eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
853 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
635 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 385 🔴 ✅دیروز رفته بودم تهران کار داشتم کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مونده ذهنی که آب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با زبون بی زبونی ازش میخواد دگمه بالای پیراهنش رو ببنده، اما چون ظاهرخوب و تمیزی نداشت همه ازش اکراه داشتن و فرار میکردن! دو سه تا سرهنگ راهنمایی و رانندگی با چند تا مامور وسط چهار راه ایستاده بودن و داشتند صحبت می کردند. یکی از اونها معلوم بود نسبت به بقیه از لحاظ درجه ارجحیت داره چون خیلی بهش احترام میذاشتن. این عقب مونده ذهنی رفت وسط خیابون و به اونها نزدیک شد و از همون سرهنگی که ذکر کردم، خواست که دگمه اش رو ببنده! سرهنگ بیسیم دستش رو به یکی از همکارانش داد و با دقت دگمه پیراهن اون معلول ذهنی رو بست و بعد از پایان کارش وسط خیابان و جلوی اون همه همکار و مردم به اون عقب مونده ذهنی یه سلام نظامی داد و ادای احترام کرد! اون عقب مونده ذهنی که اصلا توقع این کار رو نداشت خندید و اون هم به روش خودش سلام داد و به طرف پیاده رو اومد. لبخند و احساس غروری که توی چهره اش بود رو هیچوقت فراموش نمی کنم. بعد از این قضیه با خودم گفتم کاش اسم و مشخصات اون سرهنگ رو یاد داشت می کردم تا با نام بردن ازش تقدیر کنم، اما احساس کردم اگر فقط به عنوان یک انسان ازش یاد کنم شایسته تر باشه، این کار جناب سرهنگ باعث شد اشک توی چشمام جمع بشه و امیدوار بشم که هنوز انسانهایی با روح بزرگ وجود دارند. زنده باشی جناب سرهنگ! .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ فاطمه- يه چيز ديگه هم هست. وقتي ما از انسان، فقط به عنوان «انسان» صحبت مي‌كنيم، يا تو ذهنمون به مفهوم«انسان» فكر مي‌كنيم، فرق مي‌كنه كه اين انسان زن باشه يا مرد؟ كسي حرفي نزد. فهيمه كه ديد فاطمه رويش به اوست، مجبور شد خودش جواب بدهد: - نه! فاطمه ادامه داد: - در حالي كه وقتي به «حيوان» فكر مي‌كنيم، مي‌دانيم كه به «انسان» فكر نمي كنيم؛ چون «حيوان» با «انسان» فرق داره. پس زن و مرد در خودشون تفاوتي با همديگه ندارن و هيچ كدوم، هيچ برتري نسبت به اون يكي ندارن، بلكه ؛ مثل جنسيت و بعضي تفاوت‌ هاي بدني و روحي. راحله ديگر اخمش باز شد. نگاه تشكر آميزي به فاطمه كرد و گفت: - حالا با اين وجود هنوز هم لازمه كه ما به زور خودمون رو به جايگاه پايين ترمون در خلقت راضي كنيم؟ وقتي كه نقصي نداريم، چرا بي خودي وجودش رو توجيه مي‌كنيم؟ اين را خطاب به سميه در حالي كه به نظر مي‌رسيد خودش هم از سوالش نامطمئن است، گفت: سمیه- يعني ما هم مي‌تونيم به كمالاتي كه پيامبر و ائمه يا بقيه عرفا رسيدن، برسيم؟😟 - بذار من جوابت رو بدم. فاطمه بود كه به جاي راحله جواب سميه را داد: - ببين سميه جون! درسته در خلقت، هر موجودي جايگاه خاص خودش رو داره و عدالت براي همه رعايت شده؛ مثلاً اين كه به قول تو به سنگ به خاطر سنگ شدنش ظلم نشده. يا به حيوان هم همين طوره. ولي آيا سنگ و حيوان هيچ درك و شعوري از حالات و كمالات انساني و آدم‌ها دارند؟😊 سميه فكري كرد و گفت: - نه! فاطمه ادامه داد: - ما زن‌ها كمالات انساني رو درك مي‌كنيم. ما مي‌فهميم كه عرفاي ما به چه مراحلي رسيدن. يا اين كه قسمتي از مقامات پيامبر و ائمه را درك مي‌كنيم. اون چيزي رو هم كه درك نمي كنيم ؛ چون مردها هم نمي تونن درك كنن. ولي من مي‌خوام بگم كه اگر ما كمالاتي رو درك كنيم، اما به اون برسيم، اون وقته كه به ما شده و چنين صفتي هم از خدا دوره پس ما هم مي‌تونيم به آن مقاماتي كه از عرفا و پيامبران و ائمه سراغ داريم دست پيدا كنيم، هر چند امام يا پيامبر نباشيم. پس و هر كس اين راه رو طي مي‌كنه و اون چيزي كه مورد تمايز و اختلافه، است كه مربوط به و بر اساس طرفين توزيع شده. پس اون چيزي كه موجب تفاوتشون شده، نقشي در كمال نداره. سميه چند لحظه اي چيزي نگفت. فقط انگشتش را گزيد و به سقف خيره شد. انگار بالاخره تصميمش را گرفت: - از اين بحث‌هاي استدلالي كه بگذريم، در قرآن و روايات چي؟ اون‌ها چي مي‌گن؟ راحله هول زده خودش را به ميان انداخت: - حالا پاي قرآن و روايات رو براي چي مي‌كشين وسط؟ خودمون عقل داريم ديگه! فاطمه دستش را گرفت جلوي راحله: - نه! صبر كن! راست مي‌گه. قرآن و روايات ائمه 👈مهم ترين منبع فكري👉 ما و اصل و اساس تفكرمون هستن. راحله ساكت شد. فاطمه به سمت سميه برگشت: - بله داريم. يه نمونه اش 👈آيه اول سوره «نساء» 👉ست. مي‌فرمايد كه ما مرد و زن را از يك «نوع» آفريديم؛ يعني مرد و زن داراي يك حقيقت اند. راحله با خوشحالي و اشتقياق، دستانش را به هم كوبيد:😍😄 - يعني اين كه قرآن هم به تساوي زن و مرد در تمام حقوق و وظايف، قائله! فاطمه با همان خونسردي قبلي، دستش را بلند كرد: 😊✋ - نخير، زياد عجله نكن! صفحه بعد هم «للذكر حظُّ الانثيين» آمده. عاطفه لبخندي زد: ☺️ - لطفاً ترجمه بفرمايين! سميه بود كه ترجمه كرد: - يعني ارث مردها دو برابر زن هاست. عاطفه دستش را بالا برد، مثل يك داور: - يك به يك، نفع هر دو طرف. اين آيه به اون آيه در شد.✋ فاطمه كمي دلخور شد. اين را از چروك پيشاني اش فهميدم: - نه! راجع به قرآن اين طوري صحبت نكن! آيه‌هاي قرآن همديگر رو نقض نمي كنن. هر كدومشون يه گوشه اي ازحقيقت رو روشن مي‌كنن.👈 اگه خواستيم نظر قرآن رو راجع به زن بفهميم، بايد اون آيات رو در نظر بگيريم نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 دو دوست با پای پياده از جاده ای در بيابان عبور ميکردند. بين راه سر موضوعی اختلاف پيدا کردند و به مشاجره پرداختند. يکی از آنها از سر خشم بر چهره ديگری سيلی زد. دوستی که سيلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چيزی بگويد، روی شنهای بيابان نوشت: "امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلی زد." آن دو کنار يکديگر به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادی رسيدند. تصميم گرفتند قدری آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصی که سيلی خورده بود لغزيد و در آب افتاد. نزديک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات يافت بر روی صخره ای سنگی اين جمله را حک کرد: "امروز بهترين دوستم جان مرا نجات داد" دوستش با تعجب پرسيد بعد از آنکه من با سيلی ترا آزردم تو آن جمله را روی شنهای بيابان نوشتی ولی حالا اين جمله را روی تخته سنگ نصب ميکنی؟ ديگری لبخند زد و گفت: " وقتی کسی ما را آزار ميدهد بايد روی شنهای صحرا بنويسيم تا بادهای بخشش آن را پاک کنند، ولی وقتی کسی محبتی در حق ما ميکند بايد آن را روی سنگ حک کنيم تا هيچ بادی نتواند آن را از يادها ببرد." ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت