🌸چهارشنبه تون معطر به
🌸عطر خوش صلوات
🌸 اللَّـهُمَّ 🌸
🌿 صَلِّ 🌿
🌸 عَلَى 🌸
🌿 مُحَمَّد 🌿
🌸وعلی آلِ 🌸
🌿 مُحَمَّد🌿
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💖نکته#رفتار_بانوجوان
➣درباره رفتار با نوجوان➢ بايد يك اصل مهم رو يادمون باشه↓
✳ما با يك بزرگسال روبرو هستيم✳ نه يك بچه،
پس نبايد رفتارى كه تا حالا با فرزندمون داشتيم رو از اين به بعد هم باهاش داشته باشيم.
براى اينكه بتونيم تو دوران بلوغ و بعد از اون❄ رابطه خوبى با فرزندمون
داشته باشيم→ بايد با او مثل بزرگسالان ←رفتار كنيم تا ياد بگيرد مانند بزرگسالان رفتار كند.↱
✭ما با بزرگسالان با احترام رفتار ميكنيم، ✭با آنها مشورت ميكنيم و تا جايى كه به كمك ما نياز ندارند اجازه ميدهيم تصميم گيرنده باشند✔.
#تربیت_فرزند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
#پسرم_نمیتونه_تنهایی_بازی_کنه
سلام من یه پسر 6 ساله دارم ،سوالم اینه که من چون از اول مدام با پسرم بازی کردم ،پسرم اصلا نمیتونه تنهایی بازی کنه و از وسایلش به تنهایی استفاده کنه،یعنی تا به حال نشده یک وسیله ای رو بیاره مثلا ماشین یا هرچیزی و تنهایی خیال پردازی کنه و بازی کنه باهاش.
🧸🎯🧸
🍀سلام عزیزم،،
آیا فقط به شما وابسته ست یا با همبازی های دیگه هم بازی میکنه؟!
یعنی تنهایی دوست نداره بازی کنه یا فقط با شما دوست داره؟!
🧸🎯🧸
نه .تنهایی بلد نیست بازی کنه .و وقتی با کسی هم هم بازی میشه کاملا مطیع اون شخص میشه و نمیتونه راهکار بازی بده ،و به خاطر همین برای بچه های دیگه همبازی جذابی نیست ،و با اینکه خیلی دوست داره با بچه های دیگه بازی کنه بچه ها قبولش نمی کنن.
🧸🎯🧸
🍀 کودکی که زیاد *سرزنش* بشه *وابسته* و
*با اعتماد به نفس کم* رشد میکنه،
با ناراحتی، سرزنش و بی حالی همبازی بچهها شدن،،
احساس سربار بودن ،
وابستگی و کاهش عزت نفس براشون میاره..
صفات مثبتش رو نمی شناسه،،
فکر می کنه کارهاش غلطه..
و احساس خوبی نسبت به خودش نداره،،
مامان خوبش،،
باهاش بازی کنید ،،
👈مثل یه همبازی خوب و باحوصله
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
خانم #شاکری کارشناس ارشد مشاوره
#دخترم_خیلی_در_نماز_و_وضوش_شک_میکنه
سلام خانم شاکری عزیز.طاعاتتون قبول حق.دختر ده ساله ام جدیدا خیلییییی تو نماز شک میکنه یعنی دیوانه مون کرده تو وضوشم همینطور.هر چی باباش نشست احکام مبطلات رو براش خوند که ببینه چقدر آسونه نماز و.. تغییری نکرد هر چی هم میگیم اشکال نداره قبوله خدا خیلی رحیمه و.. فایده نداره گاهی چند بار میشکنه نمازشو و از اول میخونه یا میگه بشین نگام کن ببین درست میخونم یا نه..میشه لطفا راهنمایی ام کنید؟ ممنون از لطف شما
🌼🌿🌼
🍀 سلام عزیزم، تا مدتی که برای فرزندتون امنیت روانی حاصل بشه در خانه نماز جماعت بخونید.
سبک و اول وقت👉
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا صرفا ما خوب باشیم بچه مون تربیت میشه🤔
چه عاملی سبب میشود تا فرزندما تربیت شود⁉️
استاد #پناهیان
دراین کلیپ ناب 🎊
به عالی ترین راهکار هابرسید👌🌷
#تربیت_فرزند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐راه های افزایش اعتماد به نفس در فرزندان
استاد #تراشیون
👌بی نهایت عالی و کاربردی
#تربیت_فرزند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکته های ناب ارتباطی
خورشید خانواده پدره و ماه خونه مادر☀🌜
👈پدر مثل خورشید 🌞
✅گرما بخش خانواده،،
فعال و پرانرژی،،
رزاق،،
متعادل کننده،،
و رشددهنده ست. ✅
👈و مادر مثل ماه 🌙
💟آرامش بخش،
لطیف،
تسکین دهنده،
پوشاننده و مرکز ثقل خانواده ست. 💟
❎وقتی باید و نبایدها،تصمیم ها، محدودیت ها و بیشتر کارهای خونه توسط مادر انجام بشه❎ یعنی:
♻نقش ها جابه جا شده!!
❎یعنی ماه فعال تر و روشن تر از خورشید شده،،
پس شب و روز خانواده میریزه بهم!!!
⏪درنتیجه سکون و آرامش خانواده کم میشه!
#تربیت_فرزند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای قسمت40 یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم... قرار شد اسفند ماه تو
#هرچی_توبخوای
#قسمت41
همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:
_دوست دارم.😍🙈
یه دفعه زد رو ترمز،وسط اتوبان...
سرم محکم خورد به داشبرد.🤕ماشین ها با بوق ممتد و به سرعت از کنارمون رد میشدن.🚕🚙🚌روی صندلی جا به جا شدم و بدون اینکه نگاهش کنم پیشانیمو ماساژ دادم
و با خنده گفتم:
_امین خیلی بی جنبه ای..سرم درد گرفت.😬😁
هیچی نگفت...
نگاهش کردم.سرش روی فرمان بود. ترسیدم.😧😥فکر کردم سرش با شدت خورده به فرمان.
آروم صداش کردم.جواب نداد.نگران شدم.بلندتر گفتم:
_امین،جان زهرا بلند شو.😨
سرشو آورد بالا ولی نگاهم نکرد. چشمهاش نم اشک داشت.😢قلبم درد گرفت.خوب نگاهش کردم.چیزیش نبود.
به من نگاه نمیکرد.
ماشین روشن کرد و رفت کنار اتوبان پارک کرد...
از ماشین پیاده شد،رفت تو بیابون.🚶یه کم که دور شد،نشست رو زمین.
من به این فکر میکردم که ممکنه چه حالی داشته باشه.
احتمال دادم بخاطر این باشه که #ترسیده وقتی بخواد بره سوریه من #نتونم ازش دل بکنم.😔💔
نیم ساعتی گذشت....
پیاده شدم و رفتم کنارش نشستم.چند دقیقه ای ساکت بودیم.بدون اینکه نگاهش کنم،گفتم:
_من قول میدم هر وقت خواستی بری سوریه مانعت نشم،حتی دلخور هم نشم.نگران نباش.😒
دوباره بغضش ترکید...
من با تعجب نگاهش میکردم.😟دیگه طاقت سکوتش رو نداشتم.اشکهام جاری شد.😭گفتم:
_چی شده؟ امین،حرف بزن.😭
یه نگاهی به من کرد...
وقتی اشکهامو دید عصبانی😠 بلند شد و یه کم دور شد.
گیج نگاهش میکردم.😟🙁دلیل رفتارشو نمیفهمیدم.
ناراحت گفت:
_زهرا..حلالم کن.😞
سؤالی نگاهش کردم.اومد نزدیکتر،
گفت:....
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت42
گفت:
_تو خیلی خوبی..😔خوش اخلاق،مهربون، مؤدب،باحیا،باایمان،زیبا...هرچی بگم کمه..😞ولی بخاطر دل من...شاید خیلی زود تنها بشی...من هر کاری کردم نتونستم بهت علاقه مند نشم.نتونستم فراموشت کنم.😣😞
عجب!! پس عذاب وجدان داشت...☺️
سرشو انداخت پایین و با پاش سنگ ها رو جا به جا میکرد.
بهش نزدیکتر شدم.دست هاشو تو دستم گرفتم.دست های مردی که #همسرم بود و عاشقانه دوستش داشتم...
