شهید آگاه
یکی از اثرهای ماندگار حضرت آیه الله صافی گلپایگانی کتاب «شهید آگاه» است که در پاسخ به کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی نوشته شده است.
ساختار این کتاب مانند کتاب «شهید جاوید»، در پنج بخش تنظیم شده و مؤلف در هر بخش به رد یک بخش از آن کتاب پرداخته است.
مهمترین انتقاد نویسنده به کتاب شهید جاوید این است که تحلیل آن با علم امام منافات دارد و ازاینرو عنوان کتاب خود را شهید آگاه گذاشته است. در ابتدای کتاب نیز مقدمهای مفصل آورده است.
بیشک از دلایل ماندگاری و رشد و موفقیت حضرت آیت الله صافی گلپایگانی خدمت به سید الشهدا علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام بوده است.
🥀روحشان غریق رحمت الهی🥀
#صافی_گلپایگانی
#دهه_فجر
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
تاریکی و سکوت...
نبض دلتنگی،
در دستان سرد شب،
تندتر میزند...
#هایکو
#هایکو_نویسی
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
کسی چه میداند در پس غروب دلتنگی، آغاز چیست؟
شاید صبح باید در آغوش گرفت،کودک فراموشی را...
#هایکو
#هایکو_نویسی
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
پلاستیک خاص
به محض اینکه زنگ به صدا درآمد؛ همه مانند فنر از جا پریدند. یک نفر از کیفش کاغذ رنگی و ماژیکهای براق اکلیلی را بیرون آورد. سارا پلاستیک را روی زمین نمیگذاشت، پلاستیکی که روی جلدش برند شکلات رنگارنگ و معروفی چاپ شده بود،آن را مانند گنجی در دست گرفته بود. با احتیاط ریسههای رنگی براق را از پلاستیک شکلات نشانش در آورد. زهرا هم بادکنکی که داخلش را پر از کاغذهای رنگی کرده بود با تلمبه دستیاش باد کرد.
هرکس کاری میکرد اما من ذوقی نشان نمیدادم؛ در ذهنم چند فکر مانند زنبور ویز ویز میکرد:"اصلا چرا تزئین کلاس؟ ای کاش به جای اینکه به مدرسه بیاییم و وقت بگذرانیم، مدرسه را تعطیل کنند و خودمان با خانواده شادی کنیم، مسافرت برویم، خوش بگذرانیم، اصلا هیچ کار نکنیم، فقط بخوابیم." با صدای سارا به خودم آمدم، جلو رفتم تا کمک کنم؛ وظیفه من نگهداری سرچسب شد، شاید بهظاهر کار راحتی است ولی برای من که سرم پر از افکار زنبوری بود، کار بزرگی به نظر میآمد.
چسب شیشهای را یکی از بچه ها آورده بود و نگاهش را از روی آن بر نمیداشت تا مبادا به زمین بیافتد یا سرش گم شود. چسب را با ظرافت، قیچی میکردم و به دست بلند قدترین دختر کلاس میرساندم تا ریسهها را به دیوار بچسباند.
وظیفه چسبرسانی، شایدکار خندهدار و سادهای باشد ولی در آن شلوغی کلاس، کار سختی شده بود. مخصوصا وقتیکه بعضیها شیطنتشان گل میکرد، نقش ناجی چسب را هم داشتم و به زحمت آن را از چنگ آنان نجات میدادم.
در این بین دختری هم بود که به ساعتش نگاه میکرد و مثل ساعت سخنگو ساعت را اعلان میکرد. اینکه چقدر از زنگ تفریح مانده و چقدر برای تزئین کلاس وقت داریم و هول در جان همه میانداخت. سارا که لقمه در دهانش بود، جیغ میکشید:"ریسههایم پاره نشود، برای تولد برادرم لازم دارم."
همه در حال دویدن و تلاش بودند که کلاس ما از کلاسهای دیگر قشنگتر شود. ناگهان ساعت سخنگوی کلاس گفت:" یکدقیقه دیگه وقت داریم." بچه ها هول شدند، به اطراف خود نگاه کردند و دویدند تا خرده کاغذها را جمع کنند و کلاس مرتب شود.
دختر قد بلند باعجله در حال پایین آمدن از صندلی بود که دختری دیگر بدون آن که نگاه کند، صندلی را کشید؛ دکمه کنار آستینش به ریسهها گیر کرد و خودش و دختر قد بلند با هم نقش زمین شدند؛ با صدای جیغ و داد و گریه آن دو نفر همه به خود آمدند. دیدند هم ریسهها پاره شده است و هم سر زانوهای دختران.
در همان لحظه معلم، مدیر و معاونین مدرسه برای بازدید وارد کلاس شدند؛ دختری در حال گریه برای ریسههای پاره شدهاش و دخترانی درحال ناله برای پاهای زخمیشان و چهره متعجب و شکست خورده بچههای دیگر، تصویری بود که در منظره چشمان تازه واردین نقش بست؛ بدون آن که چیزی بگویند از کلاس خارج شدند.
لحظهای همه ساکت شدند و در سکوت فقط وسایل را جمع میکردند. اینطور که پیدا بود مثل سالهای قبل در مسابقه تزئین کلاس در دهه فجر شکست خورده بودیم. ولی این وسواس در جمعآوری وسایل، نور امید را در چهرهها می پاشید، در چشمان همه امید به پیروزی در سال آینده را میدیدم.
✍️فاطمه خانی حسینی
#دهه_فجر
#خاطره
#دهه_هشتادی
#بازنشر
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
دریای علوم است و زُداینده اوهام
گفتار حکیمانه او زیب منابر
از یک نفسش زنده کند صد چو مسیحی
از یک نظرش دیده اعمی شده باصر
🌸میلاد پنجمین اختر تابناک ولایت، باقرالعلوم (علیه السلام) تهنیت!!🌸
#ماه_رجب
#میلاد_امام_محمد_باقر
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
🌸 نماز بسیار پرفضیلت جمعه های ماه رجب
🍃 سيّد بن طاووس از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه عليه و آله و سلّم روایت کرده است كه هر كه در روز جمعه ماه رجب، چهار ركعت نماز بين نماز ظهر و عصر بخواند
هر دو رکعت به یک سلام و در هر ركعت:
🔹 سوره «حمد» ۱ مرتبه
🔹 « آية الكرسی» (تا هوالعلی العظیم) ۷ مرتبه
🔹 سوره «توحيد» ۵ مرتبه
🔸 و پس از چهار ركعت ده مرتبه بگويد:
🔺 اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذی لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَة
🌸 بنويسد حقّ تعالی برای او از روزی كه اين نماز را خوانده تا روزی كه بميرد هر روزی هزار حسنه و عطا فرمايد او را به هر آيهای كه خوانده شهری در بهشت از ياقوت سرخ و به هر حرفی قصری در بهشت از دُرّ سفيد و تزويج فرمايد او را حورالعين و راضی شود از او به غير سخط و نوشته شود از عابدين و ختم فرمايد برای او به سعادت و مغفرت.
📚 مفاتیح الجنان/ اعمال ماه رجب
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
ماه رجب، ماه استغفار و غفرانه...
ماهی است که لازمه به پشت سرمون نگاه کنیم و ببینیم چه کردیم و خدا چه قدر ما ها رو بخشیده بدون اینکه اصلا متوجه بشیم، متوجه خطاهامون، عمدی یا سهوی،بشیم! خدا ما ها رو بخشیده بدون اینکه حتی ازش خواسته باشیم ما رو ببخشه...
ماه رجب ماه استغفار و غفرانه
ماهی است که خدا در رحمتش رو باز گذاشته تا ما بدون اینکه در را بکوبیم، با پشیمانی از خطاهای گذشته، به راحتی رد بشیم!
رجب ماه استغفار و غفرانه...
ماهی است که اشتباهات جبران میشه، چه خوبه هم برای خودمون طلب بخشش کنیم، هم برای دیگران، هم برای رفتگان و عزیزان سفر کردهمون، فرصتها زودگذره، اصلا معلوم نیست کی، کِی، پر میکشه؟!
قدر لحظهها رو بدونیم!
برای همدیگه دعا کنیم!
عاقبت به خیر بشیم الهی!
اللهم آمین
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
رفیق خوب مثل عطر خوبه، شیشه خالیش هم تا سالها بوی عطر میده!!
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
روز جهانی دوست یا جهانی با دوست
کسل بودم، دلم نمیخواست از رختخواب جدا بشوم، دوست ناخوانده همیشگی سراغم آمده بود، البته من به او میگویم دوست تا بتوانم حضورش را راحتتر بپذیرم!
دوست داشتم به غار تنهاییام پناه ببرم بدون او، فکرهای زیادی در سرم میچرخید، آرزو کردم کاش بهجای این دوست ناخوانده، میگرن را میگویم، شاید هم بهتر است بگویم مخل آرامش، دوستی دیگر بود، از آن دوستها که تا اسمشان میآید گل لبخند بر لبت مینشیند.
بی حوصله به گوشی نگاه کردم، پیامش را دیدم، دنبال مقاله گم شدهاش میگشت، جواب دادم من هم ندارمش، پیام فرستاد«پیدا شد، چه جالب انگار فقط باید به تو پیام میدادم تا پیدا شود!» خندیدم. در دلم گفتم:« شاید هم خدا خواست آرزوی کوچک من برآورده شود!» پیام پشت پیام، آخر دیدیم دلمان خالی نمیشود، دقایقی شاید هم ساعتی،تلفنی صحبت کردیم؛ از تفاوت فرهنگها و سبک زندگیها گفتیم، نقد کردیم، خندیدیم و خلاصه انگار دلمان سبک شد؛ دیدیم ظهر شده و باید به فکر ناهار باشیم، با خداحافظی همدیگر را خوشحالتر کردیم.
داشتم به برآورده شدن آرزوی کوچکم فکر میکردم که توفیق دیدار یک دوست دیگر برایم فراهم شد! هیچ وقت فکر نمیکردم دیدارش اینقدر آرامم کند، اصلا سردرد جُل و پلاسش را جمع کرد و رفت؛ اما داستان به اینجا هم ختم نشد، در گروه رفقای قدیمی، هم حال و هوای خوبی حاکم بود، با رد و بدل شدن چند پیام، حال دلم بهتر و بهتر شد.
دوباره نشانک نامه کوچک بالای صفحه گوشی و پیام یک دوست دیگر و خوشحالی مضاعف من...
با خود گفتم امروز برایم روز جهانی دوست شد، چه زیباست جهان با دوست!!
عاقبت گر عمری باشد ماندگار
میگذارم این سخن را یادگار
مینویسم روی کوه بیستون
زنده باد یاران خوب روزگار
پ.ن: رفقای قدیمی، رفیقهای بیست و چند سالهام هستند که الان با اینکه از هم دوریم دلهای نزدیکی داریم، با هم درددل میکنیم، از تجربیات میگوییم و راهکار میدهیم؛ میگرییم و میخندیم و خلاصه زندگی میکنیم، خدا روزی همه بکنه همچنین دوستانی را، رزق همیشه پول و مال دنیا نیست، آدمهای اطرافمون هم رزق خدا هستند. 🙏
#جوال_ذهن
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
کلمه باران
صورت خیابان خیس است،
و چشمان من پر از کلمه...
خاطرات بیخبر در را باز کردهاند...
✍️نجمه صالحی
#هایکو_نویسی
#جمعه
#باران
#کلمه
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
بعضی دعاها خیلی زیباست و حرف دل را بیان میکند؛ مثل دعای رزق بعد از نماز عشا که امام صادق* علیهالسلام فرمودند:«وَلَا تُعَنِّنِى بِطَلبِ مَا لَمْ تُقَدِّرْ لِى فِيهِ رِزْقاً...»
در این دعا از خداوند رزّاق میخواهیم در جستجوی رزقی که تقدیر ما نیست خسته نشویم و از خدا درخواست میکنیم، نگذارد ساعتهای عمرمان را برای چیزی که رضایت او نیست یا ما میخواهیم و پسند او نیست و روزی و قسمتمان نخواهد شد، هدر بدهیم!!
*مستدرک الوسائل ج۵ ص۱۰۲، بحار الأنوار ج۸۳ ص۱۲۴، فلاح السائل ج۱ ص۲۵۶ و مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز عشاء.
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
#دائره_المعارف_بزرگ_اسلامی
#مدخل
#مدخل_غدیر
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
امیرالمومنین(ع) در ماجرای شورای شش نفره، در مناشدهای که با حاضران در آن شورا داشته، از مواردی که بر افضلیت خود به آن استناد کرده، واقعۀ غدیر خم بوده است. در جنگ جمل، در گفتگو میان امیرالمومنین(ع) و طلحه، ایشان روز غدیر را به او یادآوری کردهاند (مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص109).
عمار در ایام جنگ صفین، در گفتگویی با عمروبن عاص، به حدیث غدیر احتجاج کرده است (ابناعثم، الفتوح، ج3، ص77؛ نصربن مزاحم، وقعة الصفین، ص338).
علامه امینی، تمامی گزارشهای استناد به غدیر را جمعآوری کرده است (امینی، الغدیر، ج1، صص 159-213)؛ ایشان حتی در رحبه، عده ای از صحابه را جمع کرده و به حدیث غدیر مناشده کرده اند (Madelung, The succession to Muhammad, p 253).
لذا ادعای ماریا ماسی داکیک، که مدعی شده است حضرت علی(ع) به غدیر استناد نکردهاند، قابل قبول نیست (Maria Massi Dakake, "Ḡadīr Ḵomm", Encyclopedia Iranica, vol X, pp 246-249).
این متن بخشی از مدخل غدیر در دائره المعارف بزرگ اسلامی است که من و استادم توفیق داشتیم بنگاریم و ان شالله ابتدا زبان انگلیسی و بعد به زبان فارسی چاپ خواهد شد.
تدوین این دائرهالمعارف در اسفند ماه سال ۱۳۶۲ توسط سید کاظم موسوی بجنوردی و گروه اساتید،در تهران آغاز شده و تاکنون بیست و چهار جلد به زبان فارسی تا واژه رساله دلگشا و پنج جلد با عنوان اسلامیکا به زبان انگلیسی به چاپ رسیده است.
پ.ن:امان از وقتی که کاری بخواهد بشود، انگار زمین و زمان دست به دست هم میدهند که بشود، درست چند وقت پیش بود که داشتم توبه نامه کتبی مینوشتم تا دیگر سراغ مدخل نویسی نروم...
الحمدلله علی کل حال
✍️نجمه صالحی
#یاعلی
#میلاد_امام_علی
#مدخل_غدیر
#مدخل_حمدان_بن_معافا
#دانشنامه_رضوی
#دائره_المعارف_بزرگ_اسلامی
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
تصویر نگارگری داستان معروف عشق زال و رودابه در شاهنامه فردوسی که بنمایه فیلمنامه انیمیشن دختر گیسو کمند شرکت والت دیزنی Walt Disney شد...
بعضی نعمتها کنارمان هستند اما یا به چشم نمیآیند یا بیتفاوت از کنارشان عبور میکنیم، فرقی نمیکنداین نعمت، نعمت مادی باشد یا معنوی، قدرشناسی و شناخت ارزش هر چیز یا هر کسی مهم است...
کاش قدر داشته هایمان را بیشتر بدانیم.
#قدر_شناسی
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
و اما جمعه ...
داستان خلقت، داستان عجیبی است، خداوند در شش روز یا شش دوره یا شش هنگام، جهان خلقت(آسمانها و زمين و... ) را آفرید، در دو روز اول زمين و دنيای مادی آفريده شد و مواد مورد نياز حیات در دو روز بعدی و در نهايت در دو روز آخر آفرينش، آسمانها و حيات معنوی خلق شد؛ و خلاصه که در روز آخر ابر و باد و مه و خورشید و فلک گرد هم آمدند؛ گویی در روز جمعه، تمام آفرینش تکمیل شده است و جمعه شد روز اجتماع و چه روز مبارکی!
جمعه با این هدایای الهی مبارک شد بر ما و چه مبارکتر خواهد شد با رسیدن آخرین بهارش!!
ای بهار دلهای منتظر، روزها همچو دوندهای پرشتاب میدَوَند و دل از انتظار رویت رخسارت، به نفس نفس افتاده، نفسها تنگ تنگ شده، بیا آرامش وسکون جانمان باش!!
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#جمعه
#امام_زمان
#یاصاحبنا
#یامهدی
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
۲۶رجب بنابر نقلی ، سال روز رحلت مؤمنِ قریش، یار و پشتیبان رسول خدا «صلی الله علیه و آله » و پدر والا مقام أمیرالمؤمنین حضرت أبوطالب « سلام الله علیه» مظلومترین پدر تاریخ تسلیت!
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
نام اصلی ابوطالب«عبدمُناف» بود و چون نام اولین پسرش طالب بوده به «ابوطالب» مکنی شد.
عمو جان پیامبر صلی الله علیه وآله در روزگار غربت اسلام حامی دین شد و مظلومترین یاور رسول الله صلی الله علیه وآله؛ همو که چون پدر امیرالمومنین علیه السلام بود مورد هجمه دشمنان ایشان قرار گرفت و به کفر متهم شد.
اگر نبود حمایتهای این حامی بزرگ، شاید نور این دین نوپا، در همان ابتدا به خاموشی میگرایید.
پ.ن: یادداشت علمی ریپلای شده، سال گذشته در همایش ابوطالب (ع) شایسته تقدیر شد..
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست
اقرأ باسم ربّک یا ایها الرسول
قران بخوان امین که همین آشنای توست
☘مبعث رسول خدا، آخرین نبی صلی الله علیه وآله تهنیت ☘
#عید_مبعث
#مبعث
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
سلام بر سه لبخند
لبخند اول برای او بود، وعده الهی محقق شد، باید میخواند با نام پروردگارش، همو که خالق کل جهان بود، آغاز شده بود راه تبیین رسالتش.
لبخند دوم برای همراه این روزهایش بود در نزول نخستین وحی، بزرگمرد کوچک که در دامانش رشد کرد، همو که زین پس شب مبعث زیارتش افضل اعمال خواهد بود و زیارت تلنگری شد به صاحبان خرد و پیروان آخرین پیامبر الهی تا بدانند امامت و نبوت در کنار هم تکمیلکنندهی دین هستند.
تلنگری شد که یادتان باشد رسالت خاتم پیامبران(صلی الله علیه وآله) بدون ولایت جانشین بر حقّش امیرالمومنین(علیهالسلام)ناقص است؛ به فرموده خداوند در آیه 55 سوره ذاریات :"فذکّر فانّ الذّکری تنفع المومنین"
و اما لبخند سوم برای بهترین یاور زندگی رسول الله صلی الله علیه وآله بود، با شنیدن خبر آغاز رسالت همسر، گل لبخند بر لبان او، خدیجه سلام الله علیها، شکفت و شد اولین بانوی ایمان آورنده.
چه مبارک روزی شد این روز، برای دو یاور رسول الله صلی الله علیه وآله.
الــلــهم صــل عــلــے مــحــمــد و آل مــحــمــد و عــجــل فــرجــهم
#عید_مبعث
#ماه_رجب
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
.
باند سبز
✍فاطمه خانی حسینی
نفسهایم را عمیق میکشیدم تا با تمام وجودم در حال و هوای این لحظات و روزها غرق شوم. چشمانم به ظرفِ بلوری که برق میزد، خیره ماند. چقدر زیبا سیبهای بزرگی را که تمام دست را پر میکرد؛ در آغوش گرفته بود.
دستم را دراز کردم، کوچکترین سیب را برداشتم و نزدیک دهانم بردم. با دو دندان تیز جلوییام به دنیای ترش و دلچسب درونش هجوم بردم، دقیقا طعم همان را داشت. همان سیب سبز و آبداری که چند سال پیش یکی از دوستانم از سرزمین آرزوهایم آورده بود و طعمش، مهمان همیشگی دهانم شده بود.
چند وقتی میشدکه هر طعم سیب، بوی اسپند و آب گوارایی، روح من را به سرزمین آب و عطش پرواز میداد؛ سرزمینی که آرزوی دیدنش را در دل داشتم و عکسش را در دیوارههای قلبم مانند نقش انداختن تیشه بر سنگ، حک کرده بودم.
در فکر آرزوی زیارت بودم و دندانهایم را که از ترشی سیب کُند شده بود، روی هم فشار میدادم؛ صدایطبل و شیپور دستهٔ عزا، من را به سمت پنجره کشاند. دیدار حرکت منظم و زنجیرزدنهای هماهنگ دسته عزادار حسینی، اشک را به چشمانم هدیه داد.
ناگهان از راهروی مجتمع صدای ضعیفی به گوشم رسید؛ انگار در بین این صداهای بلند، گمشده بود؛ چه ناامیدانه کمک میطلبید! شایدبه دنبال گوش شنوایی میگشت؛ شایدآن گوش شنوا، گوش من باشد؟! انگار این همان حال و هوای کربلایی بود که من میخواستم، یاری رساندن هنگامی که فریاد رسی نیست. آهنگ نوای «هل من ناصر ینصرنی» را میشنیدم، دست یاری خواستن کسی سویم دراز شده بود و صدایم میزد علی بیا کمک!
خود را وسط راهرو دیدم، به صدا نزدیکتر شده بودم. دستم را به سمت در چوبی بردم تا بر آن بکوبم.
هُرم آتش و داغی چوب سوخته، یک آن، مرا به عقب راند ولی قدرتش به اندازهای نبود که داغی نیزههای عاشورا را از یاد ببرم.
دستگیره را در دست گرفتم و با شانهام ضربهٔ محکمی به در وارد کردم. شعلههای بلند و داغ آتش، مادر و دختری را که هر دو مادربزرگ بودند؛ نقش زمین کرده بود. کمکم فریاد کمک کمکشان، سکوت و سکوت شده بود.
دود غلیظ، اشک چشمانم را بیشتر میکرد؛ باید دل به آتش میزدم. به سمتشان رفتم؛ با هر زحمتی بود آنها را کشانکشان به بیرون خانه بردم. نیرویم دو برابر شده بود؛ قدرت پسر شهید این خانه را هم در بازوانم حس میکردم.
سر شانههایم آتشی کوچک نشسته بود و با پارچه لباسم بازی میکرد؛ به تدریج آتش، با تنم نیز همبازی شد و تمام وجودم را در آغوش گرفت.
تنم میسوخت، لااقل چیزی که احساس میکردم از تنم مانده؛ اما وضع چشمانم بدتر بود. مثل اینکه بسوزی و بخواهی بدوی و آتشت شعلهورتر شود.
من نمیدویدم، تکان نمیخوردم، اما با پلک زدنم بیشتر میسوختم و دلم میخواست ضجه بزنم؛ اما دهانی برای ناله نداشتم.
شاید ناله زدن مانند قطرهای روی دردم بریزد و از آن بکاهد. هرلحظه بیشتر و بیشتر میسوختم و آتشم شعلهورتر میشد. پوستم سوخته بود اما آتش از درونم برخاسته بود؛ گرما و عطش روز عاشورا را کاملا حس میکردم، قطرهای آب برای کویر تنم، حکم دریا را داشت.
چشمانم در دود و گرما بسته شد و در خنکای باد کولر بیمارستان، باز. تنم بیحس بود، دستانم رمق نداشت. آن لحظه فقط برای خداحافظی با دل مادرم و نگاه پدرم آمده بودم. دست راستم را که در بین باندها گم شده بود؛ بالا آوردم، فقط همین...
همیشه از صحبتهای هنگام خداحافظی خوشم نمیآمد، فکر میکنم حرفهایی که در طول مهمانی میزدیم خیلی مهمتر از کلام آخر است، مهمانی من در این دنیا تمام شده بود و حرفهایم نیز ...
تقدیم به شهید نوجوان علی لندی
🍃متن برگزیده جشنواره فردا
#دخترم
#آتش_نشان
#ایران_قوی
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
🍃حلول ماه شعبان، ماه شادی آل الله تهنیت🍃
#ماه شعبان
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
🍃الحمدلله الذی خلق الحسین (ع)🍃
دقت کردید ماه شعبان ماه ولادت و شادی اهل بیت علیهم السلام شده و هیچ شهادت یا رحلتی از اهل بیت علیهمالسلام در روزهای شعبان ثبت نشده و برعکس ماه محرم، ماه احزان آل طه علیهم السلام شده، این یعنی نقطه کانونی شادمانی و حزن عالم یکی است، این یعنی عشق فقط یکی است و جان عالم خلقت یکی است که بهجت و حسرت و غم در گرو بود و نبود اوست
💗💗جان عالمین به جهان خوش آمدی💗💗
خداوندا به حرمت ائمه معصومین علیهمالسلام که در این ماه متولد شدند و به حرمت شادی دل آل الله علیهم السلام دل تک تک شیعیان را شاد کن.
اللهم آمین🤲
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60