eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 5 راهکار جهت آماده شدن برای ازدواج ✨1.در امر ازدواج منبعی را پیدا کنید که شما را همان‌گونه که هستید بپسندد و به‌عبارت دیگر مِهر اصیل داشته باشد و آن‌چه را که به آن احتیاج داشتید و از آن محروم مانده‌اید ارزانی‌تان کند. باید اذعان کرد یافتن چنین فردی در امر دشوار است اما غیرممکن هم نیست. ✨2. جهت آماده شدن برای ازدواج باید بیاموزید خودتان را دوست بدارید. این کافی نیست که دیگران شما را دوست بدارند. خود شما باید به این باور برسید که دوست‌داشتنی هستید. با دوست داشتن خود، مجبور نیستید برای دریافت مهر و دیگران به آن‌ها التماس کنید. ✨3. کسی را پیدا کنید که به‌طور منظم در مقام تشویق کردن، الهام بخشیدن و گوش دادن به شما باشد. همه ما به دوستان نزدیک و صمیمی احتیاج داریم. زیرا درک احساسات خویشتن و اینکه در اعماق وجود خود چه احساسی داریم و چگونه فکر می‌کنیم دشوار است. ما به کسانی نیازمندیم که به کمک آن‌ها احساسات و عواطف خود را بشناسیم و با مسایل خویش برخورد کنیم. ✨4. برای آماده شدن در امر ازدواج با کسانی ارتباط برقرار کنید که به شما احساس امنیت خاطر می‌دهند. همه ما به چنین افرادی احتیاج داریم. کسانی که با ما همانند و در مقام تشویق و تقویت اعتماد به نفس ما باشند. برخورداری از حمایت اشخاص، این شرایط را فراهم می‌سازد. ✨5. جهت آماده شدن برای ازدواج خود را برای مصالحه آماده کنید. هیچ وقت نمی توانید یک ازدواج موفق داشته باشید مگر اینکه تمایل به مصالحه داشته باشید. در زمان‌ها و شرایط سخت، آدم‌ها معمولاً به یکی از این دو روش واکنش می‌دهند: یا خودخواه می‌شوند و فقط به خودشان فکر می‌کنند و یا ازخودگذشته می‌شوند و فقط به طرف مقابلشان فکر می‌کنند. اگر از نوع اول هستید، هنوز آمادگی ازدواج را پیدا نکرده‌اید. ☘هر کاری که می کنید مهم این است که قبل از ازدواج به لحاظ احساسی، عاطفی، ذهنی و روانی به شرایط سلامت برسید. هر چه سالم‌تر باشید، ازدواج‌تان سالم‌تر می‌شود. اما آنچه در واقعیت مشاهده میشود این است که بسیاری افراد در صورت مواجه شدن با مشکلات روانی، به منظور درمان آن‌ها، اقدام به ازدواج می‌کنند. افراد زیادی هستند که علت ازدواج خود را رهایی از افسردگی اعلام می‌کنند. فرد به افسردگی گرفتار شده است و به جای درمان آن از طریق علمی، سعی کرده است با ازدواج کردن از آن خلاصی یابد. اما آگاه باشید که ازدواج نه تنها افسردگی شما را درمان نمی‌کند، بلکه شدت آن را بیشتر نیز خواهد کرد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
‍ 🌹💠صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها💠🌹 ✨ 🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ ✨ 🌹اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها ✨🌹 اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
همراهان خوب کانال در ایام شهادت بانوی دوعالم و حتما در مسابقه زیارت خوانی و سردار فاطمی که به همت آستان مقدس حرم حضرت معصومه (س) برگزار میشه ؛ شرکت کنید یاعلی😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*📌سراپاگوش به احترام همسر کسی که به قصد دلگرم کردن همسرش به صحبتهای او گوش می دهد، هم کلمات او را می شنود و هم احساسات پشت کلمات او را برای شنیدن حرف های همدیگه وقت بزارید* ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
*🔸مهارت های دیداری* =نوع بینش شما است. ✨ *مهارت شنیداری* =بلد باشیم کجا بشنویم، کجا نشنیده بگیریم. 🔹 *مهارت کلامی=* شرایط را بسنجیم، هر حرفی ارزش گفتن ندارد، گاهی ممکن است داد بزنیم، بخندیم، آروم صحبت کنیم. ✨ *مهارت جسمی فیزیکی* =شما باید بلد باشید در منزل زن خانه باشید. زن بودن ما باید برای همسرمان معلوم و مشخص باشد. ✔️ ماباید لطافت وجودمون را در منزل به عرصه ظهور برسانیم.😉 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🧕🏻 *آسان گیر* یعنی سخت گیر نیست خیلی خوبه که زن تمیز باشه و مواظب نظافت منزل باشد 🔴اما افراط کردن درست نیست، گاهی خانم ها مثل یک ناظم در خانه برخورد می‌کنند نریز، جمع کن، مرتب کن......... ✔️زندگی رو نه برای خود نه برای خانواده سخت نکنید. 🧔آقایونِ مرتب کم هستند که اون هم برمیگرده به تربیت خوانواده اولشون، مادران قدیمی بیشتر کارهارو به دختران می‌دادند، و حالا همون پسران، همسران ما شدند 👈 اونها دیگر قابل تغییر نیستند چون با این فرهنگ بزرگ شدند، مگر دسته ی محدودی از آقایون. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت49 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُر
💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍁به این جهانِ مه آلودِ غم گرفته بیا... 🍁تو نیستی وجهان را ستم گرفته بیا... 🍁چه روزگارِ غریبی، چه عقده‌ی تلخی‌... 🍁عزیزِ فاطمه ،مهدی دلمان گرفته بیا... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌿🌾🌿🌾🌾🌿🌾🌾🌾🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 می‌گویند یک دست صدا ندارد ◾️ می‌گویند یک دست صدا ندارد ولی من از ماجرای شهادت شما آموختم صدای دستی که برای یاری امام زمان بلند شود در گوش زمین و زمان می‌پیچد حتی اگر شکسته باشد. الّٰلهُم‌َعَجِلِ‌وَلیڪ‌الفَرج ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸محبت مهدوی🌸 🔶هر لحظه امام زمان ارواحنافداه دارند ما را می‌بینند. هر عملی را که انجام بدهیم «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (توبه/١٠۵). 🔶همان لحظه‌ای که در خانه‌ات نشسته‌ای و داری با همسرت صحبت می‌کنی، اگر یک صحبتی از روی مهر و محبت باشد، آقا خوشحال می‌شوند و می‌فرمایند در این خانه شیعیانِ من آرامش دارند. اما اگر تندی کنی آقا ناراحت می‌شوند. 🔶چقدر آقا از رفتار و حرکات ما خون دل بخورند؟ دیگر بس است. بیاید این‌قدر آقایمان را نرنجانیم. حداقل در این دنیایی که امام زمانِ ما غریب و مظلوم و بی‌پناه است، آقا از طرف ما اَمان داشته باشند. ما به آقا اَمان بدهیم. 🔶آقا بفرمایند این شیعه‌ی من خوب می‌داند چطور عمل کند، ماشاءالله، احسنت، خیالم از بابت این شخص راحت است. 🔶مثلِ یک پدری که در خانه دائم غم و غصه‌ی بچه‌هایش را دارد. یک بچه‌ کوچک است نمی‌داند چکار کند، باید آن را بگیرند آرامش کنند. به یک بچه‌ای که عقل دارد، رشد کرده و به سن بلوغ رسیده است می‌گوید: آفرین بابا، تو دیگر غم مرا زیاد نکن، تو هم بیا کمک من باش. 🔶امام زمان ارواحنافداه پدر مهربان است. «والد شفیق» پدرِ دلسوز و مهربانی است که می‌بیند همه‌ی بچه‌هایش دارند با آتش بازی می‌کنند، سَمّ مُهلکِ گناه را سر می‌کشند، یکی آتش‌بازی می‌کند، یکی لبِ پرتگاه رفته است. غم و غصه‌ی همه را دارند. 🔶حالا ما طوری باشیم که آقا به ما بفرمایند: آفرین، تو هم بیا کمکِ من باش. یک خورده این خواهر و برادرانت را نصیحت کن، جمع و جورشان کن، حفظشان کن. دیگر من غصه‌ی تو را نمی‌خورم، از بابت تو خیالم راحت است. الّٰلهُم‌َعَجِلِ‌وَلیڪ‌الفَرج ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
اى وارث ذوالفقار مولا برگرد اى نور دو چشم آل طاها،برگرد ما شعلہ‌‌ بہ شعلہ سوختیم از غم‌یاس اى منتقم حضرت زهرا،برگرد.... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
بازهم جمعه وچشمان به ره مانده ی ما باز هم حسرت دیدار رخت بر دلها بازهم ندبه و اشکی که زچشمان ریزد همره ناله که ای یوسف زهرا باز آ باز هم مصلحت غیبت از انظارت صبر تا جمعه ی دیگر که چه آید برما همه یعقوب صفت منتظریم ای یوسف لطف کن از پس آن پرده غیبت بدر آ دشمنانت همه براهل ولا طعنه زنند چشم دشمن به ظهورت صنما کور نما آخرین حجت حق روی زمینی مولا تو بیا تا که شود عدل الهی بر پا ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت51 از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات #انتحاری کشته شده و می‌ترسیدم برای
💠 عده‌ای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای از سمت مردان به گوشم می‌رسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانی‌ام را پاره کرد. پرچم عزای (علیه‌السلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بی‌شرمانه صدایش را بلند کرد :«جمع کنید این بساط و شرک رو!» صدای مداح کمی آهسته‌تر شد، زن‌ها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید :«شماها به جای قرآن مفاتیح می‌خونید! این کتابا همه شرکه!» 💠 می‌فهمیدم اسم رمز عملیات را می‌گوید که با آتش نگاهش دستور می‌داد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قد کشیده بودم که تمام تنم می‌لرزید و زن‌ها همه مبهوتم شده بودند. با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید این معرکه می‌شدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید :«این نسخه‌های کفر و شرک رو بسوزونید!» 💠 دیگر صدای ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمت‌مان آمدند و بسمه فهمیده بود نمی‌تواند این جسد متحرک را طعمه تحریک کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوری‌که ناله‌ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم. روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم می‌پیچیدم و صدای بسمه را می‌شنیدم که با ضجه ظاهرسازی می‌کرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای ، خلوت صحن و حرم را شکست... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 زیر دست و پای زنانی که به هر سو می‌دویدند خودم را روی زمین می‌کشیدم بلکه راه پیدا کنم. درد پهلو نفسم را بند آورده بود، نیم‌خیز می‌شدم و حس می‌کردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین می‌شدم. همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار می‌کردم که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده‌ام افتاده و تلاش می‌کردم با صورتم را بپوشانم، هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ می‌زدم تا بلاخره از خارج شدم. 💠 در خیابانی که نمی‌دانستم به کجا می‌رود خودم را می‌کشیدم، باورم نمی‌شد رها شده باشم و می‌ترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده چادرم را بکشد که قدمی می‌رفتم و قدمی می‌چرخیدم مبادا شکارم کند. پهلویم از درد شکسته بود، دیگر قوّتی به قدم‌هایم نمانده و در تاریکی و تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار می‌زدم که صدایی از پشت سر تنم را لرزاند. جرأت نمی‌کردم برگردم و دیگر نمی‌خواستم شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم و وحشتزده دویدم. 💠 پاهایم به هم می‌پیچید و هر چه تلاش می‌کردم تندتر بدوم تعادلم کمتر می‌شد و آخر درد پهلو کار خودش را کرد که قدم‌هایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم. کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس و این دومین باری بود که امشب در این خیابان‌های گِلی نقش زمین می‌شدم، خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت که دوباره صورتم به زمین خورد و زخم پیشانی‌ام آتش گرفت. کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که مردانه فریاد کشید :«برا چی فرار می‌کنی؟» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان اجیرشده‌های آمده تا جانم را بگیرد که سراسیمه چرخیدم و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد :«از آدمای ابوجعده‌ای؟» گوشه هنوز روی صورتم مانده و چهره‌ام به‌درستی پیدا نبود، اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمه‌شب به‌روشنی پیدا بود که محو چشمان مهربانش مانده و پلکی هم نمی‌زدم. 💠 خط پیشانی‌ام دلش را سوزانده و خیال می‌کرد وهابی‌ام که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید. چشمان روشنش مثل آینه می‌درخشید و همین آینه از دیدن شکسته بود که صدایش گرفت :«شما اینجا چی‌کار می‌کنید؟» 💠 شش ماه پیش پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمی‌شد زنده باشد که در آغوش چشمانش دلم از حال رفت و ضجه زدم :«من با اونا نبودم، من داشتم فرار می‌کردم...» و درد پهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت و او نمی‌دانست با این دختر میان این خیابان خلوت چه کند که با نگاهش پَرپَر می‌زد بلکه کمکی پیدا کند. می‌ترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید. از راننده خواست پیاده نشود، خودش عقب‌تر ایستاد و چشمش را به زمین انداخت تا بی‌واهمه از نگاه نامحرمی از جا بلند شوم. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠امام‌ صادق علیه السلام ؛ 🔅«او همان کسی است که پس از از دوران فشاری شدید و بلائی طولانی و ستمگری و بیم و هراس، از شیعه خویش اندوه و گرفتاری را می گشاید؛پس خوشا به حال کسی که آن زمان را در یابد...» 📚غیبت نعمانی،ص۱۳۰ 🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