eitaa logo
یادداشت‌💌✍
356 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
105 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت‌💌✍
کلم‌پلوی تاریخی ✍️محبوبه زمانی باعجله از کلاس بیرون آمدم تا کوفته ریز کلم پلو را درست کنم، مدتی است با تأسیس هیأت، همراه عده‌ای از دوستان در مورد موضوعات تاریخی صحبت می‌کنیم، اما یک‌دفعه ایده جشنواره غذا آمد وسط بحث‌های تاریخی نشست! ما مادران عاشقِ آشپزی هم، زود بدون رودربایستی و مِن ومِن پذیرفتیم! یکی نبود این وسط بگوید:« خانم معلم شما با این دغدغه‌هایی که داری وقت پختن غذا داری!؟» وقتی به خودم آمدم دیدم، قول دادم که کلم پلوی‌شیرازی بپزم! من هم که حاضرم سرم برود ولی قولم نرود! خلاصه تند تند داشتم کوفته را سرخ می‌کردم، برنج در قابلمه تند تند قل می‌خورد، تلفن یک‌سره زنگ می‌خورد، زنگ روی زنگ، جواب یک به یک را می‌دادم و وسط صحبت‌هایم از شاهکارم هم حرف می‌زدم! امیدم به مقام اول شدن در جشنواره هم بود و نگاهم به کارهای روی هم انباشته شده! کلاس کامپیوتر، مشاوره تلفنی، رفتن به جامعه‌الزهرا و بردن دوستان نازنین به هیات، که لااقل برای اول شدنم رأی بدهند!!! اما چه عرض کنم، گوش شیطان کر! هنگام خوردن و شروع تست غذاها، انگار نه انگار! یادشان نبود باید رأی اول را به من بدهند و آنچه که نباید پیش بیاد آمد!! کلم پلو‌‌ها ماند روی دست‌های نازنیم!! تا چند روز مهمان دوستان تاریخ بودم با این ایده‌های تاریخی‌شان که ارائه کردند!! کلم پلو خوردم و با خود می‌گفتم:« واقعا وسط دل بحث تاریخ، کلم پلوی تاریخی از کجا جوانه زد؟!!» ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
رنگ خاص تو در این روزها که چند رنگند آدم‌ها آدم‌های رنگ‌به‌رنگ دنیای تیره، دنیای مه‌آلود، تزاحم صداها، چه رنگ‌های زیبایی داشتند این بانوان! رنگ خدایی بود قطعا! کاش رنگ تو را بگیرم! ♡صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ/ بقره،۱۳۸♡ ✍️نجمه صالحی ✨ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی ای آنکه در حجابت دریای نور داری✨ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد🕊 مادر شعر نمی‌خواهد، جمله نمی‌خواهد، نامه نمی‌خواهد، او خودش کتاب ناخوانده است! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
🔮قول دادن ممنوع ✍️مریم زارعی مادرها خوب می‌دانند که نباید قول بدهند و تضمین کنند که فلان کار را حتما انجام می‌دهند. زیرا همواره فسقلی‌های ریزه میزه‌ غیرقابل پیش‌بینی، وجود دارند تا نگذارند تو به نحو احسن کار را انجام دهی! من هم قول ندادم اما دلم می‌خواست در هیأتی که هر دو هفته یک‌بار حالِ دلِمان را خوب می‌کند و استاد و شاگرد را کنار هم قرار می‌دهد و با نیت خالص به بحث و گفتگو می‌پردازد، فعال باشم. دلم می‌خواست در جشنواره غذا که استثنائا این هفته به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر برگزار می‌شود، شرکت کنم. از روز قبل مواد کوفته را خیس کرده بودم و صبح از خواب بیدارشدم تا قبل از بیدار شدن بچه‌ها، کوفته را بار بگذارم؛ اما تا دم و دستگاه را آوردم، صدای «مامان مامان!» به گوش رسید! بله، اولی بیدار شده بود. نفس عمیقی کشیدم و در حال شکرگزاری بودم که: «خدایا ممنون که بیدار نشد!» صدای گریه دومی بلند شد! خواستم از فرط خوشحالی،بخوانید گریه و آه، به سجده روم که تلفن زنگ خورد! تلفن را جواب دادم و بی‌خیال کوفته شدم،گفتم اول به بچه‌ها صبحانه دهم تا بعد در نهایت آرامش مراحل مقدماتی کوفته را انجام دهم! ساعت تقریبا ده شده بود و هنوز کوفته‌ای در راه نبود! دستگاه را روشن کردم تا مواد را چرخ و آسیاب کنم. فسقلی دوم از صدایش ترسید و گریه کرد، فسقلی نخست که مشغول بازی بود سریع آمد و گفت « این چیه؟ می‌خوام کمکت بدم!»[ پروردگارا،همین را کم داشتیم]گفتم: «آبجی را ساکت کنی بهترین کمک به من است.»اما او اصرار داشت که جور دیگر کمکم دهد! قیافه من آن لحظه دیدنی بود! بعد از آسیاب کردن مواد کوفته، دیدم دومی از گریه هلاک است. او را در تاب گذاشتم تا آرام شود، اما اولی گریه کرد که: «من هم می‌خوام سوار تاب شوم.» [خدای من! در سه سال عمر شریفش شاید دو بار تاب بازی کرده باشد!] گفتم:« نوبت آبجی پر شود بعد تو.» اما گوشش بدهکار نبود و همچنان گریه می‌کرد؛ خلاصه اینکه، دستی به تاب و بچه بود و دستی به غذا و کوفته! اینکه طعمش خوب شد یا نه، نمی‌دانم اما این را خوب می‌دانم که ابر و باد و ماه و فلک کاری می‌کنند که در روزهای پر کار، بچه‌ها هم پر سر و صدا شوند، حکمتش را نمی‌دانم! اما خوشحالم از اینکه اجازه می‌دهند من با وجود دو تا فسقلی در جلسات هیأت شرکت کنم. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
✨✨✨✨ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ ، مَا حَقُّ الْوَالِدَةِ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَوْ أَنَّهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ قَطْرِ الْمَطَرِ أَيَّامَ الدُّنْيَا قَامَ بَيْنَ يَدَيْهَا مَا عَدَلَ ذَلِكَ يَوْمَ حَمَلَتْهُ فِي بَطْنِهَا. از رسول خدا (ع) سؤال کردند حق مادر چیست؟ فرمود: هیهات: هیهات: اگر به عدد ریگ‌های بیابان و قطره‌های باران در خدمت مادر بایستید معادل یک روزی که در شکم او بوده‌اید، نخواهد بود. «مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۳» ✨✨✨✨✨✨ بوی عطر خاص هر آدمی عطر خاصی دارد. بعضی عطرها ماندنی هستند؛ اصلا تکرار ناشدنی‌ هستند! خط بوی آن‌ها‌ تا ابد در مشام استشمام می‌شود... حتی اگر از نظرها محو شوند! و چه عطر ماندگاری دارد عطر وجود مادر... می‌دانی چرا؟ چون او عجیب بوی خدا می‌دهد. ✍️نجمه صالحی ✨✨✨✨✨✨✨ http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
☝️☝️☝️عکس بانو زینب السادات همایونی از شاگردان بانو مجتهده امین☝️☝️☝️ 🔮لطفا توجه! انتشار تصویر نادرست! عکسی که از بانو مجتهده امین همه جا پخش است، در واقع عکس ایشان نیست! دکتر ناهید طیبی کتابی در مورد بانو مجتهده امین دارند (زندگی بانوی ایرانی‌: بانوی مجتهده نصرت‌السادات امین‌" سال 1380 منتشر شده) که از بانو همایونی از شاگردان مجتهده مصاحبه کردند و در قالب کتاب آوردند. خانم دکتر طیبی، استاد عزیزم، عکس واقعی مجتهده امین را دارند و خیلی تاکید می‌کنند که این عکس اشتباهی منتشر می‌شود و متاسفانه در گوگل و ...هنگام جستجو این عکس نمایش داده می‌شود! حواس‌مان باشد ما در انتشار این عکس سهیم نباشیم و دیگران را هم به این نکته توجه دهیم! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
☝️☝️☝️عکس بانو زینب السادات همایونی از شاگردان بانو مجتهده امین☝️☝️☝️ 🔮لطفا توجه! انتشار تصویر ناد
🔮🔮توجه عکس واقعی بانو مجتهده امین ارسالی از طرف خانم دکتر ناهید طیبی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🔅سخاوتمندی گاهی انسان وقتی به یک مکان جدید یا موقعیت جدید وارد می‌شود، بخاطر ناآشنایی با محیط نگران است، اما به محض ورود و دیدن لبخند یک نفر، تمام یا حجمی از آن نگرانی‌ها کاسته می‌شود. تصور کنید این لبخند در موقعیت نگرانی حال عزیزان در مطب دکتر یا بیمارستان یا ...باشد! بارها شنیده‌ایم که روی گشاده، خاطره خوب در ذهن‌ها ثبت می‌کند، هر چند شاید این لبخند چند ثانیه طول نکشد؛ اما خاطره آن جاودان است. امام صادق عليه السلام می‌فرمایند : هر كه به چهره برادر خود لبخند زند، آن لبخند براى او حسنه‌اى باشد.(الكافي : 2/206/1 .) هدیه دادن یا سخاوتمندی همیشه به بخشش مال و مادیات نیست، گاهی بذل یک لبخند اثرگذارتر است! در بذل لبخند سخاوتمند باشیم! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
چندوقتی است... چندوقتی است دلم برای خودم تنگ شده؛ دلم برای کودکی‌هایم تنگ شده؛ دلم برای بازی‌های سا
🍃چند وقتی است دلم برای پرسه زدن در روزهای گذشته‌ی‌دور تنگ شده...🍃 به لطف خدا یادداشتم با عنوان «چند وقتی‌است...» که سال ۱۴۰۰ منتشر شد، خیلی بازخورد داشت. امروز هم همان دلتنگی به سراغم آمد و این بار دلم برای این یادداشت هم تنگ شد! خواندن دوباره‌اش خالی از لطف نیست، احتمالا حس مشترک خیلی‌ها بوده است. لینک یادداشت👇 https://eitaa.com/javal60/431 🍃روزهای‌تان سراسر شادی الهی🍃 یاعلی علیه‌السلام ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
دوشنبه‌های امام حسینی، وعده‌گاه تاریخ‌دوستان و تاریخ‌پژوهان مدتی است دوشنبه‌ها‌، وعده‌گاه بانوان‌تاریخ‌دوست شده اما به دور از چارچوب اداری و رسمی؛ تجمعی صمیمانه برای تاریخی‌ها. نام این جمع صمیمی را با نام هیأت عجین کردیم تا متبرک شود به نام و یاد اهل بیت علیهم‌السلام. باوجود اینکه نام هیأت دارد اما متفاوت است با دیگر هیأت‌ها؛ ماهیت این تجمع، گفتگومحوری است و در واقع منبری و سخنران نداریم تا مثل همیشه، یک نفر گوینده و مابقی شنونده باشند. هیأت ما مکانی است برای اظهارنظرهای مختلف، حول یک موضوع تاریخی از پیش تعیین شده. جمعیت ما هرچند زیاد نیست اما بسیار صمیمی و خوش‌فکر است. استاد و شاگرد، تاریخی و غیر تاریخی در اینجا به بحث و گفتگو می‌پردازند و گره‌های ذهنی‌شان را باز می‌کنند. آنچه هیأت ما را زیباتر می‌کند، نام و روز برگزاری آن است و زمان آغاز فعالیت آن که مصادف بود با دهه اول محرم و این تقارن زیبا، برکت و نشاط آن را دو چندان کرد و از آن وقت است که روزهای دوشنبه‌ما، رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. ✍️زهرا مهرجویی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
هیئت یاوران زینبی ✍️زهرا کبیری پور من از بچگی در هیئت بزرگ شدم. یک هیئتی داشتیم که برای فامیل‌های مقیم مرکزمان بود و هر هفته شب‌های جمعه به صرف دعای کمیل برگزار می‌شد. این هیئت خاندانیِ ما دم و دستگاه ویژه‌ایی داشت، از تابلوی چراغ‌داری که به کمک پدر جلوی در خانه می‌گذاشتیم تا دیگ‌ها و ظرف‌های بسیاری که برای مراسم عروسی و عزای خاندان تهیه شده بود. این هیئت خانوادگیِ ما چرخشی بود و هر هفته در منزل یکی از اقوام برگزار می‌شد. ابتدای جلسه با ختم قرآن شروع می‌شد و معمولا در هر جلسه ختم یک جزء به پایان می‌رسید. اگرچه هیئت ویژه‌ی برادران بود اما وقت‌هایی که در منزل عموها بود، ما هم شَرف حضور پیدا می‌کردیم و در اتاق کوچکی که زن‌عموها و دخترهایشان نشسته بودند در یک فضای صمیمی در جو هیئت قرار می‌گرفتیم. بگذریم... در سال‌های نوجوانیِ من به دلایلی چراغ این هیئت خاموش شد، اما از آنجا که پدر و برادرهای من هیئتی بودن و دوباره از آنجایی که هیئت محله‌مان بی‌جا و مکان مانده بود، پدرم پیشنهاد دادند این هیئت که شب‌های چهارشنبه‌ی هر هفته برگزار می‌شد در خانه‌ی ما برگزار شود و از آن به بعد ما هر چهارشنبه شب، در منزلمان ذکر روضه داشتیم. این هیئتی بودن در خون ما بود و تا بعد از ازدواجمان هم با ما ماند، تا اینکه با آمدن بچه‌ها هیئت رفتن کمی مشکل شد. اگرچه همچنان ادامه داشت اما نه به پر رنگیِ سال‌های قبل. تا اینکه یک روز یکی از دوستان عزیزم که به واسطه‌ی تاریخ با هم آشنا شدیم، از تأسیس یک هیئت گفتگو محور خبر داد، هیئتی که قرار بود قواعد را بر هم بزند و از حالت سنتیِ تمام هیئت‌های کوچک و بزرگ خارج شود. هیئتی که همه سخنران، روضه‌خوان و چایی ریز بودن و قرار بود تمام تاریخ‌پژوهان، تاریخ‌جویان