eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
844 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
هواسا جمع ...!! پسر مدیرم لفت بدی ... با من طرفی بابام خیلی زود میاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 881 🔴تشرف اسماعیل هرقلی خدمت آقا امام زمان عج (قسمت اول) ✅در ايام جواني بر روي ران چپ اسماعیل، غده‌اي كه آن را «قوثه» مي‌گويند، به مقدار يك قبضه دست انسان بيرون آمده بود، 🌿و هر سال در فصل بهار مي‌تركيد و چرك وخون زيادي از آن مي‌ريخت. اين كسالت او را از همه كارها باز داشته بود. پسرش از قول پدر نقل كرد كه: 🌐 يك سال كه فشار و ناراحتي‌ام بيشتر شده بود از هرقل به حلّه آمدم و خدمت جناب سيد بن طاووس رسيدم و از مرض و كسالتم نزد ايشان شكايت نمودم. 🍀سيّد بن طاووس اطباء و جراحان حله را جمع كرد و شوراي پزشكي تشكيل داد. آنها وقتي غدّه را ديدند، بالاتفاق گفتند: اين غدّه از جايي بيرون آمده كه اگر عمل شود، به احتمال قوي اسماعيل مي‌ميرد و ما جرأت نمي‌كنيم او را عمل كنيم. 🌹سيد بن طاووس به گمان آنكه من براي نماز و اعمال عبادي‌ام متأثر هستم، به من فرمود: 💥خداي تعالي نماز تو را با اين نجاست كه به آن آلوده‌اي قبول مي‌كند و اگر بر اين درد صبر كني خداوند به تو اجر مي‌دهد و متوسل به ائمه اطهار(علیه السلام) و امام عصر(علیه السلام) بشو، تا آنكه به تو شفا عنايت كنند. 🌐من گفتم: پس اگر اين طور است به سامرا مي‌روم و به ائمه اطهار(علیه السلام) پناهنده مي‌شوم و رفع كسالتم را از حضرت بقيـةالله ـ ارواحنا فداه ـ مي‌خواهم. 🌹سيّد بن طاووس رأي مرا پسنديد و تأييد نمود. پس وسايل سفر را مهيا كردم و به سامرا رفتم. ✅وقتي به آن مكان شريف رسيدم اوّل به زيارت حرم مطهر حضرت امام هادي(علیه السلام) و حضرت امام عسكري(علیه السلام) مشرف شدم و بعد به سرداب مطهر حضرت ولي‌عصر(عج) رفتم و شب را در آنجا ماندم. 💟به درگاه خداي تعال بسيار ناليدم و به حضرت صاحب‌الامر(علیه السلام) استغاثه كردم. 🍀صبحگاه به طرف دجله رفتم، خود و جامه‌ام را در آب آن شست‌وشو دادم، غسل زيارت كردم و ظرفي را پر از آب نمودم و لباس‌هايم را در حالي كه هنوز خیس بود، پوشيدم به اميد آنكه تا مسير حرم مطهر كاملاً خشك مي‌شود. 🌴 پس به قصد زيارت به طرف حرف مطهر عسكريين(علیه السلام) حركت كردم، امّا هنوز در خارج شهر بودم كه چهار سوار را ديدم به طرف من مي‌آيند. 🌺وقتي چشمم به آنها افتاد، گمان كردم كه از سادات هستند، چون جمعي از آنها در اطراف سامراء خانه داشتند. 💐من كناري رفتم تا آنها عبور كنند، ولي وقتي به من رسيدند، ديدم دو جوان از آنها به خود شمشير بسته‌اند، يكي از آن‌دو محاسنش تازه روييده، سومي پيرمردي بسيار تميز و نيزه به دست بود 💗و آخرين فرد، شخصيت با هيبتي بود كه شمشيري حمايل كرده، تحت الحنك انداخته و نيزه‌اي به دست داشت. 🌼 او و آن مرد نيزه به دست، وسط راه در حالي كه سر نيزه را به زمين گذاشته بودند، ايستادند و به من سلام كردند و من جواب دادم. 🌺 آن شخص به من فرمود: فردا از اينجا مي‌روي؟ من در خاطرم گذشت كه اينها اهل باديه هستند و از نجاست زياد پرهيز ندارند، من هم تازه غسل كرده‌ام و لباس‌هايم هنوز نم دارد، اگر به من دست نمیزدند بهتر بود.. 🍀در این فکر بودم که دیدم آن شخص خم شدند و مرا به طرف خود کشیدند و دستشان را بر روی جراحت و زخم نهاده،فشار دادند به حدی که احساس درد کردم،سپس دستشان را برداشتند و مانند اول روی زین اسب نشستند... 👇ص1 👇ادامه
