eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
652 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
👌اقدام جالب صاحب خانه قمی ✅ به تعداد هر فرزند ۲ میلیون از رهن کم میشود. #صاحبخانه_خوب eitaa.com/zendgizanashoyi
ممنون بابت کانال بسیار عااالی تون بسیار تجربه هایی خوبی دارن دوستان... واقعا دوتا بچه خیلی کمه، من فقط یک خواهر دارم اونم ۸ سال از خودم کوچیکتره و جدا از این، اصلا اخلاق هامون شبیه هم نیست و خیلی احساس تنهایی میکنم. احساس میکنم خیلی تنهام... قبل از ازدواج میگفتم من اشتباه مادرم رو نمیکنم چند تا پشت سر هم بچه میارم. وقتی خواستم ازدواج کنم خانواده شوهرم پر جمعیت بودن، همسرم گفت من بچه زیاد دوست دارم یکی دوتا نمیخوام. حداقل ۶ تا فرزند میخوام. منم خیلی خوشحال شدم. ما سال ۸۹ ازدواج کردیم به اصرار من بچه دار شدیم. چون شوهرم می گفت وضعه مالیمون بهتر بشه... اما من گفتم یک بچه که هزینه زیاد نمیخواد. همسرم با این که دلش رضا نبود اما راضی شد. اسفند ۹۰ دخترم به دنیا آمد. خیلی خوب بود. من در سن ۲۱ سالگی مادر بودن رو تجربه کردم تا ۳ سالگی دخترم همه چیز عالی بود تا این من بحث بچه دوم رو به میون آوردم. که شوهرم گفت صبر کن یک خونه ماشینی داشته باشیم بعد... اما هر چی پیش میرفت وضع بدتر میشد همسرم سرمایه ۱۰۰ میلیونیش رو از دست داد. هر چی تلاش میکرد به هیچی نمیرسیدیم یا پولش رو میخوردن یا هر چیزی می گرفت افت میکرد. مثل سهام ... هر چی میگذشت، دخترم بزرگ تر میشد و من بیشتر غصه میخوردم که سرگذشتش مثل من شده، تنهای تنها... خیلی گریه میکردم دوست نداشتم سختی های منو بکشه از طرفی زیاد دوست نداشتم به همسرم اصرار کنم اما من عاشق بچه بودم و هستم هر وقت بچه میبینم، نمیتونم چشم ازش بردارم. حتی فیلم و عکس بچه میبینم خیلی ذوق میکنم..... متاسفانه دخترم ۸ سالش شده اما همسرم هنوز راضی به فرزند دیگری نشده... این که میگن خدا روزه رسونه دورغ نیس واقعا تا همین الان دخترم روزیش رو داشته برکتش توی زندگیمون حس میکنم ..... همسرم طی این ۱۰ سال زندگی، نه خونه تونسته بگیره نه ماشین... اما داشتن یک هم بازی رو از دخترش گرفت... eitaa.com/zendgizanashoyi
ما شمالی ها یه اصطلاح داریم در مورد بچه دار شدن و اینه که میگیم «یکی کمه، دوتا غمه، سه تا خاطر جَمعه» به این ضرب المثل معتقد بودم، هستم و خواهم بود. یه وقتایی بهم میگفتن یه دونه دیگه بیاری خوبه بعد من میگفتم یه دونه؟!! و فورا این ضرب المثل رو میخوندم براشون... یعنی همه فکر میکردن دو سال بچه ام تموم بشه، من سریع دومی رو باردار میشم اما الان بچه ام ۵ ساله شده و من هنوز دومی رو نیاوردم. شرایط اونجور که تصمیم گرفته بودم، اونجور که نقشه کشیده بودم پیش نرفت. چرا که خواست و اراده خدا خیلی مهمه... وقتی میشنوم یکی بچه ی دوم، سوم یا چهارمش رو بارداره، غبطه میخورم.. اما همه ش یه حسی بهم میگه ناراحت نباشم، حتما صلاحم نبوده... یه توصیه ای دارم، یه پند خواهرانه اگه یکی رو تو شرایط من دیدید، بهش نگید که چرا نمیاری؟؟ دیر نشده؟؟؟؟ چیکار داری میکنی؟؟ همه ازت جلو زدنا!!!!! نگید لطفا نگید شما که نمیدونید شاید اون بنده خدا داره از این وضعیت رنج میکشه اما یه خواهش خواهرانه میشه برا من و امثال من دعا کنید؟؟ 🙏🙏 eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۰۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری تازه کنکور داده بودم که دوست داداشم اومدن خواستگاری،
۲۰۹ سلام دوباره خدمت اعضای دوست داشتنی کانال همان طور که قبلا گفتم، ازدواج ما روز مبعث حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود، اون زمان دهم تیر میشد، دو ماهی فرصت داشتیم تا مدرسه رفتن من، آخه تازه قرار بود برم دوم دبیرستان... تو اون دو ماه هفته ای دوسه بار میرفتیم کوه، با موتور میرفتیم تا جمشیدیه و از اونجا میرفتیم بالا، انقدر زود میرفتیم که نماز صبح رو بالا میخوندیم، از بهترین تفریحاتمون بود، سالم و کم خرج و دونفره 😊 ولی حیف که زود تموم شد و اول مهر رسید... با هزار مکافات تو یه دبیرستان روزانه اسم نوشته بودم (آخه اسمامون تو شناسنامه نرفته بود، یه محضر آشنا رفته بودیم😉) صبح بلند میشدم، صبحانه آماده میکردم، یه نامه عاشقانه مینوشتم و میرفتم مدرسه، عین یه بچه خوب 😊 چون من باید حدود شش و نیم میرفتم و آقای همسر ساعت هشت... ظهر بر می گشتم و تازه باید ناهار درست میکردم، بعد یه مدت همسر جان گفتن باید کلاس زبان هم بری استعدادشو داری و لازمه.... این شد که من وقتی از مدرسه بر می گشتم بدو بدو یه چیزی آماده میکردم و میخوردیم و من برا ساعت دو و نیم دوباره میرفتم کلاس زبان، باز بدو بدو برمیگشتم و کارهای خونه و بعدم شام رو آماده می کردم... ما ترجیح داده بودیم بجای اینکه پول خرج خرت و پرت و وسایل خونه و لباس... کنیم، خرج تحصیل کنیم 😎 دوسال دبیرستان به سختی گذشت، تو این مدت نگذاشتم نمراتم پایین بیاد یادمه شب های امتحان تا چهار صبح بیدار میموندم، خلاصه سال دوم تموم شد و تابستون از راه رسید با برنامه های متنوع😍 یکیش این بود که بچه های محل رو جمع کرده بودیم خونمون و من بهشون قرآن درس میدادم، هر دو سه هفته یبار هم با رضایت اولیا میبردیم شون اردو😃 برنامه کوه هم به راه بود و علاوه بر اینها من کلاس کنگ فو و تیراندازی هم میرفتم... انقدر پیشرفت کرده بودم که برای هر دو به بهم پیشنهاد دادن که میتونی وارد تیم ملی بشی و همه اینها با تشویق های آقای همسر انجام میشد... سال سوم و پیش رو هم خوندم و همزمان زبان رو ادامه دادم تا تافل... تابستان ها برنامه آموزش قرآن هم همچنان برقرار بود و حالا تقریبا سه سال از ازدواج پربار ما گذشته بود و من مطمئنم اگر ازدواج نکرده بودم انقدر پیشرفت نمیکردم... همه اینها در حالی بود که مهمانی هم میدادم و میرفتم و... من تقریبا هیچی از آشپزی نمیدونستم 🙈 انقدر که یه بار برادر شوهرم اینا اومدن خونمون و من نخود پلو درست کردم ولی با نخود ابگوشتی😜😆 و یه بار مادرم اینا مهمان ما بودن که باقالی پلو درست کرده بودم بدون شوید😉 یه بارم برا خودمون لوبیا پلو درست کردم، دیده بودم مادرم تو قرمه سبزی یه تیکه لواشک میندازه و خیلی خوشمزه میشه، منم اومدم هنرمندی کنم، تو مایه لوبیا پلو لواشک انداختم، اونم یه تکه بزرگ 😀 و اینطوری ترشه برنج یه غذای جدید شد که تا همین امروز یادش میوفتیم و کلی میخندیم. تو همین ایام من کنکور دادم و رشته مورد علاقه ام یعنی قرآن و حدیث واحد شمال قبول شدم که یه اتفاق جدید و دوست داشتنی مسیر زندگیمون رو تغییر داد...‌‌‌. من باردار شدم 😍 و پسر اولم شش روز بعد از بیست سالگی ام بدنیا اومد و من ترجیح دادم دانشگاه رو فعلا به تعویق بندازم... 🔹تجارب قبلی ایشون: ۱۹۸ ۲۰۰ eitaa.com/zendgizanashoyi
🌸 #امام_رضا عليه السلام: 🍃 هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد. 📚 #ميزان_الحكمه، ج ۵، ص ۲۸۰ eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۰۹ #ازدواج_در_وقت_نیاز #تحصیل #فرزندآوری سلام دوباره خدمت اعضای دوست داشتنی کانال هما
۲۱۰ من تو یه خانواده تحصیل کرده بزرگ شدم. پدرم کارمند بودند و مادرم مدیر عامل یه شرکت خصوصی... همسرم که برای خواستگاری پیش قدم شدن، فقط میدونستن من دبیرستانی هستم ولی نمیدونستن که تازه دبیرستان را شروع کردم 😉 به گفته خود همسرم، به این توصیه که پدر و مادر دختر را ببین و دختر را انتخاب کن، عمل کردن و حجاب و پشتکار و موفقیت مادرم، دلیل انتخاب من بوده😎 همه مخالف عقد و ازدواج ما بودن، حتی تو فیلم روز جشن عقدمون، ضبط شده که تمام مهمانها موقع ورود به مادرم میگن اشتباه کردی 😔 و پشیمون میشی تو فیلم مردانه هم همینطور، هر کی وارد میشه، پدرم را سرزنش میکنه!!!😕😳 بالاخره، سال اول دبیرستان، (۱۴سالگی) عقد کردم ولی چون تیزهوشان درس می‌خواندم و شرط ضمن عقدمون ادامه تحصیل بود، تو شناسنامه من اسم ها نوشته نشد 😄 همسرم یک ماه قبل از عقدمون از تز فوق لیسانس شون دفاع کردن 😎 (۲۵سالگی) ۴ سال تو عقد بودیم، و هیچ کدام از دوستانم از متاهل بودن من خبر نداشتن! (فکر می کردن، همسرم دایی ام هستن)😀... خلاصه، با اومدن جواب های کنکور، رفتیم زیر یه سقف... چهار سال کارشناسی را تو سه سال خوندم و بلافاصله ارشد قبول شدم سال دوم ارشد باردار شدم و با وجود ویار شدید، تمام کلاسها را شرکت کردم. در حین نوشتن پایان نامه ارشد، دخترم به دنیا اومد و شد زیباترین اتفاق زندگی مون... دیگه خستگی معنی نداشت، چون وقتی خیلی خسته بودم و نگاهش می کردم، با تمام وجود، خستگی را فراموش میکردم و از همه لحظات لذت می بردم. سال بعدش دکتری قبول شدم، بعد از امتحان جامع دکتری، در حین نوشتن پایان نامه و وقتی دخترم ۵ ساله بود دوباره باردار شدم، باز هم با ویار شدید که تا روز زایمان هم ادامه داشت😂 پایان نامه دکتری را یک سال بعد از بدنیا اومدن دختر دومم دفاع کردم. بگذریم که در حین بارداری، آبله مرغان شدید گرفتم، کلی سختی و استرس، که الحمدالله ختم به خیر شد و دخترم کاملا سالم به دنیا آمد. وقتی دختر دومم ۷ ماهه بود و دختر اولم ۷ ساله و پایان نامه دکتری ام هم هنوز تمام نشده بود، حفظ قرآن را شروع کردم😎😀 یک سال و نیم بعدش، هم حفظم تموم شد، هم دکتری را دفاع کردم، هم ارشد علوم قرآن قبول شدم😎😎 انتهای سال اول دومین ارشد، خدا بهمون یه پسر داد که الان چهار سالشه😀 من از خدا میخوام که اگر صلاحه، باز هم بهمون بچه و برکت زندگی بده... تمام آنچه که تو زندگی بدست آوردم، به لطف خدا و دعای خیر پدر و مادرم و صد البته، پشتگرمی و کمک همسرم بوده و هست. که اگر پدر و مادرم، به جای اینکه به دستورات و روایات ائمه علیهم السلام عمل کنن، به حرف اطرافیان گوش کرده بودن، الان هیچ کدام از اینها را نداشتم. در ضمن این رو هم بگم که به لطف خدا، دختر اولم چهارده ساله است و حافظ کل قرآن... دختر دومم هم هشت ساله و حافظ سه جزء... پسرم هم چهار ساله است و چندتا سوره از قرآن را حفظه. امیدوارم همه بچه ها عاقبت به خیر بشن و سربازهای خوبی برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، باشن. eitaa.com/zendgizanashoyi
😉 🔺️️یکی از نزدیکان عارف بزرگ نقل می کند که: 🔸️شخصی با ادبیات لاتی نزد ایشان آمد و طلب استخاره کرد. آقا هم با روی باز و خوش اخلاقی استقبال نموده و بعد قران را باز کرده و بلافاصله گفتند خیلی خوب است، می خواهی ازدواج کنی؟ 💠 ازدواج خیلی خوب است! آن فرد لات هم که خوشحالی و تعجب از اینکه چطور آقا متوجه مقصود او شده بود در چشمانش موج می زد تشکر کرد و رفت. ♦می گوید به آقای بهاء الدینی گفتم آقا من به معارف و دانایی شما ایمان دارم و نمی دانم از کجا فهمیدید این شخص قصد ازدواج دارد ولی می دانم او دزد محل است! 🔻 آقا فرمودند: ازدواج خوب است، این آیه آمده «الخبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ» (۱) نگران نباش، طرف مقابل (دختر) هم دزد است! ۱. سوره نور، آیه ۲۶ eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۱۰ #ازدواج_در_وقت_نیاز #تحصیل #فرزندآوری من تو یه خانواده تحصیل کرده بزرگ شدم. پدرم کا
۲۱۱ از شانزده هفتگی ریسک سندرم داون تشخیص دادن... تا هشت ماهگی که در سونوی سه بعدی قشنگ مشخص شد سندرم داون داره به خاطر فرم جمجمه... دکترم از شانزده هفتگی که متوجه شد گفت بیا بهت نامه سقط بدم. تو هشت ماهگی که رفتم زیر نظر خانمِ ... تو بیمارستان مهدیه رسما گفت بچه ات سندرم داون داره... چرا همون موقع سقط نکردی؟!! با استرس پرسیدم الان چه کار باید بکنم؟! ریلکس جواب داد موقع زایمان که نیاز به احیا داشت دیگه بهش تنفس مصنوعی ندیم، که راحت شه... خودتم راحت میشی!!! خوب، بدیهیه نپذیرفتم. ولی یادمه چه قدر دعا میکردم و نگران بودم. بچه به دنیا اومد ساااالم و البته باهووووش... در شش ماهگی حرف زد. در ده ماهگی بدون کمک چند قدم کوچیک بر میداشت و در یک سالگی سوره کوثر رو بخش بخش از حفظ میخوند. در پیش دبستانی جدول ضرب و ریاضی دوم دبستان رو بلد بود. موضوع طرح جابر کلاس اول اش هم "تفاوت های عملکرد مغز در کودکان و بزرگسالان" بود. امسال هم که دومه داره با استفاده از انرژی خورشیدی نقشه خوانی صنعتی و مونتاژ کردن ربات رو تموم میکنه تا بره سراغ این که خودش ربات طراحی کنه... من نمیتونم به کسی توصیه کنم که آزمایش غربالگری رو انجام نده... ولی خودم سر بچه دوم به هیچ وجه این کار رو نمیکنم.... به جز این که یه دوره بارداری پر استرس بهم دادن کار دیگه ای انجام ندادن... eitaa.com/zendgizanashoyi
و درخواست بغل😍 با من از منطق حرف نزن، وقتی فقط بغلت، فقط بغلت آرومم میکنه! 🌸eitaa.com/zendgizanasshoyi
💄💋 تو چی داری لعنتی چی داری که هر روز وابسته تر میشم...😍♥️🍃🌸 بفرستین براش 😍😍👆 🌸eitaa.com/zendgizanasshoyi
برای استحکام روابط زناشویی به چند نکته توجه کنید: 💋 ـ به ظاهرتان رسیدگی کنید. فکر نکنید وقتی در یک خانه زندگی می‌کنید دیگر مهم نیست چگونه به نظر برسید. جاذبه ظاهری‌تان را حفظ کنید. 💋 ـ معطر بودن می‌تواند در روابط زن و شوهر معجزه کند. همیشه خوشبو باشید و اگر از سر کار می‌آیید یا آشپزی کرده‌اید، با دوش‌گرفتن و تعویض لباس خود را برای دیدار با همسرتان آماده کنید. بوی قرمه‌سبزی اشتها‌برانگیز است، اما این بو روی لباس همسر می‌تواند خیلی دفع‌کننده باشد. معطر بودن فقط استفاده از عطر نیست. 💋 مسواک زدن و دهان خوشبو داشتن را جدی بگیرید. 💋 ـ شما و همسرتان، نزدیک‌ترین رابطه را با هم دارید. گاهی شوخی‌های کلامی و حتی پیامک‌هایی که شیطنت‌آمیز است می‌تواند به استحکام رابطه‌تان کمک کند. 💋 ـ چند وقت یکبار یک شب رویایی برای خود بسازید. می‌توانند بچه‌ها گاهی منزل پدربزرگ و مادربزرگ بمانند و شما یک خانه دو نفره را تجربه کنید. 🌸eitaa.com/zendgizanasshoyi
✳️ تجربه سلام خواهریاااای گ🌺🌺🌺🌺ل از همتون ممنونم که برامون وقت میذارید و تجربه و ایده هاتونو میفرستین و زندگی خیلیامونو از یکنواختی در اوردین و بهمون انرژی میدید خدا خیرتون بده من ۲۳ سالمه 😊 و عشق جان ❤️ هم ۲۶ سالشه... من همیشه موقعی که ناراحت میشدم از اقایی سریع قهر میکردم و کلا اقایی رو تحویل نمیگرفتم صورتی اخمو 😡 و توهم رفته 😑 و گند دماغ 😏 و هر چی میگفت بهم، منم می گفتم: به من چه و خودت انجام بده و (بدتر از اینا) مگ من کلفتمم و خودت این کارو بکن تو ک به من توجه نداری و حرفم برات مهم نیست و هزار تا دیگ تحویلش میدادم ولی اقایی انقد نازمو میکشید تا اشتی میکردم بدی این قضیه این بود که به خواستم نمیرسیدم فقط قهری بود که نتیجه نداشت درسته خودش میومد نازمو میکشید اما انقد این اقا کلکه که به هر طریقی دلمو بدست میاورد اما کاری که میخواستمو انجام نمیداد حرفمو گوش نمیاد 😃✋ تا اینک سر یه قضیه ای ک خیلی خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم که قضیه چیه اون شروع به انکار کرد و اقایی منتظر اخم و تخم و هزار تا حرف من بود ولی من خیلی سریع بحثو تموم کردم و ازش یکم فاصله گرفتم تو این مدت رفتم تو اشپزخونه وقتی برگشتم اصلا به روی خودم نیاوردم و باهاش خوب بودم خودش تعجب کرده بود منتظر یه دعوا انچنانی بود دید ک من دعوا نگرفتم اومد بغلم کرد ولی نمیدونست نقشه من چیه ... کاملا باهاش خوب بودم فقط ازش میدوزدیدم نه اینک براش چشم غره برم نه، فقط چشم تو چشم میشدیم یه حالت ناراحت میگرفتم و چشامو به زمین میدوختم تا اینک خودش صبرش تموم شد و اومد ازم پرسید چرا این طوری میکنی میدونی چشاتو دوس دارم چرا ازم دریغ میکنی؟ تموم ناراحتیامو بهش گفتم و بر خلاف بقیه موقعا ک حرفمو گوش نمیداد خودش خواسته منو پیشنهاد داد منم با کله قبول کردم😂 امیدوارم که هیچ وقت از همدیگ ناراحت نشین ولی این کار رو شوهر من خیلی تاثیر داشت امیدوارم به درد شمام بخوره 🌸eitaa.com/zendgizanasshoyi