eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
844 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت چهارم قرار شد یکی از دانشجویان به سرزمین اجنه برود . ولی کسی
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت پنجم ناگهان چند نفر آمده و او را نجات دادند بهشون گفت : شما کی هستید ؟ گفتند : ما نیروهای سردار سلیمانی هستیم حسین فرار کرد اما آمریکایی ها ، پس از سالها توانستند ، دروازه رو باز کنند و با پیدا کردن سحرهایی که از زمان حضرت سلیمان ، در زیر بیت المقدس مدفون بود ، توانستند همه اجنه شیطانی را به تسخیر خود در آورند . اجنه ، لشکر کشی خود را شروع کردند و با نام حزب شیطان ، 👈 مامورشدند تا تمام دنیارو نابود کنند . شیاطین ، با لشکرکشی به عراق و سوریه و لبنان ، رسما جنگ خود را آغاز کردند برخی از آنان مسلحانه می جنگیدند و برخی با نفوذ در درون انسانهای گنه کار و رباخوار و بی نماز ، آنها را تبدیل به شیطانی مثل خودشون می کردند کم کم نصف دنیا به تسخیر آنان در آمد سردار سلیمانی ، از طرف امام خامنه ای ، مامور شد تا با لشکریان جن ، مبارزه کرده و از پیشروی آنان جلوگیری کند حسین هم مستقیما از طرف سردار سلیمانی ، ماموریت داشت تا دوباره دروازه را ساخته و با لشکری از نفرات بسیجی و سپاهی ، به دیدار فرمانروای اجنه ، بروند و نامه امام خامنه ای که دعوتنامه ای برای اتحاد و نجات دنیا بود ، به دست فرمانروای جن ها برساند با تلاش شبانه روزی حسین و دانشجویان و بسیجیان ، دروازه آماده شد . هنگام ورود به دنیای جن ها ، با لشکری از جن های کافر و سربازان آمریکایی ، مواجه شدند جنگ سختی در گرفت ولی قرار شد حسین و سه پاسدار به سمت فرمانروا بروند و بقیه پشتیبانی کنند به سختی خودشون رو به فرمانروای اجنه ، رسوندند و از او کمک خواستند فرمانروا ، اولش نپذیرفت اما پس از دیدن نامه ، فهمید که ولی فقیه زمان ، امام خامنه ای و تمام شیعیان جهان ، در خطرند ، به خاطر همین قبول کرد که همکاری کند به فرمان او ، لشکر اجنه مسلمان ، به کمک ایرانیان آمدند . امام خامنه ای ، چند سفیر به سایر کشورها فرستاد و آنها را برای مقابله با آمریکا و شیاطین ، دعوت به وحدت نمود . برخی کشورهای مسلمان و عربی ، آمادگی خود را برای رویارویی با شیاطین ، اعلام کردند تمام مسیحیان و یهودیان جهان ، از مقابله با آمریکا و اسرائیل و شیاطین ، حمایت کردند و لشکر خود را ، روانه میدان نبرد کردند . همه متحدین ، تحت پرچم الله اکبر ایران ، آماده دفاع از مقدسات و سرزمین های خود شدند ... 💠 ادامه دارد ‌... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت پنجم ناگهان چند نفر آمده و او را نجات دادند بهشون گفت : شما کی
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت ششم حزب شیاطین ، شهر به شهر می رفتند و تسخیر می کردند دنیا پر از تاریکی و وحشت و خونریزی شده بود مردم ، به سمت کوه ها و جنگل ها ، فرار کردند روحیه متحدین و حزب الله ، ضعیف شد امام خامنه ای طی یک سخنرانی ، چند درخواست مهم ، به رزمندگان و محافظین اسلام ، ابلاغ کردند و تاکید نمودند که پیروزی آنان در عمل به این موارد است : اول اینکه همه نیروهای مسلح ، باید خود را به سلاح ایمان و تقوا ، مسلح کنند تا از نفوذ شیاطین به قلب آنان محفوظ باشند دوم ، هر که گناهی کرده باشد ، باید فورا استغفار کند سوم ، هر که مال مردمی خورده و یا ربا گرفته باشد ، باید به صاحبشان برگرداند چهارم ، تمام بانک ها ، باید بسته شوند ؛ چون موجب نفوذ بیشتر لقمه حرام و ربا ، به خانه های مردم می شوند . و لقمه حرام و ربا ، عامل مهم نفوذ شیاطین به قلب و روح انسان ها هستند . پنجم ، همه مردم باید با هم دیگر ، با صمیمیت و مهربانی ، زندگی کنند و از اختلاف و تفرقه ، شدیدا بپرهیزند ششم ، مردم نباید فریب شایعات و حرفهای رسانه ها و دشمنانی چون آمریکا شوند هفتم ، تا نابودی کامل اسرائیل و آمریکا و شیاطین ، از پای نخواهیم ایستاد هشتم ، آنان که نماز می خوانند ، با توجه بیشتری بخوانند و آنان که نماز نمی خوانند ، باید نماز خوان شوند تا نصرت الهی شامل حال آنان شود نهم ، آنان که قادر به مبارزه نیستند باید در مساجد نشسته و دعا بخوانند و از خداوند طلب یاری کنند جن های مسلمان ، گروه گروه از دروازه دنیاها ، بیرون آمدند و به کمک متحدین شتافتند و با اجنه کافر ، درگیر شدند . در تمامی کشورها ، جنگ سختی در گرفت . مردم به تمام فرمایشات رهبرشان ، عمل کردند و توانستند به پیروزی های زیادی ، دست پیدا کنند . شهرها را ، یکی پس از دیگری ، آزاد کردند روحیه حزب شیطان ، روز به روز کمتر می شد یکی از نظامیان آمریکا ، با لشکری از انسان ها و جن ها ، مامور شدند تا به سرزمین اجنه رفته و جن های شرور زندانی شده را ، آزاد کنند . در سرزمین اجنه ، حسین و مامورین حزب الله ، وظیفه داشتند تا مراقب زندانهای اجنه باشند . نیروهای آمریکا ، با حسین مواجه شدند و درگیری سختی در گرفت . ساروز ، یکی از جن های فراری هم با چند نیروی آمریکایی و جنی به زیرزمین قصر فرمانروا رفتند او به دنبال انگشتر سه سنگ بود انگشتری که دارای سه نگین بود که هر کدام قدرتی خارق العاده داشت نگین سبز ، روح های سرگردان و شیاطین را آزاد می کند نگین سرخ ، آتش را به تسخیر صاحب آن در می آورد و نگین سفید ، ابر و بادها را به تسخیر صاحب آن در می آورد ساروز ، قصد نابودی دنیا را داشت و همه جا دنبال آن انگشتر بود طبق نقشه ای که در اختیارش بود ، آن انگشتر در زیرزمین قصر فرمانروای اجنه بود ... 💠 ادامه دارد 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت ششم حزب شیاطین ، شهر به شهر می رفتند و تسخیر می کردند دنیا پر
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت هفتم یکی از آمریکایی ها موفق شد تا زندانهای اجنه را باز کند و شیاطین را آزاد کند . محافظین زندان ، حسین را به مکان امنی فرستادند و خود به مبارزه ادامه دادند ساروز ، با قتل عام نگهبانان ، توانست به زیر زمین قصر برسد . درب زیر زمین ، قفل و زنجیر شده بود ساروز ، با کمک جن های آزاد شده ، موفق شد درب زیرزمین را باز کند . ناگهان با موجودی عجیب و غول پیکر ، روبرو شدند . موجودی که از سینه به بالا ، چهار برابر بزرگتر از هیکل انسان بود و از سینه به پایین ، شبیه مار بزرگ بود طول این مار انسان نما ، حدود ۱۰ متر بود . دُم مار ، بسیار سریع و تیز بود و از دهانش ، ماده ای سبز رنگ ، شلیک می شد که مثل اسید ، باعث سوراخ شدن هدف می شد . ساروز ، برای رسیدن به انگشتر ، می بایست با آن موجود خطرناک و عجیب ، مبارزه کند نظامیان آمریکا و جن های آزاد شده ، پس از شکست دادن نگهبانان زندان ، به دو دسته تقسیم شدند گروهی به دنیای انسان ها رفته و به مبارزه با مردم و مسلمانان ، پرداختند و گروه دیگر هم به کمک ساروز شتافتند مکانی که مار انسان نما ، در آن بود ، اتاقی بسیار تاریک و تنگ بود هر کسی که به درون اتاق می رفت ، قطعا کشته می شد عده ای هم که از بیرون اتاق شلیک می کردند ، یا با دُم سریع مار ، کشته می شدند یا با شلیک اسید ، از پا در می آمدند به دستور ساروز ، عده ای از جنیان نامرئی شدند و به درون اتاق رفتند اما مار انسان نما ، دمای بدن آنان را حس می کرد و فورا آنان را از پا در می آورد تنها راه مبارزه با آن مار ، بیرون کشاندن او از آن اتاق بود به خاطر همین ، هیزم و کاغذ و شاخ و برگ زیادی آوردند و در اتاق آتش زدند اما آن مار به جای فرار ، سعی کرد تا آتش را خاموش کند یکی از نیروهای آمریکایی دستور داد تا بمب دودزا و اشک آور بیاورند و درون اتاق بیاندازند با ورود جن های آزاد شده به دنیای انسانها ، حزب شیطان ، روحیه گرفته و با نیرو و قدرت بیشتری ، به جنگ با کشورها برخاستند . افرادی که به شیطان تبدیل می شدند ، بدون اینکه خودشان بخواهند به حزب شیطان کمک می کردند و با حزب الله می جنگیدند . این افراد ، اگر توسط مسلمانان ، دستگیر می شدند ، در انبارها و زیر زمین ها ، زندانی می شدند برای زندانیان جن زاده ، قرآن و دعا ، پخش می کردند و نماز جماعت برگزار می کردند و از پاکیزه ترین غذاها به آنان می خوراندند شنیدن دعا و قرآن و نماز و خوردن غذای حلال ، شیاطین را از اعماق وجودشان خارج می کرد و انسانها را به حالت اولیه بر می گرداند . و پس از کسب سلامتی کامل ، به جمع متحدین اسلام می پیوستند . ساروز و نیروهایش ، با شلیک مداوم بمب اشک آور و دود زا و زدن منور در داخل اتاق ، مار انسان نما را مجبور کرد تا از اتاق خارج شود ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد 🚫کپی‌بدون‌لینک‌مجاز‌نیست🚫
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت هفتم یکی از آمریکایی ها موفق شد تا زندانهای اجنه را باز کند
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت هشتم با خارج شدن مار ، همه به بیرون از زیرزمین فرار کردند و هر کدام در گوشه ای مخفی شدند و به شلیک های خود ، ادامه دادند تا اینکه آن مار ، کاملا از آنجا خارج شد متحدین حزب الله ، از همه جا محاصره شده بودند . انسانها و جن هایی که ترسیده بودند و نمی توانستند مبارزه کنند ، مثل برخی زنان ، پیران ، کودکان و مریضان ، در خانه ها و مساجد ، با گریه و زاری دعا می کردند و از اعماق وجود ، از خداوند ، کمک و نصرت می خواستند . ناگهان زمین مساجد به لرزه در آمد مردم حاضر در مساجد ، بیشتر ترسیدند صدایی از محراب ها ، به گوش اهل مسجد رسید . پس از لحظاتی ، محراب مساجد باز شده و نور بسیار زیبایی از آنجا خارج شد ناگهان از بین نور ، فرشته ها ، دسته دسته ، بیرون آمدند و به یاری مسلمانان ، شتافتند . تعداد فرشتگان ، صد