محرمه و از چرخوندن نگاهم توی صورتش ابایی ندارم. نگاهی غرق در عشق. غرق در نیاز. غرق در دلتنگی. شاید هم دلخوری. گلوم از فشار بغض درد گرفت _من... با خودم ...می...میجنگیدم، میجنگیدم که فرا...فراموشت کنم ولی نتونستم. اشک توی چشم هاش حلقه بست و با لبخندی اشنا نگاهم کرد. لبخندی که تو اون مدت کوتاه زندگی مشترک نصفه و نیممون هر لحظه و دقیقه باعث ارامشم بود _این اعتراف خیلی برام ارزشمنده. نگار یاد تو هر لحظه با من بوده. نگاهم روی موهای کنار شقیقش افتاد موهای سفیدش گواه از عذابی که ازش حرف میزنه میداد. متوجه نگاهم شد _چقدر سفید شدن. _چند تا موی سفید ارزش شنیدن این حرف ها رو از تو داره. با ریختن اشکش رو گونش اشک منم پایین ریخت. دیدم رو تار کرد _قل...قلبت چرا درد میکنه؟ دستش رو اروم روی سینشززد. _قلبم تاوان اشتباهتمه. انگار قصد تپیدن نداره. اگه تو کنارم باشی خوب میتپه. کنارم میمونی؟ تو چشم هاش خیره شدم .با التماس صدای ارومتری گفت _میمونی؟ بگو نگار حرف دلت رو با صدای بلند بهش بگو با کمترین سرعت ممکن سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم و لب زدم _می...میمونم کمی خیره نگاهم کرد نفس راحتی کشید. نگاهش رو از نگاهم گرفت ارنجش رو زانوش گذاشت خم شدو دستش رو بین موهاش فرو کرد. بی صدا با شونه هایی لرزون اشک ریخت. 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اون‌نفرت💕 سلام این‌رمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده اگر مایل به خوندن‌ادامه‌ی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک‌ رو پرداخت کنید. مبلغ ۴۰ هزار تومن‌به این‌شماره کارت ارسال کنید. بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 فاطمه‌علی‌کرم. بانک اقتصاد نوین فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @onix12 لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه قوانین❌ بعد از خرید: این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه کپی پیگرد قانونی و الهی داره. رمان رو برای کسی نفرستید. نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن نقد نمیپذیرم❌
هدایت شده از  حضرت مادر
جمله ای از رهبرمعظم انقلاب که جوان دانشجو در کلیپ اشاره کرد..
هدایت شده از  حضرت مادر
رو کرد به دخترم زهرا گفت: وقتی گره‌های بزرگ به کارتون افتاد، از خانم فاطمه ی زهرا سلام الله کمک بخواید، گره‌های کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنن شهید حاج حسین همدانی🕊🌹
💕اوج نفرت💕 دستش رو دوباره روی قلبش گذاشت و فشار داد کمی خودم رو روی صندلی سمتش کشیدم _خوبی نفس عمیقی کشید _میخوای بریم دکتر سرش رو به علامت نه بابا داد _قرصی دارویی چیزی نباید بخوری کمر صاف کرد و نفس سنگینی کشید با لبخند نگاهم کرد _این عادت قلبمه. هر چند روز یکبار درد میگیره. این چند روز بیشتر. اما با کاری که الان داری باهام میکنی هر لحظه امکان داره بایسته. به درد عادت کردم ولی به شنیدن این حرف ها و توجه تو نه. سرم رو پایین انداختم _من توجه تو رو هیچ وقت نداشتم. اروم لب زدم _داشتی _اگه منظورت همون دو باریه که موهات رو دورت ریختی خودت رو برام اراسته کردی. باید بهت بگم که اون دوبار توی تاریخ زندگیم ثبت شده چون دیگه تکرار نشد. اب دهنم رو قورت دادم. _شاید چون فرصت نداشتم. چون ادامه دار نبود سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد _با همین فکر پنج ساله خودم رو اروم کردم. فردای اون روز پیش خودم بالا و پایین کردم. دیدم نگار، نگار خیانت نیست. مطمعن بودم اشتباه کردم. اومدم سراغت ولی نبودی. دوباره بهت شک کردم . خیال کردم با رامین رفتی. یه مدت طولانی درگیر این فکر بودم. تا یه روز تلفن خونه زنگ زد گوشی رو که برداشتم متوجه شدم مادرم زودتر برداشته اومدم بزارم سرجاش که صدای رامین رو شنیدم باید گوش میکردم تا راهی برای به تو رسیدن پیدا کنم از مکالماتشون فهمیدم با اون نیستی و نبودی. سراغت رو از مادرم میگرفت. خیلی خوشحال شدم. ولی حالم خراب تر شد. از اون روز هر لحظع عداب وجدان بیشتر اذیتم میکرد متوجه لرزش کیفم شدم. یاد علیرضا و تاخیرام افتادم. رو به احمدرضا گفتم _من دیگه باید برم ناراحت گفت: _میخواستم نهار رو با هم بخوریم. ایستادم و به ساعت روی مچ دستم نگاه کردم. _امروز نه. خیلی دیر کردم روبروم ایستاد و با لبخند نگاهم کرد _پس با هم بریم. فوری گفتم _نه . فعلا نمیخوام علیرضا چیزی از ما بدونه نا امید نگاهش بین چشم هام جابجا شد _چرا؟ _چون مخالفه. امشب هم یه جورایی شب بله برونشه. تا همین الانم از دستم ناراحته برای اینکه ازم بی اطلاعه. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد  از خواب پریدم خواهرم .... https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
هدایت شده از دُرنـجف
حاج_حسین_سیب_سرخی_خیلی_آرومه_قلب_پر_درد_بی_بی_معصومه.mp3
15.78M
خیلی آرومه قلب پر درد بی‌بی معصومه 🏴 وفات
‌_😭😭😭😭 +چرا گریه می‌کنی؟ _دیروز مادر شوهرم اومد ، یخچالو باز کرد، دید که هارو با پلاستیک گذاشتم تو ، کلی کرد😭 +اخه کی دیگه از این کارا می‌کنه ؟🤦‍♀ _خب من که بلد نیستم😢 +مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒 _نه، چی هست؟ +یه کاناله که ترفند داری یاد میده، این که چجور وسایل رو کنی و خونت و باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره... _وااقعا؟ وای نمی‌دونستممم😳 +بیا لینکشو بهت می‌دم ولی به کسی نگیا🤫خزش می‌کنن..👇 https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
فقط یک‌ نابغه میتونه در عرض ۱۵ دقیقه گوزن رو پیدا کنه😎 بزن رو لینک تا بهت بگم کجاش بود😅👇 https://eitaa.com/joinchat/2673672343Cc8cec83c1d
هدایت شده از دُرنـجف
هر وقت دلت گرفت دلتو بسپار به خدا فقط یاد خداست که دلتو آروم می‌کنه♥️✨ الابذکر الله تطمئن القلوب