eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 خدایا دراین ماه عزیزکمکمان کن تا خالصترین نیت ها پر بارترین عبادت هابهترین زیارت هاومورد قبولترین روزه ها رو داشته باشیم " خدایا کمک کن تا در لحظه لحظه این ماه مبارک یادمان باشد که تا مولایمان نیاید دلمان آرام نمیگیرد خدایا به برکت این ماه خوبت ما را از منتظران واقعیش گردان و چشمانمان را به دیدن روی ماهش روشن.... شبتون بخیر میهمانان خوب خدا التماس دعا 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ #سلام_امام_زمانم صبح یعنی تپشِ قلبِ زمان درهوسِ دیدنِ تو کہ بیایی و زمین گلشنِ اسرار شود سلام آرزویِ زمین و زمان #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛 💠 دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان 💠 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین. خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن وعبـادت وبرکنارم دار در آن از بیهودگى وگناهان وروزیم کن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان. 🌀یا رب تو قرین اهل رازم گردان 🤲 🌀قائم پی روزه و نمازم گردان 🤲 🌀تا دور ز لغزش گناهان گردم 🤲 🌀از ذکر مدام سر فرازم گردان 🤲 💠 شعر با مضمون دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان ، سروده ی استاد مرحوم محمد علی مردانی.😊 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣💫❣💫❣💫❣💫❣ خانم دکتر ✅ پرسش پاسخ با استاد همیز: ❌ سوال: با سلام من خانمی 45 ساله هستم و خیلی میکنم و نمازم زیاد قضا می‌شود. کلافه هستم! نمی‌دانم چه کار کنم. لطفا راهنمایی بفرمایید چه کار کنم که از خدا بترسم‌‌؟ 🔴 پاسخ: با سلام همین مقدار که میدانید و متنفر هستید خوب است. پس حتما با تمام قوا اقدام کن برای حفاظت از نمازهایت و مقدماتی را فراهم کن که به انجام سر موقع نماز موفق بشوی و کتاب هایی پیرامون معرفت یابی را تهیه کن و بخوان زیرا اگر نمازت مقبول شود، قدرت ترک گناه پیدا میکنی. 💞 @zendegiasheghane_ma
#خانواده_شاد_در_مهمانی_خدا خانم #محمدی 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 😍 توی خونه‌مون و خانواده معنوی مون داشته باشیم. اگر نداریم مجلس قرآن برویم. 👦👧 اگر میتونی بچت رو با خودت ببر. بچه مشارکت کردن تو مجالس قرآنی رو،تلاوت قرآنی رو یاد میگیره. بچه ها رو ببرید، تو راه مسجد میخواد بدو بدو کنه با نشاط با خنده مسابقه بذارید، یه چیزی براش بخرید. اگر خوراکی هست بگو توی خيابون نه❌ ماه رمضان هست. ⛔️ بشین پاشو نکنین به بچه تو مسجد، خانمها میگن بچه بشین ،بچه فلان،خانم بی بچه میومدی. اینطوری بچه تو ذوقش میخوره. اگر هم کسی گفت بگو خانم بچه ام رو آوردم خونه خدا شما هم نوه هات رو بیار🙃. البته باید مراقب باشید حق الناس گردن بچه نيفته با سر و صدا کردن قبلش خودتون نکات ایمنی رو بهش بگین و وسایل بازی براش ببرید💙⭐️ ✅خودت با بچه‌ت با نشاط بازی کن. ⚽️ نماز میخونی تو خونه، بین دو نمازت با بچه بازی کن، بچه نگه مامانم نماز میخونه مال من نیست، مامانم با من بازی نمیکنه. مامانم منو درک نمیکنه😒 👈بزار بچه بگه مامانم نماز که میخونه تازه بیشتر با من بازی میکنه،بچه تشویق میشه برای نماز. 