#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت166 به_قلم_فاطمه_امیری_زاده شهاب روبه روی مهیا ایستاد، مهیا برای اینکه اشک های
#جانم_میرود
#قسمت167
* به_قلم_فاطمه_امیری_زاده *
#قسمت_صدوشصت_وهفت
ــ چشم خانمی .من باید برم خداحافظ
ــ خداحافظ
مهیا در را باز کرد و با ناراحتی وارد خانه شد
گوشی را با عصبانیت روی تخت پرت کرد و نگاهش را به ساعت سوق داد
ساعت پنج و نیم بامداد بود ولی شهاب تماسی نگرفته بود و مهیا به شدت نگران و ترسیده بود.
آشفته روز تخت نشست و از استرس ناخون هایش را می جوید با صدای گوشی،مهیا سریع گوشی را برداشت اما با دیدن پیامی از مریم ناخوداگاه قطره اشکی بر روی گونه هایش سرازیر شد ،پیام را خواندوآهی کشید"مهیا خبری نشد دارم از نگرانی میمیرم "
مهیا پشیمان شده بود و خود را سرزنش کرد که چرا به مریم موضوع را گفته بود واو را هم بی قرار کرده بود،سریع برایش تایپ کرد"نه هنوز"
و گوشی را روی تخت انداخت.
با پیچیدن صدای اذان لبخند غمگینی زد،سریع وضو گرفت و سجاده اش را پهن کرد و دورکعت نمازش را خواند کنار سجاده اش دراز کشید و به اتاق تاریک خود نگاهی انداخت همیشه اتاقش او را سرحال می کرد اما الان این اتاق برای او دلگیر بود.آنقدر خسته بود که از خستگی زیاد چشمانش گرم خواب شدند..
****
با صدای موبایل از خواب بیدار شد، با فکر اینکه شهاب باشد باز هم به سمت گوشی رفت اما تماس بی پاسخ از مریم بود،دیگر تحمل نداشت ساعت ۱۱ شده بود اما خبری از شهاب نبود،حتما باید به محل کار شهاب می رفت شاید خبری داشته باشند،سریع اماده شد و به طرف آشپزخانه رفت صبح بخیری
گفت و بر روی صندلی نشست با اینکه سفره را جمع کرده بودند اما مهلا خانم دوباره برای مهیا صبحانه را اماده کرد.
مهیا دستی بر گردنش کشید که از درد چشمانش را بست،اثرات خوابیدن روی زمین بود اما این درد برایش اهمیتی نداشت فقط میخواست سریع صبحانه بخورد و برود تا شاید خبری از شهاب باشد،
صدای رادیوی کوچکی که مهلا خانم در آشپزخانه گذاشته بود در فضای کوچک آشپزخانه پیچیده بود،مهیا لیوان چایی اش را برداشت وارام ارام چایی اش را می نوشید که با صدای مجری که اخبار روز را میگفت لیوان را روی میز گذاشت و شوکه به چشمان نگران مادرش خیره شد
ـــ 5شهید پاسدار وچند زخمی در عملیات آزادسازی در سوریه
در این باره و برای اطلاعات بیشتر در خصوص این خبر در خدمت سردار ...
مهیا دیگر چیزی نمی شنید و فقط جمله پنج شهید پاسدار در ذهنش میچرخید و اسم شهاب را آرام زیر لب زمزمه می کرد
مهیا سریع از جایش بلند شود و به طرف در دوید سریع کفش هایش را پا کرد از پله ها پایین رفت و توجه ای به صداکردن های مهلا خانم نکرد.
نگاهی به در باز خانه شهاب انداخت دو تا ماشین بودند و دلش فشرده شد که نکند خبری شده؟
نکند اتفاقی برای شهاب افتاده که همه به خانه ی شهاب آمدند ؟
سریع وارد خانه شد همه در حیاط نشسته بودند ،با دیدن شهین خانم که درآغوش مریم گریه می کرد
دیگر نایی برای ایستادن نداشت،پس آن ها خبر را شنیدند، اشک هایش بی مهابا بر روی گونه هایش سرازیر می شدند
محمد آقا اولین نفری بود که متوجه حضور مهیا شده بود که با نگرانی صدایش کرد:
ــ مهیا دخترم
با صدای محمد آقا همه با نگرانی به مهیا نگاه کردند حتی شهین خانم از آغوش مریم جدا شد و با چشمان اشکی به مهیا خیره شد ،سارا متوجه حال بد مهیا شد سریع به سمتش رفت و دستش را گرفت و کمکش کرد که بشیند اما مهیا دستش را پس زد و به روبه روی شهین خانم زانو زد و با چشمون اشکی و لبان لرزون خیره به چشمان بی قرار شهین خانم زمزمه کرد:
ــ شهاب
نمی توانست چیزی بگوید اما باید میپرسید
ــ شهین جون شهابم کجاست
نتوانست جلوی خودش را بگیرد بلند شروع به هق هق کرد که باعث شد شهین خانم بی تاب تر شود و اورا همراهی کند؛
ــچرا گریه میکنید ،مگه چیزی شده؟اخبار گفت پنج تا پاسدار شهید شدند نگفت که
نتوانست ادامه دهد و سرش را پایین انداخت و اجازه داد هق هق اش دل همه را به درد بیاورد
با حرف هایی که میزد میخواست هم دل خودش و هم شهین خانم را آرام کند اما ان حس بدی که گوشه ی دلش رخنه کرده بود و اورادر چشمان شهین خانم هم می دید را چه می کرد؟
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
* ادامه.دارد.... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃مهربان ترین
عاشق ها دلشان با محبتی که از خودشان در دل معشوق می بینند آرام می شوند. بعضی از عاشق ها آن قدرها که باید، نگاهشان تیز نیست و درون قلب معشوق را نمی بینند. باید رفتاری از او ببینند تا بدانند چه قدر در دل معشوق جا دارند. معشوق های مهربان با بوسه ای یا با در آغوش کشیدنی یا با فشردن دستی به این عاشق ها می فهمانند که چه قدر دوستشان دارند.
