eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
649 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۶۴ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند من ۲۷ سالمه و مامان سه تا فرشته کوچیک به نامهای حسین ۶ سال
۲۶۵ سال ۷۴ ازدواج کردم. کاملا سنتی و مثل اکثر ازدواجهای آن زمان ساده... ولی متاسفانه دختر آگاهی نبودم با اینکه ۲۰ سالم بود ولی نه انتخاب درستی کردم و نه اصلا درک درستی از ازدواج داشتم. شوهرم یه آدم معتاد و بی مسئولیت بود که پدر نداشت و بیش از حد وابسته به مادر بود. بعد از ازدواج هم بخاطر مشکلات عاطفی و مالی زیادی که داشتیم اعتیادش به مراتب بیشتر شد. دو سال بعد از ازدواج زمانی که پسرم تازه یازده ماهش شده بود بخاطر اعتیاد، گرفتنش و بردنش کمپ ترک اعتیاد... و من موندم با پسر کوچکم که عاشقش بودم و کلی نیش و کنایه و زخم زبون که از اطرافیان شنیدم. رفتم خونه پدرم نه به عنوان قهر، بلکه فقط بخاطر اینکه شوهرم باید دو ماه در کمپ می بود تا ترک کنه... پدرم دلِ خوشی از شوهرم نداشت و مایل بود ازش طلاق بگیرم. اما من عاشق بچم بودم، چطور میتونستم این کار رو کنم؟! برا همین موندم تا هر طوری هست پسرم بزرگ کنم تا حداقل از محبت مادر محروم نشه... شوهرم بعد از دو ماه از کمپ برگشت و فقط چند ماه اول خوب بود ولی باز روز از نو، روزی از نو... چند سال گذشت و زندگیمون هیچ پیشرفتی نکرد نه از نظر مالی، نه از نظر عاطفی اما سعی میکردم به همسرم بیشتر محبت کنم تا اونو به راه بیارم. چندین بار تشویقش کردم ترک کنه گفتم همه جوره پات می ایستم ولی انقدر سست اراده بود که نمیتونست. چند بار تصمیم به طلاق گرفتم ولی هر بار هم بخاطر عشق به پسرم منصرف میشدم و به زندگی ادامه میدادم. اطرافیان خصوصا جاریم می گفت چرا بچه نمیارم. بهم میگفت اگه چندتا بچه بیاری شوهرت سر براه میشه ولی من نمیخواستم باز یه بچه دیگه بیارمو بدبختش کنم چون زندگیمون واقعا سخت می گذشت. البته پدر و مادرم هوامو داشتند ولی خب بازم خیلی سخت بود. گذشت تا اینکه یه روز پسرم که تو کوچه بازی میکرد اومد خونه و بهم گفت: مامان دوستام همه خواهربرادر دارن اگه تو کوچه دعوا بشه، از هم طرفداری میکنن، پشت هم هستن ولی من هیچ کس رو ندارم که پشتم باشه یا تو دعوا طرفمو بگیره. تازه اینجا بود که به فکر بچه دوم افتادم با وجود اعتیاد همسرم... بخاطر پسرم تصمیممو گرفتم اما تا چند سال نتونستم باردار بشم. دو سه سالی طول کشید تا پسر دومم رو باردار شدم. پسر بزرگم خیلی خوشحال بود. روزشماری میکرد برا به دنیا اومدن برادرش... با باردار شدن دوباره، شوهرم تو رفتاراش کمی تجدید نظر کرد. یکم خودشو جمع و جور کرد. یکم بیشتر به ما رسیدگی میکرد ولی باز خیلی کمبود داشتیم اما همینکه میدیدم یه تکونی به خودش داده خیلی خوشحال بودم. با به دنیا اومدن پسرِ دومم یکم زندگیمون بهتر شد و بعد از چند سال بالاخره شوهرم تصمیم گرفت ترک کنه و خدا رو شکر الان ۵ ساله که پاکه، زندگیمون هم خدا رو شکر خیلی بهتر شده. اوایل زندگیمون، دوتا اتاق ۱۲ متری داشتیم که یکیش آشپزخونه بود ولی الان خونمون بزرگتر شده، چند بار خانوادگی مشهد و قم زیارت رفتیم. یکبار هم من وشوهرم رفتیم کربلا و ۵ ساله که به لطف خدا ماشین خریدیم. پسر بزرگم مردی شده برای خودش فوق دیپلم گرفته والان سربازه، پسر دومم کلاس دهم هستش... خدا رو شکر بچه هام اهل و سر به راهن و خیلی هوامو دارن، شوهرمم خیلی زیاد هوای ما رو داره، خیلی خوب شده خدا رو شکر، خیلی کار میکنه... هر چند بخاطر مشکلات اقتصادی و گرونی هنوز کمبودهایی داریم، اما به نسبت اون سالهای