😩 دیدین نماز ظهر و عصر رو میخونید بچه میگه مامان چند تا نماز میخونی؟چقدر نماز میخونی؟مامان میشه بسه دیگه نماز نخونی.شما یه نماز رو بخون با بچه بازی کن و بعد،بعدی رو بخون. یک جزء قرآن رو توی چند مرحله بخون. نگو بچه م نمیذاره. ساعت های پخش تلاوت ها رو از تلویزیون دربيار هر دفعه سه صفحه بخون👏👏 😱 روزه ای کلافه ای تشنه ای،بچه هی داره سوال میکنه.ماه رمضون یعنی چی مامان؟خدا رو میبینی؟خدا یعنی چی؟مامان،ماه رمضون کِی تموم میشه؟اینا سوال خوبای مربوطه، مابگیم که همه اینها جواب داره، همین هم اگه حوصله کردی جواب دادی جزء حساب میشه چون شما نشون میدید که به بلوغ عقلی رسیدید.✅ 👈خانمها ماه رمضون چاق میشن،چرا؟چون زیادی عبادت میکنن😉( میخوابن) تنظیم کن😍 شوهرت نگه خوشحالت من ميرم تو میخوابی😎 یه پیامک بزن بعد بخواب 😉 حس خوبی بهش القاء میشه. 🍲 ما افطاری دادن رو به بچه ها یاد بدیم،از تو خونه خودمون،اول اینکه غذا رو داریم نذری میپزیم، پس ما هر شب داریم افطاری نذری میخوریم،🌸❤️🌸 👈 یاد بدیم بچه‌مون سر سفره خرما رو اون تعارف کنه، بگو⬅️ ببین مامان همه میخوان افطار کنن خرما رو شما بده این یاد میگیره. بچه از داشتن مشارکت اجتماعی میبره.😊 😱 مامانه میگه دست نزن، باز تو اومدی وسط تو نباشی نمیشه، این وسط تو یکی کم بودی .تکه کلام ها رو میشنوی،اینها گفته میشه تو جامعه ما ولی ما سعی کنیم اینها رو نگیم چون وقتی گفته میشه تاثیرش مستقیم روی بچه گذاشته میشه 😍 ولی وقتی میگیم مامان خرما رو تو بده بعد میره سر یه سفره ای میگه مامان اینجا هم من خرما رو بدم میگیم ...اگر صاحب خونه اجازه داد. 🍃تو مسجد بگو مامان شما رو پخش کن.یه نون و خرما و پنیر درست کن ۱۰ تا دونه سر کوچه قبل از افطار بده بگو این مثلا میخواد افطاری بده همه چیز رو با کار به بچه یاد بده 📢 حالا میخوایم بگیم بچه اصلا ماه رمضان رو چه جوری بفهمه ⁉️⬅️براش .با قصه گفتن تمام آمال و آرزوهات رو به بچه منتقل کن. خودت رو بگو.خاطرات بچگی و روزه داری خودت، پدرش، مامانت رو،خواهر برادرات رو، دوستات رو. 👈 بعد بیا تو سیره ی انبیا و اولیا و بزرگان.از خاطرات روزه امام حسن و امام حسین عليهما السلام بگو، چطوری افطاریشون رو بخشیدن.اینا رو کم کم بگو.بچه چیکار میکنه⁉️بچه همیشه دوست داره جای اون آدم خوبه داستان باشه. ♦روی کیف بچه ها عکس جومونگ میزنن چون بچه شخصیت سازی میکنه. از شهدا بگو براش. 🌸 قصه افطار و روزه ی بابای بچه رو بگو بعد بچه میخواد شکل باباش بشه.میگه من بابامم.مامان من مثل بابا هستم؟مامان بابای من قویه⁉️⬅️چرا ؟ چون شخصیت خودش رو داره تو باباش پیدا میکنه 😍 یه جایی بچه میگه مامانِ من بچه بوده قبل از اینکه روزه بهش واجب بشه ۵ روز روزه میگرفته.میره همه جا میشینه با افتخار تعریف میکنه.بعد میگه تازه منم روزه‌ام.😄 البته مراقب خاطره گفتن ها باشید که حس معنوی، انگیزه قدرت، سبک زندگی داشته باشه. @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید #امین_کریمی_چنبلو عاشقانه مذهبی همراهمان باشید چند روزی با عاشقانه زندگی #امین_کریمی_چنبلو 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ❤ بسم رب الشهدا ❤ #داستان_عاشقانه_مذهبی #امین_کریمی_چنبلو #قسمت_بیست_وسوم #صحبت_های_
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💟هیچ چیز قشنگ‌تر از این نیست که امین شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید زنده است.هنوز هم هروقت به هر علتی نگران می‌شوم، شب به خوابم می‌آید و جوابم را می‌دهد. حتی در بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین‌ هستم! اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) خواب دیدم آمده و می‌گوید 🔹 «بعد از 80-90 روز مأموریت آمده‌ام یک سر به خانمم بزنم.» 🔸 گفتم می‌گویند «تو شهید شدی.» 🔹گفت «نه، من زنده‌ام. آخر بعضی‌ها زنده می‌مانند و بعضی‌ها می‌میرند.» 🔸گفتم «زنده‌ای؟» 🔹گفت «آره، من زنده‌ام.» 🔸گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانواده‌ها بگویم.» خندید... ✳با خودم فکر می‌کردم شاید اگر امینم روز پانزدهم برمی‌گشت، شهید نمی‌شد. این فکر و خیال آزارم می‌داد! بعد شهادت امین، دوستانش می‌‌گفتند «اصلاً قرار به برگشت نبود! برنامه این بود که 2 ماه آنجا بمانیم!» ⭐همراهانش50 روز بعد از شهادت امین برگشتند. حرف‌ها را که شنیدم مطمئن شدم امین تاریخ شهادتش را به من گفته بود. 🍃 امین همیشه به مادرش می‌گفت «مادر شهید آینده!» و خطاب به من ادامه می‌داد «تو هم که همسر شهیدی ان شاءالله!».  همه از دستش ناراحت می‌شدیم. با خنده می‌‌گفت «بالاخره که چی؟‌ باید افتخار کنید اگر این‌طور شود.» ✔این حرف‌ها را حتی آن زمان که هیچ برنامه‌ای برای رفتن به سوریه نداشت غالباً با شوخی و خنده تکرار می‌کرد. ✴من هیچ وقت تشییع جنازه نمی‌رفتم! حتی اگر این تشییع مربوط به اقوام بود یا حتی شهید. فقط با دوستانم تشییع شهدای گمنام را شرکت می‌کردیم. واقعیت این بود که همیشه از غصه و ناراحتی دوری می‌کردم، شاید هم فرار! 💖پدر و مادرم قبل از ازدواج اجازه نمی‌دادند در هیچ مراسم تشییعی شرکت کنم. از نظر آنها چنین مراسم‌های در روحیه یک دختر اثر بد می‌گذاشت. به عبارتی هیچ وقت مستقیم با غم و غصه ارتباط نداشتم. ❌حتی یکبار که با امین به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفته بودیم، چند میت را که برای طواف آورده بودند دیدم. از شدت ناراحتی، رنگ از صورتم پرید و خیره خیره جنازه‌ها را نگاه می‌کردم. 🍃امین تا متوجه شد، دستم را گرفت و مرا دور کرد. هرچه گفتم بگذار حداقل ببینم چطور جنازه را می‌برند، گفت «نه! بیا این طرف...» 👌حتی اگر تلویزیون شبکه غمگین نشان می‌داد کانال را عوض می‌‌کرد چون می‌دید با دیدن صحنه‌های غمناک کاملاً به هم می‌ریزم و پکر می‌شوم. حتی گاهی گریه می‌کردم! امین هم همیشه سعی می‌کرد مرا شاد نگه دارد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 @zendegiasheghane_ma
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💕راستش اینطور نبود که من تمام 24 ساعت به فکر شهدا باشم و در مراسم آنها شرکت کنم. با اینکه اردوهای راهیان نور هم شرکت می‌کردم و آرزو می‌کردم لیاقت شهادت نصیب من هم شود، اما همان زمان وقتی خانواده‌های شهدا را می‌دیدم همیشه فکر می‌کردم که این داغ واقعاً سنگین و غیر قابل تحمل است. 🍃ترجیح می‌دادم همه داغ مرا ببینند اما من داغ عزیزانم را نبینم. من قدرت تحمل سختی را نداشتم. ✳یادم هست یک‌بار در شلمچه یکی از دوستانم گفت «اگر جنگ شود همسرم را به جنگ می‌فرستم تا شهید شود.» آن زمان من مجرد بودم. خیلی جدی گفتم «من محال است چنین اجازه‌ای بدهم! یعنی چه که من ازدواج کنم و همسرم شهید شود؟ اجازه نمی‌دهم همسرم شهید شود. چون من آدم وابسته‌ای هستم.» به من گفت «این چه حرفی است که می‌زنی؟ مگر مسلمان نیستی؟»  بعد از شهادت امین به من گفت «زهرا! من اصلاً دلم نمی‌خواهد همسرم شهید شود...» گفتم «دیدی خدا اصلاً به حرف‌های ما کاری ندارد.» 💠همسر من شهید شد و او تازه می‌گفت «راست می‌گفتی، چرا باید همسرم شهید شود...» البته بعد از لحظاتی به او گفتم «آن زمان سن من خیلی کم بود و شاید فکرم هنوز ناپخته، اما الآن من به شهادت امین افتخار می‌کنم. ✔امین می‌توانست طور دیگری از دنیا برود. امین خیلی خوب بود که خدا به بهترین نحو و با احترام زیاد او را برد. من خوشحالم که آن دنیا همسرم را دارم.» می‌گفت «به خدا با تعریف‌های تو آدم حسادت می‌کند!  تو چقدر محکم شدی زهرا! تو آدم احساساتی بودی...» 💖یاد نیت قبل از ازدواج خودم می‌افتم؛ از خدا خواسته بودم خیر و عافیت دنیا و آخرت نصیبم شود و کسی جلوی راهم قرار بگیرد که این دعا محقق شود. 🌟بعد از شهادت امین، پدرم می‌گفت «زهرا جان خودت خیر دنیا و آخرت را خواستی پس دیگر گریه نکن...» 💔تا وقتی امین بود، به محض اینکه ناراحت می‌شدم کنارم می آمد و آرام‌ می‌کرد. حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از ناراحتی و بی‌تابی زیاد ناگهان آرام می‌شوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به سادگی آرام شوم. 💟ناراحتی‌ امین کلاً 10 دقیقه هم طول نمی‌کشد و اصلاً آدم کینه‌ای نبود.  نهایت 5 دقیقه پیاده‌روی آرام‌اش می‌کرد و بعد کلاً موضوع را فراموش می‌کرد. ✉بعضی از پیامک‌هایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت می‌کردم. حرف‌هایش برایم شیرین و جالب بود. 🌸یادم می‌آید پیامک طنزی برایش فرستادم که می‌گفت مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می‌روند یک ماه که می‌‌گذرد رفتارشان عوض می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می‌شوند که از زمین زنده بلند نشود! 🔸به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟» 🔹گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه خم شدم و دست‌هایت را بوسیدم متوجه می‌شوی که من مثل آنها نیستم...» 💗خیلی احساساتی و مهربان بود. با خودم فکر می‌کردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی لذت می‌بردم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 @zendegiasheghane_ma
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💔به امین حساسیت بالایی داشتم. بعد از شهادتش یکی از دوستانش به خانه ما آمد و به من گفت مرا حلال کنید! 🔸 گفتم چرا؟ 🔹گفت واقعیتش یک‌بار چند نفر از رفقا با هم شوخی می‌کردیم. امین هم که پایه ثابت شیطنت جمع ما بود. یکی از بچه‌ها روی امین آب ریخت، امین هم چای دستش بود، چای را روی او ریخت. 🔹دوستش ادامه داد: «حلالم کنید! من ناخودآگاه به صورتش زدم و چون با ناخنم بلند بود، صورتش زخمی شد!» 🔸همان لحظه گفت «حالا جواب زنم را چه بدهم؟» 🔹 به او گفتیم «یعنی تو اینقدر زن ذلیلی؟» 🔸گفته بود «نه، اما همسرم خیلی حساس است. ناچار به همسرم می‌گویم شاخه درخت خورده وگرنه پدرتان را در می‌آورد!» ❌یادم آمد کدام خراشیدگی را می‌گفت. از مأموریت زنجان برمی‌گشت. از خوشحالی دیدنش داشتم می‌‌‌خندیدم که با دیدن صورتش، خنده از لب‌هایم رفت و با ناراحتی گفتم «صورتت چه شده؟» 🔹گفت «فکر کن شاخه درخت خورده اینقدر حساس نباش». 🔸گفتم «باشه. چمدانت را بگذار کفش‌هایت را در نیاور.چند لحظه منتظر بمانی آماده می‌شوم برویم داروخانه و برایت پماد بخریم تا جای خراش روی صورتت نماند.» 👌امین که می‌دانست من خیلی حساسم مقاومت نکرد. 🔹گفت «باشه، آماده شو» و با خنده ادامه داد «من هم که اصلاً خسته نیستم!» 🔸گفتم «می‌دانم خسته‌ای. خسته نباشی! اما تقصیر خودت است که مراقب خودت نبودی! باید برویم پماد بخریم.» ✔از آنجا که مردها زیاد به این مسائل توجه نمی‌کنند، هر شب خودم پماد را به صورتش می‌زدم و هر روز و شاید هر لحظه جای خراشیدگی را چک می‌کردم و با ناراحتی به او می‌گفتم «پس چرا خوب نشد؟» اولین بار که از سوریه برگشت به او گفتم 🔸«امین جای خراش صورتت هنوز مانده. من خیلی ناراحتم.» 🔹 گفت «نگران نباش دفعه بعد که به سوریه بروم و برگردم جای خراشم خوب می‌شود خیالت راحت.» 🔸 گفتم «خدا کند زودتر خوب شود. خیلی غصه می‌خورم صورتت را می‌بینم.» 👌راست می‌گفت در معراج صورتش را دقت کردم خدا را شکر خراشیدگی‌اش محو شده بود... 💗یکی از دوستان امین بعد از شهادتش حرف جالبی می‌زد، می‌‌گفت «شما باید خیلی خوشحال باشید که دو سال و 8 ماه با یکی از اولیای خدا زندگی کردید و بهترین لذت را بردید. 👌 افراد زیادی هستند که 60-50 سال زندگی می‌کنند اما لذت‌های 3 ساله شما را نمی‌برند.» واقعاً شاید من به اندازه 300 سال شیرین زندگی کردم که تماماً لذت بود. 💕ما واقعاً مانند دو دوست بودیم. با هم به پیاده‌روی و ... می‌رفتیم.  قول داده بود که بعد از بازگشت از سوریه، راپل را هم به من آموزش دهد. 🔸با تعجب به او می‌گفتم «فضایی نداریم که بخواهی به من آموزش بدهی!» 🔹 گفت «آن با من!»  ذوق و شوق داشت.  من مانند یکی از دوستانش بودم و او هم برای من.  نگاهش به خانم این نبود که مثلاً تنها وظیفه زن ماندن در خانه و انجام کارهای خانه است! 💞وقتی کار خیری انجام می داد، دلش نمی‌خواست کسی متوجه شود، حتی من! کارت سرپرستی ایتام را در جیب‌اش دیده بودم. ✔بعد از شهادت امین، یکی از همکارانش تعریف می‌کرد در یکی از سفرهای استانی دختربچه‌ سرایدار، نامه‌ای به امین داد تا به آقای رئیس جمهور بدهد. ❌امین به همکاران گفت تا این نامه به دفتر و مراحل اداری‌اش برسد زمان می برد، بیایید خودمان پول بگذاریم و بگوییم رئیس جمهور فرستاده است! همین کار را کردیم. البته بیشترین مبلغ را امین تقبل کرد و هدیه در پاکتی به پدر بچه اهدا شد. اشک شوق پدر دیدنی بود... 👌امین به درس، تندرستی، ورزش خیلی اهمیت میداد. همیشه برنامه‌هایش را  یادداشت می‌کرد. ادامه برخی ورزش‌ها و برنامه جدی برای تحصیلات تکمیلی در رشته الکترونیک داشت. 🍃البته با شوخی و خنده می‌گفت «چون همسرم حقوق خوانده، حتماً بعد از اتمام تحصیلاتم، این رشته را هم می‌خوانم. نمی‌شود که خانمم حقوق‌دان باشد و من بی‌اطلاع!» 