eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕 👇خانوم خونه بخونہ.... 💞 به اندازه ناز كن، راه آشتى رو باز بذار قهر كردن هاى بيخودى يا دايمى فقط باعث ميشه بعد از يه مدت قهرتون ديگه تاثيرى نداشته باشه و حتى اگر واقعا حق با شما باشه و خداى نكرده قهر كنيد ديگه همسرتون براى آشتى كردن يا ناز كشيدن پيش قدم نشه! 💞يه خانوم با سياست بايد با توجه به شناختى كه از همسرش داره بروز ناراحتيش رو درجه بندى كنه. اگر هر دفعه همون مدلى هميشگى باشيد خب معلومه ديگه براتون تره هم خرد نميكنند. 💞براى هر ناراحتى يه راهكار براى آشتى جلوى پاى همسرتون بذاريد و بهش فرصت آشتى بديد.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کمک به همسر در امور منزل، در افزایش تمایلات جنسی و کیفیت رابطه‌ی زناشویی همسران تأثیر بسزایی دارد. برخی مردان چون خود را درگیر کار خارج از منزل می‌پندارند، دلیلی برای همکاری با همسر خود نمی‌بینند. این طرز فکر، پل ارتباطی بین زن و شوهر را می‌شکند و به ارتباط جنسی آنها هم لطمه وارد می‌کند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇زن و مرد بخوانید 🔥 اثر فوق‌العاده فرو بردن 🔥خشم 💠 🧕🧔همسرانی که بتوانند در مشاجرات خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و عزیز می‌شوند. 💠 🔥فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تأثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد. 💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، گرفتن، آب نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹آقایان محترم! برای شادکردن همسر خود: 👈بیرون خانه، به تلفن های همسرتان در کمال احترام و لطف پاسخ دهید. 👈اگر مشغول کاری هستید، خیلی مؤدبانه معذرت بخواهید و بگویید در اولین فرصت زنگ می زنم و حتماً زنگ بزنید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
1_520204817.mp3
1.23M
با کسی ازدواج کن که بهت ارامش بده استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت38 -اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟😕 -نه. ☝️ازدواج یه رابطه #دو
گفت: خوبم.نگران نباشید. بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت: _از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.😊👌 -یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟😟 -بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.🙈 -انتظار داشتین چی بگم؟😟 -هرچیزی جز این....🙈 نفس عمیقی کشید و گفت: _اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.😊 دو هفته گرفتم،... نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو کمکش کنم.🤔😟 من دو هفته وقت گرفتم تا فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و باشم.😓😥 دو هفته گذشت.... خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا خواستم.✨🙏 دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،.. مامان اومد تو اتاقم.داشتم نمازمیخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت: _به نتیجه رسیدی؟😊 سرمو انداختم پایین و گفتم: _مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...😊من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.🙈😬 جونم دراومد تا تونستم بگم... مامان پیشونیمو بوسید و گفت: _ان شاءالله خوشبخت بشی.😊 بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم... ☺️💖✨ ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
قسمت40 یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم... قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم،🙈پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم.☺️💞امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم.💝👌 اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک 🎁بهم داد و گفت: _اینو امین داده برای شما.😊 وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق😍💍 زنانه بود.خیلی زیبا بود.☺️😍زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود: ✍با ارزش ترین یادگاری مادرم.✍ انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.☺️ برای عقد بزرگترها همه بودن.... عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون. محضر خیلی شلوغ شده بود... قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم، 👈تو دلم گفتم ✨ خودت خوب میدونی من کی ام.😞فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم.😞اینا فکر میکنن من خیلی خوبم،😞کمکم کن باشم.🙏✨ -عروس خانم آیا وکیلم؟ 👈تو دلم گفتم✨ با اجازه ی ،با اجازه ی (ص)،با اجازه ی رسولت(ع)،با اجازه ی زمانم(عج)، گفتم: _با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور👣و همسرشون.. بله...💓☺️ صدای صلوات بلند شد. امین هم بله گفت☺️ و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن. 💓امین💓 و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود...🙈 منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.❤️👀 جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت.☺️کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.😍 اقرار کردم خیلی دوستش دارم.😍 مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت: _بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.😉 امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین.☺️😅به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن... از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.😬🙈 سوار ماشین امین شدم... فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت: _کجا برم؟😊 -بریم خونه ما.☺️☝️ دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش... گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست همه کنن. ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و میکرد. گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س). تو مسیر همش به امین نگاه میکردم👀❤️ ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.😇 یک ساعت که گذشت بالبخند گفت: _خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.😍😉 دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه.🙈میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه.😬پس خودم باید کاری میکردم. گرچه ولی امین بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم: _امین.☺️ بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت: _بله.😐 این جوابی که من میخواستم نبود.🙁شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم: _امین.☺️ بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت: _بله.😊 نه.این هم نبود.🙈برای سومین بار گفتم: _امین.☺️ نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت: _بله☺️ خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد.🙈برای بار چهارم گفتم: _امین.☺️ چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت: _بله😠☺️ نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:😌 _امییییین.☺️ به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت: _جانم😍 این شد.از ته دل لبخند زدم...😌😍 و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📌 آرامشِ حزن‌آلود 🔰 اينكه می‌دانيم اين جهان منجى دارد، براى ما آرام‌بخش اما پنهان بودنتان حزن است. ما با اين آرامش حزن‌آلود چه كنيم؟ 👤 عطیه شاپوری 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸چهارشنبه تون معطر به 🌸عطر خوش صلوات 🌸 اللَّـهُمَّ 🌸 🌿 صَلِّ 🌿 🌸 عَلَى 🌸 🌿 مُحَمَّد 🌿 🌸وعلی آلِ 🌸 🌿 مُحَمَّد🌿 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖نکته ➣درباره رفتار با نوجوان➢ بايد يك اصل مهم رو يادمون باشه↓ ✳ما با يك بزرگسال روبرو هستيم✳ نه يك بچه، پس نبايد رفتارى كه تا حالا با فرزندمون داشتيم رو از اين به بعد هم باهاش داشته باشيم. براى اينكه بتونيم تو دوران بلوغ و بعد از اون❄ رابطه خوبى با فرزندمون داشته باشيم→ بايد با او مثل بزرگسالان ←رفتار كنيم تا ياد بگيرد مانند بزرگسالان رفتار كند.↱ ✭ما با بزرگسالان با احترام رفتار ميكنيم، ✭با آنها مشورت ميكنيم و تا جايى كه به كمك ما نياز ندارند اجازه ميدهيم تصميم گيرنده باشند✔. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
