eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨ ✫⇠ رمان زیبای 📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت41 #ابراهیم_تهرانی     #حاج_باقر_شیرازی چند روزی بود که هادی را نمی دیدم. خ
این اواخر کمتر حرف می زد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول خودسازی بود. از خودش کمتر می گفت. به توصیه های کتب اخلاقی بیشتر عمل می کرد. هادی عبادتها و مسائل دینی را به گونه ای انجام می داد که در خفا باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در نجف خبر داشت. او سعی می کرد خلوت خود را با مولای متقیان امیرالمومنین(ع) حفظ کند. هادی حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس می گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهای آخر تغییرات خاصی در او دیده می شد. شماره همراه خود را عوض کرد. می گفت می خواهم بیشتر در خلوت خودم باشم. آخرین بار با یکی از دوستانش تماس گرفت. هادی پس از صحبت های معمول به او گفت: نمی خوای صدای من رو ضبط کنی؟! دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی! به یکی از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره جذاب و خوبی ندارم، اگه توانستی یه طرح قشنگ از عکس های من آماده کن! بعدها به درد می خوره! با اینکه بارها در عملیات های گروه های مردمی از طرف سپاه بدر عراق شرکت کرده بود، اما وصیت نامه اش را قبل از آخرین سفر نوشت! درست در روز 19 بهمن 1393، یعنی یک هفته قبل از شهادت. وصیت نامه کاملی نوشت که توصیه های بسیار خوبی در آن داشت. عجیب اینکه بیشتر درخواست های او که در وصیتنامه آورده بود به طرز عجیبی اجرا شد. او بعد از تکمیل وصیتنامه راهی مقر نیروهای مردمی شد. اینقدر عجله داشت که سجاده اش در اتاق او همینطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم سامراء گردید. آنها در عملیات پاکسازی مناطق اطراف سامراء حضور فعال داشتند. نیروهای مردمی در چند عملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیر جرف الصخر را از دست داعش پاکسازی کنند. هادی به همراه دیگر مدافعان حرم، حدود 20 کیلومتر جلوتر از حرم عسکریین در سنگرها حضور داشتند. آنها بیشتر شب‌ها را به حرم می آمدند و آنجا می‌خوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیدا کرده بود از فضای معنوی حرمین سامراء به خوبی استفاده می کرد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
   هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت. دفعه اول حدود بیست روز طول کشید و کسی خبر نداشت. چند بار به او زنگ زدم اما حرف خاصی نمی زد. نمی گفت که کجا رفته، تا اینکه برگشت و تعریف کرد که در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده. بار دوم زمان کمتری را در مناطق درگیری بود. وقتی به نجف برگشت به منزل ما آمد. خیلی خوشحال شدم. به هادی گفتم: چه خبر؟ توی اون مناطق چیکار می کنی؟! هادی می گفت: خدا ما رو برای جهاد آفریده، باید جلوی این آدم های از خدا بی خبر بایستیم. بعد یاد ماجرایی افتاد و گفت: این دفعه نزدیک بود شهید بشم، اما خدا نخواست! باتعجب پرسیدم: چطور؟! هادی گفت: توی سامراء مشغول درگیری بودیم. نیروهای انتحاری داعش قصد داشتند با فریب نیروهای ما خودشان را به محدوده حرم برسانند. در یکی از روزهای درگیری، یکی از نیروهای داعش خودش را تا نزدیک حرم رساند اما یکباره لو رفت! چند نفر به