eitaa logo
یادداشت‌💌✍
355 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
105 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
اعتراض خاموش امروز روز پنج‌شنبه اولین روز فصل زمستان در جامعه الزهرا سلام الله علیها مراسم تجلیل از پژوهشگران برتر بود. مراسم بسیار قانونمند، اصولی، رسمی و با ارائه کلیپ‌های گزارش‌طور و سخنرانی پیش می‌رفت، ناگهان بنر پشت سر سخنران، در ساعت یک ربع به دوازده افتاد! زمان جلسه تا ساعت یازده و نیم بود، فکر کنم، چسبش تا آن ساعت تنظیم شده بود. ساعت هوشمند تنظیم وقت، چه تکنولوژی‌ قویی داشتند معاونت پژوهش و پژوهشگاه! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
شیرین‌ترین‌رویداد دوره‌پژوهش از کلاس زودتر خارج شدم تا به مراسم برسم، ساعت ده آغاز می‌شد و نیم ساعت تأخیر داشتم. ورودم در جلسه با سلام الله علیها همزمان شد، دلم آرام گرفت انگار. چند قطره اشک شستشو داد وجودم را. اولین بار بود در یک محفل علمی پژوهشی می‌دیدم که مراسم با یاد علیهم‌السلام گره خورده است.حضور در آن جلسه برایم شیرین‌تر شد. باید در جایگاه ویژه برگزیدگان می‌نشستم، صدای ریز و آرام کودکان پشت سر، توجهم را جلب کرد. همراه مادران پژوهشگر آمده بودند تا از کودکی با فضای علمی مأنوس شوند و گهگاهی تذکر می‌شنیدند، هیس! گزارش‌های‌مصور از فعالیت‌های پژوهشگاه و معاونت‌پژوهش جلوی دیدگان‌مان رژه رفت. پژوهشگر کنار دستی‌ام آرام گفت:«چقدر رسانه و تصویر اثر دارد، با وجود اینکه ما در اینجا هستیم انگار از زاویه جدیدی به پژوهشگاه پرداخته شده.» گفته‌اش را تصدیق کردم و دوباره نگاه به تصاویر. خانم دکتر برقعی مدیر جامعه الزهرا سلام الله علیها و دکتر شریفی رییس دانشگاه قم هم، سخنرانی کردند. برنامه آخر قدردانی از پژوهشگران منتخب بود. اولین نفر که نامش خوانده شد، استاد عزیزم خانم دکتر ناهید طیبی بود، مثل همیشه به خود بالیدم که شاگردی ایشان را کرده‌ام، به ترتیب نام بانوان دیگر خوانده شد و جوایز گرفته، آخرین نفر نام خودم اعلام شد! این نقطه آغاز قدردانی از استاد و پایان آن از شاگرد را نشانه‌ای یافتم، نشانه شاگرد پروری و رشد و پویایی و کنار هم رشد کردن استاد و شاگرد! چه اتفاق زیبایی شد من در کنار استادم تقدیر شدم، شیرین‌ترین رویداد پژوهشی‌. الحمدلله علی کل حال ✍️نجمه صالحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طالب جنت شدم نه محض ناز و نعمتش آرزو دارم ببینم آب می‌نوشد حسین... صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین💔 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃گردن‌آویز دلتنگی کمی بیشتر فکر کن! مشکل از او نیست ایراد از دلِ توست که وقت و بی‌وقت، گاه و بی‌گاه، با بهانه و بی‌بهانه می‌گیرد! اما انگار هر بار دلت می‌خواهد گردن‌آویز دلتنگی را گردن وقتی خااص بیندازی! گاه این گردن آویز را به گردن غروب می‌آویزی، گاه نیمه شب، گاه پاییز و گاه روزهای طولانی زمستان و بیشتر از همه گردن این روز مهربان، جمعه!! اما جمعه مهربان‌تر از این حرف‌هاست که‌به دل بگیرد! او ته تغاری هفته است، مثل ته‌تغاری خانواده‌ها، تجربه‌اش زیاد است، عاقل‌تر از این حرف‌هاست! جمعه با مهربانی کنارت