💝بسیار به روز و مایه افتخار بود. آنقدر از او حرف می‌زدم و به داشتنش مغرور بودم که برادرم سر به سرم می‌گذاشت و می‌گفت «انگار فقط زهرا شوهر دارد! از آسمان یک شوهر آمده فقط برای زهرا!» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸 شهید گرانقدر «امین کریمی چنبلو»، سحرگاه هشتم محرم الحرام، مصادف با 30 مهر ماه 1394 در شهر حلب سوریه آسمانی شد. ✴پیکر مطهر این شهید والامقام، مجاهد و مدافع حرم مطهر عقیله بنی هاشم،  زینب کبری (سلام الله علیها) پس از انتقال به ایران اسلامی در ششم آبان سال 1394 تشییع و بنا به وصیت وی در حرم مطهر امام زاده علی‌اکبر (علیه السلام) چیذر تهران آرام گرفت. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راستش دیروز من با آقای همسر که سر کار تشریف داشتن ، تلفنی سر یه موضوع کوچولو از دست هم دلخور شدیم و از هم خداحافظی کردیم من تا یکی دو ساعت ناراحت بودم و با خودم کلنجار می رفتم که وقتی ایشون میان چه واکنشی نشون بدم اما یه دفعه تحت تاثیر گروه خوبمون تصمیم گرفتم ناراحتی رو کنار بگذارم و این متن رو روی کاغذ بنویسم و روی در ورودی بچسبونم تا وقتی همسر جان میان و می بینن ناراحتی ایشون هم تموم بشه دختر شش سالم هم نقاشیش کرد😍 وقتی که ایشون اومدن و این کاغذ رو دیدن خندشون گرفت و وارد اتاق که شدن من رو بوسیدن و همه چی تموم شد چقد خوب میشه خدا کمک کنه تا همیشه انقد دلامون بزرگ باشه که به راحتی از همه چی بگذریم از گروه خوبمون مخصوصا مدیر عزیز واقعا ممنونم که به هممون انگیزه فراوان داده یا علی ✍ عالی لذت بردم واقعا👌 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حلوای هویج درست کردم.اولین بار که حلوا درست میکنم💐 ✍خداقوت بانو نوش جان 💞 @zendegiasheghane_ma
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 💚 💙بَخـٺ امسال برایَـم یـار اسٺ عَطَشٺ را عَطَشم غمخـوار اسٺ💔 💙"بہ فَداے لب عَطشان حُسیْـن" اوَّلیـن ذِڪر پس از اِفطـار اسٺ💔 الله علیڪ_یاسیدناالعطشان✋ 💞 @zendegiasheghane_ma
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً " أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج " شبتون مهدوی یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام اربابم❣ همه دم از غم تو سر به گریبان دارم به تمنای لبت بوسه به #قرآن دارم رمضان یا که محرم، بخدا فرقی نیست من همیشه به لبم ذکر #حسین جان دارم @yarooghaye
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 برای خودت دعا کن که آرام باشی. وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد. برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛ آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد. برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی…. ﺯﻧﺪﮔﻲﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد. کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم. خدا که باشد، هرمعجزه ای ممکن میگردد ایمان داشته باش که قشنگترین عشق, نگاه مهربان خداوند به بندگانش است زندگی را به او بسپار…. و مطمئن باش که تا وقتی پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنیا، خنده دار است.... سلااااام صبحتون بخیر و شادی 💞 @zendegiasheghane_ma