و تاریخ دوستان را دور هم جمع کند. بنا نبود کسی بر دیگری برتری داشته باشد و استاد و شاگرد شانه به شانه‌ی هم وارد معرکه‌ی مباحثه می‌شدند، مباحثه‌ایی که موضوعش و منابع پیشنهادی‌اش چند روز قبل‌تر به اشتراک گذاشته می‌شد. این هیئت همه‌جوره قواعد را بر هم زده بود و نوآوری را به اوج رسانده بود و به جای هر هفته بنا شد، یک هفته درمیان برگزار شود. طعم این هیئت با هیئت‌‌هایی که تا به حال رفته‌ بودم خیلی فرق می‌کرد و اشتیاق من را بیشتر. اینکه در یک جمع کوچک اما صمیمی مباحث تاریخی مورد تحلیل قرار می‌گرفت، برای من تاریخ‌دوستِ تاریخ‌خوان نورٌ علی نور بود. اگرچه هنوز هم گاهی سلب توفیق می‌شوم اما از اینکه من هم عضو کوچکی از این مجموعه هستم، به خودم افتخار می‌کنم. https://eitaa.com/Delneveshteeee/334 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🔖اولین متن دعوت هیأت یاوران زینبی «شور حسینی را با شعور حسینی همراه کنیم!» هم‌زمان‌باآغاز‌محرم‌الحرام‌ سال ۱۴۴۴هجری‌قمری، هیأتی‌حسینی متشکل از «بانوان فرهیخته‌تاریخ‌پژوه» بنا نهادیم تا در کنارهم، زوایای مختلف واقعه عاشورا و پیامدهای آن را در تاریخ اسلام، رویدادهای تاریخی و... بررسی کرده و چگونه حسینی‌زیستن را با هم مرور کنیم و بانوانی‌انسان‌ساز شویم، جهت زمینه‌سازی ظهور امام زمان عَجَّلَ‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف. به همین‌منظور قرار «دوشنبه‌های امام‌حسینی» را بنیان نهادیم تا با مدد وجود‌‌ نازنین سیدالشهدا علیه‌السلام گامی در جهت تبیین مکتب انسا‌ن‌ساز ایشان برداریم. پیش از هر محفل، موضوعی عنوان می‌شود تا بانوان با پیش‌مطالعه حاضر شوند و بارش فکری در مسیر تاریخ پژوهی و نیز عاشورا پژوهی اتفاق افتد و گامی در راه تبیین نهضت عاشورا برداشته شود. زمان قرار دوشنبه‌های دوهفته یکبار و مکان قرار هم متغیر و در منزل دوستان عزیز الحمدلله در این هفته‌ها خاطراتی از آمد و رفت‌ها، محتوای جلسات، تعاملات، دوستی‌های جدید شکل گرفت؛ که قرار است در روزهای آینده شرکت‌کنندگان بیشتر بنگارند تا ثبت شود به یادگار و منتقل شود به دیگران برای الگوگیری ان شالله. 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
🔖اولین متن دعوت هیأت یاوران زینبی «شور حسینی را با شعور حسینی همراه کنیم!» هم‌زمان‌باآغاز‌محرم‌ال
هیأت خانگی ✍️آسیه آخوندقرقی اولین باری که پیام دعوت به هیأت گروه تاریخ را دیدم، کنجکاو شدم مگر هیأت تاریخی گفتگومحور هم می‌شود داشت؟ خلاصه مهیای رفتن شدم و در دلم شوق وصف ناپذیر، آدرس نزدیک و سر راست بود، گمان کردم چقدر زود می‌رسم! برخلاف تصور مثبتم، آدرس را پیدا نکردم و در کوچه‌ها سرگردان شدم، نتوانستم به موقع برسم و کلی از وقت گذشته بود. جایی برای نشستن یافتم. موضوع خوبی بود، بحث زنان عاشورایی. جو صمیمی و بی تکلفی حاکم بود، یاد هیأت‌های دوران نوجوانی‌ام افتادم. پرت شدم به خاطراتم، تازه به سن تکلیف رسیده بودم، منزل ما تقسیم کار بود و قرعه ظرف شستن به من افتاد و خواهر هفت ساله‌ام کمکم می‌آمد. بعد از افطار زمان می‌برد تا بروم ظرف بشویم، ما پر جمعیت بودیم و من هم بعد از افطار سختم بود. فکر می‌کنم هنگام افطار همه ظرف‌های خانه جمع شده بود و من باید به دادشان می‌رسیدم. یکی از شب‌ها قرار بود هیأت مردانه منزل ما برگزار شود. آشپزخانه چسبیده به اتاق مهمان‌ بود. برخی از مهمان‌ها نمی‌دانم کی افطار می‌کردند که هنوز سفره جمع نشده می‌رسیدند. بلافاصله افطار نخورده کوه ظرف راهی سینک شد. به خواهرم گفتم:«بدو بریم ظرف بشوریم مهمونا فک کنن چقدر ما زرنگ و کاری هستیم» حتی الان تصورش را می‌کنم به این شیرین‌کاری خودم می‌خندم و جزو خاطرات مشترک من و خواهرم شده و هنوز لبخند به لب‌مان می‌آورد. چنان با سر و صدا ظرف‌ها را می‌شستیم که نه تنها مهمان‌ها بلکه همسایه‌ها هم بفهمند ما مشغول چه کاری هستیم. غرق شستن بودیم و به هم می‌گفتیم:«یعنی به‌نظرت فهمیدند ما داریم ظرف‌ها را بلافاصله بعد افطار می‌شوریم؟» هیأت شروع شده بود و صدای قرآن می‌آمد که در آشپزخانه باز شد و برادرم با تشر وارد شد: «چه خبرتونه همه فهمیدن که شما ظرف میشورید.» ما که خیال‌مان راحت شد که همه فهمیدند، لبخند زنان و با آرامش و این بار بدون صدا کار را ادامه دادیم. عملیات موفقیت‌آمیز بود. همیشه با شنیدن نام هیأت یا ماه رمضان و افطار یاد این خاطره می‌افتم که چقدر در غرق در افکار کودکانه خود بودیم. حتی با گذشت چند دهه از آن خاطره، هنوز در ذهنم پررنگ است. با صدای روضه و گریه خانم‌ها، به هیأت بانوان تاریخ پژوه برگشتم، تجربه خوبی بود! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کوه تاریخی گفتم: ستاره که چشمک می‌زند، می‌درخشد در میان تاریکی‌ها! انگار وجودش، یادش، گرما است برای آسمان‌! مثل نان داغ اول صبح در روزهای سرد زمستان! بوی سیب گلاب می‌دهد انگار! بوی عطر بهارنارنج‌های اول بهار! آرام قدم زدیم تا رسیدیم به باغ چهار فصل، گفت: اینجا جشنواره رنگ‌هاست! دوست دارم دوان دوان بپرم روی تلی از برگ، صدای خرد شدن برگ‌ها شنیدنی است! دستش را در دستم محکم گرفتم، گفتم: با من بیا پا در آب سرد جوی کنیم، آبی به صورت بزنیم، رها باشیم رهای رها! دلم گرم است با تو، حامی چون کوه! یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست! گفت:حامی چون کوه، چون ابوطالب علیه‌السلام، چون خدیجه سلام الله علیها، چون زهرای پشتِ در! گفتم:چه نگاهی! به کوه، تاریخی نگاه نکرده بودم! این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا (مولوی) ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🔅تکه‌ای از بهشت جمکران در فرهنگ لغت، واژه هدیه از هدایت به معنای راهنمایی از روی لطف گرفته شده است، برای همین است که یکی از عوامل زدودن کینه و عداوت، راهنمایی به خیر، ایجاد مهر و محبت و تحکیم پیوند دوستی هدیه‌دادن است. در آیه 36 سوره نمل، یکی از آثار هدیه شادمانی معرفی شده است. هدیه اگر خدایی باشد در هدیه دهنده و هدیه گیرنده اثر مثبت به جا می‌گذارد و شادمانی و سرور را در آنها برمی‌انگیزد. اگر هدیه جنبه معنوی داشته باشد، گویی بیشتر به جان می‌چسبد، هدیه امسال واحد گزینش جمکران تکه‌ای از بهشت جمکران بود. تکه‌ای از کاشی‌کاری گنبد. این هدیه حتما برایم عزیز و گرانبهاست و با نگاه به آن یاد خاطرات روزهای خدمت خواهم بود. روزهایی که در سرما و گرما، برف و باران با شور خاص در این فضا حضور داشتم و با عاشقان خدمت و حضور مباحثه و مصاحبه داشتم. شکر خدا که از این بهشت بیرون نراندی مرا! 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃پر از شور عین شیرینی ✍️فاطمه میری دلایل متفاوتند، برای دور هم جمع شدن. بچه‌های تاریخ اسلام جامعه الزهرا سلام الله علیها، دلیلی به قشنگی اهل بیت علیهم السلام پیدا نکردند و این شد که هیأت به لطف مادر از محرم امسال شروع به کار کرد. هیأتی از بانوان تاریخ پژوه که قرار بود از علم‌شان که تاریخ اسلام بود به عمل برسند، عمل به فضائلی که خود آل‌الله علیهم‌السلام یادشان داده بودند. محفلی علمی، که محتوای تاریخی را هم‌زمان همه دوستان مطالعه می‌کردند و با سخنران همراهی می‌کردند. محفلی که سخنران و شاعر و مداح هم تاریخی بودند. اندک اندک دوستان دیگر رشته‌ها هم آمدند و جمع دوستی رنگ و بوی جدیدی گرفت، رنگی شبیه تمدن نوین اسلامی. هیأتی با تمام ظرافت‌های زنانه در عین حال علمی. هیأتی که بوی تمام وطن را می‌دهد، از هرجای ایران، نماینده داریم، شمال، جنوب، شرق، غرب. از هرگوشه‌ای صدای لبیک می‌آید، تمام لهجه‌ها با هم یک‌دل حسین علیه‌السلام می‌گویند. هیأتی که جامع اضداد است، پر از شور عین شیرینی! خدا قسمت‌تان بکند هرجای دنیا هستید زیر بیرق اولاد فاطمه سلام‌ الله علیها باشید. https://eitaa.com/del_gooye/564 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
سلام و‌نور صبح زمستانی‌تون بخیر در پست بعدی متن ارسالی یکی از دوستانم گذاشته خواهد شد. لطفا با دقت بخوانید، به نکات دقیق و زیبایی اشاره کرده‌اند. سپاس از همراهی‌تون☘☘👇👇
یادداشت‌💌✍
سلام و‌نور صبح زمستانی‌تون بخیر در پست بعدی متن ارسالی یکی از دوستانم گذاشته خواهد شد. لطفا با دقت
. ✉️برای آنی ✍️زهرا سبحانی این روزها من هم باید مثل مردم سرزمینم از زن می‌گفتم، از بانویی که نمی‌شناسی، می‌گفتم، از حس مادری که تجربه نکردی و از مادرم که دیگر... دوست ندارم بگویم"نیست" چون با تو در این مورد هم عقیده‌ام که مادرها ابدی هستند و حتی اگر جسمشان نیست خاطره‌هایشان آن‌قدری زنده‌اند که تنهایی‌مان را پر کنند. با این حال ترجیح دادم برای تو بنویسم، برای تویی که "مادر‌" نقطه‌ی عطف نوشتن‌ت بود... در این یک هفته‌ای که تو را شناختم، بارها برایت دست به قلم شدم، آن‌قدر نوشتم و دور ریختم و با اگرهایم کلنجار رفتم که خروجی‌اش، فقط روانه شدن کاغذپاره‌ها به سطل بازیافت بود. آخرسر هم به خودم گفتم:«حالا یک نفر حرفی زده چرا باید برایم مهم باشد که چه می‌گوید؟!» ولی راست‌ش را بخواهی دلم نیامد که ندانسته بروی، بروی به جایی که من آنرا آغاز حیات می‌دانم و تو آخر حیات؛به‌ویژه اینکه معتقد باشی نویسنده کارش "حقیقت گفتن" باشد. شباهت من و تو کم نیست؛ هردو در سن 34سالگی اولین داستان‌هایمان دیده شد، هر دو طعم تلخ بی‌مادری را، بعد از تحمل درد و رنج یک دوره‌ی طولانی در بیمارستان‌ها، چشیده‌ایم؛ هر دو دغدغه‌ی زن‌ها را حداقل بارها در بیان تکرار کرده‌ایم و هر دو هم از اسرائیل بدمان می‌آید، اگرچه تو آن را استعمارگر می‌دانی و من آن را غاصب. با همه‌ی این‌ها، اصلا مثل هم فکر نمی‌کنیم چرا که من پایبند اصول‌ام و تو اصلا از اصول نمی‌دانی؛ همان اصولی که من آن‌ها را "حصار امن" دوران زندگی‌ام می‌دانم و تو ندانسته آن را "محدودیت مطلق" می‌خوانی؛ همانی که چهارده سالگی‌ام را در اوج حساسِ احساسات، امنیت بخشید و تو بدون آن، به فکر سقط جنینی بودی که خواسته و ناخواسته، سر راهت سبز شده بود! خاصیت حصار امن‌ام فقط این نیست؛ مثلا در زمانی که خسته از مدرسه به خانه باز می‌گشتی، پدرت را دیدی که داشت مادرت را می‌کشت! حال آنکه بازگشت من از مدرسه مواجه بود با مادری که عشق‌ش را در پختن غذای محبوب بابا، به نمایش می‌گذاشت. شاید بگویی قیاس من و تو از اساس درست نیست! به هر حال پنج دهه اختلاف سنی چیز کمی نیست، قبول! اما با همه‌ی این‌ها، اگر بخواهم تو را حتی با بی‌بی‌جانم که دقیق همسن و سال توست مقایسه کنم بازهم به تجربه‌های تلخ تو نمی‌رسد. آن زمان اگر چه ایران دستخوش بی منطقی و غرب‌زدگی پهلوی‌ها بود؛ اما با این حال مادربزرگم عروس چهارده ساله‌ی خانه‌ی مردی شده بود که برایش جان‌ فدا می‌کرد. بی‌بی جان تا خود مرگ از خوبی‌های مردش می‌گفت، مردی که در آستانه‌ی چلچلی‌اش او را به خاک، سپرده بود. نمی‌خواهم به دروغ ادعا کنم که اصلا لحظه‌ی تلخی بینشان نبوده، نه! ولی برای کسی مثل تو که معتقد است باید عاقلانه نوشت نه احساسی، منطقی‌ست که انبوه شیرینی را به پای کم تلخی، قربانی کنیم؟ این نمونه‌ها را گفتم که یادآوری کنم این همه حس خوب، اتفاقی نیست بلکه مدیون همان "محدودیت مطلق" بیان توست، یعنی همان حجاب و عفافِ اصول من! بیا صادق باشیم اگر حریم‌ها در دنیایت حفظ می‌شد، نوجوانی‌ات حرام می‌شد؟ ذهنت بستر تلخی‌های وحشتناک گذشته می شد؟ با این همه، هنوز نتوانستم بفهمم چرا هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل ادبی 2022، از من، یعنی زن مسلمان ایرانی گفتی؟! انتظار داشتم به‌جای من از تلخی دختران هم‌وطنت بگویی که حسرت شناخت پدر و مادر در چشم‌هایشان موج می‌زند، به‌جای من، از کور شدن چشمان آن زن در شنبه‌های فرانسوی، بگویی! از خون‌های فرانسه‌ای که دامن دختران و زنان ما را با ویروسی به نام ایدز آلوده کرد، خودت را مبرا کنی! از منش حکومتت که با شعار آزادی، خانواده را پوچ کرد؛ گِله کنی! ولی فقط از من گفتی و به بهانه‌ی حمایت از من، دنیای‌ام را زیر سوال بردی! دنیایی که براساس فطرت زن، زن را ریحانه‌ی زندگی می‌داند نه خدمتکار! اگرچه باورش برایت سخت باشد ولی از حقیقت احترامی که به اندازه‌ی انسان به من می‌گذارد، کم نمی‌کند. مرا تمدن‌ساز می‌نامد و از دنیای غربی، که زن را در انحصار میله‌های جنسیت به بردگی کشانده است، شکایت دارد. این‌ها را برایت نوشتم که بدانی آزادی دنیایت را مردابی بیش نمی‌دانم که حقیقت انسان را می‌بلعد و فقط تباهی را پس می‌دهد. فقط بیا و قبل از رفتن، با بانویی آشنا شو که با گذشت چهارده قرن، هنوز مادری می‌کند، حتی برای تو، فقط بیا... 🌱پی‌نوشت: آنی ارنو برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی2022 که در هنگام دریافت جایزه، حجاب زنان ایران را محدودیت مطلق خواند! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
🔮🔮توجه عکس واقعی بانو مجتهده امین ارسالی از طرف خانم دکتر ناهید طیبی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ــــــــ
به لطف خدا این اطلاع‌رسانی کانال یادداشت، در روزنامه سراسری سراج هم بارگذاری شد☝️ 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
محفل بانوان تاریخ پژوه در هیئت بانوی تاریخ ساز ✍️آمنه خالقی فرد همیشه جمع‌های دوستانه و صمیمی را دوست داشتم، اگر محفل تاریخی باشد؛ که دیگر لذتش برایم دو چندان می‌شود. وقتی در کلاس‌های جامعه الزهرا، شرکت می‌کردم، به همه می‌گفتم تمام دغدغه‌ها و نگرانی‌ها را به فراموشی سپرده‌ام. با تمام وجودم سر کلاس حاضر می‌شدم و غرق در تاریخ، گذر زمان برایم معنا و مفهومی نداشت. لذت و برکت کلاس‌ها بیشتر به خاطر مزین شدن تاریخ به نام اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. حالا که آن روزهای حضور در کلاس را پشت سر گذاشته‌ام و کلاس درس به ظاهر تمام شده، هنوز هم این عطش همراه من است. وقتی برای اولین بار شنیدم قرار است؛ هیئتی گفتگو محور با موضوعات تاریخی تشکیل شود، خوشحال شدم. خوشحال از اینکه اهل بیت علیهم السلام باز هم مرا قابل دانسته‌اند که در یک محفل مذهبی، علمی با محتوای تاریخی، با حضور بانوان، به نام هیئت یاوران زینبی حضور داشته باشم و بانوان تاریخ پژوه با توسل به بانوی تاریخ ساز عالم،حضرت زینب(س) مدد گرفته و از اهل‌بیت علیهم السلام دم می‌زنند. اینجا همه دور هم هستند تا با مرور سیره معصومین علیهم السلام شور حسینی را شعور حسینی گره بزنند. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
دوشنبه‌های امام حسینی ✍️صدیقه قصاب‌ساروی اسمش را خیلی دوست دارم.‌ اصلا هرچیزی منتسب به حسین(ع) را دوست می‌دارم. روز دوشنبه، روز زیارتی امام حسین(ع)‌‌ و شروع این جمع گرم وصمیمی دوستانه در ماه حسین(ع) و چه زیباست حسین(ع) و جمع حسینی. از ابتدا با شنیدن شروع تشکیل این هیأت خیلی خوشحال بودم که چنین جمعی فرای هیأت‌های دیگر و متفاوت تشکیل شده است. هربار با دیدن پوستر دعوت هیأت، سعی می‌کردم که بتوانم در این جمع حضور پیدا کنم. گزارش و مطالب‌ ارسالی در گروه را می‌خواندم، الحمدلله مطالب پربار و اثرگذار بود و من هر بار مشتاق‌تر به حضور! جالب اینجاست که هر دفعه در سرم برای حضور در این جلسه نقشه‌ها می‌کشیدم؛ به‌خصوص جلسه اخیر که متنوع‌تر و جالب‌تر بود، جشنواره غذا و چشمک زدن دستپخت‌هایی که نقشه استان‌های ایران را در سفره مزین می‌کرد؛ اما نمی‌شد و نشد! به دوشنبه بعد نزدیک می‌شویم، الهی کاری کن که من به این جمع علمی و صمیمی برسم! من جامانده از این دوشنبه‌ها هستم و در حسرت حضور! همراه مجازی جمع هیأت یاوران زینبی. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
هم‌نشینان بهشتی ✍️رویا ایمانی آخر ترم بود استاد خبر از تأسیس هیأت تاریخی داد، با شور و اشتیاق استقبال کردم. در دلم شوری عجیب برپا بود، علاقه زیادی به بحث‌های تاریخی و همنشینی و هم‌صحبتی با اساتید دارم.حضور در جمع بانوان تاریخی و چشیدن شهد شیرین سیره معصومین علیهم السلام حس خوبی به وجودم سرازیر می‌کرد؛اما مجبور شدم به دلیل بیماری خانواده زودتر از موعد بار سفر ببندم. اولین جلسه هیأت جسمم شمال بود ولی روحم در هیأت! هفته‌ها سپری می‌شد و من در حسرت حضور در هیأت! با تمام دلبستگی‌هایی که برایم آماده شده بود تا برای همیشه در شمال، سرزمین مادری بمانم ولی چیز دیگری من را به سوی خودش جذب می‌کرد مانند یک مرکز مغناطیسی که هرچه بیشتر برایم شمال و اصرار خانواده و فامیل برای ماندن و حتی پیشنهاد مشغول به کار شدن و بعد از بیست سال صاحب‌خانه شدن، رنگ و لعاب بیشتری پیدا می‌کرد ولی احساس می‌کردم یک تعلق خاطری بزرگتر و وصف ناشدنی‌تر برایم در بهشت دنیوی قم وجود دارد! تعلق خاطری که جنس دنیایی نداشت، عشق به همجواری با خانم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و زیر سایه ایشان هیأت تاریخی و اساتید بزرگوار و این شد که بین ماندن در شهرم و رفتن از دیارم، رفتن را برگزیدم و حس انسانی را داشتم که می‌خواهد از جهنم دنیوی وارد بهشت دنیوی شود! خدایا شکرت به خاطر نعمت همنشینان بهشتی در این دنیا! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
آخرین‌ها ✍️نرگس سلیمانی برای بعضی‌ها اولین‌ها سخت است، مثلا اولین نفر در خواندن، اولین نفر در جواب دادن درس، اولین نفر در نوشتن‌، اما حالا که جزو آخرین نفرها هستم برای قلم‌زدن درباره دوشنبه‌های حسینی‌مان؛ می‌بینم آخرین بودن سخت‌تر است، چون باید حرف‌های دوستان را تکرار نکرد و "حرف‌های جدید" زد! داشتم به این نکته فکر می‌کردم مثلا همین تاریخ رشته تخصصی خودمان هم عجیب با این قاعده گره خورده است؛ اینکه در تاریخ از قصه آدم ابوالبشر تاکنون، تو از نسلی باشی که در آخرالزمان قراردارد یعنی باید نسل‌ تو حرف جدید داشته باشد. اگر طلبه این نسل هستی، باید حرف جدید برای گفتن داشته باشی! البته که تقوای طلبگی حکم می‌کند به بهانه نوبودن هر حرفی نباید زد! و حالا دوشنبه‌هایمان را گره زده‌ایم با "حرف‌های جدید" باحرف‌هایی که نمی‌شود در کلاس‌های درس پاس‌شان کرد؛ با بحث‌های تاریخی که گاهی کنارش درددل خواهری، چاشنی‌اش می‌شود. دورهم گعده زنانه‌ای تشکیل داده‌ایم که حرف‌های جدید تاریخ را بزنیم. نمی‌دانم شاید هم حرف‌های جدیدمان اتفاق‌های جدید و مبارکی بشود، چیزی شبیه گعده مسجدجوادالائمه علیه السلام،«ادیبان انقلاب»! بله، همیشه از دسته آدم‌های رجائی بود و حال امیدوارم در روز ظهور، این جنس محفل ما محفلی باشد که در ساختن تمدن نوین اسلامی و رسیدن به ظهور، قدم‌های موثری برداشته باشد و نگاهی جدید به تاریخ را رقم بزند. راستی یادم باشد نذر کنم و «وان یکاد» بخوانم برای ادامه یافتن این محفل که وقتی برای خدا قدم برمی‌داری، هزاران لشکر جن و انس تلاش می‌کنند تا آن قدم را دیگر برنداری! 🍃فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ/یوسف،۶۴🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60