برابر شیاطین بود ، این دفعه حزب شیطان ، محاصره شده بود نوری که از فرشته ها ، ساطع می شد ، باعث روشنایی زمین شد . متحدین انسانی ، همچنان در حال نبرد با نیروهای نظامی آمریکا و اسرائیل و انگلیس و عربستان ، بودند که توسط نیروهای سردار سلیمانی ، شکست سختی خوردند شیاطین هم از فرشتگان ، شکست خوردند . حزب شیطان ، از هم متلاشی شده و عقب نشینی کردند بعضی از آنان ، زندانی شدند و برخی دیگر هم فرار کردند ساروز با یک حمله همه جانبه ، با پرتاب بمب و خمپاره و تیراندازی و مین گذاری ، موفق شد تا مار انسان نما را از پا بندازد ساروز به سرعت خود را به زیر زمین رساند در همین حین ، فرمانروای جنیان و لشکرش و گروهی از فرشتگان ، سر رسیدند و قصر فرمانروا را از وجود نظامیان آمریکا و جن های آزاد شده ، پاک کردند اما اثری از ساروز نبود همه جای قصر را دنبال او گشتند اما پیداش نکردند فرمانروا با سرعت به سمت انگشتر رفت اما انگشتر هم ، سر جای خودش نبود فرمانروا ، اعلام خطر کرد و مامورین زیادی را برای دستگیری ساروز ، فرستاد نمایندگان همه متحدین در جمکران ، جلسه ای با امام خامنه ای داشتند امام خامنه ای ، به همه هشدار دادند که جنگ هنوز تمام نشده ، و آنها با نیرویی قوی تر ، دوباره خواهند آمد امام خامنه ای به سردار سلیمانی ، رو کرد و فرمود : دروازه شیاطین و ارواح سرگردان ، از بیت المقدس باز می شود ، به خاطر همین ، آنجا را از وجود پلید اسرائیل و آمریکا پاک کنید تا نتوانند دروازه را باز کنند سپس به فرمانروای جنیان گفت : جنیان کافر و شرور را به زندان مطمئن ، منتقل کنید ، زندانی در دل کوه ها و زمین درست کنید و از همه مخفی نگه دارید تا هیچ کس از مکان آن با خبر نشود سپس به جبرئیل گفت : به افرادتان بگوئید تا لوح حضرت نوح را بازسازی کنند ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
هدایت شده از انگیزشی و ثروت‌زا 💰💸💰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ ﷽ ❣ انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فڪرش، شریف نمیشود، جز به واسطه ی رفتارش، و قابل احترام نمیگردد جز به سبب اعمال نیڪش... تقدیم به شما ڪه شایسته ی احترام هستید 💫 #شبتان_خوش‌وخرم💫 #تلاش_کن #طلاش_کن💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد 🚫کپی‌بدون‌لینک‌مجاز‌نیست🚫
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت هشتم با خارج شدن مار ، همه به بیرون از زیرزمین فرار کردند و ه
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت نهم پادشاه عربستان ، همه ثروت و قدرت خود را به کار گرفت ، تا به صورت مخفیانه و دور از چشم مسلمانان و متحدین ، به فعالیت های شیطانی خود ادامه دهد نیکلاس به کمک القائات اجنه کافر ، نیروهایی تربیت کردند که فقط زن و بچه و افراد غیر نظامی و ضعیف را ، بکشند و با بستن بمب در کمر خود و منفجر کردن خود در مکان های شلوغ و عمومی ، ترس و وحشت در دل دنیا بیاندازند نیکلاس ، وحشی ترین فرمانده نظامی آمریکا و کسی بود که کتاب های سحر و ساحری حضرت سلیمان را از زیر مسجد اقصی بیرون کشید و اجنه کافر را به خدمت خود درآورد . او مستمرا با اجنه در ارتباط بود تا زمانی که دروازه باز شد و از طرف کاخ سفید وارد دنیای جن ها شده و آنها را برای مبارزه با دنیای اسلام فراخواند و آنان نیز ، دعوت او را پذیرفتند . نیکلاس ، پس از شکست مفتضحانه از متحدین اسلام ، به دستور کاخ سفید ، به عربستان آمد تا نیروهای وحشی و شیطانی ، تربیت کند جبرئیل به همراه فرشتگان وارد حرم امام علی علیه السلام ، شدند . در حال زیارت حضرت بودند که یکی از فرماندهان فرشتگان به جبرئیل گفت : سرورم ! ما باید دنبال چه چیزی باشیم ؟ ممکنه بفرمائید لوح حضرت نوح چیست و در کجا قرار دارد ؟ جبرئیل که در حال زیارت ضریح امام علی علیه السلام بود ، به فرشتگان رو کرد و فرمود : دوستان من ، زمانی که کشتی حضرت نوح آماده شد و آب ، از زمین و آسمان جوشیدن گرفت ، کشتی نوح ، حرکت نکرد . بنده به امر خداوند عزوجل ، لوحی برای او آوردم . حضرت نوح ، آنرا در جلوی کشتی نصب کرد ، شش نور زیبا از آن خارج شد و قدرتی باور نکردنی به کشتی داد و علاوه بر حرکت کشتی ، سرعت آنرا بسیار زیادتر از کشتی های معمولی نمود بعد از اینکه به ساحل رسیدیم ، حضرت نوح ، آن لوح را روی زمین قرار داد ؛ دوباره از آن لوح نوری ساطع شد و همه آبهای موجود در زمین را بلعید بعد از آن ماجرا ، حام طمع کرد و درصدد تصاحب آن لوح برآمد ، و برای بدست آوردن آن ، نقشه ها و جنگهای زیادی راه انداخت که همه آنها ، بوسیله نوح و فرزند پاکش سام ، ناکام ماندند بعد از مرگ حضرت نوح ، دیگر کسی آن لوح را ندید امروز آمدیم اینجا تا لوح را پیدا کنیم آل سعود ، هزاران مرد و زن شیطان صفت را ، به سراسر دنیا فرستادند هر روز انفجارات و تیراندازی در مکان های شلوغ اتفاق می افتد هر روز ، بی گناهان زیادی کشته می شدند . هزاران کودک یمنی ، غرق در خون ، مادران زیادی ، عزادار فرزندانشان ، بچه های زیادی یتیم و زنان زیادی بیوه شدند ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت نهم پادشاه عربستان ، همه ثروت و قدرت خود را به کار گرفت ، تا به
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت دهم امام خامنه ای به یمنی ها و لشکر انصارالله ، نامه فرستادند و فرمودند : مقاومت کنید و برای نابودی دشمنانتان ، متحد شوید اما هدفتان نباید انتقام باشد ما باید زمین را برای ظهور امام زمان عج ، آماده کنیم همه فتنه ها ، در قبل از ظهور امام زمان ، دارند اتفاق می افتند و ما باید با همه فتنه ها و فسادطلب ها مبارزه کنیم و از آن جایی که ظهور امام زمان ، در مکه و خانه خدا خواهد بود ، پس باید آنجا را از وجود شیاطین و اشرار ، پاک کنیم با وجود آن شیاطین در مکه ، جان امام زمان ، در خطر خواهد بود و هیچ وقت ظهور نخواهد کرد بنابراین ، مکه را بگیرید تا امام زمان ، ظهور کند . اسرائیل ، پس از شکست های مکرر و مفتضحانه از کشورهای اسلامی _ عربی ، مثل حزب الله لبنان ، مقاومت فلسطین ، جنبش جهاد اسلامی ، سوریه ، عراق و... برای بازگرداندن آبروی رفته خود ، دست به حمله هوایی به مردم مظلوم غزه زد که طی آن کودکان و زنان زیادی ، به شهادت رسیدند جبرئیل هم اولین قطعه لوح نوح را در زیر حرم امام علی علیه السلام پیدا کردند لوح حضرت نوح ، شش قطعه داشت و روی هر قطعه ، نام یکی از اسماء أعظم ( اللّه ، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین ) ، حک شده بود روی قطعه ای که در حرم امام علی ، پیدا شد نام " علی " ، حک شده بود بعد از آن به طرف کربلا رفتند ، و قطعه ای که روی آن ، نام " حسین " علیه السلام ، حک شده بود را در زیر قبه حرم امام حسین ، پیدا کردند . قطعه " الله " را ، بین حجرالأسود و حجر اسماعیل پیدا کردند قطعه "محمد" را در روضه الجنه ، بین قبر پیامبر و منبر ، یافتند قطعه امام "حسن" علیه السلام را در بقیع ، پیدا کردند اما قطعه حضرت "زهرا " سلام الله علیها را پیدا نکردند و آن لوح بدون قطعه آخری ، هیچ خاصیتی ندارد ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت دهم امام خامنه ای به یمنی ها و لشکر انصارالله ، نامه فرستادند و
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت یازدهم ساروز ، پس از آنکه به زیرزمین قصر فرمانروای جن ها رفته بود تنها انگشتر را که هیچ نگینی در آن نبود ، پیدا کرد هر سه نگین ، در زیر معبد سلیمان بودند ساروز ، با نظامیان اسرائیل و آمریکا ، معبد حضرت سلیمان را ، حفاری کردند در عمق ۳۰۰ متری در زیر معبد ، ناگهان درب مخفی پیدا کردند اما آن درب ، با قفلی اسرارآمیز و عجیب ، بسته شده بود دری بود نه آهنی نه چوبی نه سنگی بسیار محکم و پر از خط و نقش بود با انواع بمب و ابزار حفاری هم ، نتوانستند آن را باز کنند ساروز ، برای کسب تکلیف ، به سوی مافوق خود ( خناس ) ، رفت . خناس ، فرزند ارشد شیطان و دومین شیطان بزرگ دنیاست و به عنوان دست راست شیطان بزرگ ( ابلیس) ، فعالیت می کند چهره خناس ، بسیار زشت و سیاه و کریه منظر بود آتش از اعماق وجودش به سمت بیرون ، زبانه می کشد هیکل او خیلی بزرگ و پوستش ، ترک خورده بود خناس ، سه تا چشم دارد که یکی از آنها ، در وسط پیشانی اش قرار داشت دوچشم دیگرش ، که زیر آن تک چشم قرار داشت ، همیشه بسته بوده و از آنها استفاده نمی کرده مگر در جنگها ، چون از آن دوچشم ، لیزر سوزان ، خارج می شود که با اصابت لیزر به هر چیزی ، آن شی منفجر و متلاشی می شد به خاطر همین ، به او شیطان یک چشم هم می گویند سلول ها و مولکول های بدن او ، قابل انعطاف و جداپذیر بود به راحتی از هم جدا شده و به سرعت جمع می شوند . و این قدرت بدنی او ، باعث شده که از اول خلقت آدم تاکنون زنده باشد بسیاری از حاکمان عادل ، در زمان های مختلف ، می خواستند با شمشیر و نیزه و آتش و بمب و... او را نابود کنند ، اما نتوانستند دست و پای او را قطع می کردند ، اما دوباره به بدنش وصل می شدند منفجرش کردند و یا او را می سوزاندند و دوباره ، مثل اولش می شد کار خناس ، وسوسه گری ، وعده دادن و آرزومند کردن انسان‌هاست. او بعد از این مرحله انسان را برای رسیدن به آرزوهایش ، تشویق به ارتکاب گناه می‌کند و زمانی که انسان ، گناه کرد ، استغفار را از یاد او می‌برد. خناس ، همیشه برنامه‌های خودش را مخفیانه پیش می‌برد . او باطل را در لعابی از حق قرار می‌دهد و موفق به فریب دادن انسان می‌شود منزل او ، در روح و فکر و قلب و سینه انسانهاست تنها سلاحی که می تواند او را شکست دهد ، فقط " یاد خداست " اگر انسان به ياد خدا بيفتد ، او مى گريزد و دور مى شود ولی اگر خدا را از ياد ببرد ، خناس دلش را مى خورد . 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 👈 ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت یازدهم ساروز ، پس از آنکه به زیرزمین قصر فرمانروای جن ها رفته ب
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت دوازدهم خناس ، انگشتر را از ساروز گرفت و به طرف بیت المقدس رفت دنیای شیطانها ، از دنیای انسانها کاملا جداست ؛ و به هیچ طریقی نمی توانند وارد دنیای همدیگر شوند مگر اینکه ، دروازه شیاطین باز شود و یا اینکه کسی ، انگشتر سه سنگ را داشته باشد ، کسی که آن انگشتر را داشته باشد ، فقط خودش می تواند در دنیای انسانها تصرف کند به خاطر همین ، خناس انگشتر را گرفت و تنها رفت خناس پس از دیدن درب گفت : این درب ، مخلوطی از سنگ و شیشه و آهن و چوب و خاک و آتیش است در زمان سلیمان ، توسط اجنه و شیاطینی که دربند او بودند ، ساخته شد ‌ این درب ، به هیچ وجه باز شدنی نیست مگر اینکه ... خناس به فکر عمیقی فرو رفت ناگهان به صورت دود درآمد و به طرف درب ، پرواز کرد تمام سلول ها و مولکول هایش ، رگهای آهنی در را پر کردند خناس ، تا قفل مرکزی درب نفوذ کرد ناگهان رگها و تَرَکها ، نورانی شدند زنجیرها و تسمه های آهنی درب ، به حرکت درآمدند و درب باز شد . خناس ، دوباره جمع شد و به حالت اولش برگشت نظامیان آمریکا و اسرائیل ، وارد درب شدند آنها وارد سالن بزرگ و تاریکی شدند که وسط آن ، میز کوچکی قرار داشت و روی آن میز ، حباب هاله ای و نورانی شکل ، قرار داشتند که درون آن ، سه نگین سبز و سفید و قرمز ، بودند خناس ، به سرعت ، به سمت آن نگین ها رفت ؛ که ناگهان ، یک شی ای مانند ستون و چماق سیاه ، خناس را با ضربه ای سنگین ، از آن نگین ها دور کرد . آن شی سیاه سر جای خودش برگشت همه نظامیان ، با نگاهشان ، انتهای این ستون را از پایین به بالا تعقیب می کردند که ناگهان ، دو تا چشم بزرگ در سقف تاریک ، باز شد همه از ترس به عقب برگشتند یک شی سیاه و بزرگ ، روی سقف سالن بود از دهانش ، آتشی تف کرد آتش به دیوار اصابت کرد و دورتادور سالن ، به طرز زیبایی ، آتشی شد و همه جا روشن شد نظامیان ، از دیدن آن موجود بزرگ ، تعجب و ترسیده بودند عنکبوتی بود که پنجاه متر ، ارتفاع داشت خناس ، دوباره به طرف عنکبوت دوید عنکبوت هم آتشی از دهانش بر سر خناس انداخت خناس ، سوزانده شد و دوباره به حالت اولش برگشت و دوباره حمله کرد عنکبوت ، با یکی از پاهایش ، شکم او را درید و با پای دیگرش ، سر و دست و پای او را قطع کرد ، و با پای اول ، او را در زمین له کرد 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 👈 💰 @Be_win ☘ مسیرسبز اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نگفتی مدیریت ذکراباد
شماره 27 رمان تخیلی زمین تعدادصفحه : 20 📝 نویسنده : حامد طرفی @Be_win ☘ مسیرسبز
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت دوازدهم خناس ، انگشتر را از ساروز گرفت و به طرف بیت المقدس رفت
💠 داستان تخیلی 💠 قسمت سیزدهم خناس دوباره جمع شد و به حالت اولیه برگشت یکی از فرماندهان اسرائیل ، به نیروهای خود دستور داد که به عنکبوت تیراندازی کنند همه تیراندازی می کردند اما روی عنکبوت ، تاثیری نداشت سپس دستور داد ، همه نیروها وارد سالن شده و عنکبوت را محاصره کنند ناگهان از دهان عنکبوت ، عنکبوت های کوچک ، بیرون آمدند فرشته ها و جن ها ، دیدند که اوضاع سر و سامان گرفته ، و هیچ خطری متوجه مسلمانان و مستضعفین جهان نیست به خاطر همین ، تصمیم گرفتند که زمین را ترک کنند و جز عده ای اندک ، همگی از دنیای انسانها ، خارج شدند فرشته های مانده در زمین ، همچنان به دنبال قطعه آخر لوح حضرت نوح بودند در این باره ، با علمای شیعه به مشورت پرداختند یکی از علماء ، با ناراحتی به جبرئیل گفت : ما سالهای زیادی در پی قبر شریف حضرت زهرا _ سلام الله علیها _ بودیم اما پیداش نکردیم حبرئیل گفت : بنده می دانم قبر ایشان کجاست و آنجا را هم گشتیم اما خبری از قطعه آخری نبود یکی دیگر از علماء گفت : شاید بتوانی جوابت را در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی پیدا کنی جبرئیل گفت : مگر آنجا چه خبر است ؟ یکی دیگر از علما گفت : ماجرایش ، طولانی است ولی برایت خلاص اش می کنم پدر ایشان ، مرحوم سید محمود مرعشی ، در نجف اشرف زندگی می کرد ، بسیار علاقمند بود که به هر طریقی ، قبر شریف حضرت زهرا « سلام الله علیها» را پیدا کند ، برای رسیدن به این آرزو ، چله گرفت چهل روز ، فقط به عبادت و معنویت ، گذراند تا اینکه سراسر وجودش ، پر از نور خدا شد شب چهلم ، بعد از توسل فراوان ، به محل خوابش رفت . در عالَم خواب ، به محضر امام صادق علیه السلام ، رسید . امام به او فرمود : عَلَیکَ بِکَریمَۀ اَهلِ البَیت ِ؛ یعنی به کریمه ی اهل بیت متوسل شو . ایشان تصور کرد که منظور امام از کریمه اهل بیت ، همان حضرت زهرا بود به خاطرهمین گفت : بله قربان ، من نیز چله را برای همین گرفتم که محلّ شریف قبر آن حضرت را دقیق‌تر بدانم و زیارتش کنم امام فرمودند : منظور من ، قبر شریف حضرت معصومه _ سلام الله علیها_ در قم است . سپس افزود : به خاطر مصالحی ، خداوند اراده نموده که قبر حضرت زهرا برای همیشه مخفی باشد ، از این رو ، قبر حضرت معصومه را ، تجلّی گاه قبر شریف حضرت زهرا ، قرار داده است مرحوم سید محمود ، وقتی از خواب برخاست ، تصمیم گرفت که به قصد زیارت حضرت معصومه _ سلام الله علیها _ به قم مهاجرت کند . او بی درنگ ، با همه ی اعضای خانواده اش ، از نجف اشرف ، عازم قم شد و تا زمانی که آنجا بود ، همیشه به زیارت حضرت معصومه می رفتند . آن مرحوم ، سرانجام به نجف بازگشت و فرزندش سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، به قم آمد و در همسایگی حرم مطهر حضرت معصومه ، خانه گرفت ؛ ایشان هر روز صبح ، قبل از اذان صبح ، به زیارت حضرت معصومه می رفتند و حتی گاهی اوقات پشت در می ماندند ، تا درِ حرم باز شود . تا اینکه پس از ۶۶ سال درس و بحث و خدمات علمی و سیاسی فراوان ، در سن ۹۶ سالگی از دنیا رفت . خود آیت الله مرعشی نجفی می فرمود : شصت سال است که هر روز من از نخستین زائران حضرت معصومه هستم. و این یعنی اینکه ، اگر قطعه ای در کار باشد ، ایشان بهتر می دانند که آن کجاست ... 💠 ادامه دارد ... 💠 📝 نویسنده : حامد طرفی 👈 ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب پُرمغز 🌞 کپی با صلوات 🌞 ❣ با مدیریت