هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
#کلاس_نظموهدف2
#جلسه1_قسمت10
#خانم_محمدی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#تمرین🔰🔰
🔴 #خیر و #شر را برای خودتون بررسی کنید ببینید الان این کاری که دارید انجام می دین خیره؟ شره؟ چجوریه ؟
3⃣ سومین مرحله رشد در هر دوره
#حسن و #سوء هست.
👈بعضی کار های ما #بروزکردنی ست
🤔 مثلا این خانم داره میره بیرون بگیم نکنه داره میره پشت سر من چیزی بگه این چیه سوء ظن و فکر منه .
👈یا ممکنه بگیم رفته شاید یه لیوان آب بیاره برام این میشه حسن فکر که دارم .
🔔 ما هر کاری که میخوایم بکنیم هر فکری که داریم میشه درونش هم حسن باشه هم سوء باشه و بروز کردنی باشه .
در حُسن و سوء، بازم اون زاویه دیده وارد میشه
☎️ شما ببنید الان مثلا مادرتون با خواهرتون تلفنی حرف میزنن زنگ زدم به این اشغال بود، زنگ زدم به اونم اشغال بود فکر کنم تا میتونن دارن پشت سر من حرف میزنن .
👹 حالا شروع میکنم (شیطان )فکر کنم دارن درباره آشپزی من،
دیشب اومدن خانه ما غذا شور شده بود کمی ،فکر کنم دارن این جوری میگن
😱 میشینی برای خودت با اون قوه که گفتیم داریم ظرف میشوری حواست نیست یه فیلم سینمایی رو دوره میکنی اینم همون جوریه برای خودت میبافی میبافی
📞 یدفعه گوشی زنگ میزنه میبینی خواهرته با توجه به حسن و سوء که داشتید باهاش برخورد میکنید باهاش سلام علیک میکنید که سلام کردنتون هم متفاوت میشود .
😤 یا مثلا همسرت دیر اومده تو ذهنت میگی معلوم نیست الان با دوستاش کجا داره خوش میگذرونه بعد میاد و شما با توجه به این سو و حُسنی که تو فکرت هست باهاش برخورد میکنی ، استقبال و بدرقه که تو نظم۱ گفتیم چی میشه ؟ خراب میشه .
❌خانم ها خیلی زحمت میکشن کار میکنن کار میکنن ولی استمرار ندارند❌
😐 گفتیم اگر میخواید نتیجه بده امروز خوب باشی فردا خوب باشی پس فردا بد باشی شوهرت نمیگه دو روز خوب بوده میگه اصلا تعادل نداره میگه یه روز خوبه یه روز بده ولش کن کار خودمو میکنم.
☹️ داری زحمت میکشی ها میگی من دارم میرم کلاس این طوری میکنم اون طوری میکنم ولی یکدفعه چی میشی تابع شرایط و محیط ميشی
4⃣ چهارمین مرحله از هر دوره رشد #ایمان و #کفر هست
👌 بحث #ایمان_و_کفر ابراز کردنی است.
👌در نظم ۱ تمرین #سلام_کردن تو خونه با #هیجان_کلامی رو داشتیم بدرقه داشتیم استقبال داشتیم . اینها همان بروزات ایمان و کفر است
🔒 مشکل اصلی خیییلی از بچه مذهبی ها خیلی از خانم ها تو این قسمت هست 🔰
❌ما تعریف ایمان رو معمولا در زندگی هامون گم میکنیم . بیشتر سعی میکنیم #مسلمان_شناسنامهای باشیم. تلاش نمیکنیم ، کوشش نمیکنیم که ایمانمان کاملا از روی یا ایها الذین آمنوا باشه و #عمل_صالح را به دنبال داشته باشد و ابراز شود.❌
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
#تنها_میان_داعش
#قسمت58
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══