می‌نشیند، مشتی آسودگی خیال کف‌دستت می‌ریزد و دغدغه‌هایت را فورا می‌خرد! جمعه از خانواده‌ای اصیل است، استوار بودن را به تو می‌آموزد، امیدی بر جانت تزریق می‌کند تا قوی بایستی و منتظر گشایش باشی! گشایشی از نوع دلگرم‌کننده و تمام نشدنی! گشایشی که بی‌شک گردن‌آویز دلتنگی را به کناری می‌اندازد! اندکی صبر سحر نزدیک است... ✍️ نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر مادرانه جلوی ساختمان ایستاده بودند که به آن‌ها ملحق شدم، به غیر از یک نفر که دیروز خیلی کوتاه دیده بودمش، اکثر آن‌ها را نمی‌شناختم. به دعوت دوستم آنجا رفته بودم، بعد از سلام‌ و احوال‌پرسی و دیدن غرفه‌های‌ در حال آماده‌سازی، به داخل موسسه رفتیم. خانم‌هایی آنجا مشغول فعالیت بودند و هدایایی را برای بازدیدکنندگان آماده می‌کردند. بانوانی که در کنار نقش مادری، کنشگر فعال فرهنگی و اجتماعی هم بودند. آمده بودند تا الگوی سوم زن مسلمان را به تصویر بکشند. زنی که باید تاریخ ساز باشد و از الگوی شرق و غرب پرهیز کند. آمده بودند تا کنار یکدیگر برای روزهای سوگ فقدان مادر سلام الله علیها، محفلی با حضور بانوان و کودکان تشکیل دهند و صمیمانه‌هایی با بانوان بازدیدکننده داشته باشند‌. آمده بودند کمک کنند تلنگری بخورد و غبار از ناآگاهی‌ها بزدایند و گمشده برخی از زنان، یعنی هویت را برایشان به تصویر کشند. با وجود مشغله‌های فراوانشان، به صورت جهادی کنار یکدیگر قرار گرفته بودند و هر کس گوشه‌ای از کار را گرفته بود. آماده سازی غرفه‌ها کاری مردانه بود که همسرانشان عهده‌دار تکمیل آن شده بودند و کارهای ظریف پشت‌صحنه و تزئینات غرفه‌ها پس از تکمیل کارهای سخت‌افزاری، به‌عهده بانوان بود. ایده‌های خوبی داشتند که قرار بود از روز یکشنبه، در ایام سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها، اجرایی شود. قرار بود مهربانی‌های مادری به تصویر کشیده شود و اهدافشان به‌طور غیر مستقیم برای بانوان به نمایش در آید. ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴جرعه‌ای روضه مدتی درد پهلو را تحمل کردی خسته‌ و غمدیده بودی، داغ عزیز بر دل داشتی اما زود عزم سفر کردی! فرزندانت دل‌تنگت شده‌اند! رفتنت داغ سنگینی بر دل امیرالمومنین علیه‌السلام گذاشت، در دفاع از مظلومیت امام زمانت جانبازی کردی، انقلابی به پا کردی که هنوز که هنوز است پژواک غربت و مظلومیتت در گوش زمان پیچیده است! 🥀جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد گریه ها می کرد تا امت شود بیدار... حیف از صدای گریه اش امت فقط بی خواب شد🥀 «السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ» ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️قلمم یخ زده، زمستان است نوشتن جنس دارد، گاهی زمخت و آزار دهنده، گاهی نرم و شکننده. نوشتن صدا دارد، گاهی ضرب‌دار و آهنگین، گاهی آرام و دلنواز. نوشتن رنگ دارد، گاهی مانند شب سیاه در آرزوی نور، گاهی مانند آسمان و دریا، آبی، گاهی سفید چون برف. قلم هم انگار فصلی می‌نویسد، بعضی از فصل‌ها بیشتر جنب و جوش دارد، بیشتر می‌چرخد، بیشتر می‌لغزد، بیشتر... باز زمستان شد و قلمم سرد و غمگین، گویی هنوز در سوگ رفتن پاییز نشسته است! به قول اخوان ثالث: هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،درختان اسکلت‌های بلور آجین زمین دل‌مرده، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه، زمستان است. ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🔆جمکران درد من پیشینه دارد جمکران قدمت دیرینه دارد جمکران 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀قال رسول الله صلی الله علیه و آله:إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.🥀 ظاهر ساده و آرام‌ش را چند سال پیش دیده بودم، با آرامش صحبت می‌کرد و مهربانانه راهنمایی. امسال در همایش امام حسن عسکری علیه السلام نیز دوباره ایشان را ملاقات کردم، نکاتی در مورد مقاله‌ام در زمان ارائه پنل، یادداشت کردند و چون فرصت نبود با تواضع گفتند بعدا اعلام می‌کنند. منتظر ماندم تا مراسم و انتخاب مقالات برگزیده و... تمام شود، بعد از اتمام مراسم به سالن نگاه کردم، نبودند. در سالن ورودی دانشگاه دیدمشان و با خواهش خواستم نکات نقد را بگویند با مهربانی گفتند:«ابتدای ارائه سوال برایم مطرح شد که تا آخرش به برخی از آن‌ها پاسخ دادید‌و...» هر چند متوجه شدم نکاتی بوده ولی نگفتند، اصرار نکردم تشکر کردم و خداحافظی. با اینکه چند بار بیشتر ایشان را ندیده بودم اما این ظاهر آرام و ساده ایشان برایم عجیب و احترام آمیز بود. با وجود علم و آثار زیادشان، بسیار متواضع بودند و این صفت را همه‌ی افرادی‌که با ایشان در ارتباط بودند، اعتراف می‌کنند. یک ضرب المثل قدیمی است که می‌گویند «درخت هر چه پر بارتر افتاده‌تر!» مصداق بارزش مرحوم دکتر سید محمود سامانی بود که امشب بار سفر بستند و مسافر بهشت شدند. آری امشب، شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، این استاد تاریخ به سفر آخرت کوچ کردند و جامعه تاریخ را به سوگ نشاندند. روحشان غریق رحمت الهی صفحه یادبود استاد سامانی👇 https://iporse.ir/6221043 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🥀نبیند کسی کاش بی‌مادری را چه حال عجیبی چه حس غریبی🥀 پ.ن:تصویر و متن ارسالی از طرف یکی از همراهان خوش‌ذوق کانال ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ویدیوی جالب در مورد پدر کریستوفر و مطالب شنیدنی در مورد حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیها 🔷 کریستوفر کلوهسی، یک کشیش مسیحی کاتولیک اهل ایتالیا است که رساله دکتری‌اش را به تز شهادت حضرت زهرا سلام‌ الله علیها اختصاص داد و شبهات وهابیت را به چالش کشید و زندگی‌اش با یاد آن حضرت، رنگ و بویی تازه یافت. از همین رهگذر بود که شیفته شخصیت دختر بزرگوارش حضرت زینب کبری سلام الله علیها شد و با استمداد از آن دو بانوی بزرگ، آثار مهمی منتشر ساخت. او با احساس می‌گوید نیمه قلبش را به حضرت زهرا و نیمه دیگر را به دختر رشیدش حضرت زینب سلام الله علیهما بخشید. 🍃پیشنهاد تماشا🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
