eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
843 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
شماره 27 رمان تخیلی #تسخیر زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
🇮🇷 داستان تخیلی 🇮🇷 قسمت اول یک دانشمند ایرانی به نام حسین علوی ، در صدد بود تا دروازه ای بسازد که بتوان بوسیله آن ، به دنیای جن ها ، راه پیدا کند و همچنین آنها را به دنیای انسان ها ، آورده تا به نفع انسان و در خدمت انسان ، به کار گرفته شوند . حسین ، این پروژه خود را ، از همه مخفی می کرد حتی دانشگاه ها و دانشمندان و حفاظت اطلاعات . پس از گذشت سالها ، موفق شد چنین دروازه ای را درست کند ولی با وجود اینکه همه آنچه که برای راه اندازی آن لازم بود را فراهم آورد اما آزمایش او برای چندمین بار با شکست مواجه شد . در این باره ، مجبور شد با دانشمندان مختلفی به مشورت و مناظره بنشیند اما نتوانست جوابی برای مشکل خود پیدا کند پروژه او ، توسط یکی از دانشمندان مسیحی به اطلاع سازمان سیا در آمریکا ، رسید . پلیس فدرال آمریکا ، اف بی آی و چندین سازمان دیگر ، مامور شدند تا حسین علوی را ربوده و به آمریکا ، آورده شود . حکم این ماموریت ، به جاسوسان آمریکا و اسرائیل در ایران ، رسید آنان نقشه کشیدند تا به خانه حسین حمله کنند . پس از بررسی کامل خانه و محیط اطراف خانه حسین ، به این نتیجه رسیدند که حسین ، شبها زود می خوابد ( حدودا راس ساعت ده می خوابد ) و صبح ها ، قبل از نماز صبح بیدار می شود هیچ محافظی ندارد در داخل و بیرون خانه او ، دوربین نصب نشده زیاد اهل رابطه و رفیق بازی نیست در خانه تنها زندگی می کند همسر و بچه ای ندارد که مزاحم ربوده شدن او شوند و... ماموران رباینده تا ساعتها ایران را مسخره می کردند که اصلا به فکر دانشمندان خود نیستند و این چنین دانشمنداشون ، رها بودند . بنابرین در یکی از شبها ، به خانه حسین حمله کردند . حسین با ترس و دلهره از خواب پرید و داد می زد : شما کی هستید ؛ اینجا چکار می کنید ؟! تو خونه من چکار دارید ؟! برید بیرون تا به پلیس زنگ نزدم یکی از مامورین ، جلوی دهان حسین را با دستش گرفت دهان و دست و پای حسین را با چسب بستند و او را به خانه ای بیرون از شهر منتقل کردند ... 🇮🇷 ادامه دارد 🇮🇷 ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
🇮🇷 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 🇮🇷 قسمت اول یک دانشمند ایرانی به نام حسین علوی ، در صدد بود تا دروازه
🇮🇷 داستانتخیلی 🇮🇷 قسمت دوم همه وسایل خانه حسین را ، داخل کامیون گذاشتند ناگهان همسایه حسین ، ( مرد میانسالی که به آقای کاظمی معروف بود و قصد رفتن به مسجد را داشت ) آنان را دید . آقای کاظمی از دیدن آنان تعجب کرد و به سمتشان رفت و جویای اوضاع شد یکی از مامورین به آقای کاظمی گفت : ما کارگریم و صاحب این خانه ، قرار است خانه اش را جابه جا کند و از این محله کوچ کند آقای کاظمی گفت : آخه این وقت شب ، ( کمی مکث می کند و باز می گوید : ) حالا خودشون کجان ؟ مامور گفت : ایشان رفتند و در آن خانه جدید منتظر ما هستند آقای کاظمی که هنوز شگفت زده بود ، به سمت مسجد راه افتاد ؛ اما هر چند قدمی که می رفت برمی گشت و پشت خود را ، دید می زد ناگهان ، حاج آقای غدیری ، پیش نماز مسجد را دید که با ماشین خود به سمت مسجد می رفت به حاجی اشاره می کند تا بایستد و حاجی کنار آقای کاظمی ، ایستاد آقای کاظمی ، ماجرای جابه جایی خونه آقا حسین را برای حاجی تعریف کرد حاجی هم از این قضیه ، متعجب شد به خاطر همین ، ماشین خود را اول کوچه حسین ، پارک کرد و منتظر