♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/13557
📚 #اولین کتاب #صوتی 👆فتح خون👆6 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/18294
📚 #دومین کتاب #صوتی 👆 معراج 👆9 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/18447
📚 #سومین کتاب #صوتی👆زندگینامه و خاطرات ابراهیم هادی👆13 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/19154
📚 #چهارمین کتاب #صوتی👆آن 23 نفر👆6قسمت👆
https://eitaa.com/zekrabab125/19400
📚 #پنجمین کتاب #صوتی 👆 آب هرگز نمیمیرد 👆28قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20602
📚 #ششمین کتاب #صوتی👆بانوی انقلاب همسرخمینی 👆 6 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20719
📚 #هفتومین کتاب #صوتی👆اوضاعایران درآخرالزمان 👆 7 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20820
#هشتومین کتاب #صوتی👆آخرالزمان👆 9 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/21012
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه👆شامل ، خطبهها ، نامهها ، حکمتها
https://eitaa.com/zekrabab125/27227
#دهمین کتاب #صوتی👆خواهر گمشده👆6قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/27275
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه #دا👆10قسمت
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️♦️ #کتابهایpdf و #نرمافزار = #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید.
🔴🔵🔴لینک راهنمای کتابهای pdf و نرم افزارها که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی
🍎لیست اول 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/19259
💚 تعداد 51 نرمافزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆
🍎لیست دوم 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/20779
💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆
🍎لیست سوم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27333
💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🔴💚🔴 شروع داستان واقعی #راز_کانال_کمیل ابراهیم هادی 👇👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27901
رمان #رازکانالکمیل قسمت 1 تا 10👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28013
رمان #رازکانالکمیل قسمت 11 تا 20👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28101
رمان #رازکانالکمیل قسمت 21 تا 30👆
♦️نمایشنامه = خاطرات جنگ از زبان سیده اعظم حسینی
#زندگینامه و خاطرات جنگ 👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27275
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 1👆
https://eitaa.com/zekrabab125/27407
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 2👆
https://eitaa.com/zekrabab125/27532
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 3👆
https://eitaa.com/zekrabab125/27634
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 4👆
https://eitaa.com/zekrabab125/27724
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 5👆
https://eitaa.com/zekrabab125/27806
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 6👆
https://eitaa.com/zekrabab125/27894
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 7 و 8👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28011
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 9👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28099
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه دا = خاطرات جنگ قسمت 10👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28116
4 کتاب مجازی=درامد رویایی + زنان زیرک + رمان پسته شده + میم مثل مادر 👆👆
https://eitaa.com/zekrabab125/28094
داستان کوتا قسمت 891 تا 895 👆
هدایت شده از 📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
https://eitaa.com/charkhfalak110/31716
🔴🔴 ختم 107 روز پنجشنبه 👆👆19 ماه شعبان المعظم
♦️ تا جایی که توان دارید وقت دارید این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ برای آماده کردن جسموروحتان خوب است ، و با آمادگی کامل به مهمانی خدا بروید .. انشاءالله ،
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚
📣📣
همزمان با شب ولادت امام زمان پدرمهربانمان
امشب طرح بسته ی افطاروسحر ماه رمضان را شروع میکنیم🙏
🌷السلام علیک یاحسن بن علی🌷
🌸پیامبراکرم صلی الله علیه وآله:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ
خدایادرماه رمضان مهرورزى به ایتام،و خوراندن طعام به آنها رانصیبم فرما
💐#طرح اطعام ماه رمضان؛
برنامه داریم جهت ۱۱۰ خانواده ی تحت پوشش خیریه مهربانی به نیت فرج امام زمان(ایتام وبی سرپرستان) سبدموادغذايـي ویژه افطاروسحرشان شامل(برنج،ماکارونی،سویا،رب،جو،عدس،نان،خرما،تخم مرغ،سیب زمینی وپیاز)فراهم کنیم..
✅#برآورد کردیم برای هربسته مبلغ ۸۰ هزارتومان ودرمجموع مبلغ ۸/۸۰۰/۰۰۰تومان نیازداریم.
لذا کل سهم ها را به تعداد ۸۸۰ سهم تقسیم میکنیم🌹
🌹سهمت را از روزی آسمانی برای سفره ی سحری وافطار نیازمندان بردار....
♦️ هر سهم 10/000 تومان میباشد
شماره کارت جهت واریز: ۵۰۴۷۰۶۱۰۲۵۱۷۱۳۹۴
لطفاحتما پس ازواریزی اعلام بفرمایید..
❤️ضمنا جهت اهدا کمکهای غیر نقدی خود شامل مواد غذایی با ادمینهای گروه هماهنگ بفرمایید
✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج در ( #ایتا ) 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2413625355Ce43ad1e3bd
🔴🔴🔴 فعالیتها و کمکهای جدید و قدیم را در گروه ببینید 👆دیدنش ثواب دارد👆
✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج ( #تلگرام )👇👇
https://t.me/joinchat/BDuwikK-DvW2xb4X1rdpJg
💚💚 #توجه #مهم
🔴 بیشتر فعالیت گروه خیره در تلگرام انجام میشود ....
🔵 آن هم با پیشنهاد و صلاح دید مومنین خیر و اعضای محترم گروه که بیشتر آنها تلگرام دارند فعالیت در تلگرام انجام شود .
✋سلام دوستان خداجوی
🌺 امسال افطار و سحر رمضان 110 خانواده شما رو دعا میکنند
💚🔴 #امروز3شنبه3اردیبهشت
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف پیروی تعداد۱۰سهم تقبل شد...
سهم باقیمانده: ۸۷۰
فاستبقوالصالحات🌸
🌷مددازحسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
بنیت فرج تعداد۳سهم تقبل شد...
فاستبقوالصالحات🌸
🌷مددازحسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
بنیت فرج تعداد۵سهم تقبل شد...
فاستبقوالصالحات🌸
🌷مددازحسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
بنیت فرج تعداد۱۰سهم تقبل شد...
فاستبقوالصالحات🌸
🌷مددازحسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
بنیت فرج تعداد ۳ سهم تقبل شد شد...
فاستبقوالصالحات🌸
کفاره روزه روهم به همین شماره واریز کنیم؟
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
تعداد ۱۰ سبد کامل برای ۱۰ خانواده ی ویژه ی سادات ازطرف آقای رضایی عزیز تقبل شد🌸
تعداد ۲۵ سبد کامل برای ۲۵ خانواده ی ویژه ی شهرستان وروستاها توسط یکی ازخیرین شهرستانی عزیز تقبل شد
قرارشد۲۵بسته خریداری شود ودر شهرستان وروستاها تقسسم شود
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف خانم کریمی بنیت فرج تعداد ۸ سهم اهدا شد...
فاستبقوالصالحات🌸
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
به نیت مرحوم فرشیدشهپری تعداد ۱۰ سهم اهدا شد...
💚🔴 #امروز4شنبه4اردیبهشت
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف خانم میرزایی تعداد ۵ سهم اهدا شد...
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف خانم پسندیده تعداد۱۰ سهم اهدا شد...🙏
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف دکتراسکندرنژاد تعداد۲۰سهم اهدا شد🙏
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف دکتراسکندرنژاد تعداد۳۱سهم اهدا شد🙏
🔴امروز #پنجشنبه5_اردیبهشت
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف محمدپیروی تعداد ۵ سهم اهدا شد...
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف فخارزاده تعداد ۳سهم اهدا شد...
🌷یاامام حسن مجتبی کریم اهل بیت🌷
ازطرف خیر گمنام بنیت فرج تعداد ۱۰ سهم اهدا شد...
🌼الهی خدا خیردنیاوآخرت بهتون عنایت کنه🌼
💚 سهم بعدی توفیق چه کسی خواهد شد؟💚
🍎 که نامش جزو ردیف بهشتیان نوشته شود 🍎
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 896
✅ اولین گناه چه بود؟
بشر بن منصور، یک روز نماز می گزارد. کسی کنار او نشسته بود و نماز وی را می نگریست. پیش خود، بشر را تحسین می کرد و حسرت می خورد. از درازی سجده ها و حالت او در نماز تعجب می کرد و در دل، به او آفرین می گفت.
بشر نماز خود را پایان داد و همان دم، رو به مردی که در گوشه نشسته بود و او را می نگریست، کرد و گفت: ای جوانمرد! تعجب مکن. کسی را می شناسم که چون به نماز می ایستاد، فرشتگان صف در صف می ایستادند و به او اقتدا می کردند. اکنون در چنان حالی است که دوزخیان نیز از او ننگ دارند. مرد گفت: او کیست؟ گفت: #ابلیس.
👌بزرگی گفت: اگر همه شب بخوابید و بامداد در دل بیم داشته باشید، بهتر از آن است که همه شب تا صبح عبادت کنید و بامداد، گرفتار عجب وکبر باشید. اولین گناه که پدید آمد، #کبر بود که از شیطان سر زد.
📗 #کیمیای_سعادت، ج 2 ،ص 277
✍️ ابوحامد محمد غزالی
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 896
✅پسر ٨ ساله ی من دونده ی خوبی بود و در اکثر مسابقات مدال می آورد.
روزی برای دیدن مسابقه ی او رفتم.
در مسابقه ی اول مدال طلا را کسب کرد.
مسابقه ی دوم آغاز شد.
او شروع خوبی داشت اما در پایان مسابقه حرکت خود را کند کرد و نفر چهارم شد.
برای دلداری به سراغ او رفتم تا نکند به خاطر اول نشدن ناراحت باشد.
پسرم خنده ی معصومانه ای کرد و گفت:
مامان یه رازی بهت میگم ولی پیش خودمون بمونه.
کنجکاو شدم. پسرم ادامه داد:
من یک مدال بردم اما دوستم نیکولاس هیچ مدالی نبرده بود و خیلی دوست داشت یک مدال برای مادر پیرش ببرد. برای همین گذاشتم او اول بشود.
پرسیدم: پس چرا چهارم شدی؟
خندید و جواب داد:
آخه نیکولاس میدونه من دونده ی خوبی هستم.
اگر دوم می شدم همه چیز را می فهمید. حالا می توانم بگم پایم پیچ خورد و عقب افتادم.
⭐️اگر در هر زمینه ای غنی هستیم ،هیچ اشکالی ندارد برای انگیزه دادن به دیگران کمی از مواضع خود فاصله بگیریم ⭐️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 897
✅ #زنی که #امام_زمان به دیدنش آمد
✨🌺✨مرحوم سید محمدباقر سیستانی میگوید: تصمیم گرفتم به گونهای خدمت امام زمان(عج) برسم، #چهل هفته در مسجد محلهمان مراسم زیارت #عاشورا رفتم، تا آقا را #زیارت کنم. یکی از جمعهها احساس کردم حال خوشی دارم، بعد از زیارت عاشورا از #مسجد بیرون آمدم، بوی خوشی از خانه نزدیک مسجد حس کردم و #نوری از آن بیرون آمد. مردم در حال عبور بودند ولی نگاه نمیکردند، این #نور مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد شوم؟ وقتی وارد شدم دیدم #جنازهای روی زمین است روی آن هم پارچهای کشیدهاند! آقایی نورانی کنار این بدن نشسته بود، هنگامي که وارد شدم #اشک میريختم سلام کردم...
🔰 فرمود: «چرا اينگونه به دنبال من میگردی و اين #رنجها را متحمّل میشوی؟! #مثل اين باشيد (و اشاره به آن #جنازه کردند) تا من به دنبال شما بيايم!» بعد فرمودند: «اين #بانويی است که در دوره کشف حجاب (در زمان رضا خان پهلوي) #هفت سال از خانه بيرون نيامد تا (مجبور نشود #حجابش را کنار بگذارد) و چشم نامحرم به او نيفتد.»
📙 محمدرضا باقي، عنايت امام مهدي(عج) به علما و طلاب،ص ۳۶۷
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 898
یکی ازعلمای اهل بصره می گوید؛
روزگاری به فقر و تنگ دستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم
خیلی برگرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم
در راه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم
پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت ؛ برو و به خانواده ات بده
به طرف خانه به راه افتادم
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم
گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت: ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !
در خانه ات خیر و ثروت است !
گفتم: سبحان الله !
از کجا ای ابانصر؟
گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد و همراهش ثروت فراونی است
گفتم: او کیست؟
گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم
درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند
و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند
گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد
سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت
از شهوت های نفس مثل: ریاء ، غرور ،دوست داشتنِ تعریف و تمجید مردم، منت گذاشتن هنگام بخشش
چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم.
آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند: این برایش باقی مانده !
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم
سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت
خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه برای خدای متعال انجام دهیم
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 899
#ضرب_المثل
🍒 حکایت غریب آدمها...! 🍒
دوستی برایم تعریف می کرد:
از کودکی هربار این جمله را می شنیدم که «کوه به کوه نمی رسه اما آدم به آدم می رسه!» از خودم می پرسیدم مگر کوهها چه گناهی کرده اند که نمی توانند بهم برسند و چون هرگز پاسخی نیافتم، با خودم گفتم لابد بعضی آدمها هم که مثل کوه بلند و پرصلابت و سرسخت و دست نیافتنی اند و برای رسیدن به قله وجودشان باید مدت های مدیدی تلاش کرد و کوشید، به یکدیگر نمی رسند!
خلاصه کلام اینکه مساله متضاد کوهها و آدمها، مدتها فکرم را به خود مشغول کرد تا این که یک بار، یعنی صبح یک روز تعطیل که به کوه رفته بودم، با مردی روبرو شدم که بطور دقیق بیست و سه سال پیش در شهر مراغه می زیست
و یک شب برفی بسیار سرد که اتومبیلم در راه مانده بود، مرا به خانه اش برد و همچون برادرم به من محبت کرد. هنگام خداحافظ گفتم امیدوارم باز هم شما را ببینم و محبت هایتان را جبران کنم.
هرچند شاید چنین دیداری دیگر دست ندهد؛ چرا که شما در مراغه زندگی می کنید و من در تهران! میزبان مراغه ای، لبخندی زد، دستم را فشرد و با گویش شیرین آذری گفت:
«کوه به کوه نمی رسه اما آدم به آدم می رسه!» وقتی بعد از بیست و سه سال مرد مراغه ای را که برای دیدن بستگانش به تهران و همراه آنان به کوه آمده بود دیدم، معنای واقعی این ضرب المثل را با گوشت و پوست و استخوانم، با تمام وجودم درک کردم. آن مرد مهربان را به خانه ام بردم و برای جبران محبتی که در آن شب برفی در حقم کرده بود، در پذیرایی از او سنگ تمام گذاشتم! آنجا بود که فهمیدم کوهها هر چند بلند و سخت و پرصلابت اما سنگین و تنهایند اما آدمها مثل رود جاری و روانند و از همین روست که به یکدیگر می رسند و این نه رسیدن، بلکه چگونه رسیدن است که اهمیت دارد و تفاوت های کوه را با آدم آشکار می سازد!
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 900
🌱حکایت موش و آهن
در گذشته های دور ، بازرگانی بود که برای تجارت به کشورهای مختلف سفر می کرد . يك روز پيش از آغاز سفري ، با خود اندیشید که اگر در طول این سفر ، راهزنان اموال او را غارت کنند، هنگام بازگشت به شهر و ديار خود ، هيچ سرمایه اي نخواهد داشت . بازرگان نمیدانست این سفر چقدر طول می کشد و صلاح نمی دید که سرمایه اش را به صورت سكههاي پول به امانت بگذارد. بنابراین سیصد کیلو آهن خرید و آن را نزد یکی از دوستانش به امانت گذاشت تا پس از بازگشت از سفر ، آن را پس بگیرد . بازرگان با خود گفت : « آهن از هرچیز دیگر بهتر است . از آنجایی که آهن سنگین است ، هیچکس نمي تواند آن را بدزدد . به علاوه ، آهن نه آتش می گیرد و نه فاسد می شود ، قابلیت شکستن ندارد و کهنه نيز نخواهد شد . » بازرگان بعد از آن با دوستش خداحافظی کرد و به سفر رفت.
سفر بازرگان یک سال طول کشید . او در بازگشت متوجه شد که قیمت آهن بالا رفته است . لذا تصمیم گرفت آهن هاي خود را از دوستش بگيرد و بفروشد . بنابراین به خانه دوستش رفت تا آهن امانتی را پس بگیرد . اما دوست قدیمی اش ، آهن ها را در جای دیگری پنهان کرده بود . بازرگان پس از سلام و احوالپرسی گفت که براي بردن آهن امانتی آمده است . دوست قدیمی ، بازرگان را با مهرباني به خانه اش برد و به او گفت : « دوست عزیز ! خیلی متأسفم که به تو این خبر را می دهم . حقیقت این است که من آهن ها را در انبار خانه ام گذاشته و در آن را قفل زده بودم . اما وقتی چند ماه بعد در انبار را باز کردم ، دیدم که موشها همه آهن ها را خورده اند . از بابت این اتفاق متأسفم و نمی توانم به تو کمکی بکنم.
بازرگان که متوجه حقه بازی دوستش شد ، تصمیم گرفت با او مقابله به مثل کند . ناراحتی خويش را پنهان کرد و به آرامی گفت : « تو درست می گویی . من هم شنیده ام که موش آهن دوست دارد و هرجا آهن پیدا کند ، می خورد . البته كه تو مقصر نیستی.»
مرد خائن از این جواب خوشش آمد و با خود گفت : « این مرد احمق ، داستان موش را باور کرد . بگذار برای شام او را به خانه ام دعوت کنم تا به این وسیله اگر شکی در ذهن او هست ، از بین برود . » پس به بازرگان گفت : « مدت طولانی است که ما یکدیگر را ندیده ایم . دعوت مرا قبول کن و امشب برای صرف شام به خانه ام بیا . » بازرگان گفت : « برای لطفی که به من داری متشکرم ، اما امشب کار بسیار مهمی دارم . فردا برای ناهار می آیم.»
بازرگان در هنگام خروج از منزل ، فرزند کوچک دوستش را دید که بیرون از خانه مشغول بازی است . او بچه را در آغوش گرفت و به خانه خود برد و از همسرش خواست که تا فردا شب از بچه مراقبت کند .
روز بعد او به خانه دوستش رفت . صاحبخانه که به خاطر ناپدید شدن فرزندش ، بسیار ناراحت و پریشان بود ، به بازرگان گفت : « فرزندم از دیروز ناپدید شده است و ما تمام شهر را گشته و او را پیدا نکرده ایم . مرا ببخش امروز نمی توانم از تو پذیرایی کنم.
بازرگان پرسید : بچه تو پسر بود ؟ پیراهن راه راه و ژاكت سیاه پوشیده بود ؟ آيا شلوار او سفید و كفش وي سیاه بود ؟
مرد با هیجان پاسخ داد : بله . این مشخصات فرزند من است . او را کجا دیدی ؟
بازرگان گفت : « دیروز وقتی از خانه ات بیرون رفتم ، یک کلاغ سیاه را دیدم که در آسمان پرواز می کرد و یک پسر با اين مشخصات را به منقار گرفته بود."
مرد با اوقات تلخی فریاد زد : « اي مرد احمق و دیوانه ! این چه داستان مسخره و نا ممکنی است که تعریف می کنی ! چه دروغ بزرگی ! چطور یک کلاغ که کمتر از دو کیلو وزن دارد ، می تواند پسر بچه ای را که بیش از ده کیلو وزن دارد ، به منقار بگیرد و ببرد ؟»
بازرگان گفت : « به نظر من عجیب نیست . در شهری که یک موش بتواند سیصد کیلو آهن را بخورد ، یک کلاغ هم می تواند پسر بچه ده کیلویی را به منقار بگیرد و ببرد.»
مرد از کار خود شرمنده شد و گفت : " همه چیز را فهميدم ، موش آهن تو را نخورده است ، فرزندم را بیاور و آهن خود را ببر."
📚کلیله و دمنه
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
#دوازدهمین #کتاب_PDF
#کتاب_صوتی🎤🎼🎶
💐 #مسائل_خانواده
✍ استاد رحیم پور
📢📢📢 #چهل_قسمت
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
2مسا ئل خانواده استاد رحیم پور....mp3
876.1K
🔴🔴حتما حتما همسران گوش کنند🔴
🌼💞 #مسائل_خانواده 🌼💖
👈 استاد رحیم پور
#قسمت_اول
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