eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
649 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 بار اول که خیره شدم تو 😯صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شو💍 کردم دستش سر سفره ی عقد نذر 🙏 کرده بودم قبل ازدواج به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه🙅 نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه 😍 حالا اون شده بود جواب مناجاتای من مثه رویاهای بچگیم بود. با چشایی درشت 👁 و مهربون و مشکی هر عیدی که میشد میگفت بریم النگویے، انگشتری💍، چیزی💅 بگیرم برات میگفتم: "بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشات به قدر کافے بال و پرمو بسته ، ؟ میخندید😄 و مجنونم😍 میکرد دلش دختر 👧 میخواست. دختری که تو سه سالگے، با شیرین زبونی صداش🗣 کنه، بابا👨 یه روز با یه جعبه شیرینی 🍰🍩 اومد خونه، سلام کرد و نشست کنارم دخترش به تکون تکون افتاد. مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده... لبخندی کنج لباش😄 نشست. از همون لبخندای مست کننده اش. یه  شیرینی🍰 گذاشت دهنم...! گفتم: "خیره ایشالا!" گفت: "وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم" اشکام 😭 بود که بی اختیار میریخت "خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟" نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه. ولے نتونست جلو بغضشو بگیره... گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن،اون جونورا، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونومیدریدن؟! میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟ گفتم: "میدونم ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این  مهربونیتو بدونه؟ باز مست شدم از لبخندش... گفت:لطف این کار تو همینه! تو تشییعش قدم که بر میداشتم، و حالا که رو تخت بیمارستان🏩، رقیه شو واسه اولین بار دادن دستم.. همون جمله رو زیر لب تکرار میکنم😔🖤 eitaa.com/zendgizanashoyi