شد تا کامیون حرکت کرده و آن را تعقیب کند تا خیالش از این ماجرا راحت شود در حین تعقیب ، متوجه چیز عجیبی نشدند اما وقتی به خانه بیرون شهر رسیدند ، از این تعجب کردند که چرا حسین ، بیرون شهر ، خانه گرفته بیشتر به این ماجرا ، مشکوک شدند حاجی ، ماشینش را ، با کمی فاصله از آن خانه ، پارک کرد و نمازش را در پیاده رو خواند ، بعد از خواندن نماز ، از خدا خواست تا واقعیت برایش آشکار شود . آفتاب طلوع کرد اما چیز مشکوکی ندیدند ، حاجی به این نتیجه رسید که حتما چیز مهمی نیست و واقعا یک جابجایی ساده است به خاطر همین تصمیم گرفت به طرف آن خانه رفته و با حسین سلام و علیکی داشته باشد اما آقای کاظمی مانع شد و گفت : حاجی شما نرید ، من خودم میرم اگر خودش بود و همه چیز عادی بود و من برگشتم ، که هیچ ؛ اما اگر برنگشتم ، به پلیس خبر بدین حاجی موافقت کرد آقای کاظمی به طرف خونه رفت دستشو برای زدن در ، بالا آورد که متوجه دوربین های اطراف خونه شد همین که دستش به در خورد ، صدای پارس سگ ، بلند شد آقای کاظمی هم ترسید و هم بیشتر متعجب شد چون می دانست که آقا حسین اهل نگه داشتن حیوانات نبود مطمئن شد که بلایی سر حسین آمده دوباره در را محکم کوبید یه آقایی در و باز کرد و گفت : بله چکار داری ؟ آقای کاظمی گفت : با آقای علوی کار دارم مرد با تعجب گفت : آقای علوی ؟!! آقای علوی اینجا نداریم ... 🇮🇷 ادامه دارد 🇮🇷 ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽ ا﷽🌺﷽ اگر هر شب به جای تماشای تلویزیون، پانزده دقیقه مطالعه کنید، سالی حدود پانزده کتاب را می‌خوانید. اگر روزی پانزده دقیقه ادبیات کلاسیک بخوانید، در مدت هفت سال، صد کتاب بزرگ ادبیات کلاسیک را خوانده‌اید. همه این ها با پانزده دقیقه مطالعه حاصل می‌شود. اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
🔴🔴🔴 ♣️♣️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 💚رمان ( )👇داستان1 https://eitaa.com/zekrabab125/13374 💚رمان ( )👇داستان2 https://eitaa.com/zekrabab125/15243 💚رمان ( 👇داستان 3 https://eitaa.com/zekrabab125/15901 💚 ( )👇داستان 4 https://eitaa.com/zekrabab125/17199 💚 ( 👇داستان 5 https://eitaa.com/zekrabab125/22872 💚رمان ( 👇داستان 6 https://eitaa.com/zekrabab125/19607 💚 رمان ( )👇 https://eitaa.com/zekrabab125/20317 💚 )👇داستان 8 https://eitaa.com/zekrabab125/21209 💚رمان( )👇داستان9 https://eitaa.com/zekrabab125/23895 💚رمان( )👇داستان10 https://eitaa.com/zekrabab125/24674 💚 رمان( )👇داستان11 https://eitaa.com/zekrabab125/27860 💚( )👇داستان12 https://eitaa.com/zekrabab125/27901 💚( )👇داستان13 https://eitaa.com/zekrabab125/28450 💚رمان( )👇داستان14 https://eitaa.com/zekrabab125/28891 💚 رمان( )👇داستان15 https://eitaa.com/zekrabab125/30725 💚( )👇داستان 16 https://eitaa.com/zekrabab125/31369 💚( )👇داستان17 https://eitaa.com/zekrabab125/32361 💚رمان( )👇داستان18 https://eitaa.com/zekrabab125/32974 💢( 👇داستان19 https://eitaa.com/zekrabab125/32963 👆( )👇داستان20 https://eitaa.com/zekrabab125/33097 🌸(سرگذشت ارواح در عالم برزخ)👇داستان21 https://eitaa.com/zekrabab125/33139 🍀بی پر پروانه شو👇داستان 22 https://eitaa.com/zekrabab125/33220 🍒منو بیادت بیار 👇 داستان 23 https://eitaa.com/zekrabab125/33712 💥رمان مقتدا 👇 داستان 24 https://eitaa.com/zekrabab125/33892 🔻مبارزه با دشمنان خدا👇داستان 25 https://eitaa.com/zekrabab125/34041 🔻تمام زندگی من 👇داستان 26 https://eitaa.com/zekrabab125/34182 💠تخیلی 👇زمین داستان 27 https://eitaa.com/zekrabab125/34373
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
🇮🇷 داستانتخیلی #تسخیر_زمین 🇮🇷 قسمت دوم همه وسایل خانه حسین را ، داخل کامیون گذاشتند ناگهان همسایه
💠 داستان تخیلی 🔹 قسمت سوم آقای کاظمی گفت : آقا حسین علوی ندارید ؟ مرد : نه نداریم آقای کاظمی : مطمئنی ؟ پس اون کامیونی که آوردن ، مال کیه ؟ آقاهه متوجه منظور آقای کاظمی شد و بهش گفت : ها... آقای حسین علوی ، بله بله بفرمایید داخل خواهش می کنم ، ببخشید شما رو نشناختم دو ساعت گذشت و حاجی همچنان منتظر آقای کاظمی بود با پلیس تماس گرفت و گزارش ماجرای خود را داد یک ماشین پلیس آمد و پس از تحقیقات متوجه شدند که این خونه ، متعلق به یک باند جاسوسی هست . همچنین متوجه شدند که چند دوربین مداربسته ، در داخل و بیرون خانه نصب بود . پلیس ، از خانه همسایه روبرو ، به درون آن خانه جاسوسی ، دید زد چند نفر مسلح ، در خانه مشاهده کردند که در حال قدم زدن بودند و چندین ماشین بدون پلاک ، در حیاط خانه ، پارک بودند . پلیس ، درخواست مامورین بیشتری کرد . پس از آمدن پلیس و گرفتن حکم ، به آن خانه حمله کردند . پس از تیراندازی و مبارزه مسلحانه و حتی مبارزه رزمی ، بلاخره خانه به تصرف پلیس در آمد . حاجی و پلیس به دنبال آقا حسین ، همه خانه را زیر و رو کردند و در نهایت در زیر زمین خانه ، آنرا پیدا کردند . حفاظت اطلاعات برای آقا حسین ، محافظ قرار داد تا حسین با خیال راحت به تحقیقات خود ، ادامه دهد . مراحل کار تحقیقات به انتها رسیده بود که دوباره از طرف سازمان موساد ، به خانه حسین حمله کردند . محافظین به پلیس اطلاع دادند و خودشون با متجاوزین ، درگیر شدند یکی از جوونا با دیدن آن صحنه مبارزه ، فورا به مسجد رفته و به بسیج اطلاع داد بچه های بسیج ، به همراه مردم ، به کمک محافظین دویدند . از سه تا محافظ ، دوتاشون شهید شده بودند و یکی شون زخمی شده بود مردم با متجاوزین درگیر شدند و آن یکی محافظ را نجات دادند . سه نفر بسیجی شهید شدند و چند نفر زخمی شدند . پس از مبارزه نفس گیر ، بلاخره پلیس آمد ، متجاوزین با دیدن پلیس ، مجبور به فرار شدند . پلیس نیز به دنبال آنها رفت . حفاظت اطلاعات موظف شد تا برای حسین ، یک آزمایشگاه بزرگ درست کند با یکی از دانشگاه ها ، هماهنگی کردند تا یک سالن بزرگ برای آقا حسین آماده کنند . حسین و بچه های دانشگاه ، آزمایشگاه رو آماده کردند . حسین با کمک دانشجویان همان دانشگاه ، موفق شد ، دروازه را باز کند ... 💠 ادامه دارد ...💠 ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 🔹 قسمت سوم آقای کاظمی گفت : آقا حسین علوی ندارید ؟ مرد : نه نداریم
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت چهارم قرار شد یکی از دانشجویان به سرزمین اجنه برود . ولی کسی حاضر نشد چنین کار خطرناکی را بکند به ناچار ، خود حسین تصمیم گرفت اینکار را انجام دهد با وجود مخالفت های زیادی که بود آخر تصمیم خودش را گرفت و به سرزمین اجنه وارد شد در آنجا ، هم جن های خوب و هم جن های بد را دید جن کافر و مسلمان دید حتی زندان هم داشتند حسین با مشکلات و سختی هایی که در آنجا متحمل شده بود ، هنوز امیدوار بود که این اختراعش بتواند ، خدمتی برای مردم باشد در سرزمین بزرگ و پهناور اجنه ، حسین کوی به کوی ، به دنبال بزرگ جن ها بود پس از تلاشهای بسیار و دردسرهای فراوان ، آخر موفق شد تا فرمانروای اجنه را پیدا کند . با فرمانروای اجنه ، به مذاکره پرداخت و عهدی که با حضرت سلیمان بسته بودند را ، به آنها یادآوری