اما گاهی هم با اخمی و یا فریادی بر سر عاشق محبتشان را نشان میدهند. وقتی عاشق اشتباهی می کند، معشوق دلش می لرزد و اگر چاره بازگشت از اشتباه، اخم یا فریاد باشد، دریغ نمی کنند.
آقا می خواهم جای خودم را در دلت ببینم، اگر بوسه و در آغوش کشیدن راه نشان دادن محبتت به من نیست، می شود بر سرم فریاد بکشی؟ عجیب محتاج فهمیدن محبتت به خویش هستم.
شبت بخیر مهربان ترین!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃🌸سه شنبه تون عـالی
🍃🌸ان شاءالله امروز
🍃🌸بـهتـریـن روز
🍃🌸زندگیتون باشه
🍃🌸حــال خـوب
🍃🌸دل خوشی فراوان
🍃🌸رزق و بـرکـت بسیار
🍃🌸لبریز از شادی وآرامش
🍃🌸مـوفـقـیت پـی درپـی
🍃🌸و نگاه مهربان خـدا نصیبتون
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_خوب #قسمت30 🎉بسم الله الرحمن الرحیم 🎉 🎀 الحمدالله رب العالمین🎀 سلام وعرض ادب واحترام💌
#خانواده_خوب
#قسمت31
⚡️بسم الله الرحمن الرحیم ⚡️
🌻 الحمدالله رب العالمین🌻
سلام وعرض ادب واحترام🌷
⭕️رضایتمندی کسانی که هوسرانانه زندگی میکنند از دنیا، افزایش پیدا نمیکند💯
💥واقعیت این است که خداوند این دنیا را طوری طراحی کرده است تا انسانها جز از طریق مبارزه با نفس، لذت نبرد.👌👏
🔻 لذا میزان رضایتمندی کسانی که هوسرانانه زندگی میکنند، از دنیا افزایش پیدا نمیکند.👌
🌐 طبق آماری که حدود ده سال پیش در اروپا
منتشر شده، علیرغم پیشرفت تکنولوژی و بالا رفتن سطح رفاه عمومی نسبت به هفتاد سال قبل، میزان رضایتمندی مردم اروپا حتی یک درصد هم افزایش پیدا نکرده است.💯
💢 این در حالی است که در این هفتاد سال امکانات بسیار زیادی برای راحت کردن زندگی مردم تولید شده است.✔️
📣فریب این رسانهها را نخورید💯
که در فیلمها و مصاحبههای خودشان، مردم غرب را خیلی شاد و خوشبخت نشان میدهند!❗️❗️
💢 البته کسی ادعا نمیکند که آدمهای هرزه و هوسران، از هوسرانی خود لذت نمیبرند؛ هرکس هرزگی کند بالاخره لذت هم میبرد
♨️ولی اگر هرزگی نمیکرد خداوند از راه حلال همان لذت را میداد، 👏
💥پس با هرزگی در واقع لذت حلال خود را حرام کردهاید.💯
💠برکت حلال کجا و نکبت و نحوست حرام کجا! ❗️❗️
⭕️مثل کسی که دزدی میکند و از راه حرام چیزی را میخورد❌
💢که اگر دزدی نمیکرد از راه حلال میخورد.✔️
🎊اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
🔴 #انتقاد_کلّیومبهم_ممنوع
💠 از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید. جملاتی مثل «احساس میکنم رابطه ما #سرد شده است»، «من ناراضیام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و #مبهم است و همسر شما را در جهتهای زیادی به #فکر وا میدارد که ممکن است فرسنگها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد.
💠 همسران باید سعی کنند #مصداق مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت شده است، بهصورت بسیار ریز و #جزئی بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه #اصل موضوع شده و میفهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند.
💠 مثلا بهجای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من بهخاطر این که از من #تشکر نمیکنی دلخورم.»
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══