ثانیه‌های مبارک داستان خلقت، داستان عجیبی است، خداوند در شش روز یا شش دوره یا شش هنگام، جهان خلقت(آسمان‌ها و زمين و... ) را آفرید، در دو روز اول زمين و دنيای مادی آفريده شد و مواد مورد نياز حیات در دو روز بعدی و در نهايت در دو روز آخر آفرينش، آسمان‌ها و حيات معنوی خلق شد؛ و خلاصه که در روز آخر ابر و باد و مه و خورشید و فلک گرد هم آمدند؛ گویی در روز جمعه، تمام آفرینش تکمیل شده است و جمعه شد روز اجتماع و چه روز مبارکی! جمعه با این هدایای الهی مبارک شد بر ما و چه مبارک‌تر خواهد شد با رسیدن آخرین بهارش! در میانه راه می‌نشینم و چشم بر جاده‌ی انتظار می‌دوزم، انتظار و طلب تکرار قرآن، انتظار و طلب آن یار پنهان، انتظار و دیدار دریایی از نور! مولا جان، ثانیه‌ها بی‌رحمند! به وقت تنهایی جان می‌گیرند تا بگذرند! به وقت انتظار می‌کشند آدم را! بیا و پایان ببخش سرزنش ملامتگران را در دنیای صدرنگ، با تو دنیا یک رنگ می‌شود. چه لحظه شیرینی خواهد بود لحظه دیدار حضرت منتظَر! 🌟اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌟 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
. 🔅مهمانی به صرف تمدن اولین برخورد با این تصویر، ممکن است این نکته را تداعی کند که کافی‌شاپ یا مهمانی دورهمی یا ... رفته‌ایم، اما اینطور نیست! اینجا دفتر مدیر محترم گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم علیه‌السلام است که سخاوتمندانه از مهمانان اتاق‌شان پذیرایی می‌کنند. جلسات آخر درس را در اتاق دکتر الویری برگزار کردیم و استاد محترم با مهربانی و روی خوش پذیرای محفل علمی ما بودند. به نظر من که در مقایسه با کلاس درس، کیفیت برگزاری آن و حتی تفهیم مسائل در اتاق باصفای استاد الویری بهتر بود. جمع خودمانی و علمی و صمیمیتی که در هیچ جلسه‌ی رسمی علمی یافت نمی‌شود. 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ✍️نجمه صالحی زمستان ۴۰۱ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅تلاش تلاش و تلاش و رسیدن؛ می‌گویند برای انسان چیزی نیست جز حاصل تلاش او، به نظرم تازه این اول راه است، هنگامی که به دست آوردی، باید ببخشی! با دست باز و دل گشاده، سخاوتمندی در بذل، از مال گرفته تا جان! آدم‌ها چقدر رنگ می‌بازند وقتی باید ببخشند، وقتی باید بگذرند، انگار خودخواه می‌شوند! مثل کودکی که دلش نمی‌خواهد عروسکش را به دختر همسایه دهد! ✍️ نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃بهترین باش همسرش وکیل بود، خودش دختر روستایی و دور از آموزش‌های به روز، ساده و بی‌آلایش و متاسفانه کم‌سواد! تکه تکه و با استرس، برایم حرف می‌زد، ناراحت کننده بود که نگذاشته بودند فکرش رشد کند. طاقت نیاوردم سوالات مصاحبه را کنار گذاشتم و رفتم در نقش مشاور. دلم می‌خواست هوشیارش کنم، به او بگویم که به‌خاطر زندگی‌اش تلاش کند تا بیشتر بداند. نمی‌دانم چرا شغل همسرش و موقعیت اجتماعی او برایم زنگ خطر شد و نگران آینده زندگی‌اش. برایش گفتم مطالعه را شروع کند، فایل صوتی گوش دهد، با استاد محمدعلی انصاری آشنایش کردم. اپلیکیشن منیب و اپلیکیشن اندیشه مطهر و کارکردهای استفاده از آن دو را گفتم، خیلی خوب گوش می‌کرد، انگار تشنه نوشیدن شهد علم شده بود. در آخر دیدار پرسید: «قبول شدم؟» با لبخند گفتم: «عزیزم قبول که هستی؛ اما تلاش کن بهترین همسرت و بهترین فرزندت باشی!» حس کردم وقتی که رفت با انگیزه‌تر شده بود. 🍃 الحمدلله علی کل حال🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمع پراکنده‌ گفتم: «می‌دانی مرگ یک ستاره همراه با انفجاره، این انفجار باعث ایجاد سحابی جدید و تولد سیاره جدیدتر؟!» گفت: «ستارهٔ دنباله‌دار می‌دانی در هر مرگی، تولدی است، پروازی است؛ انفجار معانی نایاب؟!» گفتم: «انفجار معانی!؟» گفت:«تکه تکه پراکنده‌ای در خود، جمع پراکنده، مثل ستاره‌هایی که پراکنده‌اند اما جمع.» گفتم:« پس ستاره خواهم ماند، حتی در مرگ ستاره، روشنایی می‌بینی!» گفت: «آمده‌ام تا هر بار بخشی از روحم را برش بزنم و به کلمه در آورم، اینجا در آسمان خلوت ستاره، پولک‌های پاره پاره را می‌بینی؟! جمع پراکنده‌ای شده‌ام که مپرس!» نگاهش کردم و خندیدم! پ.ن: کتاب جمع پراکنده: نکته‌ها و خاطره‌های به یاد ماندنی از حضرت استاد علامه حسن‌زاده آملی(ره) ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃دست و نشان بچه‌تر که بودم دست‌هایش برام ملاک بزرگی و قدرت بود، با خودم می‌گفتم:« هر وقت دستام اندازه دستاش بشن یعنی دیگه من بزرگ شدم.» دستان ظریف و کوچکم که فقط به اندازهٔ گردی کف‌دستش بود، روزبه‌روز با عروسک‌ و بازی‌های کودکانه بزرگ‌تر می‌شد و دست‌های او با کار و تلاش قوی‌تر. هرچه می‌گذشت درک معنای این سه حرف برایم دشوارتر می‌شد: «پدر» «پدر» من، مردی بود که دستانش با اسلحه، دوربین و بیسیم، دوستی چندین ساله داشت و سد راه دشمنان بود. دستانی داشت که بخاطر مجاهدت‌هایش «نشان ذوالفقار» از دست رهبر گرفته بود‌. بهترین دست برای نوازش و زدودن اشک‌های یتیمانی بود که پدرهایشان در آغوش او به مقصد آسمان پر کشیده بودند. دستان قدرتمند «پدر» در روضه‌ها هم دیدنی بود، همیشه می‌گفت:«افتخارم این است که خادم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها باشم.» چه تناقض عجیبی! قدرت و خضوع!! زمانی که دستانم را بین انگشتان خسته و گاهی زخمی‌اش می‌فشرد، آن‌ها را برگ گلی حس می‌کردم که باغبانی پرحوصله و مهربان،نوازش‌شان می‌کند و با محبت پرورش‌شان می‌دهد. حتی گل‌های خانه مادر بزرگ در کرمان، هم از نوازش دست‌های او احساس امنیت می کردند، از هر باد و طوفان و بورانی، و در وجودشان حس امنیت ریشه می‌کرد و بر سرشان جوانه می‌زد. اما حالا! هرچند دستانش را نمی‌توانم لمس کنم، تا در دریای آرامشش غرق شوم و نسیم ملایم مهربانی‌اش موهایم را نوازش کند، اما حسش می‌کنم؛ بهتر از هر زمانی! حتی بهتر از شبی که با دستان او از خوابی پریشان و هولناک، به دنیای آغوشش پناه بردم. آن وقت فهمیدم هر گاه او را نیاز داشته باشم هست، حتی زمانی که در دنیا نباشد‌. آه از آن شب سخت! شب سردی که همه در خواب بودند و او مثل همیشه بیدار و مقتدر ایستاده بود به دفاع از تمام حریم‌ها. چه حریم امنی می‌شد هرجا که او پاسدار آن بود! دستش جاماند، تا همیشه دستگیر نیازمندان باشد.   