کرد و چند آیه از سوره قرآن ، برایشان خواند فرمانروا و مشاورین او ، به حسین اعتماد کردند و بنا بر عهد حضرت سلیمان ، تصمیم برآن شد تا اجنه به خدمت مردم بپردازند حسین با چند جن ، به دنیای انسانها برگشت جن ها ، کارهای انسانها را انجام می دادند ، از کار بنایی ، آشپزی ، شستن ظروف ، تمیز کردن خانه و... تا کار حفاظت اطلاعات و جاسوسی از کشورهای دیگر و پلیسی و گرفتن دزدها و... وقتی خبر ورود اجنه به دنیای انسانها ، به گوش علمای دینی رسید ، با التهاب و مخالفت شدید آنان مواجه شدند و هرکدام طی بیانیه ای ، تعطیلی ادامه این فعالیت را خواستار شدند . اما حفاظت اطلاعات ، به صورت مخفیانه ، این کار را ادامه دادند برخی از عوامل موساد ، فدرال ، سازمان سیا و کاخ سفید ، توانستند با کمک افراد حزب اصلاح طلب ، به سازمان حفاظت اطلاعات ، نفوذ کنند . اصلاح طلبان ، حسین و همه وسایلش را به صورت مخفیانه ، تحویل آمریکا دادند آمریکایی ها ، به حسین گفتند تا همان دروازه را ، در همان جا درست کند اما حسین از این کار امتناع کرد با وجود همه شکنجه ها و اذیت هایی که به حسین رساندند ، باز هم از این کار امتناع کرد . حسین از ترس اینکه زیر شکنجه ها ، کم بیاورد و تسلیم آنان شود ، تصمیم گرفت تا خود را بکشد ... 💠 ادامه دارد 💠 ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت چهارم قرار شد یکی از دانشجویان به سرزمین اجنه برود . ولی کسی
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت پنجم ناگهان چند نفر آمده و او را نجات دادند بهشون گفت : شما کی هستید ؟ گفتند : ما نیروهای سردار سلیمانی هستیم حسین فرار کرد اما آمریکایی ها ، پس از سالها توانستند ، دروازه رو باز کنند و با پیدا کردن سحرهایی که از زمان حضرت سلیمان ، در زیر بیت المقدس مدفون بود ، توانستند همه اجنه شیطانی را به تسخیر خود در آورند . اجنه ، لشکر کشی خود را شروع کردند و با نام حزب شیطان ، 👈 مامورشدند تا تمام دنیارو نابود کنند . شیاطین ، با لشکرکشی به عراق و سوریه و لبنان ، رسما جنگ خود را آغاز کردند برخی از آنان مسلحانه می جنگیدند و برخی با نفوذ در درون انسانهای گنه کار و رباخوار و بی نماز ، آنها را تبدیل به شیطانی مثل خودشون می کردند کم کم نصف دنیا به تسخیر آنان در آمد سردار سلیمانی ، از طرف امام خامنه ای ، مامور شد تا با لشکریان جن ، مبارزه کرده و از پیشروی آنان جلوگیری کند حسین هم مستقیما از طرف سردار سلیمانی ، ماموریت داشت تا دوباره دروازه را ساخته و با لشکری از نفرات بسیجی و سپاهی ، به دیدار فرمانروای اجنه ، بروند و نامه امام خامنه ای که دعوتنامه ای برای اتحاد و نجات دنیا بود ، به دست فرمانروای جن ها برساند با تلاش شبانه روزی حسین و دانشجویان و بسیجیان ، دروازه آماده شد . هنگام ورود به دنیای جن ها ، با لشکری از جن های کافر و سربازان آمریکایی ، مواجه شدند جنگ سختی در گرفت ولی قرار شد حسین و سه پاسدار به سمت فرمانروا بروند و بقیه پشتیبانی کنند به سختی خودشون رو به فرمانروای اجنه ، رسوندند و از او کمک خواستند فرمانروا ، اولش نپذیرفت اما پس از دیدن نامه ، فهمید که ولی فقیه زمان ، امام خامنه ای و تمام شیعیان جهان ، در خطرند ، به خاطر همین قبول کرد که همکاری کند به فرمان او ، لشکر اجنه مسلمان ، به کمک ایرانیان آمدند . امام خامنه ای ، چند سفیر به سایر کشورها فرستاد و آنها را برای مقابله با آمریکا و شیاطین ، دعوت به وحدت نمود . برخی کشورهای مسلمان و عربی ، آمادگی خود را برای رویارویی با شیاطین ، اعلام کردند تمام مسیحیان و یهودیان جهان ، از مقابله با آمریکا و اسرائیل و شیاطین ، حمایت کردند و لشکر خود را ، روانه میدان نبرد کردند . همه متحدین ، تحت پرچم الله اکبر ایران ، آماده دفاع از مقدسات و سرزمین های خود شدند ... 💠 ادامه دارد ‌... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت پنجم ناگهان چند نفر آمده و او را نجات دادند بهشون گفت : شما کی