اعتیادِ همسرم و فقر و نداریمون و از همه مهمتر مسائل عاطفی که داشتیم الان انگار در بهشت هستیم... همیشه دلم میخواست ۴تا فرزند داشته باشم دوتا دختر، دوتا پسر ولی بخاطر شرایط شوهرم، مردد بودم. هم اینکه در اون سالها خییییلی زیاد تبلیغ «فرزند کمتر، زندگی بهتر» رو میکردن و همه خانواده ها یکی و نهایتا دوتا بچه داشتند. الانم دیگه ۴۴سالمه و بخاطر بیماریِ چند سال قبل، عملا امکان بچه دار شدن، ندارم. البته ناشکر نیستم دوتا گل پسر دارم و خدا رو همیشه بابت داشتنشون شاکرم. کاش به جاریم اطمینان میکردم و زودتر بچه دوم و بعدها بچه های دیگه ای میاوردم تا شوهرم زودتر به خودش میومد و زندگیمون رو به راه میشد. هرچند صبرِ زیادم و البته عشق به بچه هام، بالاخره نتیجه خوب وحتی عالی داده و زندگیم از این رو به اون رو شده ولی کاش میتونستم بچه بیشتر و دختر داشته باشم. کاش بجای این همه خرج کردن برای تبلیغ کمتر بچه آوردن، فکری برای اعتیاد و ازدواج و شغل و زندگی مردم میکردند. الان هر دوتا بچه هام میگن ما انقدر بچه دار میشیم که شما و بابا خسته بشین از شلوغی و سروصدای بچه های ما😊 و داد بزنین بگین بسه دیگه بابا چقدر بچه میارین😄 پسر کوچیکه که میگه من ده تا بچه میخوام داشته باشم😂😂😂 تا از این سرِ خونه تا اون سرِ خونه سفره بندازین و بچه هامون دور سفره بشینن... منم با ذوق میگم الهی آمین🙏😍 eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۶۵ #اعتیاد #فرزندآوری سال ۷۴ ازدواج کردم. کاملا سنتی و مثل اکثر ازدواجهای آن زمان ساد
۲۶۶ من ۳۵ سالمه و دوتا فرزند دارم، که فاصله سنی اونا از هم زیاده... پسرم ۱۱ سالشه و دخترم تازه ۵ ماهش شده... خواستم به خانومای عزیز بگم که واقعا تک فرزندی خوب نیست. وقتی بعد از ۱۰ سال فهمیدم دوباره باردارم خیلی ناراحت شدم و رفتیم از مرکز شهرمون -که به راحتی قرص سقط جنین در دسترس هست- قرص تهیه کردم و میخواستم بچه رو سقط کنم که مادرم شب تو خواب دیده بود که ما سه خواهر در حرم امام رضا هستیم و هر سه تامون بغلمون بچه کوچیک هست و متاسفانه یه پرنده وحشتناک اومده و بچه منو از بغلم برداشته و برده تو آسمون و همون لحظه پدرم فریاد زده یا امام حسین و اون پرنده بچه رو گذاشته تو بغلم و رفته... من به خاطر حرف مادرم منصرف شدم و گفتم خدا هرچی بخواد همون میشه و بچه رو نگه داشتم و چون خودم بیماری داشتم و روزی نزدیک ۱۰ تا قرص میخوردم، خیلی نگران بودم؛ همه آزمایشات و سونوگرافیها و غربالگری رو انجام دادم و تو ۹ ماه واقعا عذاب کشیدم ولی وقتی دختر کوچولوم به دنیا اومد و رفتم پیش دکترم و داروهامو فقط دوتا قرص کرد، فهمیدم که خدا این فرشته رو واسه خودِ خودم فرستاده که مواظبم باشه... دکتر می گفت سلولهای بنیادی که جنین تو رحم به همه نقاط بدنم فرستاده، بیماریم رو ۸۰ درصد خوب کرده... به همه عزیزان میگم که حتما زود بچه دوم و سوم رو بیارن و نذارن فاصله بچه ها زیاد باشه، من بنا به دلایلی دیگه نمیتونم بچه دار بشم ولی خدا رو شکر میکنم که در آخرین لحظات، خداوند متعال دوباره یادم کرد و این فرشته رو بهم عطا کرد. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۶۶ #فواید_و_برکات_فرزندآوری من ۳۵ سالمه و دوتا فرزند دارم، که فاصله سنی اونا از هم زیاد