جا خورد.😒دست هاشو کشید ولی محکم تر گرفتمش.😊تو چشمهاش نگاه کردم.اونقدر صبر کردم تا امین هم به چشمهای من نگاه کنه.وقتی چشم تو چشم شدیم،بالبخند گفتم:
_پس همدردیم.☺️
سؤالی نگاهم کرد.با حالت شاعرانه گفتم:
_درد عشقی کشیده ام که مپرس.😌
جدی گفتم:
_تو که مجبورم نکرده بودی.😊
-ولی اگه من...😔
-اون وقت هیچ وقت نمیفهمیدمش.😌
بازهم سؤالی نگاهم کرد.با لبخند گفتم:
_درد عشقو دیگه.😉
لبخند غمگینی زد.سرشو انداخت پایین.😞
-امین😊
-بله😔
باخنده گفتم:
_ای بابا! پنج بار دیگه باید صدات کنم تا اونجوری که من میخوام جواب بدی؟☺️☹️
لبخند زد.سرشو آورد بالا با مکث گفت:
_جانم😊
گفتم:
_نمیخوای عروس خوشگل و مؤدب و خوش اخلاق و مهربون و باحیا تو به پدرومادرت معرفی کنی؟☺️😌
لبخندی زد و گفت:
_بریم.😍
اول رفتیم سر مزار مادرش.🍃آرامگاه بانو مهری سعادتی.همسر شهید ایمان رضاپور.👣🍃
امین بابغض گفت:
_سلام مامان،امین کوچولوت امروز داماد شد.😢میدونم عروستو بهتر از من میشناسی. آوردمش تا باهات آشنا بشه.😢😒
نشستم کنار امین.گفتم:
_سلام..وقتی امین میگه مامان،منم میگم مامان، البته اگه شما اجازه بدید.☺️
بعد از فاتحه،باهم برای شادی روح مادرش سوره یس و الرحمن خوندیم.😍✨😍
گفتم:_امین☺️
نگاهم کرد.
-جانم😍
لبخند زدم.گفتم:
_بیا پیش مادرت باهم قول و قراری بذاریم.
-چه قول و قراری؟
-هر وقت پیش هم هستیم جوری رفتار کنیم که انگار قراره هزار سال با هم باشیم. #تولحظه زندگی کنیم.بیخیال آینده،باشه؟😉
-باشه.
-یه قولی هم بهم بده.😌
-چه قولی؟
-هر وقت خواستی بری اول از همه به من بگی.حداقل دو هفته قبل از رفتنت.😊☝️
یه کم مکث کرد.گفت:
_یه هفته قبلش.؟!
بالبخند گفتم:
مگه اومدی خرید چونه میزنی؟ باشه ولی اول به من بگی ها!☺️😇
-قبول.😊
-آفرین.
رفتم رو به روش نشستم.یه جعبه کوچیک از کیفم درآوردم و گرفتم جلوش.
-این چی هست؟👀🎁
-بازش کن.😌
وقتی بازش کرد،لبخند عمیقی زد.انگشتر عقیقی که بهم هدیه داده بود؛با ارزش ترین یادگاری مادرش.
دست راستمو بردم جلوش که خودش تو انگشتم بذاره.💍لبخندی زد و به انگشتم کرد.دست هامو کنار هم گذاشتم و به حلقه و انگشتر با ارزشم نگاه میکردم.لبخند زدم.💍💍هردو برام با ارزش بودن.امین نگاهم میکرد و لبخند میزد.
بلند شد و گفت:
_بریم پیش بابام.👣🌷
اما من نشسته بودم.به سنگ مزار نگاه کردم و تو دلم به مادر امین گفتم... کاش زندگی منم شبیه زندگی شما باشه،شما بعد شهادت همسرتون دیگه تو این دنیا نموندین.😒کاش خدا به من رحم کنه و وقتی امین شهید میشه،من قبلش تو این دنیا نباشم. #شهادت امین، #امتحان خیلی سختیه برای من.😔
رفتیم پیش پدرش.رو به روم نشست.بعد خوندن فاتحه و قرآن،به من نگاه کرد.یه جعبه دیگه از کیفم درآوردم و بهش دادم.گفت:
_همه جواهراتت رو آوردی اینجا دستت کنم؟!😁
لبخند زدم و گفتم:
_بازش کن.☺️
وقتی بازش کرد،اول یه کم فقط نگاهش کرد.بعد به من نگاه کرد و لبخند زد.یه انگشتر عقیق شبیه انگشتر عقیق مادرش ولی مردانه،سفارش داده بودم براش درست کنن.😌💍
دستشو برد از جعبه درش بیاره،باجدیت گفتم:
_بهش دست نزن.😠
باتعجب نگاهم کرد.
-مگه مال من نیست؟!!😳
جعبه رو ازش گرفتم.انگشتر رو از جعبه درآوردم،بالبخند جوری گرفتم جلوش که فهمید میخوام خودم دستش کنم.😍لبخند زد و دستشو آورد جلو.خیلی به دستش میومد.با حالت شوخی دو تا دستشو آورد بالا و به حلقه و انگشترش نگاه میکرد؛مثل کاری که من کرده بودم.☺️🙈
نماز مغرب رو همونجا خوندیم.✨✨
بعد منو به رستوران برد و اولین شام باهم بودنمون رو خوردیم...😋😋
من با شوخی و محبت باهاش حرف میزدم.امین هم میخندید.😁☺️
بعد شام منو رسوند خونه مون.
از ماشین که پیاده شدم،زدم به شیشه.شیشه ی ماشین رو پایین داد...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه383ازقرآن🌸
#جز_بیستم🌸
#سوره_نمل🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_حشمت_الله_عسگری 🖤🖤
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#عاشقانه_مهدوی
⏳ من از هر ثانیهٔ بیتو میترسم
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینب 🌹🌿
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
همیشہ امیــدتان بہ خـدا باشد
نہ بہ بندگانش🌺🍃
امیدبستن بہ غیرخدا مثل خانہ
عنڪبوت است سست ،شڪننده ،
بےاعتبار🍂
❤️خـــــدا بہ تنهایےبرایتان ڪافیست
درهمہ حال بہ او اعتماد ڪنید❤️
سلام روزتون بخیر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
دلم محزون داغی از قدیم است
عزای حمزه و عبدالعظیم است
کشد پر مرغ دلهامان ز سینه
گهی سوی ری و گاهی مدینه
#شهادت_حضرت_حمزه🥀
#وفات_حضرت_عبدالعظیم_حسنی🥀
#تسلیٺ_باد🏴🥀
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#سبک_زندگی
#قسمت15
استاد #پناهیان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اعضای خوب کانال😊
ان شاءالله بتونیم #سبک_زندگی مون رو فاطمی کنیم
درس جدید سبک زندگی رو شروع میکنیم
پیشنهاد میدم از ابتدا بخوانید 👆
#قسمت_ششم
#سبک_زندگی
خب رسیدیم به اینجا که اگر میخوایم زندگی موفقی داشته باشیم 🤔باید عمل کنیم وایمان زیاد آگاهی نمیخواد💐
ایمان به هر چیزی که شما فکرشو بکنی
ایمان به درستی
ایمان به صداقت
ایمان به ....
و سرآمد همه ش ایمان بخدا ❤️
ایمان سلامت قلب میخواد که ناشی از سلامت رفتاره👉☺️
مثلا شما برای اینکه قلب سالمی داشته باشی نیازی نیست بشی دکتر قلب و تخصص قلب داشته باشی.🙃
میتونی با پیاده روی و ورزش و مراقبت مقدار خوردنت تا حد زیادی قلبت رو سالم نگه داری .🍭
یه ذره آگاهی و ایمان به علاوه یه ذره محبت لازمه که بتونی به نتیجه رفتار درست برسی حالا میشه اصلاح رفتار و اصلاح عمل .🌻
کارهای ما در حوزه و دانشگاه بر عکس اینه چرا آنقدر دارید درس معارف میدید در دانشگاه و حوزه برای اینکه در دبستان رفتار آموزش ندادید.👌
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#سبک_زندگی
استاد #پناهیان
#قسمت16
اطلاعات زیادی ضرر داره و زدگی ایجاد میکنه😒
کسی با رفتار خودش آمادگی برای انجام یه کاری پیدا نکرده آگاهی بهش میدی تا بهش بقبولونی یه موضوع رو،اون رو کشتی!!😳🙈
ته دلش بیزار میشه هنر کردی دلیل آوردی اون ساکت شد .😕
برای هر کاری باید اول آمادگی اونو ایجاد کنی 😐
خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها❤️ در طول عمر شریفشون مداوم کلاسهایی برگزار میکردند برای خانمهای مدینه،چرا؟؟
برای اینکه آمادگی پیدا کنند برای بهتر زندگی کردن،لذت بردن
😒😒
الان شما بخوای یه نفر رو با یه کار آشنا کنی اول باید کلی مقدمات بچینی
توضیح بدی و....👌😉
تازه اونوقت میشه گفت آمادگی ایجاد شده چون شرایط گفته شده و من با روند کار آشنا شدم
☺️👌
واقعا آمادگی بسیار مهمه در هر کاری
اگر میبینی در کاری مداوم شکست میخوری یکی از دلایلی آمادگی نداشتنه برای اونکار
🍭
باید آگاهی و #ظرفیت خودتونو بسنجید
ظرفیت هم با عمل کردن بدست میاد
مثلا من ظرفیت داشته باشم با مردم درست رفتار کنم
😌
اگر برم در جنگل تنها زندگی کنم ممکنه؟😕
نه خب باید توشرایط و محیط قرار بگیرم
و مدلهای مختلف رفتاری رو ببینم تا بتونم بگم من ظرفیت و آمادگی پیدا کردم با افراد مختلف تعامل داشته باشم
🙂💐
معصوم میفرمایند
نصف دین مدارا کردن با مردم است
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت42 گفت: _تو خیلی خوبی..😔خوش اخلاق،مهربون، مؤدب،باحیا،باایمان،زیبا...هرچی بگم کم
#هرچی_توبخوای
#قسمت43
شیشه ی ماشین رو پایین داد... سرمو بردم تو ماشین و گفتم:
_امروزم با تو خیلی خوب بود.😊
صاف تو چشمهاش نگاه کردم و گفتم:
_امین☺️
بامهربونی تمام گفت:
_جان امین😍
لبخند عمیقی زدم و گفتم:
_عاشقتم امین،خیلی.☺️😍
بالبخند گفت:
_ما بیشتر.😉
اون روزها همه مشغول تدارک سفره هفت سین بودن....
ولی من و امین فارغ از دنیا و این چیزها بودیم.وقتی باهم بودیم طوری رفتار میکردیم که انگار قرار نیست دیگه امین بره سوریه.هر دو بهش فکر میکردیم ولی تو #رفتارمون مراقب بودیم.😇😌
تحویل سال نزدیک بود.به امین گفتم:
_کجا بریم؟😍🤔
انتظار داشتم یا بگه مزار پدرومادرش یا خونه ی خاله ش.ولی امین گفت:
_دوست دارم کنار پدرومادر تو باشیم.😊
-بخاطر من میگی؟☺️
-نه.بخاطر خودم.من پدرومادر تو رو خیلی دوست دارم.☺️❤️دقیقا به اندازه ی پدرومادر خودم.دلم میخواد امسال بعد تحویل سال بر خلاف همیشه پدرومادرم رو در آغوش بگیرم و باهاشون روبوسی کنم.☺️
از اینکه همچین احساسی به باباومامان داشت خیلی خوشحال شدم....
واقعا باباومامان خیلی مهربون و دوست داشتنی هستن.مخصوصا با امین خیلی با محبت و احترام رفتار میکنن...
باباومامان تنها بودن.وقتی ما رو دیدن خیلی خوشحال شدن...
اون سفره هفت سین با حضور امین برای همه مون خیلی متفاوت بود.😎😍
مشغول تدارک مراسم جشن عقد💍 بودیم...
خانم ها خونه ی خودمون بودن و آقایون طبقه بالا.😊👌
روز جشن همه میگفتن داماد باید فرشته باشه که زهرا راضی شده باهاش ازدواج کنه.😅همه ش سراغشو میگرفتن که کی میاد.
رسمه که داماد هم چند دقیقه ای میاد قسمت خانمها.ولی من به امین سپرده بودم هر چقدر هم اصرارت کردن قبول نکن بیای.😊☝️من معتقدم #رسوم_اشتباه رو باید بذاریم کنار.
چه دلیلی داره یه مرد تو مجلس زنانه باشه. درسته که خانم های فامیل ما حجاب رو رعایت میکنن،حتی تو مراسمات هم وقتی داماد میاد مجلس زنانه لباس پوشیده میپوشن ولی اونجوری که #شایسته_ی_مسلمان_ها باشه، نیست.☺️
گرچه خیلی سخت بود ولی با مقاومت من و امین موفق شدیم.بعضی ها هم حرفهایی گفتن ولی برای ما ✨"لبخند خدا"✨ مهم تر بود.
اون روزها شروع روزهای خوشبختی من بود.هر روزم که با امین میگذشت بیشتر خوبی های امین رو کشف میکردم...
هر روز مطمئن تر میشدم که امین موندگار نیست. قدر لحظه های باهم بودنمون رو میدونستم.هر روز هزار بار خدا رو برای داشتنش شکر میکردم.😍❤️
تمام سعی مو میکردم بهش محبت کنم و ناراحتش نکنم.امین هم هر بار مهربانتر از قبل باهام رفتار میکرد.☺️🙈
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══