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت ششم حزب شیاطین ، شهر به شهر می رفتند و تسخیر می کردند دنیا پر از تاریکی و وحشت و خونریزی شده بود مردم ، به سمت کوه ها و جنگل ها ، فرار کردند روحیه متحدین و حزب الله ، ضعیف شد امام خامنه ای طی یک سخنرانی ، چند درخواست مهم ، به رزمندگان و محافظین اسلام ، ابلاغ کردند و تاکید نمودند که پیروزی آنان در عمل به این موارد است : اول اینکه همه نیروهای مسلح ، باید خود را به سلاح ایمان و تقوا ، مسلح کنند تا از نفوذ شیاطین به قلب آنان محفوظ باشند دوم ، هر که گناهی کرده باشد ، باید فورا استغفار کند سوم ، هر که مال مردمی خورده و یا ربا گرفته باشد ، باید به صاحبشان برگرداند چهارم ، تمام بانک ها ، باید بسته شوند ؛ چون موجب نفوذ بیشتر لقمه حرام و ربا ، به خانه های مردم می شوند . و لقمه حرام و ربا ، عامل مهم نفوذ شیاطین به قلب و روح انسان ها هستند . پنجم ، همه مردم باید با هم دیگر ، با صمیمیت و مهربانی ، زندگی کنند و از اختلاف و تفرقه ، شدیدا بپرهیزند ششم ، مردم نباید فریب شایعات و حرفهای رسانه ها و دشمنانی چون آمریکا شوند هفتم ، تا نابودی کامل اسرائیل و آمریکا و شیاطین ، از پای نخواهیم ایستاد هشتم ، آنان که نماز می خوانند ، با توجه بیشتری بخوانند و آنان که نماز نمی خوانند ، باید نماز خوان شوند تا نصرت الهی شامل حال آنان شود نهم ، آنان که قادر به مبارزه نیستند باید در مساجد نشسته و دعا بخوانند و از خداوند طلب یاری کنند جن های مسلمان ، گروه گروه از دروازه دنیاها ، بیرون آمدند و به کمک متحدین شتافتند و با اجنه کافر ، درگیر شدند . در تمامی کشورها ، جنگ سختی در گرفت . مردم به تمام فرمایشات رهبرشان ، عمل کردند و توانستند به پیروزی های زیادی ، دست پیدا کنند . شهرها را ، یکی پس از دیگری ، آزاد کردند روحیه حزب شیطان ، روز به روز کمتر می شد یکی از نظامیان آمریکا ، با لشکری از انسان ها و جن ها ، مامور شدند تا به سرزمین اجنه رفته و جن های شرور زندانی شده را ، آزاد کنند . در سرزمین اجنه ، حسین و مامورین حزب الله ، وظیفه داشتند تا مراقب زندانهای اجنه باشند . نیروهای آمریکا ، با حسین مواجه شدند و درگیری سختی در گرفت . ساروز ، یکی از جن های فراری هم با چند نیروی آمریکایی و جنی به زیرزمین قصر فرمانروا رفتند او به دنبال انگشتر سه سنگ بود انگشتری که دارای سه نگین بود که هر کدام قدرتی خارق العاده داشت نگین سبز ، روح های سرگردان و شیاطین را آزاد می کند نگین سرخ ، آتش را به تسخیر صاحب آن در می آورد و نگین سفید ، ابر و بادها را به تسخیر صاحب آن در می آورد ساروز ، قصد نابودی دنیا را داشت و همه جا دنبال آن انگشتر بود طبق نقشه ای که در اختیارش بود ، آن انگشتر در زیرزمین قصر فرمانروای اجنه بود ... 💠 ادامه دارد 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت ششم حزب شیاطین ، شهر به شهر می رفتند و تسخیر می کردند دنیا پر