پدر! دستانم با هر بار نوازش سر یتیمی، با هر بار پاک کردن اشکی از گونه‌ی مظلومی و با هر بار دست کشیدن بر سنگ مزار تو، با شیوه‌ٔ زندگی این دنیا آشناتر می‌شود، رشد می‌کند و این من را بزرگ‌تر از قبل می‌کند‌‌. از آن شب به بعد، من، از دخترکی که برگ گلی در دستان پدرش بود، تبدیل شدم به دختری که اقتدار زینبی در وجودش بیدار شده بود، دختری که سیل احساسات انباشته شده در سد چشمانش را با شاخه گلی تقدیم به مزار پدر کرد و با دستانی گره خورده بر چادر، در آرامش و وقار زنانگی، زینبی شد؛ با روحی قوی مثل پدر، کلامی محکم مثل پدر و دستانی که روز به روز به دستان پدر شبیه‌تر می‌شد. من زینبم از تبار سلیمانی همان سلیمانی که با وجودش لرزه بر تن دشمنان و امید به دل مظلومان روانه می‌کرد. سلیمانی‌ام یعنی منسوب به سلیمان، سلیمان نبی علیه السلام را می‌گویم همو که زمین و زمان مُسَخّر او بود، فرشته مرگ هم برای ورود از او اجازه گرفت، برای سلیمانی، شهادت شایسته‌ترین نوع پرواز به سوی خالق بود. من زینبم از تبار سلیمانی، همو که حتی با رفتنش انقلابی در دل‌ها ایجاد کرد. من زینبم پس با تاسی به بانوی صبر و وفا، شهادت را چیزی جز زیبایی نمی‌دانم، شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. ✍️فاطمه خانی حسینی انتشار در سایت یادداشت‌های مربوط به سردار سلیمانی https://b2n.ir/a22933 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀داغ بزرگ در سال‌روز شهادت سردار همیشه جاوید، نماد مقاومت و ایستادگی، فرزند ایران، شهید ، دختران سرزمین کرمان در خوابگاه جامعه الزهرا سلام الله علیها نمایشگاه عکس و مراسمی برگزار کردند. داغ شهادت این بزرگ‌مرد تاریخ همچنان در قلب‌ها سنگینی می‌کند و جای خالی او در این روزهای مه‌آلود از فتنه بیش از پیش حس می‌شود. یادش هیچ‌گاه از ذهن‌ها محو نخواهد شد. 🍃اللهم ارزقنا توفیق الشهاده🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
پژوهشگاه سبز امروز که رشد برگ‌های این گلدان را دیدم ناخودآگاه یاد اولین روزی افتادم که استادم آن را به من هدیه داده بود. گلدان کوچک من آن روز چند برگ بیشتر نداشت و امروز سرسبزتر و سرحال‌تر روبه‌رویم نشسته بود. دیدارش حس خوبی را منتقل می‌کند، با تک تک جوانه‌هایش دلم شاد می‌شود و امروز که آن را با عکس سال گذشته مقایسه کردم، طراوتش، شور و شوق آغاز فصل بهار را به وجودم منتقل کرد. به قول سهراب سپهری: «هر کجا برگی هست شور من می‌شکفد مثل يک گلدان؛ می‌دهم گوش به موسيقی روييدن!» یادم هست یک روز، متنی نوشتم درباره کتابخانه پژوهشگاه، با عنوان «پر از میز، خالی از پژوهشگر»؛ اما امروز به لطف خدا تعداد پژوهشگران زیاد بود، دوستان عزیزم هم بودند که با دیدن‌شان روحیه مضاعفی گرفتم و شارژ معنوی شدم. 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
💫فیلسوف و راهبه۲ گفتم: حس می‌کنم خورشید شده‌ام، بیشتر از من انرژی ساطع می‌شود تا انرژی بگیرم، شاید هم ستاره! گفت: شک ندارم، پر ستاره‌ترین دامن را داری ستاره! گفتم:چه زیبا توصیف می‌کنی! گفت: چقدر به درد می‌خورد این ستاره نیمه شب، ستاره خوش اقبال! ستاره، گاه کم‌فروغ است و گاه پرفروغ! ستاره شب، غمی به دلت راه مده، روز روشن از آن توست! گفتم: می‌خواهم ستاره شوم بروم به آسمان خیال! گفت: ستارهٔ دنباله دار، ستاره اثرگذار! گفتم: ستاره دنباله‌دار، چقدر دقیق! گفت: البته ستاره شدن کاری ندارد! ستاره ماندن سخت است. گفتم: از آن سخت‌تر ستاره کردن دیگران! خندید و گفت: گفتگوی فیلسوف و راهبه! ✍️نجمه صالحی #خورشید #فیلسوف‌وراهبه۲ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60