.✅ آن پيرمرد كه در طرف راست ايشان بود، به من گفت: «افلحت يا اسماعيل؛ يعني اي اسماعيل رستگار شدي» و از زخم و جراحت اين غده نجات پيدا كردي. 🍀من كه هنوز آنها را نمي‌شناختم، فكر كردم دارد دعايي در حق من مي‌نمايد، لذا در جواب گفتم: «افلحتم؛ شما هم رستگار باشيد». ❗در ضمن تعجب كردم كه آنها اسم مرا از كجا مي‌دانند؟ در اينجا بود كه آن پيرمرد گفت: «اين امام زمان است، امام!!» ♻من با شنيدن اين جمله دويدم و پاي مقدس و ركابش را بوسيدم، امام(علیه السلام) به آرامي حركت كردند و من در ركابشان مي‌رفتم و جزع مي‌نمودم. 🌺 به من فرمودند: «برگرد». ❄من عرض كردم: هرگز از شما جدا نمي‌شوم. 🌺باز به من فرمودند: «برگرد، مصلحت تو در برگشتن است». ❄من باز گفتم هرگز از شما جدا نمي‌شوم. ✅ آن پيرمرد گفت: اي اسماعيل، شرم نمي‌كني امام زمانت دوبار به تو فرمودند برگرد و تو اطاعت نمي‌كني؟؟ ⚡من ايستادم، آنها چند قدم از من دور شدند. 🌷حضرت صاحب الزمان عج ايستادند، رو به من كردند و فرمودند: «وقتي به بغداد رسيدي، مستنصر (خليفه عباسي) تو را مي‌طلبد و به تو عطائي مي‌كند، از او قبول نكن. 🌸و به فرزندم «رضي» بگو كه نامه‌اي به علي بن عوض درباره تو بنويسيد، و من به او سفارش مي‌كنم كه هر چه بخواهي به تو بدهد. من همان‌جا ايستادم و به سخنان آن حضرت گوش دادم. 🌟 آنگاه بعد از اين كلمات حركت كردند و رفتند و من در حالي كه چشم به آنها دوخته بودم، آنها را نگاه كردم تا از نظرم غائب شدند... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 882 چهار داستان جالب و یک نتیجه غمناک ❣1_ابن‌مقفع و ابن‌ابی‌العوجا دوتا از زندیقان و ملحدان معروف در دوران امام صادق(ع) بود که نه خدارو قبول داشتن نه پیامبر(ص) رو. یه روز در مسجدالحرام که مسلمونا مشغول طواف بودن ابن‌مقفع به ابن‌ابی‌العوجا گفت همه این مسلمونا گوسفندی بیش نیستن، بجز اون شیخ که اونجا نشسته، چون او سرشار از علم و معرفت و اخلاقه واشاره به امام جعفر صادق(ع) کرد. ابن‌ابی‌العوجا که تو مناظره هیشکی رقیبش نبود، پوزخندی زد و گفت الان میرم با دوتا سوال حالش رو جا میارم. رفت و برگشت گفت وای برتو ابن مقفع اين شخص بالاتر از بشر است؛ اگر در دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار یا پنهان گردد همين مرد است. بعد بحث‌هایی که با امام کرده رو مطرح می‌کنه. این سوال و جواب‌ها جالبه. ولی از توش این‌همه حیرت و شگفتی درنمیاد. که ابن‌ابی‌العوجا گفت این اصلا بشر نیست... به این میگن هدایت بالرؤیة. یعنی هدایتی که با دیدن امام و دیدن ابهت و عظمت امام حاصل میشه. که ما ازش محرومیم... ❣2_در زمان امام هادی(ع) چندتا از این سیاه‌پوست‌های زنگی که تو جنگ اسیر شده بودن و کاملا وحشی بودن رو اجیر می‌کنن که امام‌هادی رو بکشن. که بعدا بگن بخاطر انتقام از اسلام این کارو کردن و شهادت امام رو بندازن تقصیر اینا. این سیاه‌های زنگی امام رو ندیده بودن. برنامه می‌چینن امام رو با شمشیر بزنن، درتاریخ هست که تا امام رو می‌بینن به سجده می‌افتن. بعدش بهشون میگن چرا سجده کردید؟ میگن چنان هیبت و عظمتی داشت این مرد که بی اختیار به سجده افتادیم. این هدایت بالرؤیة است که ما محرومیم ازش... ❣3_منصور دوانیقی دستور داد ابوحنیفه رو بیارن. منصور وقتی دستور می‌داد کسی رو بیارن طرف غسل و کفن کرده میومد پیش منصور، چون احتمال زیاد کشته می‌شد. منصور از ترسناک‌ترین خلفای عباسی بود. منصور به ابوحنیفه که عالم برجسته اون زمان و بنیان گذار فرقه حنفی بود، گفت مردم خیلی مجذوب جعفربن محمد(ع) شدن. چندتا سوال سخت آماده کن تو قصر من درحضور مردم از جعفر بپرس تا شکستش بدیم و محبوبیتش رو کم کنیم. ابوحنیفه میگه سوالات رو آماده کردم زمانی‌که وارد قصر منصور شدم وقتی چشمم به ابوعبدالله جعفربن محمدالصادق افتاد، چنان مبهوتِ هیبت و عظمت او شدم، یادم رفت به سلطان منصور دوانیقی سلام کنم. این همان هدایت بالرؤیة هست که ما ازش محرومیم... ❣4_تو حادثه کربلا و قضیه زهیر هم همین‌طور، زهیر وقتی به خیمه امام رفت با دیدن و رؤیة امام حسین(ع) دگرگون شد. بعیده که امام بحث علمی کرده باشه در اثبات حقانیت خودش هدایت باطنی امام شامل هممون میشه و به همون نظر داره حضرت، ولی از هدایت بالرؤیه امام محرومیم بخاطر همینه که در دعای عهدی میگیم، خدایا اگه مردیم (حتی تو بهشتم بودیم) وقتی حضرت مهدی عج ظهور کرد مارو برگردون، عجیب نیست؟ چرا برگردونه؟ تو بهشتی دیگه. میگه اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، منو برگردون ببینمش. فقط یه بار ببینمش (بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ) دیدنش موضوعیت داره که ما محرومیم ازش... ولادت حضرتش را تبریک عرض می‌کنم اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ ✍حسین دارابی ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 883 🔶عاقبت شوخی با نامحرم 😰 یکی از علمای مشهد می فرمود : روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید. گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم؟ و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک در آنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت. بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد. بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم. از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟ گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد، با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود. حضرت رسول اکرم (ص): یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
‍ ‍ 😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 884 🔰 بارش رحمت حجت خدا بر دوست و دشمن ✅ دستگیری از عالم بزرگوار شیعی: ✍…"علامهء حلی" ، یکی از دانشمندان بزرگ شیعه است که عمر خود را صرف نشر علوم امامان بزرگوار ما علیهم السلام نمود و خدمات بسیاری در این راه به ثمر رساند ؛ …یکی از استادان زمان او ، عالمی سنّی مذهب بود که کتابی 📔 در ردّ عقاید شیعیان نوشته بود ؛ استاد ، آن کتاب را با خود به مجالسی که می رفت می برد و با خواندن آن سبب گمراهی شیعیان میشد او برای جلوگیری از پاسخگویی دانشمندان شیعه به سخنانش حاضر نبود کتابش را نزد کسی باقی بگذارد!!!! روزی ، علامه کتاب را از استاد طلب نمود ، استاد گفت:‌ قسم یاد نموده که بیشتر از ۱ شب آن کتاب را نزد کسی باقی نگذارد ! علامهء حلی ، همان یک شب را غنیمت شمرده ، مشغول نسخه برداری از آن شد... چون پاسی از شب 🌌 گذشت ، خستگی و خواب بر او چیره شد ، در این هنگام بزرگواری وارد اطاق او شده ، فرمود: 💠" کتاب را به من واگذار و خود بخواب!" 👈…وقتی علامه بیدار شد ، آن عزیز رفته بود ؛ در حالیکه نسخه برداری از کتاب به پایان رسیده و در پایان آن نوشته شده بود: ✳️ " كَتَبَهُ الحُجَّةُ ". ✴️ حجت بن الحسن ، آن را نوشت. 📕 به نقل از عبقری الحسان ✅ دست گيرى از فردى بت پرست: ✍...مرحوم والد، آيت الله سيد نورالدين حسينى ميلانى رحمة الله عليه، از يكى از علماى شيعه در هند به نام سيّد فرزند على نقل مى كند كه روزى يك فرد بت پرست كه جايگاه و شخصيتى در ميان مردم داشت، به من گفت: «مرا به قتل متهم كرده اند، تلاش هاى فراوان من نيز در روند پرونده مؤثر نشد و قرار است حكم اعدام روز دوشنبه اجرا شود. اكنون از همه جا نااميد گشته، نزد شما آمده ام. آيا شما مى توانيد به من كمك كنيد؟» 🔸 سيد مى گويد: «با خودم فكر كردم كه هر چند او بت پرست است، امّا همه خلايق از نعمت وجود امام زمان برخوردارند. اين شخص نيز به بركت وجود امام زمان عليه السلام موجود و از رعاياى آن حضرت محسوب است; از اين رو به وى گفتم: صبح روز جمعه لباس تميزى بر تن كن و به قبرستان مسلمانان برو و صدا بزن: 🌿«يا ابا صالح المهدى»! چرا كه به اعتقاد ما چنان چه مردم در مشكلات به ايشان متوسل شوند، نتيجه مى گيرند. تو نيز به آن حضرت متوسل شو، شايد نتيجه بگيرى. 👈👈 سيّد از قول شخص ياد شده مى گويد: من اين كار را انجام دادم. شخصى نزد من آمد و فرمود: مشكل تو چيست؟ مشكلم را گفتم و عرض كردم: «سيّد فرزند على» مرا راهنمايى كرد كه به شما توسل جويم. 🔸آن جناب پس از شنيدن مشكل من فرمود: «مشكل تو حل شد. نگران نباش!» عرض كردم: اگر با وجود غير مسلمان بودن و عدم معرفت من نسبت به شما مشكل مرا حل كرديد، پس چرا گرفتارى هاى مسلمانان معتقد به خود را حل نمى كنيد؟ 💎ايشان فرمودند:« اگر مسلمانان، با اين حال كه تو دارى و حاجت خود را خواستى حاجت خويش را از ما بخواهند، مشكل آنان را نيز حل خواهيم كرد.»» پس از اين جريان شخص ياد شده روز دوشنبه در دادگاه حاضر شد و قاضى حكم تبرئه وى را صادر كرد. او گفته است: من اصلا علت تغيير حكم را نفهميدم و در حالى كه پول فراوان و وكلاى بسيار در حل مشكل من كارساز نشد، توسل به امام شما مشكل مرا حل كرد و قاضى به يك باره از حكمش برگشت و مرا تبرئه كرد! 