eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
645 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۵ سلام و خدا قوت من فعلا 😃 دو فرزند دارم و بارداریهای خیلی سخت، بخاطر همین در دوران بارداری ناچارا مرتب تو مطب مطرح ترین دکترها تردد داشتم چند مورد برای خودم پیش آمده و چند مورد رو خودم از مراجعین شنیدم و نقل میکنم... اول تجربیات خودم😉: سر فرزند اولم چون دیابت بارداری داشتم گفتن احتمالا قلبش مشکل داشته باشه و کلی آزمایش و اکوی قلب جنین و.... که خدا رو شکر سالم بود. بعد تو غربالگری مرحله اول گفتن تیغه بینی اش پهنه 😏 و احتمالا مشکل داره و کلی به ما استرس دادن و...... که اونم مدل دماغ بچم پهنه خو! خداروشکر سالمه. حالا تجربیات دیگران: یه مادر بارداری رو دیدم بعد ۱۵ سال بچه دار شده بود ،بهش گفته بودن تو غربالگری مغز بچت آب آورده، برو یکماه دیگه بیا ...بنده خدا مرد و زنده شد تو این یک ماه! بعد گفتن هیچی نبوده. یک مورد دیگه یه خانمی بود بچه دومش بود گفتن سر بچه گنده اس، منگله احتمالا، دست و پاهاش هم کوتاهه، بیچاره ضجه میزد، من دیدم با شوهرش اومد تو بخدا شوهرش هم تیپش همینطوری بود. سر کمی بزرگ و دست و پای نه چندان بلند .... بهش گفتم بچه ات به باباش رفته، نگران نباش، خداییش اونم بچش سالم بود، اینو دوهفته بعد که رفتم مطب از منشی پرسیدم. چیزی که من کلا از این مدل غربالگری کردن فهمیدم اینه که اولا اگه بالای ۳۵ سال باشین شما رو جزو پرخطرها دسته بندی میکنن که واقعا مسخرس.... کلی از نوابغ از مادرهای مسن تر از این به دنیا اومدن. دوما اینکه اندازه گردن و ران و بینی و.... که آزمایشگاه ها دارن بچه های ما رو باهاش میسنجن مال یک نژاد دیگه است، مال اروپایی هاست نه آسیایی ها، تازه مال آسیا هم باشه والله قیافه ما تومنی هزار با چینی ها و ...😅 فرق داره. سوما من از اقوامم که تو آلمانن پرسیدم میگن اجباری نیست اونجا مرحله دومی هم نداره. چهارما آدمها که تولید کارخونه ای نیستن که همه چیزشون عین هم باشه. سرتون رو درد نیارم در عین حال که موارد خاصی رو شناسایی کرده و... بیشتر برا همه استرس آورده که خطرش بالاتره و بنظرم کسایی که تو فامیل مشکل کروموزومی دارن یا فامیل نزدیکن برن بهتره. در پایان از شما میخوام که دعا کنید خدا زودِزود یه دوقلو سالم و صالح بهم بده. متشکرم😂 eitaa.com/zendgizanashoyi
۱۰۱ من و همسرم سال ۹۲ عقد کردیم ایشون جوان مذهبی بودن اما شرایط مالی خوبی نداشتن ولی اخلاق و ایمان داشتن... مراسم عقدمون رو در کنار امامزاده ای گرفتیم خیلی ساده... شب قبل از عقد، همسرم از کل داراییشون عکس گرفتن که میشد ۱۵۰۰ ت کلا... و این عکسو داره، گفتن گرفتم بدونم که با توکل به خدا ازدواج میکنم... میخوام برکتو ببینم تو زندگیم... بعد از یکسال با یک مراسم ساده ازدواج، بدون طلا، بدون خیلی از تشریفات دیگه، زندگیمونو شروع کردیم... سال اول خیلی سخت گذشت ولی خب گذشت... بعد از دوسال تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم با این برنامه که دوتا داشته باشیم، پسرم که دنیا اومد، همسرم درامدش خوب شد و ماشین گرفتیم و ان شاءلله بعدا خونه اما نظرم الان به تعداد بچه فرق کرده و دلم میخواد خدا صبر و توان و تحمل بده که جمعیت شیعه زیاد بشه ان شاءالله... البته دعا کنید همسرمم راضی بشه..... سر غربالگری فرزندم که رفتم خطر سندرم دان رو متوسط زده بود که دکترم گفت تا دیر نشده نامه میدم سقط کن!! من تعجب کردم و گفتم اگر پسر باشه اسمشو علی میذاریم و پرورش میدم سرباز امام زمان باشه و با دشمنای اسلام بجنگه... به دکترم گفتم حتی اگه ناقص باشه و هرچی، من به دنیا میارمش نذر کردیم دفعه ی بعدی غربالگری گفتن کلیه اش مشکل داره بازم توکل کردیم به خدا الان پسرم یکسالشه بدون هیچ عیبی خداروشکر با همسرم تصمیم گرفتیم که این دفعه کلا غربالگری نرم و توکل کنم به خدا که خودش بهترین ها رو برا هممون میخواد... eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۱۰ #ازدواج_در_وقت_نیاز #تحصیل #فرزندآوری من تو یه خانواده تحصیل کرده بزرگ شدم. پدرم کا
۲۱۱ از شانزده هفتگی ریسک سندرم داون تشخیص دادن... تا هشت ماهگی که در سونوی سه بعدی قشنگ مشخص شد سندرم داون داره به خاطر فرم جمجمه... دکترم از شانزده هفتگی که متوجه شد گفت بیا بهت نامه سقط بدم. تو هشت ماهگی که رفتم زیر نظر خانمِ ... تو بیمارستان مهدیه رسما گفت بچه ات سندرم داون داره... چرا همون موقع سقط نکردی؟!! با استرس پرسیدم الان چه کار باید بکنم؟! ریلکس جواب داد موقع زایمان که نیاز به احیا داشت دیگه بهش تنفس مصنوعی ندیم، که راحت شه... خودتم راحت میشی!!! خوب، بدیهیه نپذیرفتم. ولی یادمه چه قدر دعا میکردم و نگران بودم. بچه به دنیا اومد ساااالم و البته باهووووش... در شش ماهگی حرف زد. در ده ماهگی بدون کمک چند قدم کوچیک بر میداشت و در یک سالگی سوره کوثر رو بخش بخش از حفظ میخوند. در پیش دبستانی جدول ضرب و ریاضی دوم دبستان رو بلد بود. موضوع طرح جابر کلاس اول اش هم "تفاوت های عملکرد مغز در کودکان و بزرگسالان" بود. امسال هم که دومه داره با استفاده از انرژی خورشیدی نقشه خوانی صنعتی و مونتاژ کردن ربات رو تموم میکنه تا بره سراغ این که خودش ربات طراحی کنه... من نمیتونم به کسی توصیه کنم که آزمایش غربالگری رو انجام نده... ولی خودم سر بچه دوم به هیچ وجه این کار رو نمیکنم.... به جز این که یه دوره بارداری پر استرس بهم دادن کار دیگه ای انجام ندادن... eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۱۸ #فرزندآوری #سزارین من ۱۴ ساله ازدواج کردم. فرزند اولم را در حالیکه چند روز از ازدواجم
۲۱۹ من برای فرزند اولم که میرفتم دکتر، اون وقتا میگفتن غربالگری ها رو میفرستن خارج از کشور و جواب رو دریافت میکنن. هزینه ش اون سالها (۱۱ سال قبل) خیلی زیاد بود، حدود ۱۰۰ هزار تومان... با دوستی که همسرش پزشک و خودش داروساز بود و دو فرزند داشت، مشورت کردم. خدا خیرش بده بهم گفت که ضرورتی نداره و برای بچه هاش انجام نداده.😊 بعد موقع پسرم که ۶ سال قبل بود باز دکترم بهم گفت میخوای انجام بدی؟! منم گفتم نه نیازی نیست. اما این بار برای فرزند سومم که الان ۵ ماهه است دکترم اصرار داشت که ازمایش رو انجام بدم. گفتم برا بچه های قبلی که انجام ندادم و فقط سونو رفتم و فقط الان هم سونو رو میرم. گفت تو دفترچه ات مینویسم، شاید پشیمون شدی. من هم همون سونو رو رفتم و غربالگری رو انجام ندادم. 😱😱چشمتون روز بد نبینه وقتی دفعه بعد رفتم دکتر سونو رو دید و گفت پس کو غربالگری؟!! گفتم انجام ندادم. دکتر بهم گفت: نتیجه سونو میگه که ریسک بالاست چرا نرفتی غربالگری رو؟!! بعد متاسفانه خیلی راحت بهم گفت حالا اگر بچه ات منگول باشه، میخوای چکار کنی؟! 😱😵 منم گفتم خانم دکتر حالا که هیچی معلوم نیست، اگر معلوم هم بود من بچه م رو نگه میداشتم. اگر عقل یک انسان ناقص باشه، نفسش که کامله... من حاضر نیستم قتل نفس کنم. خلاصه دکتر ناراحت و منم به ظاهر خیلی عادی از مطب اومدم بیرون. اما خدا میدونه که تا مدتی چقدر نگران بودم و استرس داشتم و چقدر دعا و نذر کردم که سالم باشه.✋ میگفتم خدایا من با دعا این بچه رو ازت گرفتم. من رفته بودم کربلا و از امام حسین خواسته بودم چون مدتی بود که باردار نمیشدم. برا همون یک بار که با امام حسین نجوا داشتم، گفتم امکان نداره این بچه چیزی ش باشه. امام که برا کسی وساطت کنه و چیزی رو براش از خدا بگیره ممکن نیست نقصی توش باشه. خلاصه با همین فکر خودم رو آروم کردم و بعدش هم دکترم رو عوض کردم که دیگه بهم استرس وارد نکنه. خدا رو شکر دکتر جدیدی که رفتم خیلی اروم و با حوصله بود و هر مسئله ای پیش میومد، میگفت نگران نباش ان شاءالله که مشکلی نیست.🙂 الان حسین آقای ما به لطف خدا ۵ ماهه است و سالم و شاداب و پر انرژی😍 خدا رو شکر میکنم و امیدوارم همه پزشکها به این نکته توجه کنن که غیر از اینکه مراقبت از سلامت جسم انسان ها در تخصص اونهاست، لازمه که مراقب روحیه و عواطف مراجعین شون هم باشن... eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۲۰ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #صاحبخانه_خوب ما خانواده ای هستیم که به لطف خدا سه فرزند
۲۲۱ ۱۲ سال پیش عروسی کردیم ولی بخاطر مشکلاتی که داشتیم بچه دار نمیشدیم، اخیرا با راهنمایی یکی از دوستان که نتیجه گرفته بود، سراغ طب سنتی رفتیم و با دوا و درمانها و تدابیرشان، باردار شدم. مثل همه خانم های باردار دیگه به متخصص زنان و زایمان مراجعه کرده و پرونده تشکیل دادم... غربالگری اولم خوب بود. سر غربالگری دوم جواب اولیه که اومد، بهم گفتن جنینت مشکل داره و عقب مانده ست و حتما باید سقط بشه گفتم هنوز جواب اصلی که نیومده، گفتن اگه منتظر اون جواب بمونی برای سقط قانونی دیر میشه، در واقع از نظر اونها من کمتر از ۲۰ روز وقت داشتم برای سقط قانونی پسرم😭😭😭 در حالیکه جواب مرحله دوم بعد ۲۰ روز قرار بود بیاد. خیلی منو ترسوندن و گفتن الان زودتر اقدام کنید وگرنه از تاریخ فلان دیگه اجازه قانونی برای سقط داده نمیشه و مجبوری بچه منگول را به دنیا بیاری و.... خدا میدونه برای منی که بعد از ۱۲ سال با این همه بدبختی و نذر و نیاز باردار شده بودم چقد سخت بود. اونقدر تو این مدت حسرت فرزند کشیده بودم که حاضر بودم بچه منگولمو بدنیا بیارم و نگهدارم ولی همسرم گفت الان علم پیشرفت کرده و قانون هم به ما اجازه سقط جنین رو میده، باید استفاده کنیم. شاید اصلا حکمت اینه ما هرگز بچه دار نشیم... شایدم خدا بعدا به ما بچه سالم بده و... نمیدونم چطوری راضیم کردن به قتل پسرم 😭😭😭 خلاصه با پای خودم رفتم بیمارستان بستری شدم، اونجا متوجه شدم که تنها نیستم و تعداد زیادی با شرایط بدتر و بهتر از من با پای خودشون اومدن برای قتل فرزندشون، به بهانه های مختلف... وقتی برگشتم خونه حالم خیلی خراب بود تا ۲۰ روز رو فقط گریه میکردم و شرمنده خدا بودم که چرا تن دادم به خواسته دیگران... به کمک مشاور و دوروبریهام تازه یه کم آرام شده بودم که جواب مرحله دوم آزمایش غربالگری اومدو منو قشنگ از پا درآورد بله ازمایش نشون میداد که جنین من کاملا سالمه😭😭😭 حال همسرم هم بهم ریخت و خیلی ناراحت شد و گفت میرم شکایت می کنم که حداقل با دیگران اینکارو نکنن ولی رفت آزمایشگاه گفتن ما فقط جواب دادیم حکمی صادر نکردیم. رفتیم پیش دکتر، گفت من براساس جوابی که شما آوردید، نظرمو گفتم تصمیم نهایی رو خودتون گرفتین برای ختم بارداری... شوهرم از چند نفر خبره مشاوره گرفت اونام گفتن اگر پزشک متخلف هم باشه برای شکایتت کمیسیون تشکیل میشه بعد از کلی دوندگی و وکیل گرفتن و پول خرج کردن یا خودتو محکوم میکنن یا فوقش دکتر به اندازه پول یه ازمایش و سونو جریمه باید پرداخت کنه.... شوهرمو از شکایت منصرف کردن... حالا من موندم و پرونده قتل پسرم و عذاب وجدان لعنتی... دوست دارم این تجربه من بدست همه مادرا برسه... تورو خدا یه کم بیشتر دقت کنید. اگه مثل من شدید صبر کنید اقلا جواب مرحله دوم هم بیاد. آزمایش غربالگری اگه میرید اقلا زودتر برین که تا پایان ماه پنجم جوابها کامل بیاد😭😭😭 ای کاش اونقد ایمانم قوی بود که توکل میکردم و فرزندم رو سقط نمی کردم. اگر پزشک داریم تو کانال، کاش یه جوابی به امثال ما بدن که آیا من میتونم الان شکایت کنم؟ الان من مقصرم یا پزشکم؟ اصلا نیازه بالای ۳۰سال حتما برن غربالگری؟؟ یا چطور یه آزمایش میگه بچه منگوله یه آزمایش میگه سالمه😭 و اینکه اصلا چرا میگن تا فلان تاریخ فقط مجوز سقط داده میشه، سقط سقط دیگه، حالا تو هر سنی باشه مگه گناه نیست؟؟چرا ادمو لای منگنه میذارن... خیلی برام دعا کنید... eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۲۱ #غربالگری #سقط_جنین ۱۲ سال پیش عروسی کردیم ولی بخاطر مشکلاتی که داشتیم بچه دار نمیش
#پیام_مخاطبین ✅ من مادر یک فرزند سندرم داون هستم، بهتره بگم سندرم عشق... 😍 #غربالگری #سقط_جنین eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۲۲ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند من در سن ۲۰ سالگی و در زمان دانشجویی ازدواج کردم و به خاط
۲۲۳ بعد از دو قلوها به فاصله یکسال باردار شدم. اینکه اطرافیان هر کدوم دور و نزدیک یه حرفی بزنن، هر چند باز هم ناراحت کننده بود اما برامون عادی شده بود. من بخاطر تجربه تلخ بارداری قبل یه مقدار روحیه ام خراب شده بود و از همون اول ترس و نگرانی درباره سالم بودن بچه تو وجودم بود، هر چند دکتر بهم امید میداد که همه چیز خوبه و فقط به خودت برس و... الان که فکر میکنم واقعا نمیدونم چرا برای سونوی غربالگری اقدام کردم، سونوی دوم رو که میخواستم بدم همون خانومی بود که خبر فوت دوقلوها رو داده بود و من از همون اول استرس وجودم رو گرفت. و باز هم سوالات مبهم و آزار دهنده شروع شد. قلبم داشت از جا کنده میشد تا اینکه بهم گفت چندتا غده تو سر بچه اس و باید بری آزمایش اما قبلش به دکترت نشون بده... ساعت حدود یک بعدازظهر بود که سونو رو گرفتم و رفتم سمت مطب... وقتی رسیدم به قدری حالم بد بود و مدام درباره سلامتی بچه و... سوال میکردم و استرس داشتم که دکتر بهم گفت تو با این حالت الان من هر چی هم بگم فایده نداره، اما میفرستمت پیش یه خانوم دکتری که از کل ایران میرن پیش ایشون و جواب آخر رو تو این موارد ایشون میده... راه افتادم سمت مطب این خانوم دکتر وقتی رسیدم حدود سی نفر تو مطب بودن😳 به منشی گفتم من موردم اورژانسی هستم، دکتر با نامه اورژانسی منو فرستاده.. گفت عزیزم تمام اینها همینطور هستن همه اورژانسی، یعنی با مواردی مشابه من مراجعه کرده بودن... ساعت حدود پنج عصر بود و من بچه ها رو از صبح تنها گذاشته بودم، حالا دیگه دلشوره هم به استرس و ضعف و ناراحتی اضافه شده بود، ساعتها مثل یک روز میگذشت و خدا میدونه چه فشاری رو تحمل میکردم، ساعت حدود هشت زنگ زدم به آقای همسر و گفتم من دارم از حال میرم از صبح سرپام، خودشو رسوند با یه آبمیوه... یه مقدار آروم شدم (نه به خاطر ابمیوه هاااا بخاطر حضور همسر😊) اما هنوز خیلی مونده بود تا نوبت من بشه و ببینم چه خبری در انتظارمه... ساعت ده شب شده بود و من حس میکردم دیگه توان ندارم، دستیار دکتر که اومد بیرون با التماس بهش گفتم من چندتا بچه کوچیک رو گذاشتم خونه، سپردم همسایه بهشون سر بزنه تو رو خدا.... ده دقیقه بعد اومد بیرون و اسمم صدا زد، نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت با عجله با همسرم رفتیم داخل... اول سعی کرد با پرسیدن درباره بچه ها و‌.... منو آروم کنه و بعدش گفت باید همین الان بری آزمایش بدی... دو روز مونده بود به پایان سال، همه خیابون ها شلوغ و پر رفت و آمد و همه یه نشاط خاصی داشتن، اما ما دوتا باز هم رو موتور کز کرده بودیم تو خودمون و من هزاران فکر تو ذهنم میرفت و میومد، من که نمیتونم سقط کنم، حالا با چندتا بچه و یه بچه معلول چه کنم؟ امتحان خداست؟؟ من از پسش برنمیام😔 اطرافیان چی میگن، حالا حتما میگن بهت گفتیم بسه همینو میخواستی؟ و هزاران فکر دیگه... رسیدیم به آزمایشگاه، نامه رو دادیم و چند دقیقه بعد من رفتم داخل، دیگه بخاطر ضعف و فشاری که بهم اومده بود مثل مرده متحرک شده بودم. آزمایش انجام شد و قرار شد فردا شب آماده بشه، برگشتیم خونه و من یه حالی شده بودم که حتی نمیتونستم گریه کنم، فردا شب جوابی آزمایش رو گرفتیم و رفتیم مطب، تا حالا شده بخاطر یه صدا دلتون هری بریزه؟ من تمام اون روز این حالت بودم، رسیدیم و بعد یکی دو ساعت رفتیم تو، دکتر همه چیز رو بررسی کرد و در آخر گفت: "همه چیز خوبه، این یه خطای سونوی غربالگری بوده و هیچ مشکلی نیست، ازین خطاها زیاد پیش میاد و حدود پنجاه درصد 😱 مشکلات غربالگری ها در مراحل بعدی اشتباه تشخیص داده میشن" 😕😐 همین.... خطای پزشکی اما اگر من پیش اون دکتر نمیرفتم؟؟؟ (چون خیلی کم ایشون رو میشناسن ) اگر دکتر با دیدن همون سونو مجوز سقط میداد؟؟ و خیلی اگر های دیگه..... مهدی من چند ماه بعد بدنیا اومد با شرایط بسیار عالی، الان چهار سالشه و زیباترین و باهوش ترین و البته شیرین ترین پسر ماست 😍☺️ eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۲۳ #غربالگری بعد از دو قلوها به فاصله یکسال باردار شدم. اینکه اطرافیان هر کدوم دور و نز
ما توسط یک زوج از دوستانمون به هم معرفی شدیم. دوستم شماره گرفت و خانواده همسرم تماس گرفتند و برا روز بعد قرار خواستگاری گذاشتن... روز بعد تشریف آوردن. همون روز حدود یک ساعتی صحبت کردیم. تقریبا تمام سوالاتمان حول مسائل دینی و تشخیص ایمان طرفین بود. یک جلسه ی حدودا ۱.۵ ساعته هم چند روز بعد برگزار شد و به علاوه تحقیقی که پدرم از یکی دونفر از هم اتاقی های همسرم انجام دادند، شد تمام مراحل خواستگاری ما و جلسه ی بعدی، جلسه تعیین مهریه و عقد بود که مهریه ام هم ۱۴ سکه بود. در طول خواستگاری اصلا از همسرم نپرسیدم کار داره یا نه (البته در تحقیق این را فهمیدیم)، سربازی رفته یا نه و حتی اینکه قرار است در کدام شهر زندگی کنیم، چون برام مهم نبود، وقتی که ایمان همسرم را پسندیده بودم. مراسم ازدواجمون هم ساده و کم هزینه برگزار شد. بیشتر هزینه مربوط به ولیمه ای بود که به فامیل نزدیک دادیم و شیرینی و میوه. منزل پدرم، در شهرستان، نسبتا بزرگ بود، عروسی در همانجا برگزار شد و تالار نگرفتیم. ماشین عروس هم، متعلق به برادرشوهرم بود. لباس عروس را هم کرایه کردیم. با مبلغ ۸۰ هزار تومان (در سال ۹۴) برای آرایش عروس هم به هیچ وجه دنبال آرایشگاه های پرهزینه و معروف نرفتیم و به آرایشگاه همسایه با حداقل هزینه رفتیم‌. (که البته به نظرم از نظر کیفیت تفاوتی با آرایشگاه های معروف و پرخرج نداشت. آنها بیشتر هزینه برندشان را میگیرند) جهیزیه هم نسبتا ساده بود. بدون سرویس چوب (مبل و تخت و بوفه و ...) و کم هزینه... بعد از ازدواج، بنده متاسفانه یک سال و چند ماه جلوگیری کردم تا باردار نشوم. و بعد از آن هم با نهایت تاسف، تا یک سال با وجود خواستن، باردار نشدم. بعدش الحمدلله با دعا زیر قبه امام حسین علیه السلام و‌ مراجعه به پزشک باردار شدم. در بارداری هیچ یک از غربالگری ها را نرفتم (با وجود اینکه پزشکم خیلی می ترسوند). چون به هیچ وجه نمیخواستم سقط کنم. حتی اگر معلول بود. استدلال من این است که آیا مگر آدم معلول را به خاطر معلولیتش میکشند که ما بخواهیم یک انسان بی گناه را به خاطر معلولیت احتمالی به قتل برسانیم؟ الان هم خداروشکر فرزندمان صحیح و سالم و ماشاءالله زیبا به دنیا آمده و ان شاءالله قصد داریم به فرموده آقا «هر چه بیشتر بهتر» فرزند بیاریم و حتی اگر ده تا هم داشتیم (و سنمان اجازه میداد)، باز نگوییم بس است دیگر... در ضمن به یُمن قدوم فرزندمان، دو سه هفته مانده به تولدش، ماشین هم خریدیم. ان شاءالله خدا به همه مومنین فرزندان سالم و صالح زیاد، روزی بفرماید. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
تجربه_من ۲۲۴ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند من سی سالگی ازدواج کردم درسن بالا اونم به خا
۲۲۵ ۳۵_سالگی سال ۶۲ عقد کردیم وقتی ۱۴ ساله بودم. ۱۶ سالگی فرزند اول و ۱۸ سالگی فرزند دومم به دنیا آمدند. اوج جنگ بود و همسرم خیلی کم منزل بود. ۲۳ سالگی فرزند سوم بدنیا آمد، سال ۸۶ فرزند چهارم را خدا به ما هدیه کرد، در حال شیر خوردن بود که برای پنجمین بار حامله شدم، ۴۰ ساله بودم، ویار شدیدی داشتم. تازه برای پسرم عقد گرفته بودیم (عروسم سال سوم پزشکی بود و پسرم سال پنجم) به دکتر مراجعه کردم. کمیسیون پزشکی بیمارستان امام خمینی تهران تشخیص دادند بچه باید سقط بشه... وقتی برای تکمیل پرونده مراجعه کردم. تعداد زیادی برای سقط بستری شده بودند، همسرم میگفت باید به دکتر اعتماد کنی، وگرنه در آینده اگر میلیون ها پول خرج این بچه بکنم باز هم بچه سالمی نمیشه، بدون اجازه به منزل اومدم و اصلا دکتر نرفتم، روز عید مبعث خداوند نازنین زینب رو سالم، زیبا و باهوش بهم هدیه داد. ۶۳ روز بود که نوه ام بدنیا آمده بود، خاله و خواهرزاده امسال میرن کلاس چهارم.... من به خدا توکل کردم و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها... سه ماه اول بارداری آزمایشات زیادی انجام دادم، نظر همه این بود، هرچه سریع تر سقط... منزل ما شهرستانه، هر بار که به تهران (حدود ۱۰۰۰ کیلومتر) به پزشک مراجعه میکردم، خیلی اذیت میشدم، اما خدا کمکم کرد، فرزندم را نگه داشتم، دختر بزرگم که ۲ فرزند داره، میگه مامان اگر دکتر به من پیشنهاد سقط داده بود، می پذیرفتم، اما شما به خدا توکل کردید... خانواده ما حداقل ۱۰ پزشک متخصص داره، همگی به من پیشنهاد سقط می دادند، فقط مادرم میگفت توکلت به خدا باشه. این هدیه بزرگ را نذر زینب کبری کردم و دوست دارم در سن ۱۴ یا ۱۵ سالگی به عقد یکی از اولاد پیامبر (سادات) در بیارم، التماس دعا eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۲۵ #فرزندآوری #غربالگری #بارداری_بعد_از_۳۵_سالگی سال ۶۲ عقد کردیم وقتی ۱۴ ساله بودم.
۲۲۶ ۳۵_سالگی خانواده من و اقوام نزدیکم با همین طرز تفکر که "۲ بچه کافیست" همگی به داشتن دو فرزند اکتفا کردند. خوب به قول معروف اون موقع اینطوری مد بود‌. تا اینکه در سال ۸۰ برادر عزیز من در سن ۲۰ سالگی در اثر ابتلا به سرطان خون، ما رو ترک کرد و به جوار رحمت حق شتافت.😭 برای من که در اون موقع تازه ازدواج کرده بودم و همچنین به پدر و مادرم خیلی خیلی سخت گذشت. از غم و ناراحتی اون روزها همین قدر به شما بگم که وقتی خاطرات اون روزها در ذهنم میاد، همه ذهنم تاریک میشه. این یک بُعد ماجرا بود، ولی بُعد دیگه ماجرا وقتی بود که من صاحب فرزند شدم. به لطف خدا الان منتظر به دنیا اومدن چهارمین فرزند خودم در سنّ ۴۲ سالگی هستم، ولی بچه های من همیشه و دائم این تک فرزندی من براشون سنگین میاد. مخصوصا در مناسبت ها و ایام خاصی مثل عید نوروز یا حتی در ایام عادی همیشه این نکته رو به یادم میارن که ما نه دایی داریم، نه خاله...😞 من دوتا دختر و یک پسر دارم دختر بزرگم ۱۹ ساله، پسرم ۱۷ ساله و دختر کوچکم ۱۵ ساله آخرین زایمان من سال ۸۲ بود و اون موقع چیزی به اسم غربالگری بین پزشک ها مطرح نبود. سه ماه از بارداری چهارمم گذشته بود که رفتم دکتر و گفتن باید غربالگری انجام بدید. اول کمی در موردش تحقیق کردم هر سایت و کانالی که میشد در موردش مطلب گیر آورد، مراجعه کردم. وقتی دیدم غربالگری رو پزشک های الان برای همه خانم ها بدون توجه به سن و سابقه خانوادگی و... توصیه میکنن راستش کمی مشکوک شدم. حتی به این نتیجه رسیدم که در کشورهای پیشرفته از لحاظ اقتصادی هم یه همچین آزمایش هایی یا توصیه نمیشه و یا به موارد خاصی صرفا توصیه میشه... علاوه بر اون اعتقاد به سقط جنین در هر سنی رو گناه محض و ناشکری میدونم. بنابراین غربالگری رو انجام ندادم. دکتر هم کلی غر زد و آخرش ازم امضا گرفت که ایشون با توجه به ریسک بالا خودشون تمایلی به انجام غربالگری نداشتن.. البته همسرم تاکید داشت که حتما غربالگری رو انجام بدم، ولی من از ایشون تقاضا کردم که همون هزینه ای رو که میخوایم برای انجام غربالگری بدیم رو به یک خانواده که مشکل اقتصادی دارن به عنوان صدقه، به نیت سلامتی فرزندمون کمک کنیم. چون به هرحال سقط جنین حرامه اگر خدای مهربون بخواد ما رو با هر چیزی که دوست داره امتحان میکنه ولی ما حق نداریم جان یک انسان رو به هر دلیلی بگیریم. ما وظیفه داریم برای سلامتی فرزندان مون هر کاری از دست مون برمیاد انجام بدیم، نه اینکه اونها رو از بین ببریم. eitaa.com/zendgizanashoyi
#پیام_مخاطبین ❌دارم از نگرانی دِق می کنم... #غربالگری eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۵۱ #فرزندآوری #قدردان_همسرم_هستم #معرفی_پزشک متاسفانه با اینکه چندسالی از صحبت ها و بی
۲۵۲ بی تجربگی و نگرانی هایی که داشتم باعث شد مو به مو دستورات دکتر رو انجام بدم و هر دو غربالگری رو رفتم. نزدیک به ۷۰۰ تومن هزینه کردم که هیچ، هر دو بار انقدرررر دکتر بهم استرس داد، که پدرم دراومد. وقتی آزمایشو نشون دادم گفت چرا اینجا نشستی؟! همین الان برو فلان فوق متخصص و اگه مطبش نبود، توی بیمارستان پیداش کن ولی هرجور شده امروز باید بری پیشش!! گفتم اگه مشکلی باشه چی میشه؟ خیلی راحت گفت هیچی میندازیش!! بچه مونگول میخای چکار؟؟ از ساعت ۱۱ صبح تا ساعت ۱۴ که برم مطب آب شدم و خیلی حالم بد شد. مرخصی ساعتی گرفته بودم برای دکتر رفتن ولی زنگ زدم گفتم من دیگه امروز نمیام... ماه رمضون بود و مطب متخصص شلووووغ... شاید ۵۰ نفر آدم منتظر بودن. با اون حال بدم سه ساعت و خورده ای توی مطب نشستم و شوهرم بنده خدا هم با زبان روزه و هوای گرم توی راه پله ها نشسته بود و قرآن و دعا می خوند و در ظاهر بهم دلداری میداد ولی بعدا گفت خودم از تو بیشتر نگران و دلواپس بودم... خلاصه رفتم پیش دکتر ۵۰ تومن ویزیت گرفت ولی ۳۰ ثانیه هم بیشتر وقت نذاشت برام و گفت این که مشکلی نداره!! چرا انقدر شماها رو میفرستن پیش من؟؟ خلاصه تا برسیم خونه ۸ شب شد... گذشت تا غربالگری دوم دقیقا همین اتفاق تکرار شد.. یعنی این همه پول بدی!! کلی هم استرس و نگرانی بکشی!! بخاطر هیییچ و پووچ... تازه این در صورتیه که گفتن بچه مشکل نداره. فک کنین اگه مشکل داشت چیزی ازم نمیموند... الانم پسرم کاملا سالمه خداروشکر... پشت دستمو داغ کردم که دیگه طرف غربالگری نرم و هرکی خواست بره نذارم😕 eitaa.com/zendgizanashoyi