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت هفتم یکی از آمریکایی ها موفق شد تا زندانهای اجنه را باز کند و شیاطین را آزاد کند . محافظین زندان ، حسین را به مکان امنی فرستادند و خود به مبارزه ادامه دادند ساروز ، با قتل عام نگهبانان ، توانست به زیر زمین قصر برسد . درب زیر زمین ، قفل و زنجیر شده بود ساروز ، با کمک جن های آزاد شده ، موفق شد درب زیرزمین را باز کند . ناگهان با موجودی عجیب و غول پیکر ، روبرو شدند . موجودی که از سینه به بالا ، چهار برابر بزرگتر از هیکل انسان بود و از سینه به پایین ، شبیه مار بزرگ بود طول این مار انسان نما ، حدود ۱۰ متر بود . دُم مار ، بسیار سریع و تیز بود و از دهانش ، ماده ای سبز رنگ ، شلیک می شد که مثل اسید ، باعث سوراخ شدن هدف می شد . ساروز ، برای رسیدن به انگشتر ، می بایست با آن موجود خطرناک و عجیب ، مبارزه کند نظامیان آمریکا و جن های آزاد شده ، پس از شکست دادن نگهبانان زندان ، به دو دسته تقسیم شدند گروهی به دنیای انسان ها رفته و به مبارزه با مردم و مسلمانان ، پرداختند و گروه دیگر هم به کمک ساروز شتافتند مکانی که مار انسان نما ، در آن بود ، اتاقی بسیار تاریک و تنگ بود هر کسی که به درون اتاق می رفت ، قطعا کشته می شد عده ای هم که از بیرون اتاق شلیک می کردند ، یا با دُم سریع مار ، کشته می شدند یا با شلیک اسید ، از پا در می آمدند به دستور ساروز ، عده ای از جنیان نامرئی شدند و به درون اتاق رفتند اما مار انسان نما ، دمای بدن آنان را حس می کرد و فورا آنان را از پا در می آورد تنها راه مبارزه با آن مار ، بیرون کشاندن او از آن اتاق بود به خاطر همین ، هیزم و کاغذ و شاخ و برگ زیادی آوردند و در اتاق آتش زدند اما آن مار به جای فرار ، سعی کرد تا آتش را خاموش کند یکی از نیروهای آمریکایی دستور داد تا بمب دودزا و اشک آور بیاورند و درون اتاق بیاندازند با ورود جن های آزاد شده به دنیای انسانها ، حزب شیطان ، روحیه گرفته و با نیرو و قدرت بیشتری ، به جنگ با کشورها برخاستند . افرادی که به شیطان تبدیل می شدند ، بدون اینکه خودشان بخواهند به حزب شیطان کمک می کردند و با حزب الله می جنگیدند . این افراد ، اگر توسط مسلمانان ، دستگیر می شدند ، در انبارها و زیر زمین ها ، زندانی می شدند برای زندانیان جن زاده ، قرآن و دعا ، پخش می کردند و نماز جماعت برگزار می کردند و از پاکیزه ترین غذاها به آنان می خوراندند شنیدن دعا و قرآن و نماز و خوردن غذای حلال ، شیاطین را از اعماق وجودشان خارج می کرد و انسانها را به حالت اولیه بر می گرداند . و پس از کسب سلامتی کامل ، به جمع متحدین اسلام می پیوستند . ساروز و نیروهایش ، با شلیک مداوم بمب اشک آور و دود زا و زدن منور در داخل اتاق ، مار انسان نما را مجبور کرد تا از اتاق خارج شود ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد 🚫کپی‌بدون‌لینک‌مجاز‌نیست🚫
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت هفتم یکی از آمریکایی ها موفق شد تا زندانهای اجنه را باز کند
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت هشتم با خارج شدن مار ، همه به بیرون از زیرزمین فرار کردند و هر کدام در گوشه ای مخفی شدند و به شلیک های خود ، ادامه دادند تا اینکه آن مار ، کاملا از آنجا خارج شد متحدین حزب الله ، از همه جا محاصره شده بودند . انسانها و جن هایی که ترسیده بودند و نمی توانستند مبارزه کنند ، مثل برخی زنان ، پیران ، کودکان و مریضان ، در خانه ها و مساجد ، با گریه و زاری دعا می کردند و از اعماق وجود ، از خداوند ، کمک و نصرت می خواستند . ناگهان زمین مساجد به لرزه در آمد مردم حاضر در مساجد ، بیشتر ترسیدند صدایی از محراب ها ، به گوش اهل مسجد رسید . پس از لحظاتی ، محراب مساجد باز شده و نور بسیار زیبایی از آنجا خارج شد ناگهان از بین نور ، فرشته ها ، دسته دسته ، بیرون آمدند و به یاری مسلمانان ، شتافتند . تعداد فرشتگان ، صد برابر شیاطین بود ، این دفعه حزب شیطان ، محاصره شده بود نوری که از فرشته ها ، ساطع می شد ، باعث روشنایی زمین شد . متحدین انسانی ، همچنان در حال نبرد با نیروهای نظامی آمریکا و اسرائیل و انگلیس و عربستان ، بودند که توسط نیروهای سردار سلیمانی ، شکست سختی خوردند شیاطین هم از فرشتگان ، شکست خوردند . حزب شیطان ، از هم متلاشی شده و عقب نشینی کردند بعضی از آنان ، زندانی شدند و برخی دیگر هم فرار کردند ساروز با یک حمله همه جانبه ، با پرتاب بمب و خمپاره و تیراندازی و مین گذاری ، موفق شد تا مار انسان نما را از پا بندازد ساروز به سرعت خود را به زیر زمین رساند در همین حین ، فرمانروای جنیان و لشکرش و گروهی از فرشتگان ، سر رسیدند و قصر فرمانروا را از وجود نظامیان آمریکا و جن های آزاد شده ، پاک کردند اما اثری از ساروز نبود همه جای قصر را دنبال او گشتند اما پیداش نکردند فرمانروا با سرعت به سمت انگشتر رفت اما انگشتر هم ، سر جای خودش نبود فرمانروا ، اعلام خطر کرد و مامورین زیادی را برای دستگیری ساروز ، فرستاد نمایندگان همه متحدین در جمکران ، جلسه ای با امام خامنه ای داشتند امام خامنه ای ، به همه هشدار دادند که جنگ هنوز تمام نشده ، و آنها با نیرویی قوی تر ، دوباره خواهند آمد امام خامنه ای به سردار سلیمانی ، رو کرد و فرمود : دروازه شیاطین و ارواح سرگردان ، از بیت المقدس باز می شود ، به خاطر همین ، آنجا را از وجود پلید اسرائیل و آمریکا پاک کنید تا نتوانند دروازه را باز کنند سپس به فرمانروای جنیان گفت : جنیان کافر و شرور را به زندان مطمئن ، منتقل کنید ، زندانی در دل کوه ها و زمین درست کنید و از همه مخفی نگه دارید تا هیچ کس از مکان آن با خبر نشود سپس به جبرئیل گفت : به افرادتان بگوئید تا لوح حضرت نوح را بازسازی کنند ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
هدایت شده از انگیزشی و ثروت‌زا 💰💸💰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ ﷽ ❣ انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فڪرش، شریف نمیشود، جز به واسطه ی رفتارش، و قابل احترام نمیگردد جز به سبب اعمال نیڪش... تقدیم به شما ڪه شایسته ی احترام هستید 💫 #شبتان_خوش‌وخرم💫 #تلاش_کن #طلاش_کن💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد 🚫کپی‌بدون‌لینک‌مجاز‌نیست🚫
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت هشتم با خارج شدن مار ، همه به بیرون از زیرزمین فرار کردند و ه
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت نهم پادشاه عربستان ، همه ثروت و قدرت خود را به کار گرفت ، تا به صورت مخفیانه و دور از چشم مسلمانان و متحدین ، به فعالیت های شیطانی خود ادامه دهد نیکلاس به کمک القائات اجنه کافر ، نیروهایی تربیت کردند که فقط زن و بچه و افراد غیر نظامی و ضعیف را ، بکشند و با بستن بمب در کمر خود و منفجر کردن خود در مکان های شلوغ و عمومی ، ترس و وحشت در دل دنیا بیاندازند نیکلاس ، وحشی ترین فرمانده نظامی آمریکا و کسی بود که کتاب های سحر و ساحری حضرت سلیمان را از زیر مسجد اقصی بیرون کشید و اجنه کافر را به خدمت خود درآورد . او مستمرا با اجنه در ارتباط بود تا زمانی که دروازه باز شد و از طرف کاخ سفید وارد دنیای جن ها شده و آنها را برای مبارزه با دنیای اسلام فراخواند و آنان نیز ، دعوت او را پذیرفتند . نیکلاس ، پس از شکست مفتضحانه از متحدین اسلام ، به دستور کاخ سفید ، به عربستان آمد تا نیروهای وحشی و شیطانی ، تربیت کند جبرئیل به همراه فرشتگان وارد حرم امام علی علیه السلام ، شدند . در حال زیارت حضرت بودند که یکی از فرماندهان فرشتگان به جبرئیل گفت : سرورم ! ما باید دنبال چه چیزی باشیم ؟ ممکنه بفرمائید لوح حضرت نوح چیست و در کجا قرار دارد ؟ جبرئیل که در حال زیارت ضریح امام علی علیه السلام بود ، به فرشتگان رو کرد و فرمود : دوستان من ، زمانی که کشتی حضرت نوح آماده شد و آب ، از زمین و آسمان جوشیدن گرفت ، کشتی نوح ، حرکت نکرد . بنده به امر خداوند عزوجل ، لوحی برای او آوردم . حضرت نوح ، آنرا در جلوی کشتی نصب کرد ، شش نور زیبا از آن خارج شد و قدرتی باور نکردنی به کشتی داد و علاوه بر حرکت کشتی ، سرعت آنرا بسیار زیادتر از کشتی های معمولی نمود بعد از اینکه به ساحل رسیدیم ، حضرت نوح ، آن لوح را روی زمین قرار داد ؛ دوباره از آن لوح نوری ساطع شد و همه آبهای موجود در زمین را بلعید بعد از آن ماجرا ، حام طمع کرد و درصدد تصاحب آن لوح برآمد ، و برای بدست آوردن آن ، نقشه ها و جنگهای زیادی راه انداخت که همه آنها ، بوسیله نوح و فرزند پاکش سام ، ناکام ماندند بعد از مرگ حضرت نوح ، دیگر کسی آن لوح را ندید امروز آمدیم اینجا تا لوح را پیدا کنیم آل سعود ، هزاران مرد و زن شیطان صفت را ، به سراسر دنیا فرستادند هر روز انفجارات و تیراندازی در مکان های شلوغ اتفاق می افتد هر روز ، بی گناهان زیادی کشته می شدند . هزاران کودک یمنی ، غرق در خون ، مادران زیادی ، عزادار فرزندانشان ، بچه های زیادی یتیم و زنان زیادی بیوه شدند ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت نهم پادشاه عربستان ، همه ثروت و قدرت خود را به کار گرفت ، تا به
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت دهم امام خامنه ای به یمنی ها و لشکر انصارالله ، نامه فرستادند و فرمودند : مقاومت کنید و برای نابودی دشمنانتان ، متحد شوید اما هدفتان نباید انتقام باشد ما باید زمین را برای ظهور امام زمان عج ، آماده کنیم همه فتنه ها ، در قبل از ظهور امام زمان ، دارند اتفاق می افتند و ما باید با همه فتنه ها و فسادطلب ها مبارزه کنیم و از آن جایی که ظهور امام زمان ، در مکه و خانه خدا خواهد بود ، پس باید آنجا را از وجود شیاطین و اشرار ، پاک کنیم با وجود آن شیاطین در مکه ، جان امام زمان ، در خطر خواهد بود و هیچ وقت ظهور نخواهد کرد بنابراین ، مکه را بگیرید تا امام زمان ، ظهور کند . اسرائیل ، پس از شکست های مکرر و مفتضحانه از کشورهای اسلامی _ عربی ، مثل حزب الله لبنان ، مقاومت فلسطین ، جنبش جهاد اسلامی ، سوریه ، عراق و... برای بازگرداندن آبروی رفته خود ، دست به حمله هوایی به مردم مظلوم غزه زد که طی آن کودکان و زنان زیادی ، به شهادت رسیدند جبرئیل هم اولین قطعه لوح نوح را در زیر حرم امام علی علیه السلام پیدا کردند لوح حضرت نوح ، شش قطعه داشت و روی هر قطعه ، نام یکی از اسماء أعظم ( اللّه ، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین ) ، حک شده بود روی قطعه ای که در حرم امام علی ، پیدا شد نام " علی " ، حک شده بود بعد از آن به طرف کربلا رفتند ، و قطعه ای که روی آن ، نام " حسین " علیه السلام ، حک شده بود را در زیر قبه حرم امام حسین ، پیدا کردند . قطعه " الله " را ، بین حجرالأسود و حجر اسماعیل پیدا کردند قطعه "محمد" را در روضه الجنه ، بین قبر پیامبر و منبر ، یافتند قطعه امام "حسن" علیه السلام را در بقیع ، پیدا کردند اما قطعه حضرت "زهرا " سلام الله علیها را پیدا نکردند و آن لوح بدون قطعه آخری ، هیچ خاصیتی ندارد ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد