eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدهم سوی امیرم یک سلام صبح من آغاز شد با این کلام السّلام ای ساکن کرب وبلا من حرم خواهم همین و والسلام أَلسلام عليك يااباعبدالله 🔹روزتون حسینی🌹 @zendegiasheghane_ma
🌹 خداوندا... امروز خودم، عزیزانم و دوستانم را قلبی پر از عشق و محبتی که در نام خودت متبرک گردیده است ببخشا و همواره ما را از محدوده زمان و مکان برهان تا در پیوند مهر خداییت قرار گیریم و روزمان را در آغوش پراز خیر و برکتت سپری کنیم. آمین @zendegiasheghane_ma 💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐
🎀 خانم باهوش 🎀 🔹در حضور پدر و مادر همسرتون سعی کنید با احترام بیشتری با یکدیگر رفتار کنید. 🔹همسرتون و همیشه در حضور دیگران با پیشوند "آقا" و "خانم" صدا کنید. @zendegiasheghane_ma
تفاوت_کلامی 🔵وقتی خانومی تحت فشاره، حرف زدن با شوهرش را موهبتی بزرگ میدونه 🔵ولی اگر مردی تحت فشار و استرس باشه حرف زدن زنش را دخالت میدونه زن دوست داره صحبت کنه و شوهرش را در آغوش بگیره، مثلا مرد دوست داره فوتبال ببینه. 🔵در این مواقع از نظر زن ،مرد بی علاقه و سرده و برعکس از نظر مرد،زن مزاحم و پرحرفه. 🔵این برداشت های مختلف،به خاطر انعکاس ساختارهای مغزی متفاوت اونهاست. ❌اینکه متوجه این تفاوت بشید،فشار را از وجود شما و شریک زندگیتون بر طرف میکنه و باعث میشه که دیگه طرف مقابلتون را مورد انتقاد و قضاوت قرار ندین. @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢اگر همسرتون دوست دارید و میخواید رابطه پایدار داشته باشید شنونده خوبی باشید تا آرامش بدید😍 شنونده خوبی باشید تا وضعیت رو خوب کنترل کنید ❌اگه همسرتون چیزی گفت که باب میلتون نبود یهو نپرید بهش! نزنید تو ذوقش! فقط گوش بدید بعد با آرامش نظرتون رو بگید اونوقت معجزه رو می بینید👌 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسات سرکار خانم پرتو اعلم در مهرآباد جنوبی ۱_قسمت۵ 👇👇👇👇👇👇 آشپزی باید با این مولفه ها باشه⬅️ 1⃣ حتما با وضو باشه، مخصوصا زمانی که پریود هستید. ⛔️ بی وضو دست به اجاق گاز نزن، در حالت جنابت هم کراهت داره آشپزی کردن. ❌برای سید بن طاووس غذا آوردند گفت این چیه؟ اینو خانوم حایض بی وضو درست کرده. گفتند بله. گفت ببرید این کراهت داره خوردنش. ❌ ❌شما ببینید ایام فاطمیه می گن هر کی پریوده نیاد دم دیگ سمنو. پس اثر می زاره، درسته؟؟ ❌ 👌👌حتما با وضو برید سر اجاق گاز. 2⃣ نیت نذری کردن ❌الان مثلا دوشنبه ست وضو می گیرم، امروز تو مفاتیح نوشته برای امام حسن و امام حسین( علیهما السلام) است. نیت می کنم من امروز می خوام قرمه سبزی مثلا درست کنم یا چای نذری برای این دو اهلبیت. بعد شروع می کنم کار عادیمو می کنم. غذامو می پزم. ❌ 🔴 🔴 کسانی که با نیت نذری آشپزی انجام می دن. بعد از سه چهار ماه تغییر را در زندگی هاشون کاملا احساس می کنند. به چه شکلی❓❓ 3⃣ استفاده از اسماء الهی ما تو آداب اسلامی داریم. حتما موقع آشپزی از اسماء الهی استفاده کنید. ❌خانومایی که شوهراشون بازاری اند و مدام پاپوش براشون درست می کنند مدام زیرابشونو می زنند موقع آشپزی بگن:« یا حمید و یا مجید » 69 بار به بالا. حالا تعداد مهم نیست. منظور اینه که اسم خدا رو وقتی می خوای به غذا بدی، این دو تا اسم خیلی کاربرد داره.❌ ❌شوهرایی که خیلی چشم_چران هستند، فیلم می بینند. خانوما رو می بینند خیلی چشم و گوششون می جنبه، ذکر« یا حافظ و یا عالم » رو بگید.❌ ❌خودت می بینی امروز حوصله نداری، ذکر« یا باسط » رو بگین❌ ❌یا کسانی که باردار ند. الان یه چیزی هوس می کنند. فردا یه چیزی هوس می کنند، اینا بلند می شن رستوران می رن. اون جوانی که اونجا آشپزی می کنه، بعضا پیش می یاد فیلم می بینه تو گوشیش محتلم می شه. عکس می بینه محتلم می شه. ممکنه دسترسی به حمام هم نداشته باشه. با همون اوضاعش برای من آشپزی می کنه. وقتی من اون غذا رو می خورم تمام خبث غذا به من می رسه. ❌ 🔴حالا من باید چی کار کنم بالاخره باید یه جاهایی برم رستوران و...❓❓❓ ✅ اگر قبل از غذا سوره « تین » رو بخونی خبث غذا از بین می ره. ⛔️ الان به واسطه فضای مجازی و تلگرام زنان ما از آشپزی افتادند. اصن نمی خوان آشپزی کنند. یه جای ارزون هم تو محل پیدا می کنند، یه کبابی ارزون، یه فست فودی ارزون، می گه اینجا ارزونه چیزی نمی شه. همینجا می گیریم. ❌قشر تحصیلکرده مون، دانشگاه شریف، می گه خانم من دکترای برقم، مگه من کلفتم آشپزی کنم. ❌ 👌عزیزم شما اصلا کلفت نیستی ولی آشپزی یکی از سلاح های تربیتی مهم است. ❌خانومی اومد گفت شوهرم اهل پاسوره، گفتم آشپزی با آداب اسلامی رو انجام می دی؟ گفت نه. گفتم برو نیت کن آشپزی را با آداب، انجام بده. گفت من به نیت چهارده معصوم چهارده روز غذا می پزم، برای اینکه ان شاء الله این پاسور از زندگی ما بره بیرون. می گفت خود شوهرم اومد گفت من دیگه می خوام اینا رو بندازم دور، شما موافقی؟ خودش دیگه گناهشو گذاشت کنار، این خیلی مهمه. ❌ @zendegiasheghane_ma
جلسات سرکار خانم پرتو اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇👇 ⭕️ تو بحث صالحات شدن تمام جنبه هایی که امروز خدمتتون می گیم رو سعی کنید انجام بدید. 👇 ⭐️ یکیش آشپزی با رعایت آدابه که ما الان یک سال و نیم دوساله، بچه ها دارن روش کار می کنند. تمام اعیاد اهل بیت، تمام شهادتهای اهلبیت حالا غذاهایی که مناسب با اون ایام هست درست می شه و همه با رعایت آداب. ❌دختره از آلمان پیام داده من اینجام فقط با رعایت آداب آشپزی اسلامی تونستم همسرم و در این جامعه اینجا نگه دارم.❌ چرا❓❓❓ 📛 چون وقتی شما ورودی حرام بهتون می رسه، محاله قدرت مقابله با شیطان را داشته باشید. محاله صالحات باشید. اگر طیب و حلال نخوری محاله بتونی در مواجهه با نامحرم، شوهرتون، برادرتون، پسرتون، قدرت داشته باشه. 💐 حسین بن علی( علیه السلام) روز عاشورا فرمود چی باعث شده که حرف منو نمی شنوید؟ شکم هاتون از حرام پر شده که دین را یاری نمی کنید 🔥 ✅ این شکمه حب من تو دلش هستا ولی نمی تونه دست به عمل بزنه تو رو زمینگیر کرده بس که حرام خوردی. ✅ اگه تا حالا نمی دونستی چیز حرام خوردی یا کار حرام انجام دادی، یک چیزی در دین وجود داره به اسم استغفار. لجن بده طلا بگیر. ❌من الان ۸ سال کار حرام انجام دادم خدا می گه توبه کن می نویسم برات ۸ سال حسنه. ❌من الان ۲۰ سال بدحجابم، توبه می کنم، خدا می نویسه برام ۲۰ سال حسنه. ❌ چیز حرام بخوری می یای می بینی نماز صبحت قضا شده. یا با شوهرت دعوات می شه. @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
📚 ســرزمــیـن زیــبــاے مــن (58 قـسـمـت) ✍بـه قـلـم شـهـید ســیــدطـاهــا ایــمــانــــے @zendegiasheghane_ma 👇👇👇👇
💕زندگی عاشقانه💕
#سرزمین_زیبای_من #قسمت54 ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـنـجـاه و چـهـارم (رسـم بـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـنـجـاه و پنـجـم (گــرمـاے عـشـق) رفتم توی صف نماز ایستادم ... همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن ... بی توجه به همه شون ... اولین نماز من شروع شد ... . از لحظه ای که دستم رو به آسمان بلند کردم ... روی گوشم گذاشتم ... و الله اکبر گفتم ... دوباره اشک مثل سیلابی از چشمم فرو ریخت ... اولین رکوع من ... و اولین سجده های من ... . نماز به سلام رسید ...الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر... با هر الله اکبر ... قلبم آرام می شد ... با هر الله اکبر ... وجودم سکوت عمیقی می کرد ... . آرامش عجیبی بر قلبم حاکم شده بود ... چنان قدرتی رو احساس می کردم ... که هرگز، تجربه اش نکرده بودم ... بی اختیار رفتم سجده ... بی توجه به همه ... در سکوت و آرامش قلبم ... اشک می ریختم ... از درون احساس عزت و قدرت می کردم ... . با صدای اقامه امام جماعت به خودم اومدم ... سر از سجده که برداشتم ... دست آشنایی به سمتم بلند شد ... قبول باشه ... تازه متوجه هادی شدم ... تمام مدت کنار من بود ... اونم چشم هاش مثل من سرخ شده بود... لبخند شیرینی تمام صورتم رو پر کرد ... دستم رو به سمتش بلند کردم و دستش رو گرفتم ... دستش رو بلند کرد ... بوسید و به پیشانیش زد... . امام جماعت ... الله اکبر گفت ... و نماز عشاء شروع شد ... اون شب تا صبح خوابم نبرد ... حس گرمای عجیبی قلب و وجودم رو پر کرده بود ... آرامشی که هرگز تجربه نکرده بودم ... حس می کردم بین من و خدا ... یه پرده نازک انداختن ... فقط کافیه دستم رو بلند کنم و اون رو کنار بزنم ... حس آرامش، وجودم رو پر کرد ... تمام زخم های درونم آرام گرفته بود ... و رفتار و زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار داد ... تازه مفهوم خیلی از حرف ها رو می فهمیدم ... حرف هایی که به همه شون پوزخند زده بودم ... خدا رو میشه با عقل ثابت کرد ... اما با عقل نمیشه درک کرد و شناخت ... در وادی معرفت، عقل ها سرگردانند ... تازه مفهوم عشق و محبت به خدا رو درک می کردم ... دیگه مسلمان ها و اشک هاشون برای خدا، پیامبر و اهل بیت برام عجیب نبود ... این حس محبت در وجود من هم شکل گرفته بود و داشت شدت پیدا می کرد ... من با عقل دنبال اسلام اومده بودم ... با عقل، برتری و نیاز مردم رو به تفکرات اسلام و قرآن، سنجیده بودم ... اما این عقل ... با وجود تمام شناخت دقیقی که بهم داده بود ... یک سال و نیم، بین من و حقیقت ایستاد ... و من فهمیدم ... فهمیدم که با عقل باید مسیر صحیح رو به مردم نشون داد... اما تبعیت و قرار گرفتن در این مسیر، کار عقل نیست ... چه بسیار افرادی که با عقل شون به شناخت حقیقت رسیدند ... ولی نفس و درون شون مانع از پذیرش حقیقت شد ... . به رسم استاد و شاگردی ... دو زانو نشستم جلوی هادی و ازش خواستم استادم بشه ... هادی بدجور خجالت کشید ... - چی کار می کنی کوین؟ ... اینطوری نکن ... - بهم یاد بده هادی ... مسلمان بودن و بنده بودن رو بهم یاد بده ... توهم مثل من تازه مسلمان بودی اما حتی اساتید تو رو تحسین می کنن ... استاد من باش.. ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـنـجـاه و شـشـم (اسـم کـربـلایــے مــن) خیلی خجالت کشید ... سرش رو انداخت پایین ... من چیزی بلد نیستم ... فقط سعی کردم به چیزهایی که یاد گرفتم عمل کنم ... . بلند شد و از توی وسایلش یه دفترچه در آورد ... نشست کنارم ... - من این روش رو بعد از خوندن چهل حدیث امام خمینی پیدا کردم ... . دفترش سه بخش بود ... اول، کمبودها، نواقص و اشتباهاتی که باید اصلاح می شد ... دوم، خصلت ها و نکات مثبتی که باید ایجاد می شد ... سوم، بررسی علل و موانعی که مانع اون برای رسیدن به اونها می شد ... به طور خلاصه ... بخش اول، نقد خودش بود ... دومی، برنامه اصلاحی ... و سومی، نقد عملکردش ... . - من هر نکته اخلاقی ای رو که توی احادیث بهش برخوردم ... یا توی رفتار دیگران دیدم رو یادداشت کردم ... و چهله گرفتم... اوایل سخته و مانع زیادی ایجاد میشه ... اما به مرور این چهله گرفتن ها عادی شد ... فقط نباید از شکست بترسی... خندیدم ... من مرد روزهای سختم ... از انجام کارهای سخت نمی ترسم ... چند لحظه با لبخند بهم نگاه کرد ... خنده ام گرفت ... چی شده؟ ... چرا اینطوری بهم نگاه می کنی؟ ... دوباره خندید ... حیف این لبخند نبود، همیشه غضب کرده بودی؟ ... همیشه بخند ... و زد روی شونه ام و بلند شد ... یهو یه چیزی به ذهنم رسید ... هادی، تو از کی اسمت رو عوض کردی؟ ... منم یه اسم اسلامی می خوام ... . حالتش عجیب شد ... تا حالا اونطوری ندیده بودمش ... بدون اینکه جواب سوال اولم رو بده ... یهو خندید و گفت ... یه اسم عالی برات سراغ دارم ... امیدوارم خوشت بیاد ... . حسابی کنجکاویم تحریک شد ... هم اینکه چرا جواب سوالم رو نداد و حالت چهره اش اونطوری شد ... هم سر اسم ... . - پیشنهادت چیه؟ ... - جون ... [حرف ج را با فتحه بخوانید] - جون؟ ... من تا حالا چنین اسمی رو بین بچه ها نشنیده بودم ... . - اسم غلام سیاه پوست امام حسینه ... این غلام، بدن بدبویی داشته و به خاطر همین همیشه خجالت می کشیده ... و همه مسخره اش می کردن ... توی صحرای کربلا ... وقتی امام حسین، اون رو آزاد می کنه و بهش میگه می تونی بری ... به خاطر عشقش به امام، حاضر به ترک اونجا نمیشه ... و میگه ... به خدا سوگند، از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزه و پیوند بخوره ... امام هم در حقش دعا می کنن ... الان هم یکی از 72 تن شهید کربلاست... تو وجه اشتراک زیادی با جون داری ... . سرم رو انداختم پایین ... هم سیاهم ... هم مفهوم فامیلم میشه راسو ... . - ناراحت شدی؟ ... . سرم رو آوردم بالا ... چشم هاش نگران شده بود ... نه ... اتفاقا برای اولین بار خوشحالم ... از اینکه یه عمر همه راسو و بدبو صدام کردن ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـنـجـاه و هـفـتـم (والـسـابـقـون) با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم ... می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم ... یه دفتر برداشتم ... و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم ... هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد می رفتم ... تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و ... همه رو از هم جدا می کردم و مرتب می کردم ... شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه ... و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده ... هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود ... و استاد عملی سیره شده بود ... هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد ... . کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد ... والسابقون شده بودیم ... به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت می گیره ... منم برای ورود به این رقابت ... پا گذاشتم جای پاش ... سر جمع کردن و پهن کردن سفره ... شستن ظرف ها ... کمک به بقیه ... تمییز کردن اتاق ... و ... . خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله ... مسابقه خوب بودن می شد ... چشم باز کردم ... دیدم یه آدم جدید شدم ... کمال همنشین در من اثر کرد ... . دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود ... تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم ... و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد ... تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم ... باورم نمی شد ... حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود ... اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود ... باور نمی کردم ... اون پسر یکی از بزرگ ترین سیاست مدارهای جهان بود ... اولش که گفت ... فکر کردم شوخی می کنه ... اما حقیقت داشت ... ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـنـجـاه و هــشــتــم (دنـیـا از آن تـوسـت) هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمدارهای جهان بود ... به راحتی به 10 زبان زنده دنیا حرف می زد ... و به کشورهای زیادی سفر کرده بود ... . بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه ... همه چیز لو میره ... پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه... حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره ... اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه ... پدرش، هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران ... مخفیانه، پسرش رو به اینجا می فرسته ... هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد ... بهش گفتم ... چرا همین جا ... توی ایران نمی مونی؟ ... نگاه عمیقی بهم کرد ... شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش ... من رو به ایران فرستاد ... اما من شرمنده خدام ... پدر من جزء افرادیه که علیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه ... برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه ... اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره ... وظیفه من اینه که برگردم ... حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو... پدر خودم صادر کنه ... . اون می خندید ... اما خنده هاش پر از درد بود ... گذشتن از تمام اون جلال و عظمت ... و دنبال حق حرکت کردن ... نمی دونستم چی باید بهش بگم؟ ... . ناخودآگاه خنده ام گرفت ... یه چیزی رو می دونی؟ ... اسم من، مناسب منه ... اما اسم تو نیست ... باید اسمت رو میزاشتی سلمان ... یا ... هادی سلمان ... . - هادی سلمان؟ ... بلند خندید ... این اسم دیگه کامل عربیه ... ولی من برای عرب بودن، زیادی بورم ... . تازه می فهمیدم ... چرا روز اول ... من رو کنار هادی قرار دادن... حقیقت این بود ... هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم ... مسیر و هدفی که ... قیمتش، جان ما بود ... من با هدف دیگه ای به ایران اومدم ... اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت ... امروز، هدف من ... نه قیام برای نجات بومی ها ... که نجات استرالیاست ... . من این بار، می خوام حسینی بشم ... برای خمینی شدن باید حسینی شد... 💥پـایـان @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوســـت داشـــتنت❤ مثــــل آب اســــت💧 هـر چـه بـیـشـــتر از آن مـیـخـورم👅 تــشـــنـــه تــــر مــیــشــوم💑 @zendegiasheghane_ma
‌تــــو تکرار نمیشوی این مــــــنم که دلبسته تر میشم نفسم شاید دلیل زنده بودنم باشه ولی بی شک تـــــو تنها دلیل نفس کشیدن منی ...عزیزترینم🌸 @zendegiasheghane_ma
لب های تــ❣ـو بالــا تریــن لذت دنیــاست ای بهانه ی تَمام لوس شدن های مــن برای زندگــے ! ❣دوستــــتــ دارم❣❤️❤️ @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر بعد هرکار کوچکے زن و شوهر ازهم سپاس گزاری کنن؛ زندگی سرشار از عشق و محبت خواهد شد. تشکر کردن را فراموش نکنید!👌 چه پیامکے چه حضوری و چه در جمع خانوادگی و دوستانه و اقوام @zendegiasheghane_ma
🌷شب✨🌙✨ 🌷انتهای زیبایی ست 🌷برای امتداد فردایی دیگر 🌷تا زمانی که سلطان دلت خداست 🌷کسی نمی تواند دلخوشی هایت را ویران کند 😌 ❣با آرزوی بهترینها برای شما خوبان❣ شبتون زیبا @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹حسین جانم🌹 وقتی که دلتنگ حریمت می شوم از سر شب تا سحر هر لحظه می خوانم "حسین" @zendegiasheghane_ma
آخر هفته تون عالی ازخدا برایتان یک سبد حال خوب یک دنیا خیر و برکت یک جهان زیبایی یک عالمه خوشبختی یک دامن نیک نامی و یک عمر سرفرازی خواهانم 🌹 @zendegiasheghane_ma
👌"تغـذیه قلـب همسـرتان!!!" 💟 عشـق 💟 تـوجـه 💟 محبـت 💟 قـدرانی 💟 احتــرام @zendegiasheghane_ma
یک زن جذاب با وجود جذابیت ظاهری عالی اگر: غرغرو باشد بهانه گیر باشد عصبی باشد نسبت به مسائل بدبین و بانگاهی منفی بنگرد ارزش های خود را نزد همسر به تدریج از دست خواهد داد. عصبی بودن⛔️⛔️⛔️ غرغرکردن ⛔️⛔️⛔️⛔️ @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا