مداحی آنلاین - میشویمت ای همسرم با اشک چشمانم تو را - جواد مقدم.mp3
8.45M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴میشویمت ای همسرم
🌴با اشک چشمانم تو را
🎤 #جواد_مقدم
#واحد
#فاطمیه
التماس دعا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#دمشق_شهرعشق #قسمت20 لبهایش از ترس سفید شده و بهسختی تکان میخورد :«ولید از #ترکیه با من تماس می
#دمشق_شهرعشق
#قسمت21
💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد.
زن پیراهنی سورمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با #مهربانی شروع کرد :«من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونهمون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!»
💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با #بسم_الله شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم.
از درد و حالت تهوع لحظهای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر #یاالله پیراهن سورمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم.
💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانهاش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار #اسلحه شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت22
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه242ازقرآن💐
#جز_سیزده💐
#سوره_یوسف💐
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_مهدی_زین_الدین 💐
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#حدیث_عشق
#حدیث_روز
امام حسین علیه السلام فرمودند:
✨همچون کسی عمل کن که می داند
به خاطر گناهانش مواخذه می شود و
به خاطر نیکوکاری، پاداش می یابد.
📚بحارالانوار، ج ۷۵،ص ۱۲۵
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم 🧕🏻🧔🏻
نحوه ی صدا کردن امام علی(علیه السلام ) و حضرت زهرا(سلام الله علیها )
🍀 حضرت امیر وقتی میخواستند حضرت زهرا را صدا کنند میفرمودند:
❣نفسی لک الفدا (جان علی به فدایت),
🍀 و جوابی که از حضرت زهرا میشنیدند:
❣روحی لک الفدا (روحم به فدایت علی),
💝 زیبا صداکردن زن و مرد, بهترین شیوه برای ابراز محبت است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.
پیامبراکرم(صل الله علیه و آله و سلم ):
سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص میکند، یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی میپسندد. ️
📚منبع: کافی، ج۲
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#مهدیجان
🔅این جهان را بی بهاریتا به کی؟
🔅شیعیان را بیقراری تـا بـه کـی؟
🔅کـی میایی بـا کدامین قافلـه؟
🔅مهدیا چشم انتظاری تا به کی؟
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🌿🌾🌹🌿🌾🌹🌿🌾🌹🌿🌾
#مـهدےجـان
صوٺ زیباے تو آرامشِ جان اسٺ بیا
وَجه پُر نور تو از دیده نهان اسٺ بیا
دل عُشاق بِسوزد زغمِ دوریِ تو
قَد ِ عالم زفراقِ تو ڪمان اسٺ بیا
اللهم عجل لولیک الفرج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
سلام سلام سلام😍😍😍
صبح روز سه شنبه تون پر از حس و حال خوب ☘☘☘
انشالله روز خوبی رو شروع کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد...اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم☘
ثواب کارهای امروزمون از کوچیک تا بزرگ رو تقدیم میکنیم به #شهید_فرزاد_کریمی😍😍😍😍😍😍😍
این هفته از پر استقبال ترین هفته ها از نظر خودم بود ....حجم پیامها واقعا بالا بود ...و همه خوشحال بودن از گذاشتن چنین برنامه ای ...خدا رو شاکریم از این بابت 😍
ابن باعث شد که نگیم الان که این ویروس یک سال هست اومده ما صله رحم نداشته باشیم 😔
میتونیم همون صله رحم رو تلفنی به جا بیاریم ✅
انشالله امروز هم همون دو تا ده دقیقه میزاریم برای صله رحم ....یک نکته اینکه حتما وقتی تماس می گیریم بگیم که هدف ما صله رحم تلفنی هست تا به طرف مقابل هم یاد آوری بشه 👌👌👌👌👌
امیدوارم موفق باشید ☘
التماس دعا از همه بزرگواران
#هرروز_باشهدا
⭕️ یاری رهبر یا لگد دشمن؟!
✨حضرت امام علی علیهالسلام:
✅مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَةِ وَلِيِّهِ انْتَبَهَ بِوَطْأَةِ «عَدُوِّهِ»
✅کسی که به هنگام یاری ولیّ (رهبر) خود بخوابد، با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد!
📚 عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص: ۴۴۱
#9دی
#نهم_دی
#بصیرت
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🎆 #نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت90
"پرخاشگری"
🔷 درستش اینه که زن و شوهر، از روز اولی که ازدواج میکنن باید طبق برنامه فعالیت هایی رو انجام بدن تا روز به روز محبتشون به همدیگه بیشتر بشه.💞❤️😊
💢 اگه زن و شوهری نشستن و هیچ فعالیتی انجام ندادن، به طور خودکار از همدیگه #خسته میشن.
⭕️ اگه فعالیتی انجام ندادید و از هم خسته شدید، در چنین شرایطی،
👈 «اگه همسرتون یه ذره هم بد اخلاقی کنه شما خیلی شدید ناراحت میشید و پرخاشگری میکنید». 😒
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت91
"لذت جاودانه"
🌺💞 حرف اسلام عزیز اینه که میفرماید:
عزیز دلم شما اگه میخوای یه زندگی شیرین و لذت بخش و پر از هیجان داشته باشی نباید مثل ماست بایستی و به دیوار نگاه کنی! 😒
✅بلکه شما زن و شوهر ها باید یه سری فعالیت ها رو انجام بدید تا بتونید عشق و محبت بین خودتون رو افزایش بدید.🌺👌
🌷 بعد هم خداوند متعال یه سری فعالیت های ویژه ای رو تعریف میکنه که اگه آدم انجام بده، عشق و محبتش خیلی زیاد و البته دائمی خواهد شد... 😊😌
🔹این فعالیت ها رو در آینده به طور کامل تقدیم خواهیم کرد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
خانم #شاکری
#پرسش
#افکار_منفی_اذیتم_میکنه
سلام خانم شاکری عزیز
من یک مشکلی دارم که مدت هاست اذیتم میکنه و از زمانی که متاهل شدم برام این مشکل بوجود اومد
من تو دوران عقدم خیلی مشکلات زیادی داشتم به حدی که تا پای جدایی هم رفتم
الان حدود۵ سال هست ازدواج کردم ولی مشکلی که دارم این هست که به صورت ناخوداگاه به مشکلاتی که تو زندگی داشتم فکر میکنم
به خاطرات تلخ و رفتارهای بدی که باهام شده....
مثلا وقتی از خواب پا میشم میبینم دارم به خانواده همسرم فکر میکنم
خیلی از اخلاق هااشون برای من ازاردهندست
مثلا فکر میکنن هرکاری که خودشون انجام میدن هییییچ عیب و ایرادی نداره ولی کارهای خوب من رو نمیبین
خییییلی توقعی هستند
همسرم فقط ی خواهر دارند و تو تهران کس دیگه ای رو ندارند...
یا اینکه مثلا مادرشون به شدت سوال میپرسند و دخالت میکنن
هرچیزی که بخریم قیمت میپرسند و اگر مال من باشه هی میگن وای چه گرون خریدی و پول هاتون رو جمع کنید و.....
یا موهام رو رنگ کرده بودم میگفت گرون دادی اصلا هم خوی در نیاورده...
یا اگر دخترشون کاری انجام بده هزار بار به من میگن که فلان کار رو کرد ولی وقتی ما کاری انجام میدیم انگار نه انگار...
یکی دیگه از اخلاقاشون اینکه الان اگر گفتند شب هست دیگه نمیشه متوجهشون کرد که روز هستش
یا اینکه غذاهای یخچالیشون رو میدن به ما...
بارها گفتم ما نمیخوریم هی میگن ببر بده بچه بخوره
بعد مثلا اگه بگم یخچالی نمیدم میگه چطور خودت درست میکنی میمونه بهش میدی حالا این رو نمیدی؟؟؟
متوجه نمیشه که دستخورده و یخچالی کسی با واسه خودمون فرق داره
یعنی در برابر هر دلیلی ی حرفی میزنن
کلا حق به جانب هستند تو هر وضعیتی
چطور میتونم باهاشون کنار بیام؟؟؟؟
واینکه من تا همینجاش هم خیییلی سعی کردم همون کاری که خودم فکر میکنم درست هست رو امجام بدم
ولی گاهی طعنه ها و تیکه هایی که میشنوم اعصابم رو بهم میریزه
دوست دارم جوابشون رو بدم و قانعشون کنم
ولی اصلا قانع نمیشن و فکر میکنن کار درست فقط اونی هست که خودشون انجام میدن🙄
چیکار کنم که حرف ها و کنایه ها و توقعات برام مهم نباشه؟؟؟
این فکر کردن های مداوم باعث میشه ازشون کدورت به دل بگیرم و تو رابطه هاشون خیییلی اذیت بشم
در ضمن اون تکنیک های صندلی خالی و سوزاندن و.... رو هم انجام دادم ولی ذهنم آروم نمیشه مدام بهشون فکر میکنم
وگاهی حتی به اتفاقاتی که نیوفتاده هم فکر میکنم و حرص میخورم...
فقط اینکه یک مدت از خانومی مشاوره میگرفتم ایشون کتاب از حال بد به حال خوب رو توصیه کردند طبق اون پیش میرفتیم تا یک سال خوب بودم البته سعی میکردم بیشتر کارهایی که دوست دارند رو انجام بدم تا تنش کمتر بشه ولی بعدش دیدم نههههه اونا اصلااااا هیچ تلاشی نمیکنن که رابطمون بهتر بشه و هیچ تغییری تو رفتارهاشون ندارند منم کنارگذاشتم روشم رو ...
ممنون میشم ی راهکار جلوم بذارید
واقعا خسته شدم از بس بهشون فکر کردم
#پاسخ
🍀سلام عزیز..
1⃣ذهن تون خیلی بیکاره عزیزم 😄😄
ذهنی که به امور خیر و فعالیت های مثبت اشتغال نداشته باشه،،
به افکار منفی و مرور خاطرات تلخ خودش رو مشغول و غرق میکنه!
2⃣همسرتون نقش بسیار کلیدی و مهمی دارند،،
👈 یک جمله تایید و حمایت ایشون،،
چند ساعت فکرهای منفی شما رو خنثی میکنه... 👉
3⃣راهکار نوشتن و صندلی خالی کاملا تایید شده و تجربه شده ست.
نوشتن یا گفتن خاطرات تنها،،
کفایت نمیکنه،،
بلکه باید باید باید احساساتی که در اون لحظات داشتید و اذیت تون کرده هم بیان کنید.
🌀چون افکار به تنهایی آزار دهنده نیستند،،
♻ احساسات سرکوب شده ای که همراه اونها هستند،،
باعث ناراحتی و خشم های درونی میشه *⃣
یکبار دیگه امتحان کنید ✅
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
🎀 #سیاست_های_زنانه 🎀
احساسات همسرتان را بپذیرید❗️
💌برای این که همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید.
💌 اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی در زندگی خود میکارید.
💌 وقتی همسرتان با شما درد دل میکند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🎥 چه کنیم گره های زندگیمان باز شود...
🎙حجت الاسلام #عالی
#سخنرانی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت22 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمی
#دمشق_شهرعشق
#قسمت23
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت24
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══