📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 #بنام_خداوند_بخشنده 📣دراین #کانال برای شما 📚فقط #ادعیه_زیارت_قران منتشر
.👆👆👆
💚 اعمال کامل خواب..
💙 اعمال و خواص نمازشب..
💜 نمازشب 10 دقیقه طول میکشه امتحان کنید..👆👆
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 881
🔴تشرف اسماعیل هرقلی خدمت آقا امام زمان عج (قسمت اول)
✅در ايام جواني بر روي ران چپ اسماعیل، غدهاي كه آن را «قوثه» ميگويند، به مقدار يك قبضه دست انسان بيرون آمده بود،
🌿و هر سال در فصل بهار ميتركيد و چرك وخون زيادي از آن ميريخت. اين كسالت او را از همه كارها باز داشته بود. پسرش از قول پدر نقل كرد كه:
🌐 يك سال كه فشار و ناراحتيام بيشتر شده بود از هرقل به حلّه آمدم و خدمت جناب سيد بن طاووس رسيدم و از مرض و كسالتم نزد ايشان شكايت نمودم.
🍀سيّد بن طاووس اطباء و جراحان حله را جمع كرد و شوراي پزشكي تشكيل داد. آنها وقتي غدّه را ديدند، بالاتفاق گفتند: اين غدّه از جايي بيرون آمده كه اگر عمل شود، به احتمال قوي اسماعيل ميميرد و ما جرأت نميكنيم او را عمل كنيم.
🌹سيد بن طاووس به گمان آنكه من براي نماز و اعمال عباديام متأثر هستم، به من فرمود:
💥خداي تعالي نماز تو را با اين نجاست كه به آن آلودهاي قبول ميكند و اگر بر اين درد صبر كني خداوند به تو اجر ميدهد و متوسل به ائمه اطهار(علیه السلام) و امام عصر(علیه السلام) بشو، تا آنكه به تو شفا عنايت كنند.
🌐من گفتم: پس اگر اين طور است به سامرا ميروم و به ائمه اطهار(علیه السلام) پناهنده ميشوم و رفع كسالتم را از حضرت بقيـةالله ـ ارواحنا فداه ـ ميخواهم.
🌹سيّد بن طاووس رأي مرا پسنديد و تأييد نمود. پس وسايل سفر را مهيا كردم و به سامرا رفتم.
✅وقتي به آن مكان شريف رسيدم اوّل به زيارت حرم مطهر حضرت امام هادي(علیه السلام) و حضرت امام عسكري(علیه السلام) مشرف شدم و بعد به سرداب مطهر حضرت وليعصر(عج) رفتم و شب را در آنجا ماندم.
💟به درگاه خداي تعال بسيار ناليدم و به حضرت صاحبالامر(علیه السلام) استغاثه كردم.
🍀صبحگاه به طرف دجله رفتم، خود و جامهام را در آب آن شستوشو دادم، غسل زيارت كردم و ظرفي را پر از آب نمودم و لباسهايم را در حالي كه هنوز خیس بود، پوشيدم به اميد آنكه تا مسير حرم مطهر كاملاً خشك ميشود.
🌴 پس به قصد زيارت به طرف حرف مطهر عسكريين(علیه السلام) حركت كردم، امّا هنوز در خارج شهر بودم كه چهار سوار را ديدم به طرف من ميآيند.
🌺وقتي چشمم به آنها افتاد، گمان كردم كه از سادات هستند، چون جمعي از آنها در اطراف سامراء خانه داشتند.
💐من كناري رفتم تا آنها عبور كنند، ولي وقتي به من رسيدند، ديدم دو جوان از آنها به خود شمشير بستهاند،
يكي از آندو محاسنش تازه روييده،
سومي پيرمردي بسيار تميز و نيزه به دست بود
💗و آخرين فرد، شخصيت با هيبتي بود كه شمشيري حمايل كرده، تحت الحنك انداخته و نيزهاي به دست داشت.
🌼 او و آن مرد نيزه به دست، وسط راه در حالي كه سر نيزه را به زمين گذاشته بودند، ايستادند و به من سلام كردند و من جواب دادم.
🌺 آن شخص به من فرمود: فردا از اينجا ميروي؟
من در خاطرم گذشت كه اينها اهل باديه هستند و از نجاست زياد پرهيز ندارند، من هم تازه غسل كردهام و لباسهايم هنوز نم دارد، اگر به من دست نمیزدند بهتر بود..
🍀در این فکر بودم که دیدم آن شخص خم شدند و مرا به طرف خود کشیدند و دستشان را بر روی جراحت و زخم نهاده،فشار دادند به حدی که احساس درد کردم،سپس دستشان را برداشتند و مانند اول روی زین اسب نشستند...
👇ص1 👇ادامه
.✅ آن پيرمرد كه در طرف راست ايشان بود، به من گفت: «افلحت يا اسماعيل؛ يعني اي اسماعيل رستگار شدي» و از زخم و جراحت اين غده نجات پيدا كردي.
🍀من كه هنوز آنها را نميشناختم، فكر كردم دارد دعايي در حق من مينمايد، لذا در جواب گفتم: «افلحتم؛ شما هم رستگار باشيد».
❗در ضمن تعجب كردم كه آنها اسم مرا از كجا ميدانند؟ در اينجا بود كه آن پيرمرد گفت: «اين امام زمان است، امام!!»
♻من با شنيدن اين جمله دويدم و پاي مقدس و ركابش را بوسيدم، امام(علیه السلام) به آرامي حركت كردند و من در ركابشان ميرفتم و جزع مينمودم.
🌺 به من فرمودند: «برگرد».
❄من عرض كردم: هرگز از شما جدا نميشوم.
🌺باز به من فرمودند: «برگرد، مصلحت تو در برگشتن است».
❄من باز گفتم هرگز از شما جدا نميشوم.
✅ آن پيرمرد گفت: اي اسماعيل، شرم نميكني امام زمانت دوبار به تو فرمودند برگرد و تو اطاعت نميكني؟؟
⚡من ايستادم، آنها چند قدم از من دور شدند.
🌷حضرت صاحب الزمان عج ايستادند، رو به من كردند و فرمودند: «وقتي به بغداد
رسيدي، مستنصر (خليفه عباسي) تو را ميطلبد و به تو عطائي ميكند، از او قبول نكن.
🌸و به فرزندم «رضي» بگو كه نامهاي به علي بن عوض درباره تو بنويسيد، و من به او سفارش ميكنم كه هر چه بخواهي به تو بدهد. من همانجا ايستادم و به سخنان آن حضرت گوش دادم.
🌟 آنگاه بعد از اين كلمات حركت كردند و رفتند و من در حالي كه چشم به آنها دوخته بودم، آنها را نگاه كردم تا از نظرم غائب شدند...
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 882
چهار داستان جالب و یک نتیجه غمناک
❣1_ابنمقفع و ابنابیالعوجا دوتا از زندیقان و ملحدان معروف در دوران امام صادق(ع) بود که نه خدارو قبول داشتن نه پیامبر(ص) رو. یه روز در مسجدالحرام که مسلمونا مشغول طواف بودن ابنمقفع به ابنابیالعوجا گفت همه این مسلمونا گوسفندی بیش نیستن، بجز اون شیخ که اونجا نشسته، چون او سرشار از علم و معرفت و اخلاقه واشاره به امام جعفر صادق(ع) کرد.
ابنابیالعوجا که تو مناظره هیشکی رقیبش نبود، پوزخندی زد و گفت الان میرم با دوتا سوال حالش رو جا میارم. رفت و برگشت گفت وای برتو ابن مقفع
اين شخص بالاتر از بشر است؛ اگر در دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار یا پنهان گردد همين مرد است.
بعد بحثهایی که با امام کرده رو مطرح میکنه. این سوال و جوابها جالبه. ولی از توش اینهمه حیرت و شگفتی درنمیاد. که ابنابیالعوجا گفت این اصلا بشر نیست...
به این میگن هدایت بالرؤیة. یعنی هدایتی که با دیدن امام و دیدن ابهت و عظمت امام حاصل میشه. که ما ازش محرومیم...
❣2_در زمان امام هادی(ع) چندتا از این سیاهپوستهای زنگی که تو جنگ اسیر شده بودن و کاملا وحشی بودن رو اجیر میکنن که امامهادی رو بکشن. که بعدا بگن بخاطر انتقام از اسلام این کارو کردن و شهادت امام رو بندازن تقصیر اینا. این سیاههای زنگی امام رو ندیده بودن. برنامه میچینن امام رو با شمشیر بزنن، درتاریخ هست که تا امام رو میبینن به سجده میافتن. بعدش بهشون میگن چرا سجده کردید؟ میگن چنان هیبت و عظمتی داشت این مرد که بی اختیار به سجده افتادیم.