دنبال او رفتند و این نیروی انتحاری وارد یک ساختمان شد. ما محاصره اش کردیم. من سریع به دنبال او وارد ساختمان شدم. آن نیروی داعشی موضع گرفته بود و مرتب شلیک می کرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت دیوار بیرون می آمد به درک واصل می شد. بعد از چند دقیقه گلوله های من تمام شد و آرام از ساختمان بیرون آمدم. یکی از دوستان من وارد ساختمان شد و من بیرون ایستادم. چند دقیقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم که وارد ساختمان شوم. یکباره صدای مهیب انفجار من را به گوشه ای پرت کرد. عامل انتحاری داعش که فهمیده بود نیروهای ما گلوله ندارد از مخفیگاه خودش بیرون آمد و خودش را به نیروهای ما رساند و بلافاصله خودش را منفجر کرد ... چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم. من فقط چند ثانیه با شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خیلی عجیب بود. دیوارهای داخل ساختمان خراب شده و خون شهدای ما به در و دیوار پاشیده بود. پیکرهای پاره پاره شهدا همه جا ریخته بود. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📝 ؛ 🔹 وَسُدَّ بِهِ خَلَّتَنا 🔆 خدایا با ظهور امام زمان، نیازمندیهای ما را برطرف کن. 🌿🌹 ☘🌙🌷☘🌙🌷☘🌙🌷☘🌙🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 امروز ...اولين روز ارديبهشت🌸🍃 براتون یه حال خوب آرزو دارم🌸🍃 آرزو دارم امروزتون 🌸🍃 پر باشه از خبرهای خوب 🌸🍃 و اتفاقهای بی نظیری 🌸🍃 که همیشه منتظرش بودید 🌸🍃🌸🍃🌸 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
08.mp3
2.12M
شرح دعای روز هشتم مرحوم آیت الله ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔷دعای روز هشتم🔷 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلاَمِ وَ صُحْبَةَ الْکِرَامِ بِطَوْلِکَ یَا مَلْجَأَ الآْمِلِین. ای خدادر این روز مرا ترحم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و افشاء و انتشار سلام در مسلمانان و مصاحبت نیکان نصیب فرما به حق انعامت ای پناه آرزومندان عالم. در فراز اول می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ» یعنی خدایا من را برای محبت، ترحم و رسیدگی به یتیمان موفق کن. در اجتماع همیشه یتیم و بی سرپرست هست و ما از خدا می‌خواهیم که توفیق رسیدگی به ایشان را به ما عنایت فرماید. اگر قلب انسان زنگ بزند چند امر باعث جلای آن است، تلاوت قرآن، استغفار در سحر‌ها و رحمت بر ایتام و دستگیری از ایشان. در این دعا کمک به یتیمان به عنوان رزق و روزی شمرده شده است و نشان می‌دهد که فرد روزه دار باید گذشته از عبادت‌های فردی و کارهای شخصی، به دنبال نیکی‌ها نیز باشد. کودکان بی سرپرست به کمک و محبت و عاطفه ی دیگران نیاز دارند. کمک به این کودکان فقط در کمک‌های مادی خلاصه نمی شود بلکه تربیت صحیح آنان را نیز برای رسیدن به ارزش‌های معنوی در بر می‌گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند: هرکس این چهار عمل را انجام دهد، خداوند خانه ای در بهشت برای او آماده می‌کند: یتیمی را پناه دهد، به ضعیف و درمانده ای کمک کند، با پدر و مادر خویش مهربان باشد، و با بنده و زیردست خود به نرمی رفتار نماید. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 در فراز دوّم از دعای روز هشتم آمده است: خدایا! توفیق سیر کردن گرسنگان را روزیم کن. اطعام طعام کلمه ای عام هست یعنی یا به مستحقین یا به روزه داران، هر قسمتی را در نظر بگیریم از خدا می‌خواهیم که ما را موفق به این اطعام طعام بنماید. آنان که با روزه از خوردن غذا خودداری می‌کنند، بیشتر از هرکس دیگر طعم گرسنگی را می‌چشند و با آن همراه خواهند بود. پس شایسته است گامی بردارند و گرسنه ای را سیر کنند؛ چون اطعام فقرا و مساکین مورد عنایت پروردگار است و محبوب ترین سفره‌ها نیز آن سفره ای است که خورنده ی بیشتری دارد و دست‌های بیشتری به سوی آن دراز می‌شود. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 در بند سوم از دعای این روز می‌گوییم: خدایا! آشکار نمودن سلام را روزیم کن. سلام، دستور اخلاقی دین و سیره ی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم است. سلام، قلب مؤمنان را به هم نزدیکتر می‌کند و برکات بسیاری به دنبال دارد. سلام صد حسنه دارد، نود نُه حسنه ی آن برای سلام کننده و یک حسنه ی آن برای جواب دهنده است. سلام، نشانه ی سلامتی و تواضع است. سلام، غیر از نماز، در برخوردهای مسلمانان در جامعه اسلامی، یکی از آداب معاشرت و ادب و اخلاق به شمار می‌آید، که هم جلب محبّت و دوستی می‌کند، هم نشان تواضع و فروتنی است، و هم پاداش بسیار دارد. «ابْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلام» بخیل ترین افراد، کسی است که در سلام دادن بخیل باشد. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 در فراز آخر از خدا چنین درخواست می‌کنیم: خدایا! همنشینی نیکان را روزیم گردان. انسان به جهت سرشت اجتماعی خویش، به معاشرت و همنشینی با دوستان نیاز دارد. شایسته است انسان افراد نیکواندیش را به هم نشینی برگزیند و از مصاحبت با بَدان بپرهیزد. از معصومین علیهم السلام نقل شده که فرموده اند:اگر کسی را می‌خواهید بشناسید، به دوستان و همنشینان او بنگرید که چه کسانی هستند. امام باقر علیه السلام، درباره ی مصاحبت و همنشینی با افراد چنین می‌فرمایند: از کسی که تو را می‌گریاند و اندرز می‌دهد، پیروی کن نه آن که تو را بخنداند و گولت زند. به زودی همه بر خدا وارد می‌شوید، پس آگاه باشید! خداوند متعال می‌فرماید: در انتخاب دوست مراقب باشید، و به هرکس و به هرچیز دل نبندید وگرنه روزی خواهد آمد که در آن روز می‌گویید: «وای بر من، ای کاش من فلان شخص را دوست نمی گرفتم و خود را به عنوان دوست به او معرفی نمی کردم، وای کاش منزلش نمی رفتم و او هم به منزلم نمی آمد که عمرم را هدر دهد. التماس دعا 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانم هایی که بچه دارن😍😉، حواسشون باشه یه خانم با سیاست هیچ وقت جلوي بچه به پدر بچه بي احترامي نمي کنه. 🌹🌹🌹🌹 اينجوري کم ترين ضررش اينه که به خودش اجازه ميده که يه وقتي به باباش بي احترامي کنه. ضرر اصليش اينه که همسرتون اون احساس قدرتي که به عنوان پدر خانواده توي خونه بايد داشته باشه رو از دست ميده. فکر ميکنه که شما بچه رو به اون ترجيح ميدين. هميشه مخصوصا جلو بچه ها بهش بگین: "شما بهترین بابای دنیایی... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانم 💕🌈🌈🌈⭐🌈🌈🌈💕 سلام علیکم،خدا قوت،پسر ۸ ساله ای دارم که امسال کلاس دوم هست،تقریبا دو الی سه هفته ای بود که به خاطر کرونا پدرش مغازه نمی‌رفت وما نماز هامون رو تقریبا موقعی که اذان میگفتن می خوندیم بعدش هم دعا میخوندیم پسرم هم استقبال میکرد پدرشون الان که میره سر کار یا نمازش رو اگه بشه محل کار میخونه یا میاد خونه ودیرتر میخونه سوالم اینه که چه جوری باید بر خورد کنیم که هم نماز رو دوست داشته باشه و اینکه از نماز زده نشه؟سوال دیگه اینکه یه کم نمازش رو با عجله میخونه،اوایل هم میگفت من نمازم زودتر تموم شد،باید چه جوری توجیهش کنم که باید آروم وکلمات رو درست تلفظ کنی ؟البته صبح ها می‌گفت صدام بزن ولی صداش میزدم بیدار نمیشد فقط ظهر و شب رو میخونه با تشکر اجرت با حضرت زهرا س 🌈⭐🌈 🍀سلام علیکم و رحمه الله.. الحمدلله رب العالمین به این پسر خوب ماشاءالله... به این قشنگی و خوبی نماز میخونه،، مامان خوبش،، نگران نباشید همینطور که میخونه خوبه،، الان که هنوز نماز بهشون واجب نشده فقط تشویق، تحسین و نوازش چشمی... دعوا و ناراحتی و رفتارهای پرخاشگری ممنوع ⛔ برای همه فرزندان مومنین دعا کنید و برای فرزند خودتون خاص تر . ✅ 🌈⭐🌈 ببخشید دوباره سوال میکنم،تشویق وتحسین ها فقط آفرین پسرم،خدا عاقبتتو به خیر کنه،خوبه ؟یا میشه هدیه وپول هم باشه؟نوازش چشمی منظورتون چیه؟🌹 🌈⭐🌈 🍀خدا ازت راضی باشه پسرم،، 🍁خونه مون نورانی میشه وقتی شما نماز میخونی... 🌿پسرم چقدر خوشحال میشم وقتی می بینم داری نماز میخونی،، 🌾حالم خوب میشه وقتی صدای نمازت رو می شنوم مامان جون،، 🍃خداروشکر میکنم برای داشتنت،، 🌸خدا حفظت کنه عزیز مادر،، 🌹ان شا الله هر چی آرزو داری برآورده بشه پسرم،، 🌼من بهت افتخار می کنم... 🌺عاقبت به خیر باشی عزیزم،، 🌷نور چشم من و بابا هستی پسرم... 🌙ماه خونه مون نمازت قبول باشه! و.... 〰〰〰〰〰〰💕 گاهی میتونید "جایزه های مادی بدون پیش بینی" هم بهش بدین،، جایزه های سورپرایز بهتره،، یعنی بدون قول و هماهنگی قبلی،، 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰💕 نوازش چشمی 👈 نگاه کردن با محبت و عشق مادرانه و پدرانه.... گاهی این نگاه از صد تا کلمه تاتیر گذار تره👉 🍀و چون شما این نوازش های کلامی و چشمی رو،، برای محکم کردن "ستون دین" فرزندتون استفاده می کنید،، در پیشگاه خدای بزرگ، بسیار ماجور هستید. ان شا الله 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانو جان 🧕🏻 هم ثواب کن و برای همسرت فقط کن هم با استفاده ازمحصولات سالم زیبایی رو بخودت هدیه بده معطل چی هستید ؟؟ امتحانش که ضرر نداره بزن رو لینک👆👆
سلام من یه پسر 6 ساله دارم ،سوالم اینه که من چون از اول مدام با پسرم بازی کردم ،پسرم اصلا نمیتونه تنهایی بازی کنه و از وسایلش به تنهایی استفاده کنه،یعنی تا به حال نشده یک وسیله ای رو بیاره مثلا ماشین یا هرچیزی و تنهایی خیال پردازی کنه و بازی کنه باهاش. 🧸🎯🧸 🍀سلام عزیزم،، آیا فقط به شما وابسته ست یا با همبازی های دیگه هم بازی میکنه؟! یعنی تنهایی دوست نداره بازی کنه یا فقط با شما دوست داره؟! 🧸🎯🧸 نه .تنهایی بلد نیست بازی کنه .و وقتی با کسی هم هم بازی میشه کاملا مطیع اون شخص میشه و نمیتونه راهکار بازی بده ،و به خاطر همین برای بچه های دیگه همبازی جذابی نیست ،و با اینکه خیلی دوست داره با بچه های دیگه بازی کنه بچه ها قبولش نمی کنن. 🧸🎯🧸 🍀 کودکی که زیاد *سرزنش* بشه *وابسته* و *با اعتماد به نفس کم* رشد میکنه، با ناراحتی، سرزنش و بی حالی همبازی بچه‌ها شدن،، احساس سربار بودن ، وابستگی و کاهش عزت نفس براشون میاره.. صفات مثبتش رو نمی شناسه،، فکر می کنه کارهاش غلطه.. و احساس خوبی نسبت به خودش نداره،، مامان خوبش،، باهاش بازی کنید ،، 👈مثل یه همبازی خوب و باحوصله ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨ ✫⇠ رمان زیبای 📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت43 #فاصله_تا_شهادت   #سید_روح_الله_میرصانع هادی سه بار برای مبارزه با داعش
بارها از دوستان شهدا شنیده بودیم که قبل از آخرین سفر، رفتار و کردار آنها تغییر می کرد. شاید برای خود من باور کردنی نبود! با خودم می گفتم: شاید فکر و خیال بوده، شاید می خواهند از شهدا موجودات ماورائی در ذهن ما ایجاد کنند. اما خود من با همین چشمانم دیدم که در روز آخری که هادی در نجف بود چه اتفاقاتی افتاد! بار آخری که می خواست برای مبارزه با داعش اعزام شود همه چیز عوض شد! او وصیت نامه اش را تکمیل کرد. به سراغ وسایل شخصی خودش رفته بود و هر آنچه که دوست داشت به دیگران بخشید! چند تا چفیه زیبا و دور دوخته داشت که به طلبه ها بخشید. از تمام کسانی که با آنها رفت و آمد داشت حلالیت طلبید. یک دوستی داشت که در کنار مسجد هندی مغازه داشت. هادی به سراغ او رفت و گفت: اگر بر نگشتم از فلانی و فلانی برای من حلالیت بگیر! حتی گفت: برو و از آن روحانی که با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب درگیر شده بودم حلالیت بطلب، نمی خواهم کسی از دست من ناراحت باشد. شب آخر به سراغ پیرمرد نابینایی رفت که مدتها با او دوست بود. پیرمرد را با خودش به مسجد آورد. با این پیرمرد هم خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. برای قبر هم که قبلاً با یک شیخ نجفی صحبت کرده بود و یک قبر در ابتدای وادی السلام از او گرفته بود. برخی دوستان، هادی را بارها در کنار مزار خودش دیده بودند که مشغول عبادت و دعا بود!! هادی تکلیف تمام امور دنیایی خودش را مشخص کرد و آماده سفر شد. معمولاً وقتی به جای مهمی می رفت بهترین لباس هایش را می پوشید، برای سفر آخر هم بهترین لباس ها را پوشید و حرکت کرد... برادر حمزه عسگری از دوستان هادی و از طلاب ایرانی نجف می گفت:‌ صورت هادی خیلی جوش می زد. از دوران جوانی دنبال دوا درمان بود. پیش یکی دوتا دکتر در ایران رفته بود و دارو استفاده کرد، اما تغییری در جوش های صورتش ایجاد نشد.   شب آخر دیدم که با آن پیرمرد نابینا خداحافظی می کرد. پیرمرد باصفایی که هرشب منتظر بود تا هادی به دنبال او بیاید و به مسجد بروند. آخرشب بود که با هم صحبت کردیم. هادی حرف از رفتن و شهادت زد. بعد گفتم: راستی، دیگه برای جوشهای صورتت کاری نکردی؟ هادی لبخند تلخی زد و گفت:‌ یه انفجار احتیاجه که این جوش های صورت ما رو نابود کنه! دوباره حرف از شهادت را ادامه داد. من هم به شوخی گفتم: هادی تو شهید شو، ما برات یه مراسم سنگین برگزار می کنیم. بعد ادامه دادم: یه شعر زیبا هست که مداح ها می خونن، می خوام توی تشییع جنازه تو این شعر رو بخونم. هادی منتظر شعر بود که گفتم: جنازه ام رو بیارین، بگید فقط به زیر لب حسین ... هادی خیلی خوشش آمد. عجیب بود که چند روز بعد، درست در زمان تشییع، به یاد این مطلب افتادم. یکباره مداح مراسم تشییع شروع به خواندن این شعر زیبا کرد.  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
شکست های پی در پی، باعث شده بود که توان نظامی داعش کم شود. آنها در چنین مواقعی به سراغ نیروهای انتحاری رفته و یا اینکه خود را در میان زنان و کودکان مخفی می کنند. آن روز هم نیروهای مردمی، بلافاصله با خودروهای مختلف به سوی مناطق درگیری اعزام شده و با پشتیبانی سلاح های سنگین مشغول پیشروی و پاکسازی مناطق مختلف بودند. نزدیک ظهر روز یکشنبه 26 بهمن 1393 بود که هادی به همراه دیگر دوستان و فرماندهان عملیاتی، پس از ساعتی جنگ و گریز، به روستای مکیشفیه در بیست کیلومتری سامراء وارد شدند. ساختمان کوچکی وجود داشته که بیست نفر از نیروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفته تا  هم استراحت کنند و هم برای ادامه کار تصمیم بگیرند. بقیه نیروها نیز در اطراف روستا حالت تدافعی داشته و شرایط دشمن را تحت نظر داشتند. درگیری ها نیز به طور پراکنده ادامه داشت. هنوز چند دقیقه ای نگذشت که یک بولدوزر از سمت بیرون روستا به سمت سنگرهای نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنه این بولدوزر با ورق های آهن پوشیده شده و حالت ضدگلوله پیدا کرده بود. به محض اینکه از اولین سنگر عبور کرد نیروها فریاد زدند: انتحاری، انتحاری، مواظب باشید... درست حدس زده بودند. این خودرو برای عملیات انتحاری آماده شده بود. چند نفر از نیروهای مردمی با شلیک آرپی جی قصد انفجار بولدوزر را داشتند. برخی می خواستند راننده را بزنند اما هیچکدام ممکن نشد! حتی گلوله آرپی جی روی بدنه آن اثر نداشت. یکی از رزمندگان که مجروح شده و در مسیر بولدوزر قرار داشت می گوید: این خودرو به سمت ما آمد و ما از مسیرش فاصله گرفتیم، بلافاصله فهمیدیم که این بولدوزر انتحاری است! هر چه تیراندازی کردیم بی فایده بود. فاصله ما با هادی ذوالفقاری و دیگر دوستان زیاد بود. یکباره حدس زدیم که خودرو به سمت آنها می رود. هرچه که داد و فریاد کردیم، صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلوله ها مانع از رسیدن صدای ما می شد. هادی و دوستانی که در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند. لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره، برای لحظاتی آسمان را سیاه کرد. وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم با یک مخروبه کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکرهای شهدا نیز قادر به شناسایی نبود. خبر شهادت بهترین دوستانمان را شنیدیم. جنگ است دیگر، روزی شهادت دارد و روزی پیروزی، البته برای انسان مومن، شهادت هم پیروزی است. روز بعد خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و پیکری از او به جانمانده. همه ناراحت بودند. نمی دانستیم چه کنیم. لذا به دوستان ایرانی هادی هم خبر رسید که هادی مفقودالجسد شده. خبر به ایران رسید. برخی از دوستان گفتند: از نمونه خون مادر هادی برای آزمایش DNA استفاده شود تا بلکه قسمتی از پیکر هادی مشخص گردد. نیروهای عراقی بسیار ناراحت بودند. لب خندان و چهره دوست داشتنی این طلبه رزمنده هیچگاه از ذهن ما پاک نمی شد. پس از مدتی اعلام شد که با شناسایی برخی پیکرها فقط شش نفر از جمله هادی مفقود شده‌اند. از هادی هم فقط لاشه دوربین عکاسی اش باقی مانده بود. تا اینکه خبر دادند پیکر شهیدی با چنین مشخصات از اطراف روستا کشف و به بغداد منتقل شده. سیدکاظم الجابری که مشخصات را شنید بلافاصله گفت احتمالاً هادی است خودش به بغداد رفت و او را شناسایی ‌کرد. در اصل پیکر هادی ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود. یک نفر درحال عبور از معرکه پیکر او را می‌بیند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت برمی‌دارد. بدن شهید بی‌پلاک آنجا می‌ماند. تا اینکه او را به بغداد انتقال می‌دهند.   زندگینامه وخاطرات 🌷 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══