📕 به نقل از: کتاب جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ ص ۴۳۶ - ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 885 👈 هر که آن جا نشیند که خواهد... روزی زنبوری به موری رسید. او را دید که دانه گندم به خانه می برد مردمان پای بر او می نهادند و به او جراحت می رساندند.  زنبور، آن مور را گفت که این چه سختی و مشقت است که تو برای دانه ای بر خود تحمیل می کنی؟ برای دانه ای کوچک و بی ارزش، چندین خواری و دشواری می کشی. بیا تا ببینی که من چگونه آسان می خورم بی این که مشقتی کشم و رنجی برم. پس مور را به دکان قصابی برد. گوشت ها آویخته بودند. زنبور از هوا درآمد و بر تکه ای گوشت نشست و سیر خورد و پاره ای نیز برگرفت تا ببرد. ناگهان قصاب سر رسید و کاردی بر گوشت زد و زنبور را که بر آن جا نشسته بود، به دو نیم کرد و بینداخت. زنبور بر زمین افتاد. آن مور بر سر زنبور آمد و پایش را گرفت و می کشید و می گفت: هر که آن جا نشیند که خواهد، چنانش کشند که نخواهد.   ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
#یازدهمین #کتاب_PDF #کتاب_صوتی🎤🎼🎶 #نمایشنامه #دا #سیده_اعظم_حسینی #زندگینامه خاطرات جنگ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
8-Da(1).mp3
4.69M
کتاب و نمایشنامه صوتی #دا خاطرات سیدزهرا حسینی کارگردان جواد پیشگر #نمایشنامه_رادیویی #قسمت_هفت_و_هشت .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺 ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺 ا🌺 📣📣 کـلام #مـــــدیـــر سلام خدمت همراهان گرامی کانالم 🌺 رمان #دختر_شینا بخوبی و رضایت شما به پایان آمد ... ✍ از امروز 🔴 #راز_کانال_کمیل را که به شرح جانسوز شهادت🌷 اعضای گردان کمیل و توسلاتشان به #حضرت_زهرا میپردازد، ان‌شاءالله در کانال قرار میدهم✅ 👈 همچنان کانالهای من را همراهی بفرمایید ❣محتاج دعای خیر شما خوبان هستم❣ #یا_علی✋ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت #ذکراباد
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی ☑️ تعداد صفحه‌هات 53
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 1⃣ 🔻شروع جنگ ✨31 شهریور 1359 بود. رئیس جمهور عراق با توجه به اوضاع نابسامان و آشفته ی سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران از یک طرف و حمایت های همه جانبه نظام سلطه از سوی دیگر، قرارداد 1975 موسوم به الجزایر را رسما نقض نمود. او بر طبل جنگ نواخت و به خاک جمهوری اسلامی ایران حمله کرد. بی ثباتی فضای سیاسی کشور در پی اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب و ترورهای گسترده ی شخصیت های انقلابی و عالی رتبه ی نظام توسط منافقین، اوضاع کشور را به شدت بحرانی کرد. این شرایط و عوامل دیگر باعث شد در همان روزهای اول جنگ، ارتش بعث عراق چهار نعل بتازد و خاک وسیعی از کشور را اشغال نماید. ✨اما سران استکبار و رییس‌جمهور عراق از نقش و نفوذ رهبری ایران و قدرت ایمان و اراده ی مردم ما غافل بودند. همین غفلت آنان را به یک اشتباه راهبردی انداخت و در توهم پیروزی فرو برد! در چنین شرایطی، باید ناگریز برای بقای حکومت، به یکی از دو راه حل یارگیری سیاسی و یا تسلیم شدن متوسل شد. اما امام خمینی هوشیارانه با اتکا به خداوند و اعتماد به جوانان و مردم غیرتمند ایران و با علم به سختی ها و امتیازات بالقوه، راه سوم را با رویکرد جدیدی برگزید. رویکردی که سرمایه آن، جنگیدن با الهام از قیام خونین و جاوید عاشورا و مقاومت و دفاع در سایه ی عزت و غرور دینی بود. جنگیدنی که چه در آن بکشند و چه کشته شوند پیروزند. ✨رزمندگان و جان بر کف اسلام در مقابل این تهاجم ایستادند و سرانجام بخش هایی از مناطق اشغالی را آزاد کردند. با برکناری خائنان همچون بنی صدر از راس امور، انسجام نیروهای مردمی بیشتر شد. و مناطق آشغالی یکی پس از دیگری به دست غیورمردان سپاه اسلام فتح شد. امام از جان فشانی فرزندان خود راضی و فتح شان را فتح الفتوح خواند و