این هدایت بالرؤیة است که ما محرومیم ازش...
❣3_منصور دوانیقی دستور داد ابوحنیفه رو بیارن. منصور وقتی دستور میداد کسی رو بیارن طرف غسل و کفن کرده میومد پیش منصور، چون احتمال زیاد کشته میشد. منصور از ترسناکترین خلفای عباسی بود.
منصور به ابوحنیفه که عالم برجسته اون زمان و بنیان گذار فرقه حنفی بود، گفت مردم خیلی مجذوب جعفربن محمد(ع) شدن. چندتا سوال سخت آماده کن تو قصر من درحضور مردم از جعفر بپرس تا شکستش بدیم و محبوبیتش رو کم کنیم. ابوحنیفه میگه سوالات رو آماده کردم زمانیکه وارد قصر منصور شدم وقتی چشمم به ابوعبدالله جعفربن محمدالصادق افتاد، چنان مبهوتِ هیبت و عظمت او شدم، یادم رفت به سلطان منصور دوانیقی سلام کنم.
این همان هدایت بالرؤیة هست که ما ازش محرومیم...
❣4_تو حادثه کربلا و قضیه زهیر هم همینطور، زهیر وقتی به خیمه امام رفت با دیدن و رؤیة امام حسین(ع) دگرگون شد. بعیده که امام بحث علمی کرده باشه در اثبات حقانیت خودش
هدایت باطنی امام شامل هممون میشه و به همون نظر داره حضرت، ولی از هدایت بالرؤیه امام محرومیم
بخاطر همینه که در دعای عهدی میگیم، خدایا اگه مردیم (حتی تو بهشتم بودیم) وقتی حضرت مهدی عج ظهور کرد مارو برگردون، عجیب نیست؟ چرا برگردونه؟ تو بهشتی دیگه. میگه اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، منو برگردون ببینمش. فقط یه بار ببینمش (بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ)
دیدنش موضوعیت داره که ما محرومیم ازش...
ولادت حضرتش را تبریک عرض میکنم
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ
✍حسین دارابی
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 883
🔶عاقبت شوخی با نامحرم 😰
یکی از علمای مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید.
گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم؟ و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک در آنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت.
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد.
بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم.
از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟
گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد، با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود.
حضرت رسول اکرم (ص):
یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند.
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 884
#معجزات_الائمه
🔰 بارش رحمت حجت خدا بر دوست و دشمن
✅ دستگیری از عالم بزرگوار شیعی:
✍…"علامهء حلی" ، یکی از دانشمندان بزرگ شیعه است که عمر خود را صرف نشر علوم امامان بزرگوار ما علیهم السلام نمود و خدمات بسیاری در این راه به ثمر رساند ؛
…یکی از استادان زمان او ، عالمی سنّی مذهب بود که کتابی 📔 در ردّ عقاید شیعیان نوشته بود ؛
استاد ، آن کتاب را با خود به مجالسی که می رفت می برد و با خواندن آن سبب گمراهی شیعیان میشد
او برای جلوگیری از پاسخگویی دانشمندان شیعه به سخنانش حاضر نبود کتابش را نزد کسی باقی بگذارد!!!!
روزی ، علامه کتاب را از استاد طلب نمود ،
استاد گفت: قسم یاد نموده که بیشتر از ۱ شب آن کتاب را نزد کسی باقی نگذارد !
علامهء حلی ، همان یک شب را غنیمت شمرده ،
مشغول نسخه برداری از آن شد...
چون پاسی از شب 🌌 گذشت ،
خستگی و خواب بر او چیره شد ، در این هنگام بزرگواری وارد اطاق او شده ، فرمود:
💠" کتاب را به من واگذار و خود بخواب!"
👈…وقتی علامه بیدار شد ، آن عزیز رفته بود ؛
در حالیکه نسخه برداری از کتاب به پایان رسیده و در پایان آن نوشته شده بود:
✳️ " كَتَبَهُ الحُجَّةُ ".
✴️ حجت بن الحسن ، آن را نوشت.
📕 به نقل از عبقری الحسان
✅ دست گيرى از فردى بت پرست:
✍...مرحوم والد، آيت الله سيد نورالدين حسينى ميلانى رحمة الله عليه، از يكى از علماى شيعه در هند به نام سيّد فرزند على نقل مى كند
كه روزى يك فرد بت پرست كه جايگاه و شخصيتى در ميان مردم داشت، به من
گفت: «مرا به قتل متهم كرده اند، تلاش هاى فراوان من نيز در روند پرونده مؤثر نشد و قرار است حكم اعدام روز دوشنبه اجرا شود.
اكنون از همه جا نااميد گشته، نزد شما آمده ام. آيا شما مى توانيد به من كمك كنيد؟»
🔸 سيد مى گويد: «با خودم فكر كردم كه هر چند او بت پرست است، امّا همه خلايق از نعمت وجود امام زمان برخوردارند.
اين شخص نيز به بركت وجود امام زمان عليه السلام موجود و از رعاياى آن حضرت محسوب است; از اين رو به وى
گفتم:
صبح روز جمعه لباس تميزى بر تن كن و به قبرستان مسلمانان برو و صدا بزن:
🌿«يا ابا صالح المهدى»!
چرا كه به اعتقاد ما چنان چه مردم در مشكلات به ايشان متوسل شوند، نتيجه مى گيرند. تو نيز به آن حضرت متوسل شو، شايد نتيجه بگيرى.
👈👈 سيّد از قول شخص ياد شده مى گويد: من اين كار را انجام دادم.
شخصى نزد من آمد و فرمود: مشكل تو چيست؟
مشكلم را گفتم و عرض كردم:
«سيّد فرزند على» مرا راهنمايى كرد كه به شما توسل جويم.
🔸آن جناب پس از شنيدن مشكل من فرمود:
«مشكل تو حل شد. نگران نباش!»
عرض كردم: اگر با وجود غير مسلمان بودن و عدم معرفت من نسبت به شما مشكل مرا حل كرديد، پس چرا گرفتارى هاى مسلمانان معتقد به خود را حل نمى كنيد؟
💎ايشان فرمودند:« اگر مسلمانان، با اين حال كه تو دارى و حاجت خود را خواستى حاجت خويش را از ما بخواهند، مشكل آنان را نيز حل خواهيم كرد.»»
پس از اين جريان شخص ياد شده روز دوشنبه در دادگاه حاضر شد و قاضى حكم تبرئه وى را صادر كرد.
او گفته است:
من اصلا علت تغيير حكم را نفهميدم و در حالى كه پول فراوان و وكلاى بسيار در حل مشكل من كارساز نشد، توسل به امام شما مشكل مرا حل كرد و قاضى به يك باره از حكمش برگشت و مرا تبرئه كرد!
📕 به نقل از: کتاب جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ ص ۴۳۶ -
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 885
👈 هر که آن جا نشیند که خواهد...
روزی زنبوری به موری رسید. او را دید که دانه گندم به خانه می برد مردمان پای بر او می نهادند و به او جراحت می رساندند.
زنبور، آن مور را گفت که این چه سختی و مشقت است که تو برای دانه ای بر خود تحمیل می کنی؟ برای دانه ای کوچک و بی ارزش، چندین خواری و دشواری می کشی. بیا تا ببینی که من چگونه آسان می خورم بی این که مشقتی کشم و رنجی برم.
پس مور را به دکان قصابی برد. گوشت ها آویخته بودند. زنبور از هوا درآمد و بر تکه ای گوشت نشست و سیر خورد و پاره ای نیز برگرفت تا ببرد.
ناگهان قصاب سر رسید و کاردی بر گوشت زد و زنبور را که بر آن جا نشسته بود، به دو نیم کرد و بینداخت. زنبور بر زمین افتاد.
آن مور بر سر زنبور آمد و پایش را گرفت و می کشید و می گفت: هر که آن جا نشیند که خواهد، چنانش کشند که نخواهد.
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
#یازدهمین #کتاب_PDF
#کتاب_صوتی🎤🎼🎶
#نمایشنامه #دا
#سیده_اعظم_حسینی
#زندگینامه خاطرات جنگ
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