۲۶۷ ۳۵_سالگی خیلی خوشحالم از اینکه تونستم با نفسم و جو حاکم بر جامعه غلبه کنم و دو تا فرشته دیگه به دوتا فرزند قبلیم اضافه کنم. در سن ۲۰ سالگی، ترم دوم دانشگاه ازدواج کردم و ۲۱ سالگی مادر شدم. صاحب یه پسر کاکل زری... فاصله سنی دوتا پسرام، ۵ سال بود و همزمان، در کنار وظیفه سنگین مادری، درسم رو هم ادامه دادم و بعد از ۱۰ سال تصمیم گرفتم دختر کوچولویی داشته باشم و الحمدلله با دعاها و نذر و نیازهامون به جای یه دختر کوچولو دوتا فرشته دارم الان ماشاءالله... پسر اولم ترم اول رشته مهندسی و پذیرفته شده در یکی از بهترین دانشگاه های دولتی کشوره و پسر دومم هم کلاس هشتم هستش.. کارم خیلی زیاد شده و می تونم بگم کلا به خاطر بچه ها خونه نشین شدم ولی ناراحت نیستم. مادری تحصیل کرده ام که در کنار همسر مهربان و فهیمم، اوقات خوشی رو در کنار ماحصل زندگی ۱۹ ساله مون داریم. زندگیِ ایده آل به نظرم داشتن دو دختر و دو پسره 😉🌹 واکنش اطرافیان به خصوص پدرم دیدنی بود چون تصورشون این بود حالا که دو تا بچه رو در سن کم داشته ام و الان از آب و گل دراومدن، باید برم دنبال فعالیت اجتماعی و ادامه تحصیل که حالا برای چی و اینکه مرتب ازم می پرسیدن که چند ساله هستی؟ من سر فرزند سوم ۳۵ ساله بودم که باردار شدم نه برای بارداری و نه برای زایمان مشکل خاصی نداشتم... ‌دختر دومم هم در سن ۳۷ سالگی به دنیا آوردم البته توی بهداشت که می رفتم بعضی از تکنسین ها با حالت اعتراض می گفتن که برای چی آخه؟! چرا به فکر سلامتی خودت نیستی!! و من می گفتم که الان مگه چه مشکلی بوجود آمده و می گفتن ۱۰ سال بعد مشخص می شه😂 الحمدلله شاکر این نعمات خدا هستیم🌹 eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۶۷ #فرزندآوری #بارداری_بعد_از_۳۵_سالگی خیلی خوشحالم از اینکه تونستم با نفسم و جو حاکم
. ۲۶۸ متولد ۶۹ و تک دختر خانواده هستم، علی رغم مخالفت های پدرم در سن هفده سالگی با یک🌸طلبه ی بسیار خوش خلق و مخلص🌸 ازدواج کردم، که الحمدلله از روز اول تا به الان که حدود ۱۲ سال میگذره بسیااااار راضی ام، هم من و هم خانواده ام و پدرم معتقده همسرم پسرشه و بسیار دوستش داره😍 شروع زندگی من از ابتدا تابوشکنی بود، عروسی نگرفتیم و با تور زمینی رفتیم سوریه مرقد حضرت زینب و رقیه س،،😭 ۹۰ درصد پول خرید عروسیمون رو هم دادیم به یک انسان فقیر و درمانده. آیینه شمعدون هم نداشتم. نه لباس عروس نه آتلیه، چیزهایی که برای خانواده و فامیلی که من داشتم اصل بود ولی برای من نه... هنوزم وقتی به گذشته برمیگردم به کارم افتخار میکنم و ابدا پشیمون نیستم. اما شما اشتباه من رو نکنید که الان خیلی افسوس میخورم😔 متأسفانه به درخواست خودم ۵ سال از بچه دار شدن ممانعت کردیم و من لیسانسم رو گرفتم، نمیدونید الان چقدددد پشیمونم و یقین دارم که این بزرگترین اشتباه زندگیمه. کاش زودتر بچه دار میشدم، اختلاف سنی کم بین مادر و بچه ها یک دنیا ارزشمنده، تازه با مدیریت وقت میشه با بچه ها درس هم خوند، حتی در سطوح عالیه. البته الان دو تا فرشته دارم که یکی کلاس اوله❤️ ودومی چهار سالشه❤️ و هر دو دوخترن😍 الانم منتظریم که خدا جونم سومی رو بهمون ببخشه به کرمش و ان شاءالله به لطف خودش میخوام سومی و چهارمی رو با اختلاف سنی کمتر بیارم. همسرم دانشجوی دکترای دانشگاه علامه ی تهرانه و مدرس دانشگاه، خودمم عااااشق تحصیلم ولی دیوانه ی مادری کردن😊 و همسر نمونه بودن😍، بعد لیسانس به خاطر دخترام با عشق خونه نشین شدم☺️ و میخوام مقطع بعدی رو ان شاءالله غیرحضوری بخونم. از اینکه هر روز همسرم پشت گوشی بهم میگه: "تو که خونه ای و پیش بچه هایی هیچ دغدغه ای ندارم و دلگرمم، کییییف عااااالم رو میکنم." احساس میکنم به لطف خدا جونم❤️ مشغول انجام رسالتم هستم. خدایا شکرت بابت همه چیز... eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
.#تجربه_من ۲۶۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #فرزندآوری متولد ۶۹ و تک دختر خانواده هستم، علی
۲۶۹ من یه مادر ۲۷ ساله ام که ۱۸ سالگی ازدواج کردم و با وجود مخالفت های فراوان و تیکه و طعنه های اطرافیان، الان ۴ دسته گل دارم و با وجود اینکه مادر خودم و مادر همسرم نزدیکمون هستن ولی دست تنها بچه ها رو بزرگ کردم و الان فرزند پنجم رو باردارم... خواستم به خانومایی که میگن سخته بگم اتفاقا تعداد بچه ها زیاد که میشه هم وابستگی شون به مادر کمتر میشه هم دیگه لوس و ننر نمیشن، یاد میگیرن باید مسئولیت پذیر باشن، قانع باشن و صبر رو یاد میگیرن... وقتی سفره میچینی و میبینی ۴ تا دست گل نشستن و با لذت و خنده و شادی همراه با شیطنت های کودکانه غذا میخورن واقعا خستگی آدم در میره، تازه یه خوبیه دیگه هم دارن که به همدیگه آموزش میدن... از نظر رزق و روزی هم که واقعا به اینکه خدا روزی بچه ها رو باهاشون می فرسته ایمان دارم از ته قلب... الان من مادر ۲ تا گل پسر و ۲ تا گل دخترم و تو راهیمون هم پسره... بچه ها به ترتیب ۶ سال ۴ سال ۲سال و نیم و ۱ سال و ۱ ماه هستن و کوچولومون هم اردیبهشت دنیا میاد. بچه هام از وجود بچه جدید غرق شادی هستن و کلی ذوق دارن برای برادر کوچولوشون... تمام زایمان هام هم سزارین بوده و الان هم دکترم میگه هیچ مشکلی نیست. ان شاءالله با دعای دوستان و امام زمان(عج) خدا دامن همه ی مادرا رو سبز کنه تک فرزندی، ۲ فرزندی واقعا ظلمه در حق بچه هاست. من خودم تک فرزند بودم و همیشه از این تنهایی آسیب دیدم و هنوز هم می بینم. ان شاءالله که فرزندای خوبی برای امام زمانمون و رهبر عزیزم تربیت کنم و لیاقت سربازیشون رو داشته باشن... eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۶۹ #فرزندآوری #سزارین من یه مادر ۲۷ ساله ام که ۱۸ سالگی ازدواج کردم و با وجود مخالفت ه
۲۷۰ من الان ۲۰ سالمه و جناب همسر ۲۶ سالشه، ما پنج ساله که ازدواج کردیم. اوایل زندگی سخت بود و ما هم کم تجربه (و کمی بچه😜) فکرای بد میومد سراغمونو... حرف از جدایی میزدیم🙊 👼ولی خدا خیلیییییی دوستمون داشت، که بعد از گذشت ۷ ماه از عقدمون، باردار شدم و این بچه شد چسب زنگیه ما..😍😍 خیلی دعوا میکردیم، دوتا آدم لجباز و سرتق... با بزرگ تر شدن پسرم، دوباره سرمون داشت خلوت میشد و بحثامون بالا می گرفت، که خدا یه دونه پسر دیگه گذاشت تو دامنمون... 👼 البته اینو بگم که منو آقایی عااااشق هم بودیم و هستیم. ولی مشکلمون لجبازی بود. سرتون رو درد نیارم.. زندگی با دوتا بچه خیلی قشنگ بود و اینکه ما هم با هر بچه بزرگ تر میشدیم.. پسر دومم یک ساله بود که از خدا دختر ‌خواستیم و باردار شدم. ولی خدا سه باره لطف کرد و پسر بهمون داد، که الان ۳۰ روزشه..👼 پسرام خیلی خوب و آرام هستن و باعث آرامش ما شدن... از خدا ممنونم که انقدر دوستمون داشت و زندگیمون رو نگه داشت و این دسته گلا رو بهمون داد. هر موقع به این فکر میکنیم پدرومادر ۳ تا پسریم، کلی میخندیم و به آیندشون فکر میکنیم. به اولی میگیم آقای مهندس، دومی هم‌ جناب مداح😁😄😄 سومی هنوز نشون نداده چکارس😂 هر کی هم، سن خودمو و آقای همسر رو متوجه میشه، شاخ در میاره... هم سن و سالامون، یا تازه دارن ازدواج میکنن یا بچه اولشونه... ولی ما یه خانواده پنج نفره هستیم.😎 من خیلییییییی خدا رو دوست دارم به خاطر نعمت هاش.... ان شاءالله بتونم وظیفه ام رو خوب انجام بدم و مادر و همسر خوبی باشم😊 برام دعا کنید. 💖 و در آخر اینکه خدا ان شاءالله دامن همه رو سبز کنه و هیچ زندگیی از هم نپاشه💖 eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۷۰ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری من الان ۲۰ سالمه و جناب همسر ۲۶ سالشه، ما پنج ساله ک
۲۷۱ سلام ممنونم از کانال خیلی خوبتون🌸 حقیقتش من هفده سالمه و پارسال عقد کردم. بماند اینکه چقدر کنایه زدن که چقدر زود بوده، نکنه اضافی بودی توی خانواده و دَرست خوب نبوده و...😔 خلاصه هی دل مارو میشکنن ولی خب من خیلی خیلی راضیم از اینکه زود عقد کردم😉 رشته تجربی هم هستم درسام خیلی زیاد و سنگینه ولی به این نتیجه رسیدم ازدواج تاثیری روی درس خوندن نداره ☺️ یعنی اگه آدم هدف داشته باشه میتونه هم درس بخونه، هم ازدواج کنه... همین اطرافمون دخترایی بودن شونزده هفده سالگی عقد کردن و بهترین دانشگاه ها قبول شدن... این که زوده فقط حیله ای از طرف شیطان و دشمنه... منم که به دلیل علاقه بسیار زیادم به نی نی کوچولو👼 میگفتم چهارتا😍 اما از موقعی با کانال شما آشنا شدم تمام نگرانیم از هزینه های بچه داری انگاری تموم شده و امیدم به خدا برای بچه، بیشتر شده که ان شاءالله بعد از عروسی هدفم پنج تا بچه اس با توکل به خدا😁😊 و اینکه خیلی از دوستانم میگن که واقعا نیاز به ازدواج دارن، تعداد کمی شون با خوندن قرآن و نماز و مطالعه و... خودشونو سرگرم میکنن اما تعدادی از دوستانم، واقعا به انحراف و کارای غیر اخلاقی و متاسفانه خودارضایی کشیده شدن😔😔 منم با اینکه تازه هجده سالم شده ولی خیلی تلاش میکنم دونفرو که مناسب هم هستند، باهم آشنا کنم که به همین دلیل هم حرفای زیادی پشت سرم گفتن که اصلا مهم نیست🙂 هر جا دیدین دختر و پسری مناسب هم هستند، نگین دختره سنش کمه، حتما معرفی کنین و اگر کسی توی سن پایین خواست ازدواج کنه به جای طعنه و کنایه، امیدوار و تشویقش کنید😊😌 eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۷۱ #ازدواج_در_وقت_نیاز سلام ممنونم از کانال خیلی خوبتون🌸 حقیقتش من هفده سالمه و پارسال
۲۷۲ ۳۵_سالگی من تجاربی که دوستان می فرستن رو خیلی دوست دارم و کیف میکنم از این همه تجربه خوب و تاثیرگذار ... چون شرایط من تو زندگی خاص بود گفتم شاید برای بعضی ها جالب باشه عنوان کنم. من ۲۱ سالگی ازدواج کردم و بعد از ۶ ماه باردار شدم ولی بی دلیل سقط شد و ۱ سال بعد دختر گلم به دنیا اومد که الان ۱۸ سالشه و به دلیل شرایط بد مالی رفتم سر کار و چون دیپلم داشتم و باید مدرک می گرفتم، شروع کردم غیر حضوری درس خواندن که با وجود مشغله کاری و زندگی و بچه، ۶ سال طول کشید. دخترم ۱۰ ساله شده بود. اطرافیان بهم می گفتند بچه دوم رو بیار، اما فکر میکردم کار درستی میکنم و میگفتم حالا وقت دارم و درس میخونم و نمیتونم این سختی رو تحمل کنم. تا اینکه تصمیم گرفتم و بعد از ۱ سال باردار شدم و فاصله بچه ها شد ۱۲ سال. دخترم از تنهایی دراومد ولی خیلی با هم همبازی نیستند بعد از پسرم که صحبتهای رهبری رو شنیدم تصمیم گرفتم بر خلاف عرف که متاسفانه برای همه جا افتاده فقط ۲ تا بچه، من فرزند سوم رو بیارم. تا می گفتم این قصد رو دارم با مخالفت شدید همه اطرافیان و حتی همسرم مواجه می شدم و همین باعث شد فاصله فرزند دوم و سومم ۶ سال بشه و الان دخترم ۶ ماهشه و همسرم هر روز میگه چه اشتباهی کردیم که زودتر این فرشته رو به این دنیا دعوت نکردیم چون من در سن ۴۱ سالگی زایمان کردم و فرزند اولم ۱۸ سالشه و تازه خواهر دار شده... و الان به هر کس که دوستش دارم میگم که اشتباه من رو تکرار نکنید و سومی و چهارمی رو با فاصله کم بیارید من اگر تجربه الان رو ۱۵ سال پیش داشتم. حداقل ۴ تا فرشته آسمانی رو داشتم و اینقدر از کارم پشیمون نبودم. و این رو بگم من هر سه رو با سزارین به دنیا آوردم و هیچ مشکلی ندارم. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۷۲ #فرزندآوری #بارداری_بعد_از_۳۵_سالگی من تجاربی که دوستان می فرستن رو خیلی دوست دارم
۲۷۳ سلام ۳۴سالمه و به لطف خدا ۴ تا دسته گل دارم. دوتا دختر ۱۳ و‌ ۱۰ ساله و‌ دوتا پسر ۶ و ۱ ساله. از تجربیات مامان جونی های گروه خیلی لذت بردم. تصمیم گرفتم منم تجربه مو بنویسم. من تک دختر بودم و فوق العاده به درس و کتاب علاقه داشتم و علی رغم اینکه مادر شدن هم برام یک حس فوق العاده بود اما همیشه فکر میکردم ازدواج و بچه مانع درس خوندنه. نمی‌تونستم بین این دو علاقه جمع کنم تا بالاخره تو سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم در حالی که سال آخر کارشناسی بودم. خیلی با احتیاط درسمو ادامه دادم تا ترم دوم ارشد وقتی دختر اولم دو ساله بود تصمیم گرفتیم براش همبازی بیاریم. سخت بود هم درس و‌‌ هم دوتا بچه ولی اینقدر هر دوش برام لذتبخش بود با علاقه انجام میدادم. دختر دومم سه ساله بود و من مشغول پایان نامه ارشد. برای سومی داشت دیر میشد از طرفی فکر میکردم با اومدن سومی دیگه اصلا نمیتونم دکتری بخونم اوج صحبتهای رهبری درباره فرزندآوری بود. تمام انرژیمو جمع کردم و به لطف خدا پسرم هم تشریف آورد. دکتری قبول شدم بازم دلم بچه میخواست با دیدن هر نوزادی دلم نی نی میخواست از طرفی احساس وظیفه میکردم. رهبری روز اول سال ۹۶ در صحبتهاشون باز روی فرزندآوری تاکید کردند و شاید حجت تمام شده بود. دخترام در آستانه نوجوانی بودن و نیاز داشتند وقت زیادی براشون بذارم. درس خو‌ندم تازه داشت ثمر میداد، تقریبا اطرافیانم کسی نبود که کمکم باشه (به جز حمایت ها و تشویق های بسیار دلگرم کننده همسرم) اما علی رغم همه سختی هایی که داشت یکبار دیگه خدا به ما منت گذاشت و خانواده مون با اومدن یک گل پسر دیگه شش نفره شد. درسته تعداد بچه ها زیاد که میشه همبازی میشن، آستانه توقع بچه ها میاد پایین، بچه ها سازگارتر و مسئولیت پذیرترن اما حقیقتا از والدین انرژی میگیرن. هر کدوم روحیات متفاوت و بنابراین مدل تربیتی متفاوتی رو طلب می‌کنن. از طرفی چندین برابر تعداد بچه ها رابطه شکل میگیره رابطه شون با تک تک خواهربرادراشون، با پدر، با مادر با دیگران... و باید رو تک تک این روابط متمرکز بشیم آنالیز کنیم. نیازهای بچه ها و استعداد هاشون مختلفه و‌‌... همه این صحبتهای طولانی برای این بود که تجربه مو بگم. درسته الان از دید اطرافیانم من یک زن موفق هستم که هم ۴ تا بچه دارم هم تا مقطع دکتری پیش رفتم اما اگه عقل و تحلیل الانو قبلاً داشتم به جای جمع بین درس خواندن و بچه داری به بچه آوردن اولویت میدادم و زمان و انرژیمو تو جوونی برای بچه های بیشتر میذاشتم. برای درس خواندن وقت هست اما بازه زمانی که میشه به بچه آوردن بپردازیم محدوده رشد و کمال زن در مادری و فرزندآوری هستش. کدوم مدرک و جایگاه علمی با ارزش تر از جایگاه بلند مادری می‌تونه باشه؟! من اگه بالاترین رتبه استادی در دانشگاه داشته باشم در مقابل تربیت یک انسان در دامن خودم، خیلی کوچیکه... من اگه خودم و توانمندی هامو قبول دارم میتونم با فرزندآوری این توانمندی رو به انسانهای بیشتری انتقال بدم و اگه خودمو قبول نداشته باشم هیچ جایگاهی بیرون از خانه منو اشباع نخواهد کرد. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۷۳ #فرزندآوری #تحصیل سلام ۳۴سالمه و به لطف خدا ۴ تا دسته گل دارم. دوتا دختر ۱۳ و‌ ۱۰ سا
۲۷۴ من خیلی وقت هست که عضو کانال شما هستم و به جرات میتونم بگم از وقتی با اینجا آشنا شدم، خیلی خیلی تو اعتقاد و باور قلبی بیشتر من برای فرزندآوری تاثیر داشته. واقعا ازتون ممنونم که باعث جمع آوری این همه تجارب مفید شدین. تجربه منم شاید برای بعضی ها خالی از لطف نباشه. من الان ۵ ساله که ازدواج کردم و مادر ۲ تا فرشته آسمونی هستم خداروشکر. در سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم. ترم آخر کارشناسی بودم که بدون اینکه خودم تصمیمی برای بچه دار شدن داشته باشم فهمیدم باردارم. اولش خیلی ناراحت شدم چون واقعا فکر میکردم اصلا آمادگی ذهنی و روحی مادر شدن رو ندارم. اما کم کم خودمو با شرایط وفق دادم‌ و به خودم قبولوندم و البته پروژه پایان نامه دانشگاهمو قبل از به دنیا اومدن پسرم تموم کردم. پسرم ۱۱ ماهه بود که دوباره بدون اینکه خودم بخوام (و البته از تقدیر بسیار بسیار خوبم) دوباره فهمیدم که باردارم. این دفعه واقعا وحشتناک ناراحت شدم و خیلی گریه میکردم. چون هیچ تجربه این چنینی برای فاصله کم بچه ها تو اطرافیان ندیده بودم و می ترسیدم که کم بیارم و از پس دوتا بچه برنیام. چون اون موقع اصلا خودم و توانایی هام رو قبول نداشتم و راستشو بگم قدر و منزلت و جایگاه یک زن رو نمیدونستم. دخترم که بدنیا اومد ما سختی های فرااااااوانی داشتیم!!! واقعا خیلی سخت تونستم با شرایط کنار بیام. ولی وقتی مطالعاتم رفت بالا و البته با کانال های مفیدی مثل کانال شما آشنا شدم الان به قدری از وضعیت موجودم راضی هستم که همیشه فکر میکنم این روزی معنوی خیلی زیاد و دوست داشتنی فقط و فقط بخاطر وجود دوتا بچه هام هست. الان فقط به فکر برنامه ریزی هستم برای آمادگی برای بچه های بعدی. انشاالله ۴ تا بچه دوست دارم داشته باشم. تجربه مو به این خاطر اینجا گفتم چون میدونم کسایی هستن که ممکنه مثل من ناخواسته (یا بهتره بگیم خداخواسته) باردار شدن و احساس عذاب وجدان دارن. میخوام بگم که میشه این احساس منفی و بد عذاب وجدان و راضی نبودن از شرایط رو تبدیل به حس خوب مادری و نشاط و پویایی تبدیل کرد. فقط به شرط اینکه دنبال شناخت جایگاه و ارزش یک زن تو دین خودمون باشیم و بدونیم که مادر شدن این قدر و منزلت رو در حد اعلا به انسان منتقل میکنه و این عالی ترین حسی هست که میشه تجربه اش کرد. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۷۴ #فرزندآوری #فرزندآوری_خدا_خواسته من خیلی وقت هست که عضو کانال شما هستم و به جرات می
۲۷۵ من ۱۷ ساله بودم و همسرم ۲۰ ساله و سال دوم دانشگاه، که عقد کردیم ازدواج ما کاملا سنتی بود. ما دوسال عقد بودیم تقریبا زیاد میشنیدیم که چرا اینقدر زود؟! اما وقتی نیت، خدایی باشه خدا خودش دید روشن میده... بعد از دو سال عروسی کردیم و زندگیمون از طبقه زیر زمین منزل پدرشوهرم شروع شد. همزمان من در رشته علوم ازمایشگاهی دانشگاه علوم پزشکی شیراز قبول شدم. سال اول همسرم بیکار بودن اما سعی میکردم خیلی خیلی قناعت کنم. ایشونم گاها مسافرکشی میکردن و با کمک خانواده هامون یک سال گذشت. الحمدلله خدا خیلی بهمون کمک کرد و همسرم کار پیدا کردن... تقریبا ترم اخر دانشگاه من، پسر عزیزم باردار شدم واقعا ویار بدی داشتم گرمای تابستون و شرایط کارآموزی تو بیمارستان گاهی واقعا حالم رو خیلی بد میکرد. خداروشکر بعد از تولد پسرم شرایط کار همسرم خیلی بهتر شد و ما واقعا با تمام وجود برکت تو زندگیمون حس میکردیم. من به خاطر پسرم هیچ وقت دنبال کار کردن بیرون از خونه نرفتم با اینکه موقعیت های کاری زیادی داشتم اما تربیت و آرامش پسرم برام از هر چیزی مهمتر بود. پسرم سه سال و نیم بود که داداشش دنیا اومد. خداروشاکرم بابت این نعمتای بزرگ... از خدا میخوام به همه پدر و مادرا توانایی فرزندآوری و تربیت بده. من الان به فکر سومی هستم. پسر بزرگم ۶ ساله و دومی ۲ سال و نیمه هست. برام دعا کنید که خداوند توانایی بده بهم. همسر من موقع ازدواج فقط دانشجو با اخلاق و پاک و مومن و پر پشتکار بودن و هیچی از مال دنیا نداشتن، اما به لطف خدا و نگاه حضرت زهرا هر دومون از ازدواج زود راضی هستیم و برکتش تو زندگیمون دیدیم. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۷۵ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند من ۱۷ ساله بودم و همسرم ۲۰ ساله و سال
۲۷۶ ۳۵_سالگی در سن ۱۸ سالگی ازدواج کردم و در سن ۱۹ سالگی خدا به من یه گل پسر عطا کرد. درس خواندنم رو ادامه دادم و در کنکور قبول شدم ولی به خاطر شرایط زندگی دانشگاه نرفتم. چون سزارین شده بودم و وزنم خیلی کم بود، دکترم گفته بود حداقل تا ۶ سال باردار نشم و بعد از ۶ سال که اقدام کردیم، ۷ سال طول کشید و من دیگه ناامید شده بودم که بچه دار بشیم. اما در حرم اقا امام رضا علیه السلام دعا کردم و خداوند به ما یه گل دختر عطا کرد. وقتی پسرم ۱۳ ساله بود. دقیقا روز ولادت امام رضا علیه السلام... بعد از به دنیا آمدن دخترم تصمیم گرفتم تا سنم زیاد نشده یکی دیگه بیارم. ولی دچار کم خونی شدید شدم و هر چی دارو می خوردم انگار اثر نداشت. تا اینکه رسیدم به سن ۴۰ سال، با چند تا دکتر مشورت کردم گفتند در سن بالا بهتره باردار نشی... رفتم استخاره کردم خوب آمد. چون خیلی بچه دوست داشتم و خیلی دوست داشتم به حرف رهبری گوش کنم. دوباره اقدام کردیم و خداوند یه دختر خوشگل دیگه به ما هدیه داد الان دخترم یک سال و نیمه هستش. بچه دومم که یک ساله بود درسم رو ادامه دادم و به دانشگاه رفتم . الان دارم برای ارشد می خوانم. کلا ادامه تحصیل رو دوست دارم. معتقدم که ماهی رو هر وقت از اب بگیره تازه است. (زگهواره تا گور دانش بجوی) فقط اینو می خواستم بگم با اینکه شاغل هستم. در کنار شاغل بودن، شغل مقدس خانه داری و همسرداری و بچه داری، درسم رو هم می خوانم. و به همه کسانی که میگن چون شاغلیم بچه داری سخته و بچه نمیارن، ثابت کنم که اگر بخواهید میشود فقط باید به خداوند توکل کنید و در زندگی برنامه ریزی داشته باشید. اون وقت متوجه می شوید که بچه مانع کار، درس و پیشرفت نیست. فرزندانم: محمد ۲۳ ساله فاطمه زهرا ۱۰ ساله فاطمه زینب ۱/۵ساله خوش به سعادت همه ی اون هایی که در سن کم چند تا بچه پشت سر هم میارند و با هم بزرگشون می کنند اگر من از همون اول به حرف دکتر گوش نمی دادم و به خدا توکل می کردم الان فاطمه زینب باید بچه پنجم یا ششم من بود. الان خیلی پشیمان هستم چون احساس می کنم واقعاً سه بچه کمه... این رو بگم که برای هر سه تا هدیه ای که خداوند به ما داد چون راضی به رضای خداوند بودیم. جهت تشخیص جنسیت اصلا سونوگرافی نرفتیم و تا به دنیا آمدنشون نمی دونستیم دختره یا پسر الان که وارد سن ۴۲ سالگی شدم. دکترم گفته بود به خاطر سن بالا و سزارین باید ببندی ولی من موافقت نکردم. قبل از عمل حتی داخل اتاق عمل خیلی اصرار داشت که ببنده ولی گفتم مرجع من گفته مجاز نیست واجازه ندادم. کسی اون زمان نبود تا درست منو راهنمایی کند. تازه وقتی بچه دوم یا سوم رو باردار شدم همه اقوام منو سرزنش کردند. ولی اکثر مادران شاگردام وقتی دیدند من سومی رو باردار شدم اونا هم تشویق شدند. و دومی و سومی آوردند یعنی بعد از اینکه متوجه بارداری من شدند. اکثریت اقدام نمودند و الان چند نفرشون زایمان کردند و بقیه هم اخرای بارداری یا اوایل بارداری شون هستند. خدا رو شکر مشوق خوبی بودم. تقریباً نزدیک به ۲۰ نفر از مادران شاگردام الان یا بچه هاشون به دنیا امدند یا باردار هستند. امیدوارم از تجارب زندگی من، دیگران هم استفاده کنند. eitaa.com/zendgizanashoyi