سلام من یه پسر 6 ساله دارم ،سوالم اینه که من چون از اول مدام با پسرم بازی کردم ،پسرم اصلا نمیتونه تنهایی بازی کنه و از وسایلش به تنهایی استفاده کنه،یعنی تا به حال نشده یک وسیله ای رو بیاره مثلا ماشین یا هرچیزی و تنهایی خیال پردازی کنه و بازی کنه باهاش. 🧸🎯🧸 🍀سلام عزیزم،، آیا فقط به شما وابسته ست یا با همبازی های دیگه هم بازی میکنه؟! یعنی تنهایی دوست نداره بازی کنه یا فقط با شما دوست داره؟! 🧸🎯🧸 نه .تنهایی بلد نیست بازی کنه .و وقتی با کسی هم هم بازی میشه کاملا مطیع اون شخص میشه و نمیتونه راهکار بازی بده ،و به خاطر همین برای بچه های دیگه همبازی جذابی نیست ،و با اینکه خیلی دوست داره با بچه های دیگه بازی کنه بچه ها قبولش نمی کنن. 🧸🎯🧸 🍀 کودکی که زیاد *سرزنش* بشه *وابسته* و *با اعتماد به نفس کم* رشد میکنه، با ناراحتی، سرزنش و بی حالی همبازی بچه‌ها شدن،، احساس سربار بودن ، وابستگی و کاهش عزت نفس براشون میاره.. صفات مثبتش رو نمی شناسه،، فکر می کنه کارهاش غلطه.. و احساس خوبی نسبت به خودش نداره،، مامان خوبش،، باهاش بازی کنید ،، 👈مثل یه همبازی خوب و باحوصله ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانم کارشناس ارشد مشاوره سلام خانم شاکری عزیز.طاعاتتون قبول حق.دختر ده ساله ام جدیدا خیلییییی تو نماز شک میکنه یعنی دیوانه مون کرده تو وضوشم همینطور.هر چی باباش نشست احکام مبطلات رو براش خوند که ببینه چقدر آسونه نماز و.. تغییری نکرد هر چی هم میگیم اشکال نداره قبوله خدا خیلی رحیمه و.. فایده نداره گاهی چند بار میشکنه نمازشو و از اول میخونه یا میگه بشین نگام کن ببین درست میخونم یا نه..میشه لطفا راهنمایی ام کنید؟ ممنون از لطف شما 🌼🌿🌼 🍀 سلام عزیزم، تا مدتی که برای فرزندتون امنیت روانی حاصل بشه در خانه نماز جماعت بخونید. سبک و اول وقت👉 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا صرفا ما خوب باشیم بچه مون تربیت میشه🤔 چه عاملی سبب می‌شود تا فرزندما تربیت شود⁉️ استاد دراین کلیپ ناب 🎊 به عالی ترین راهکار هابرسید👌🌷 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐راه های افزایش اعتماد به نفس در فرزندان استاد 👌بی نهایت عالی و کاربردی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
های ناب ارتباطی خورشید خانواده پدره و ماه خونه مادر☀🌜 👈پدر مثل خورشید 🌞 ✅گرما بخش خانواده،، فعال و پرانرژی،، رزاق،، متعادل کننده،، و رشددهنده ست. ✅ 👈و مادر مثل ماه 🌙 💟آرامش بخش، لطیف، تسکین دهنده، پوشاننده و مرکز ثقل خانواده ست. 💟 ❎وقتی باید و نبایدها،تصمیم ها، محدودیت ها و بیشتر کارهای خونه توسط مادر انجام بشه❎ یعنی: ♻نقش ها جابه جا شده!! ❎یعنی ماه فعال تر و روشن تر از خورشید شده،، پس شب و روز خانواده میریزه بهم!!! ⏪درنتیجه سکون و آرامش خانواده کم میشه! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای قسمت40 یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم... قرار شد اسفند ماه تو
همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم: _دوست دارم.😍🙈 یه دفعه زد رو ترمز،وسط اتوبان... سرم محکم خورد به داشبرد.🤕ماشین ها با بوق ممتد و به سرعت از کنارمون رد میشدن.🚕🚙🚌روی صندلی جا به جا شدم و بدون اینکه نگاهش کنم پیشانیمو ماساژ دادم و با خنده گفتم: _امین خیلی بی جنبه ای..سرم درد گرفت.😬😁 هیچی نگفت... نگاهش کردم.سرش روی فرمان بود. ترسیدم.😧😥فکر کردم سرش با شدت خورده به فرمان. آروم صداش کردم.جواب نداد.نگران شدم.بلندتر گفتم: _امین،جان زهرا بلند شو.😨 سرشو آورد بالا ولی نگاهم نکرد. چشمهاش نم اشک داشت.😢قلبم درد گرفت.خوب نگاهش کردم.چیزیش نبود. به من نگاه نمیکرد. ماشین روشن کرد و رفت کنار اتوبان پارک کرد... از ماشین پیاده شد،رفت تو بیابون.🚶یه کم که دور شد،نشست رو زمین. من به این فکر میکردم که ممکنه چه حالی داشته باشه. احتمال دادم بخاطر این باشه که وقتی بخواد بره سوریه من ازش دل بکنم.😔💔 نیم ساعتی گذشت.... پیاده شدم و رفتم کنارش نشستم.چند دقیقه ای ساکت بودیم.بدون اینکه نگاهش کنم،گفتم: _من قول میدم هر وقت خواستی بری سوریه مانعت نشم،حتی دلخور هم نشم.نگران نباش.😒 دوباره بغضش ترکید... من با تعجب نگاهش میکردم.😟دیگه طاقت سکوتش رو نداشتم.اشکهام جاری شد.😭گفتم: _چی شده؟ امین،حرف بزن.😭 یه نگاهی به من کرد... وقتی اشکهامو دید عصبانی😠 بلند شد و یه کم دور شد. گیج نگاهش میکردم.😟🙁دلیل رفتارشو نمیفهمیدم. ناراحت گفت: _زهرا..حلالم کن.😞 سؤالی نگاهش کردم.اومد نزدیکتر، گفت:.... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══