eitaa logo
ذکر روزانه
19.4هزار دنبال‌کننده
44.3هزار عکس
19هزار ویدیو
613 فایل
💫 أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ مدیرکانال @nasim_velayat313 مطالب مذهبی فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️اینفوگرافیک . 🛑از سپاه متشکریم: 🔹برای نابودی داعش 🔹برای گروه های جهادی در سیل و زلزله و... 🔹برای حفظ تمامیت ارضی کشور در برابر گروهک های تجزیه طلب از کومله و دموکرات تا جیش الظلم و... 🔹برای ضربه زدن به جاسوس ها و گاندو ها 🔹برای امنیت پروازها 🔹برای بسیج مردم و محرومیت زدایی ها 🔹برای موشک هایی که امنیت ایران عزیز و حفظ کردند 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ڪـانال ذڪـر روزانہ 💠https://eitaa.com/zekrroozane
بسم الله الرحمن الرحیم 💠 چرا صهیونیستها و دشمنان ایران از سپاه پاسداران عصبانی هستند ⁉️ چون در همه فتنه ها از سپاه شکست خوردندواین اسناد جرم سپاه:👇 ۱. در جریان ترور حاج قاسم؛ دولت قطر را تهدید به انتقام کرد، امیر قطر با ٣میلیارد دلار پول نقد سراسیمه به ایران آمد. ۲- عین‌الاسد را با خاک یکسان کرد. ٣. فازهای ١۵،١۶،٢٢،٢٣،٢۴، ۱۳ پالایشگاه ها را درعسلویه می‌سازد و تحویل مردم می‌دهد. ۴. سکوی گازی برای میدان گازی مشترک با قطر می‌سازد. ۵- کودتای نوژه را که قصد بمباران نقاط حساس کشور وساقط کردن نظام را داشتند خنثی کرد. ۶. گلوی داعش در سوریه را فشرد و خفه اش کرد. ۷. داعش را از ٧٠ کیلومتری بغداد عقب راند تا عراق سقوط نکند. ۸. با کار اطلاعاتی عبدالشیطان ریگی ، روح ا...زم، نازنین زاغری و.... را ردیابی کرد. و جاسوسانی مثل کاووس امامی را دستگیر کرد. ۹. پروژه های بزرگ سازندگی را از چنگ خارجیها درمیاورد و به پیمانکاران داخلی می سپارد تا بسازند و تولید ثروت کنند. ۱۰. پالایشگاه بنزین ستاره خلیج فارس را با پیمانکاران ایرانی ساخت تا از وارد کننده بنزین به صادر کننده بنزین تبدیل شویم. ۱۱. در حوادثی چون سیل و زلزله و کرونا و.... به مردم امداد رسانی میکند ۱۲. با عبور از اروند‏و فتح فاو،رکورد جدیدی در جنگهای کلاسیک دنیا رقم زد که در سواحل نرماندی آمریکایی‌ها نتوانستند انجام دهند. ۱۳. چتر اطلاعاتی برای مسئولینی که درخطر جاسوسی هستند ایجاد می‌کند و آنهارا از چنگال دشمن بیرون می‌کشد. ۱۴. حزب الله لبنان را همچون خنجری بر سینه اسرائیل  وارد کرده است. ۱۵. حشد الشعبی عراق و جیش الوطنی سوریه را سازماندهی کرد تا امنیت مان تضمین شود. ۱۶. سدسازی در کشور را بومی کرد و سد عظیم کرخه را ساخت. آب غیزانه را  تأمین کرد. ۱۷. چنان یمن را آموزش و تجهیزات داده است که عربستان را به ستوه آورده است! ۱۸. باب المندب را از چنگ عربستان و آمریکا درآورد. ۱۹. در اروند رود ملوانان انگلیسی و آمریکایی را دستگیر کرد تا نیروی مارینز انگلیسی نتواند نگاه چپ به آب‌های سرزمینی ایران بکند. ۲۰. ده ها فقره هواپیما ربایی را در داخل هواپیما خنثی کرده است. ۲۱. از مسئولین و دیپلماتهای نظام و فرودگاهای کشور محافظت میکند. ۲۲. پهباد افسانه ای آمریکا را با قدرت ساقط کرد و لاشه اش را از خلیج فارس جمع کرد. ۲۳. پهباد RQ70 را هک کرد و سالم غنیمت گرفت. ۲۴. نمونه RQ70 را به روسیه داد و تکنولوژی بالا و سری از روسیه گرفت. ۲۵. پهباد اسرائیلی هرمس را نزدیک نطنز ساقط کرد. ۲۶. حیدریون پاکستان و فاطمیون افغانستان را سازماندهی کرد تا نیروهای نیابتی نظام باشند. ۲۷. با تقسیم کار بین پیمانکاران کوچکتر،جاده و راه آهن می‌سازد. ۲۸. قطعات حساس مورد استفاده در صنعت را می‌سازد و به صنعتگران تحویل می‌دهد. ۲۹. با قدرت تحریم را دور می‌زند و قطعات لازم برای صنایع نظامی و غیرنظامی را وارد می‌کند. ۳۰. کارتحقیقاتی علمی می‌کند و پیوند دانشگاهیان و مراکز صنعتی را برقرار کرده است. ۳۱- با راه اندازی قرارگاه بهداشتی شهید سلیمانی درمهار ویروس منحوس کروناخدمت عظیمی را به مردم کرده است. ۳۲. صرافی‌های تعطیل شده در امارات را که شاهرگ ارزی کشور هستند، با یک تَشَر به حاکم امارات بازگشایی کرد. ۳۳. طرح دفاع موزاییکی را در کشور نهادینه کرد. ۳۴. با نمایش موشک و شهرهای موشکی، خواب دشمن را برای حمله به کشور آشفته کرده است. ۳۵. با توقیف نفتکش انگلیسی، صادرات محصولات نفتی ایران را در اقیانوس‌ها تضمین کرد. ۳۶. ناوهای آمریکایی در خلیج فارس را ذلیل کرده است و دستور داده که همه باید با ایرانیها فارسی صحبت کنند. ۳۷. امنیت صیادان را تضمین میکند. ۳۸. نفتکش ها را از دست دزدان دریایی نجات میدهد. ۳۹. در پاسخ به اتفاقات مجلس و حرم حضرت امام توسط داعش ، فرماندهان داعش در دیرالزور را دِرو کرد. ۴٠. نقش حیاتی خودرا درکردستان به شایستگی ایفانمود واز تجزیه ی کردستان عزیز ممانعت کرد. ۴۱. در عملیات مرصاد، پیاده نظام منافقین را تار ومار کرد. ۴۲. نقش باایجاد بسیج سازندگی وراه اندازی گروه های جهادی ، درراستای محرومیت زدائی ، سازندگی مناطق ؛ توزیع گسترده بسته های مومنانه به مردم عزیز کشورمان خدمات گسترده ای داشته است. ۴۳. آری امام حقیقت را بیان فرمود [اگر نبود کشور هم نبود] مایه هراس دشمن و امید دوستان است. انقلاب اسلامی🇮🇷انقلاب جهانی🌎
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب کرده بود. اکثر حريفها را با شکست داد. 🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت: 🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به رفتم. ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و داش ابرام رو دارن. 🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادی روحش صلوات 🌹 _____________________________ کانال ذڪرروزانہ 🌷@zekrroozane 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و چهارم : کردستان ✔️ راوی: مهدي فريدوند 🔸 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مسجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟! گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي را از خارج کنيد. 🔸بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ساعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشين بليزر به سمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ 3، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود. 🔸بسياري از جاده ها بسته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رسيديم به سنندج. از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه فروشي ايستاديم. 🔸ابراهيم پياده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي!؟ با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطريها کرد. 🔸بطريهاي مشروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت سراغ صاحب . جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پسر جون، مگه تو مسلمون نيستي. اين نجاستها چيه که ميفروشي، مگه خدا تو قرآن نميگه: «اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. » جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد. 🔸ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر را نشان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلول ههاي ژ 3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر ميچرخيديم. 🔸بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي سپاه، گونيهاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود. هر چه در زديم بي فايده بود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشت در ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم:ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد کجاست؟! 🔸يکي از بچه هاي سپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اينطرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند. 🔸ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي سپاه در فرودگاه مستقر بودند. گلول ههاي خمپاره از داخل شهر به سمت فرودگاه شليک ميشد. 🔸براي اولين بار محمد را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهر هاي و خندان. برادر بروجردي در آن شرايط، نيروها را خيلي خوب اداره ميکرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادی روح پاکش صلوات 🌹 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🌷@zekrroozane
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی ام : شروع جنگ ۱ ✔️ راوی : تقی مسگرها 🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند. سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام. 🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دسته دسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد. 🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد! يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. 🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟ من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند. 🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از ميخواستم كه وقتي با دشمنان و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه رو نصيبم كنه! ديگه تحمل رو ندارم! 🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر. 🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد. 🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم. قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند. با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند. 🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله جلوي درب همان خانه منفجر شد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد. 🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي را خوانديم. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادی روح پاکش صلوات 🌹 🌷@zekrroozane 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و ششم : گروه شهید اندرزگو ( ۱ ) ✔️ راوی : مصطفی صفار هرندی 🔸مدت كوتاهي از شروع جنگ گذشت. فرماندهي سپاه در غرب كشور جلسه اي برقرارنمود. قرار شد نيروهاي داوطلب و بچه هاي سپاه در مناطق مختلف تقسيم شوند. لذا گروهي از بچه ها از سرپل ذهاب به سومار، گروهي به سمت مهران و صالح آباد و گروهي به سمت بستان رفتند. 🔸طبق جلسه، حسين الله كرم كه از فرماندهان مناطق عملياتي بود به عنواندفرمانده سپاه گيلا نغرب و نفتشهر انتخاب شد. او به همراه چند گروهان از گردانهاي هشتم و نهم سپاه راهي منطقه گيلانغرب شد. كه از دوران زورخانه رفاقت ديرين هاي با حاج حسين داشت به همراه او راهي گيلانغرب شد و به عنوان معاونت عمليات منصوب شد. ٭٭٭ 🔸گيلانغرب شهري در ميان كوهستانهاي مختلف است. در 50 كيلومتري نفتشهر و خط مرزي و در 70 كيلومتري جنوب سرپ لذهاب. عراق تا نزديكي اين شهر و بيشتر ارتفاعات آن راتصرف كرده بود. در اولين روزهاي نيروهاي لشکر چهارم عراق وارد گيلانغرب شدند اما با مقاومت غيور مردان و شيرزنان اين شهر مجبور به فرار شدند.در جريان آن حمله يكي از اين شهر با ضربات داس دو نظامي عراقي را به هلاكت رساند!! 🔸بعد از آن عده اي از مردم شهر از آنجا رفتند. بقيه مردم روزها را به شهر مي آمدند و شبها به سياه چادرها در جاده اسلام آباد ميرفتند. تيپ ذوالفقار هم در منطقه «بان سيران » دراطراف گيلان غرب مستقر شده بود. مدت كوتاهي از فعاليت سپاه گيلانغرب گذشت. در اين مدت كار بچه ها فقط پدافند در مقابل حمله هاي احتمالي دشمن بود و هيچ تحرك خاصي از نيروها ديده نميشد. 🔸جلسه اي برقرار شد. نيروها پيشنهاد كردند همانطور كه دكتر چمران جنگهاي نامنظم را در جنوب و اصغر وصالي جنگهاي چريكي را در سرپل ذهاب انجام ميدهند. يك گروه چريكي نيز در راه اندازي شود. كار راه اندازي گروه انجام شد. بعد هم مسئوليت عمليات گروه را به ابراهيم و جواد افراسيابي واگذار شد. به پيشنهاد بچه ها قرار شد نام دكتر بهشتي را براي گروه انتخاب كنند. 🔸اما در بازديدي كه شخص آيت الله بهشتي از منطقه داشت با اين كار مخالفت كرد و گفت: چون شما كار چريكي انجام ميدهيد، نام گروه را شهيد اندرزگو بگذاريد. چرا كه او بنيانگذار حركتهاي چريكي و اسلامي بود. ابراهيم تصوير بزرگي از امام و آيت الله بهشتي و مقام معظم رهبري را در مقر گروه نصب كرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات 🌹 🏴@zekrroozane