دست و بازویشان را از دور بوسید و بر آن بوسه افتخار کرد. دشمن که با غرور خاصی جنگ را شروع کرده بود، حالا سرگردان در باتلاق زیاده خواهی خود به سختی دست و پا می زد. کارشناسان جنگی دنیا با حیرت عجیبی به توانایی نیروهای ایرانی خیره شده بودند. آنان از درک قدرت ایمان رزمندگان غافل بودند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 2⃣ 🔻هدف عملیات والفجر مقدماتی ✨دشمن در سال 1361 با یک عقب نشینی مصلحتی بر طبل آتش بس نواخت و بار تبلیغاتی مناسبی برای خود درست کرد. اما مسئولان هیچ گونه اعتمادی به صدام نداشتند. به همین دلیل آنها با حضرت امام دیدار و با استدلال های فراوان موضوع تعقیب و تنبیه متجاوز در خاک دشمن را با ایشان در میان گذاشتند. در نهایت امام موافقت کردند. با انتخاب این استراتژی، فرماندهان سپاه اسلام عملیات های گسترده ای به همین منظور طراحی کردند. که عملیات رمضان و والفجر مقدماتی از جمله این عملیات ها بود. موانع و استحکامات دشمن باعث عدم پیروزی عملیات رمضان شد. پس از چند ماه عملیات والفجر مقدماتی در آن برهه ی حساس از تاریخ جنگ، طراحی گردید. ✨در میان عملیات های تکلیف گرایانه و متکی به ایمان دوران پرشور دفاع مقدس، عملیات والفجر مقدماتی از جایگاه ممتاز و ویژه ای برخوردار است. والفجر مقدماتی در واقع صدای مظلومیت و رشادت فرزندان خمینی است که هر روز هزاران بار، در گوش عدالت خواه تاریخ تکرار می شود. تصرف شهر العماره عراق به عنوان هدف اصلی این عملیات در راستای تعقیب و تنبیه متجاوز مشخص شد. سپاه پاسداران و ارتش همه ی استعدادها و نیروهای خود را بسیج نموده و برای شرکت در این عملیات مهم و تاثیر گذار به منطقه ی عملیات اعزام نمودند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 3⃣ 🔻انتخاب فکه جنوبی برای عملیات ✨برای تعیین محل عملیات جلسات متعددی با حضور فرماندهان عالی رتبه ارتش و سپاه برگزار شد. هر دو نیروی نظامی بر روی منطقه فکه اتفاق نظر داشتند. و بالاخره فکه جنوبی بدلیل شنزار بودن و رملی بودن زمینش می توانست ارتش عراق را در محاسبات حمله ایران به اشتباه بیاندازد انتخاب شد. این اشتباه راهبردی می توانست کمبود نیروهای خودی و تجهیزات را تا حدی جبران کند. ✨فکه آسمانی ترین و خاکی ترین منطقه ای بود که برای میزبانی این عملیات انتخاب شد. بسیاری از بسیجیان، و حتی آن ها که دوران حماسه را ندیدند و سال ها بعد قدم بر خاک فکه قدم نهادند، این اعتقاد را دارند که؛ همانطور که راز انتخاب سرزمین کربلا برای آن حماسه عظیم، تاکنون به صورت کامل برای اهل راز مکشوف نشده، شاید سر انتخاب این نقطه از زمین نیز حکایتی دیگر داشته باشد!! ✨جدای از جغرافیای نظامی منطقه، فکه دارای یک عظمت و جایگاه ویژه ای است. رمل های تشنه ی فکه بی ارتباط با خاک تفتیده و سوزناک کربلا نیست. تنها خون شهدای مظلوم توانست به آن ها ارزشی غیرقابل توصیف دهد. سرزمین فکه با رمل های سوزان خود چنان ارزشی یافت که خاک مقدسش سجده گاه فرشتگان و ملکوتیان و زینبیان گردید. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 4⃣ 🔻شناسایی عملیات ✨شناسایی در میان رمل های فکه بسیار سخت و طاقت فرسا بود. دشت و رملی بودن زمین، دید کامل دشمن بر منطقه و همچنین گرمای طاقت فرسای هوا در طول روز و سرمای استخوان سوز آن در شب های زمستان، کار شناسایی را بسیار سخت و طاقت فرسا می کرد. مشکلاتی همچون ماندن جای پا بر روی رمل های فکه که باعث میشد دشمن از حضور نیروهای اطلاعاتی مطلع گردد. ✨مشکل دیگر که نیروها فقط چند ساعتی در شب برای جمع آوری اطلاعات فرصت داشتند. آنها با روشن شدن هوا باید خیلی سریع منطقه را ترک می کردند. اگر بازگشت آنها به هر دلیلی میسر نمی شد، آنها ناچار بودند کار را متوقف و کل روز را در میان رمل های سوزان بگذرانند. کمبود آب و غذا، احتیاج به قضای حاجت و تهدیدهای طبیعی از جمله وجود مارها و عقرب های سمی و کشنده، از تلخ ترین بخش های قصه شناسایی بود! تلخ تر اینکه اگر رزمنده ای در حین شناسایی، مورد گزش عقرب های سمی، مارها و یا مورد اصابت تیرهای سرگردان شلیک شده از سوی دشمن قرار می گرفت، حتی امکان فریاد کشیدن برایش میسر نبود! ✨مشکل دیگر هم حضور منافقین برای کمک به ارتش عراق بود. شاید بتوان به جرئت ادعا کرد که در آن شرایط سخت و طاقت فرسا تنها چیزی که به نیروهای شناسایی قوت می بخشید، ایمان و اتکا به خداوند و توسل به ائمه اطهار علیه السلام و قرائت همین قرآن های کوچک جیبی بود. هوشیاری دشمن و افزایش موانع و سنگرهای کمین باعث شد تا رزمندگان اسلام نتوانند تا عمق دشمن را شناسایی کنند! همه نیروها از عملیات بزرگی که کار جنگ را یک سره خواهد کرد حرف می زدند. اما برخی فرماندهان، از اینکه از عمق مواضع دشمن اطلاعی نداشتند، نگران بودند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 5⃣ 🔻شب های دوکوهه ✨اردوگاه نیروهای خودی آکنده از شور و نشاطی وصف ناپذیر بود. هر یک از نیروها، خود را در آستانه امتحانی عظیم می دید. راهپیمایی طولانی در مسافت های 40 تا 45 کیلومتری همراه با همه ی تجهیزات نظامی و حمل مهمات، در کنار این تمرینات سخت جسمانی، روح نیروها نیز در کوره ی تقوا آب دیده می شد. دعاهای کمیل و توسل و سینه زدن های عاشورایی دو کوهه، تنها نیروی محرکه و دلخوشی رزمندگان اسلام پس از خستگی و کوفتگی های بدن و پاهایشان بود. کمتر کسی پیدا می شد که از جراحت پاهایش ناراحت باشد. ✨همیشه بعد از پیاده روی طولانی و هنگام مراجعت به دو کوهه ، تازه یک عشق بازی عاشقانه آغاز می شد. بعضی ها به عشق گمنانی، آرام آرام در حالی که پتو به سر گرفته بودند، قدم به صبحگاه دو کوهه گذاشته و در دریای بیکران اخلاص و گمنامی، غسل طهارت و پاکی می کردند. آنان زنگار جان شسته و خلوتی عارفانه را با معبود آغاز می کردند. بسیجیان مظلوم امام، از گناهان گذشته نادم و پشیمان بوده، استغفار می کردند و در طلب وصال محبوب می سوختند. همه دنیایشان شده بود گمنامی! ✨آرزوهایشان بر خلاف مردم شهر، رنگی دیگر گرفته بود. آنان مجنون وار در جست جوی محبوب، خود را آواره ی صحرا عشق و بلا کرده بودند و از این آوارگی لذت می بردند. در زندگی شان دنیا و آرزو های کوچکش جایگاهی نداشت. همه ی آرزویشان وصال محبوب بود، آن هم با چهره ای که از خون سرشان خضاب شده بود. ✨منطق عجیبی بر زندگی شان حاکم بود. در آن منطق، هر که عاشق حسین علیه السلام بود آرزوی شهادتی حسین گونه می کرد. در آن گونه که در هنگام شهادت سری در بدن نداشته باشد. هر که در دام عشق مادر سادات می سوخت، طلب درک شکستن پهلو می کرد! هر که عاشق سقای تشنه کامان، حضرت عباس بود، تمنای بی دستی و ... عجب روزگاری بود. هیچ کس با عقل دنیایی خود نمی تواند آن روزها و شب ها را تصور کند. آن ایام گفتنی و شنیدنی نیست. چشیدنی و دیدنی بود. ✨مدینه ی فاضله ای که عرفا از آن یاد می کردند و می گفتند در دنیای مادی به وجود نخواهد آمد، ما به چشم خود دیدیم. نیمه شب که بیدار می شدی فکر می کردی که بچه ها نماز جماعت می خوانند! اما هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. همه بیدار بودند. چشم ها از خوف خدا بارانی و... انسان تعجب می کرد که این بسیجی ها کی استراحت می کنند؟ روحیه شهادت طلبی، اراده ی پولادین و اطاعت پذیری محض از شاخصه های ممتاز رزمندگان سلحشور اسلام در آستانه ی نبرد والفجر بود. عملیاتی که بعدها به والفجر مقدماتی تغییر نام یافت. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 6⃣ 🔻آمادگی ✨برای این عملیات تنها کسانی فیض حضور در این عملیات برخوردار شدند که سن شان بین 17 تا 25 سال بود و قدرت جسمانی شان بیشتر بود. پیرمردها و نوجوانان کم سن و سال از این فیض محروم شدند. آنها به پهنای صورت اشک می ریختند. وداع جاماندگان، با ملکوتیان عازم میدان نبرد، وداع بسیار باشکوهی و دیدنی بود. نیروها سوار ماشین شدند و ساعتی بعد در حوالی شهر شوش در منطقه چنانه رسیدیم. سرمای شب های این منطقه استخوان سوز بود. یک روز محسن رضایی آمد و سخنرانی کرد و با خود نوید فتح و پیروزی آورد. ✨همه برای شروع عملیات لحظه شماری می کردند. تعدادی از بچه ها وصیت نامه می نوشتند. بعضی ها حلالیت می طلبیدند. هر چند بُغض سنگینی گلوها را می فشرد، اما هر لحظه بر نورانیت چهره ی بسیجی ها افزوده بود. آنها از یکدیگر طلب شفاعت می کردند و آرزوی شهادت... ای کاش دوربین ها بودند و آن لحظات را ثبت می کردند. ✨هر چند که می دانم که ملائک الهی شاهد و ناظر آن لحظات زیبا بودند و این تصاویر را ضبط می کردند. من یقین دارم که آن لحظات، خداوند به ملائک خود به خاطر خلقت انسان افتخار می کرد. آنها با حالت عجیب آماده ی استقبال از مرگ می شدند. همه چیز آن صحنه ها زیبا بود. حتی همین اشک های وداعشان شیرین و سرمست کننده بود. همه چیز برای عشق بازی در رمل های فکه مهیا بود. ✨اما کیلومترها عقب تر در ستاد فرماندهی عملیات، فشار روحی و روانی خاصی حاکم بود. پیروزی در این عملیات می توانست از لحاظ سیاسی و نظامی موجب تثبیت قدرت نظام شود. به همین خاطر این عملیات برای مسئولان کشور و فرماندهان نظامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود. آنچه می توانست به اضطراب و نگرانی فرماندهان پایان دهد، ذکر نام حسین علیه السلام بود. اشک بر مصیبت حسین علیه السلام و یاران باوفایش به فرماندهان قوت قلب می داد. از این رو لحظاتی قبل از اعلام رمز، قرائت حزن انگیز و روح بخش زیارت عاشورا در فضایی آکنده از معنویت و اشک، دل های فرماندهان را رنگی دیگر زد و به آنان قوتی مضاعف بخشید. ✨شامگاه یکشنبه هفدهم بهمن ماه 1361 هرگز چهره ی نورانی و بشاش اصحاب آخرالزمانی سیدالشهداء علیه السلام را فراموش نخواهند کرد. همان علی اکبرهای خمینی (ره) که هیچ چیزی نمی توانست در دلشان ترس و دلهره بیندازد. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 7⃣ 🔻حرکت ✨قبل از حرکت، برادر ثابت نیا فرمانده گردان کمیل، شرایط را بار دیگر شرح داد. ما متوجه شدیم که گردان کمیل باید حتی المقدور بدون درگیری با کمین ها، از موانع و میادین مین و کانال ها عبور کرده و پس از رسیدن به پشت جاده آسفالت، در آنجا خاکریز زده و پدافند کند. عصر گردان کمیل از درب دیه حرکت کرد و به جایی به نام تک درخت رسید. برادر حاجی پور در آنجا برای گردان ها صحبت کرد. ✨بعد صحبت های برادر حاجی پور، ابراهیم هادی روضه خواند. صدای محزون و دل انگیزش عطر نام سیدالشهداء علیه السلام را در معرکه ی جنگ پخش کرد. او غریبانه و با سوز عجیبی می خواند: امان از دل زینب سلام الله علیها، چه خون شد دل زینب! ابراهیم از وفاداری یاران ابی عبدالله علیه السلام خواند و از اسارت عمه ی سادات! حال بچه ها دگرگون شده بود. در پایان روضه. با صدای محزون و پر صلابتش رو به بچه ها گفت: «بچه ها امشب یا به دیدار یار می رسید یا باید مانند عمه ی سادات، اسارت را تحمل کنید.» ✨بلافاصله نیروها از جا بلند شدند حرکت گردان ها آغاز شد. باید مسیر نه کیلومتری را طی می کردیم، آن هم در رمل ها با تجهیزات کامل نظامی و حمل پل های پیش ساخته سنگین. این آزمون اراده و قدرت ایمان بود. قرار بود در جای دیگری برای نماز توقف کنیم اما اعلام شد که دیر شده و همین طور در حال حرکت هستید نماز مغرب و عشا را بخوانید. در حال حرکت همه نیت کرده و نماز را آغاز کردند. از ستون نیروها زمزمه سوره حمد و توحید بر فضا حاکم شده بود. عجب نمازی بود. انسان احساس می کرد که تمام عرشیان به تماشای عشق بازی این یاران آخرالزمانی، با پروردگار نشسته اند. ✨موقع حرکت بهمون گفتن ممکنه دو روز به شما تجهیزات و تدارکات نرسد. برای همین بیشتر نیروها، جیره جنگی و چندین خشاب و نارنجک اضافه با خود برداشتند. خاک های رملی فکه باعث خستگی نیروها شد. همین خستگی باعث شد تا برخی نیروها پل ها، تجهیزات و اورکت، پتو، جیره غذایی خود را در میانه راه رها کنند تا بر خستگی غلبه کرده و سبک بارتر به راه خود ادامه دهند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 8⃣ 🔻اولین درگیری ✨گردان به آهستگی و در سکوت کامل به سمت مواضع دشمن حرکت می کرد و موانع را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت. گردان کمیل پشت قتل گاه کنونی فکه از دیگر گردان ها جدا شد. بدلیل شکست های پی در پی ارتش بعث عراق در عملیات های قبلی، آنها با ایجاد میادین مین و موانع مستقر کمین بر سر راه رزمندگان اسلام، قصد داشتند تا توان و انرژی آنان را تا حد زیادی تعدیل کرده و آنان را خسته کند و همچین با تلف شدن وقت کار را به صبح بکشاند و با بکارگیری نیروهای خود، صحنه جنگ را به نفع خود تغییر دهند. ✨آنها در منطقه فکه ترکیبی پیچیده از موانع مختلف را به کار برده بود. آنها انواع موانع از جمله موانع خورشیدی، سیم های خاردار حلقوی و ... که شانزده نوع مانع بود بکار برده بود. طبق استاندارهای نظامی جهان، در کار گذاشتن مین، محدوده میدان مین باید با سیم خاردار کاملا مشخص باشد. ولی عراق میدان مین را طوری پراکنده کرده بود تا محدوده واقعی آن مشخص نباشد. نیروهای کمین دشمن تعدادشان به اندازه یه گروهان بود که از میادین مین محافظت می کردند که از تیپ اعزامی کشور سودان و اردن بودند. ✨گردان ما به یک میدان مین رسید، بچه های تخریب چی معبری باز کردند و فرمان حرکت صادر شد که آتش دوشکای دشمن به سمت بچه ها باز شد. یک آر پی جی زن، دوشکا را خاموش کرد. تعدادی از بچه ها زخمی شدند. به هر حال بچه ها بلند شدند و از معبر عبور کردند. در هنگام عبور تعدادی از بچه ها که از آتش دوشکا جراحت برداشته بودند و روی زمین افتاده بودند در حالی که لبخند به لب می زدند به ما روحیه می دادند. مجروحین بچه ها را تشویق می کردند و می گفتند: به ما کاری نداشته باشید. بروید و کار را تمام کنید. حتی یکی از آنها نگفت به من کمک کنید. ✨اما فقط یه سنگر کمین دشمن با ما درگیر شد. جای تعجب بود که چرا بقیه سنگرها با ما درگیر نشدند. اما چند دقیقه بعد از قرارگاه خبر دادند، دشمن به کمین های خود دستور عقب نشینی داده است. نیروها با خوشحالی مشغول پیشروی بودند. اما دشمن به دروغ این خبر را پشت بیسیم ها پخش کرده بود تا نیروهای ایرانی فریب بخورند. بعدها شنیدیم که بچه های گردان هنگام عقب نشینی، نیروهای کمین به سنگر خود بازگشتند و آتش شدیدی روی آنها گرفته اند. اکثر شهدای ما که در منطقه جا ماندند، بخاطر همین آتشی بود که کمین ها در هنگام عقب نشینی ایجاد کردند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 9⃣ 🔻آغاز عملیات ✨از میدان مین عبور کردیم. کل مسیر پر از تپه های رملی کوچک و بزرگ بود. اما دو تپه رملی، از بقیه بزرگتر بودند که در شناسایی ها به تپه های دوقلو معروف شده بودند. شروع کار ما ار آنجا بود. درست بعد از این تپه ها بود که اولین کانال، برای جلوگیری از پیش روی ما قرار گرفت. حدود پانصد متر مانده بود به تپه های دوقلو، درست در ساعت نه و سی دقیقه ی شب یکشنبه هفدهم بهمن ماه 1361 از پشت بیسیم رمز عملیات اعلام شد. شیپور جنگ به صدا درآمد، همان شیپوری که شهید چمران، آن را معیار شناختن مرد از نامرد می دانست. ✨کار حسینی در پیش بود. فرزندان خمینی بعد از پیروزی در جهاد اکبر، آماده ی جان بازی در جهاد اصغر، در میدان کارزار بودند. و چه سهل است آن جهادی که از بزرگ به کوچک می رسد. آنجا به خوبی می دیدیم که راه صدساله تکامل، برای فرزندان امام مهربان امت، یک شبه طی می شد. سوز سرمای بهمن ماه توی صورت ما می خورد، اما هیجان و اضطراب عملیات، زمانی برای فکر کردن درباره ی سرما باقی نمی گذاشت. بچه ها به زیر تپه های دوقلو رسیدند. بعثی های مستقر در تپه های از قبل منتظر گردان کمیل بودند! آنها بکباره منوّر زدند و فضا همانند روز روشن شد. ✨معرکه ای برپا شد. دوشکاهای دشمن حسابی از بچه ها تلفات گرفت. اگه شجاعت آر پی جی زنها نبود، بچه های گردان کمیل همان جا قتل عام می شدند. در میان تعدادی از آنها هم شهید شدند. عده ای نیز سنگرهای دشمن را به تصرف درآوردند. بقیه نیروها هم با درایت فرمانده گردان، برادر محمود ثابت نیا، توانستند بدون درگیری تپه دوقلو را دور بزنند و مسیر را ادامه دهند. این هنرمندی فرمانده شجاع و کاردانی مثل ثابت نیا بود که همه نیروها درگیر نشوند. هدف او رسیدن به کانال ها بود. به همین خاطر فقط یک دسته نیرو در کنار تپه های دوقلو نگه داشت و بقیه را همراه خود برد. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت