eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
649 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۲ با سلام و عرض ارادت خدمت همه ی مادران از خود گذشته ی سرزمینم. من میخوام یکی از بهترین شجاع ترین با ایمان ترین، راستگوترین، دقیق ترین و ماهرترین دکتران متخصص زنان رو براتون معرفی کنم، قضیه از این قراره که من اولین زایمانم سزارین بود و مشکلات متعدد و عوارض ناشی از جراحی رو تا مدتها به دوش میکشیدم. ۵ سال بعدش وقتی فهمیدم مجدد باردار شدم، عزم خودم رو جزم کردم که طبیعی زایمان کنم. باوجود اینکه همه میگفتن تو سزارینی بودی، قطعا بازم سزارین میشی و در عین حال خیلی هم نمیتونستم هزینه کنم. اکثر دکترهای ماهر هم دستمزدهای هنگفت میگرفتن، منم به خدا توکل کردم و از خودش یاری خواستم، رفتم که مرتبط با هست، خیلی اتفاقی اون روز تو کلینیک بیمارستان دکتری بود به اسم ، چند ساعتی طول کشید تا نوبتم بشه چون خیلی شلوغ بود ولی بعدا فهمیدم ارزششو داشت، ایشون دل منو قرص کرد که میتونم طبیعی زایمان کنم. البته از خودم و همسرم بابت خطرات احتمالی که خیلی خیلی درصد رخدادش کم بود، امضا گرفتن و گفتن هر ساعتی از شبانه روز برای زایمان مراجعه کنم ایشون خودشو میرسونه و واقعا وفای به وعده کردن و خودشون رو با مریضی شدیدی که اون روز داشتن و روز کاریشونم نبود رسوندن. قبلش هم مرتب تماس میگرفتن با اتاق زایمان و با من حرف میزدن و همه اینها درحالی بود که یک قرون از من پول یا دستمزد و این چیزا نگرفتن و موقع تولد نوزادم هیجان زده بودن و براش صوت اذان پخش کردن و میتونم به جرات بگم که ایشون با اخلاق نیکو و تخصص بی نظیرشون یکی از فرشته های الهی مقیم زمین هستن. الان خواهشم از خواهرهای خوبم اینه که لطفا از سزارین های بی مورد دوری کنید، چون عوارض بعدی زیادی داره که خیلی پشیمونتون میکنه و حتما از وجود اینچنین دکترهایی بهره بگیرید. من که عاشق دکترم شدم و تصمیم دارم برای زایمان های بعدی هم برم پیش ایشون... الان ما دوتا دختر ناز داریم به اسم زهرا و زینب و خدا رو شاکریم از الطاف بی کرانش. eitaa.com/zendgizanashoyi
۹۶ میخواستم یک انسان به تمام معنا رو به شما معرفی کنم. خانم که در شهر کلینیک زنان و زایمان دارند و یک انسان مومن و متعهد واقعی هستند. من به دلیل سزارین شدن در زایمان اول، در بارداری دوم به ایشان مراجعه کردم و به لطف خدا و کمکهای دلسوزانه این بزرگوار تونستم بچه دومم رو با فاصله دو و نیم سال از اولی به صورت طبیعی به دنیا بیارم. با وجود اینکه دو روز درد کشیدم تا تونستم بچم رو به دنیا بیارم اما چند ساعتی رو که در بیمارستان در نهایت درد بودم یکی از بهترین و معنویترین ساعات زندگیم میدونم. خانم فخار عزیز درست مثل یک مادر مهربان در روز لیله الرغائب با زبان روزه کنارم بود. برام و و دعاهای دیگه پخش میکرد و با حالی به شدت منقلب و صورتی خیس از اشک در فرآیند زایمان کمکم کرد تا بالاخره بعد از مغرب و وقت نماز لیله الرغائب دخترم به دنیا اومد و همه دردهامو از یاد بردم. باور نکنید که سزارین از زایمان طبیعی بهتر و راحتتره. این فقط دروغی هست که به ما زنان شیعه گفتند تا از زایمان طبیعی بترسیم و سزارین بشیم و در نتیجه کمتر و کمتر فرزند بیاریم. و یه نکته مهم دیگه اینکه، گفتن وقتی اولی رو سزارین شدی، خطر پارگی رحم هست و دیگه نمیشه زایمان طبیعی داشت در حالیکه اگه یه کم مطالعه کنین متوجه میشین که درصد خطر پایینه و با رصد حال مادر در حین زایمان این مساله قابل پیشگیری هست. ضمن اینکه در همه کشورهای پیشرفته که به مادران به راحتی اجازه سزارین نمیدهند اگه مادری به دلایل کاملا موجه اولی رو سزارین شد، برای دومی و حتی سومی هم باید حتما فرآیند زایمان طبیعی رو طی کنه... تجربه زایمان در کنار این زن نازنین اونقدر شیرینه که آدم دلش میخواد بازم بچه بیاره 😊 eitaa.com/zendgizanashoyi
تجربه من ۱۴۴ من مامان ۴ تا کوچولو هستم که اختلاف سنی هاشون ۲ سال هست. الان شکر خدا هیییچ مشکلی ندارم. اما اگر به عقب برمیگشتم، حتما دو تا کارو میکردم تا از انتخاب این مسیر (داشتن بچه زیاد و پشت سرهم) راضی تر باشم: اول از دندانهام بیشتر مراقبت میکردم. خب من ۶ سال تمام یا باردار بودم یا شیردهی داشتم بخاطر همین دندانهام کمی خراب شدن. ولی خدارو شکر که هنوز کارم به دندان مصنوعی نکشیده😉 دوم بیشتر از این، سبک زندگی بر مبنای طب اسلامی رو تو زندگیم جاری میکردم. ۷-۸ سال پیش من انقدر با طب اسلامی آشنا نبودم. اما حالا هم آشناترم، هم بهش اعتقاد پیدا کردم. قبل از بارداری سومم مثل همیشه آزمایش کامل دادم که برای بارداری آماده بشم. کم خونی شدید داشتم. با کمک طب اسلامی به سرعت و کاملا این کم خونی برطرف شد. توی بارداری چهارم هم مثل سه بارداری قبلی افت پلاکت داشتم ولی اینبار با طب اسلامی کنترلش کردیم و شکرخدا مشکلی نداشتم. الان هم که چهارمی حدود ۲۰ روزه دنیا آمده از درمان زردی و مکملهاش همه رو از روش های جایگزین طب اسلامی استفاده میکنم. البته اینو بگم، خواهشا هرکسی که میبینید سر از این رشته درمیاره طبیب ندونید. واقعا سراغ افراد متخصص برید. من قم هستم و مطب میرم. ایشون و هستن و تخصصشون در زمینه هست. در مورد زایمان طبیعی بعد از سزارین هم بگم.که، دوتای اول رو طبیعی زایمان کردم، سومی شرایطم اورژانسی شد و مجبور به سزارین شدیم. موقع تولد بچه چهارم هم از سزارینم ۲ سال و ۳ ماه میگذشت. اول اصلا نمیدونستم میتونم طبیعی زایمان کنم، کم کم از یکی دو نفر شنیدم و بعد تو کانال شما دیدم و پیگیرش شدم و خدا رو هزاران بار شکر به مدد ائمه، دعای عزیزان، شهامت و جرات دکتر و مامای زایمانم موفق شدم. دوست دارم به خانمهای قمی کانال بگم که من با تایید و اجازه دکتر لطیفی در بیمارستان فرقانی زایمان کردم و خانم الهام مهدیزاده، مامای جوانی که زایمانم برعهده شون بود، با شهامت، اراده و محبت وصف نشدنی، بین تمام مخالفت ها و آیه یاس خواندن های بعضی از همکاران شون، به من کمک کردن که تا آخر پای تصمیمم بمونم و موفق بشم. امیدوارم هر دوشون عاقبت بخیر و سالم باشن و همه اعضای کانال شاد و پر روزی باشن و نسل پر برکت داشته باشن... eitaa.com/zendgizanashoyi
۱۴۹ من چهار بار سزارین شدم. بعد از سزارین سومم و درست در دو سالگی دخترم، بدون اینکه متوجه باشم، کیست بزرگی در شکمم تشکیل شده بود که دور تخمدان پیچیده بود و من با درد شدید به بیمارستان های مختلفی مراجعه کردم... همه با دیدن وضعیتم و جای بخیه ها، از عمل کردن صرفنظر میکردن... سر انجام در بیمارستان بهمن منو پذیرش کردن و خانم دکتر بحرینی که بسیار متدین و مهربان بودن، عمل منو به عهده گرفت. اسم این عارضه تورشن تخمدان بود، که کشنده بود و البته من به لطف خدا جان سالم به در بردم و یک برش دیگر روی جاهای قبل خورد که شد چهارمين برش و بخیه... دو ماه بعد در حالی که هنوز دوران نقاهت رو سپری میکردم، فهمیدم باردارم... هر کس می‌فهمید ابراز تأسف و نگرانی می‌کرد، برای اینکه بخیه های من تازه بودند. همه می‌گفتند بخیه ها تحمل بزرگ شدن شکم رو ندارند و ممکنه باز بشن. اما....... در کمال تعجب بارداری راحت و بی دردسری رو سپری کردم. حتی از سه بارداری قبل بهتر و سزارین رو هم خود خانم دکتر بحرینی انجام داد و هیچ عارضه ای نداشت. من در این بارداری چون رضای خدا و رهبرم رو مدنظر داشتم، خودم رو در آغوش خدا میدیدم... eitaa.com/zendgizanashoyi
۱۸۵ ۶ سال پیش جرم آوردن بچه سوم خیلی بیشتر از الان بود و من دختر موفق فامیل که توی بهترین دانشگاه فنی کشور درس خونده بودم و برای خودم یک خانوم مهندس خوب و موفق بودم، کار رو ترک کرده بودم و مرتکب این جرم هم شده بودم!! هر کسی به خودش جرأت می داد نظری بدهد و نگاه عاقل اندر سفیهی بیندازد. از دکتر گرفته تا رهگذر و غریبه تا دوست و فامیل 😊 حالا نشون به اون نشون که بعد از من خیلی زود چهارتا از دخترهای هم سن و سال خودم توی فامیل، سومی را باردار شدند و همه هم در عین خوشحالی می گفتند: تقصیر فلانی بود ما رو هوایی کرد!! تا باشه از این تقصیرها گردن من 😊 فکر کردیم با سه تا بچه به حد آخر انجام وظیفه رسیدیم. دیدیم نه، باز هم رهبرمان از فرزندآوری میگویند و خطرات کاهش جمعیت و... باز حس انجام وظیفه بهمان دست داد و چهارمی را باردار شدم. این بار دیگه جرأت بیانش رو نداشتم. حتی چند ماه بعد که خواهرم شنید، یک ماه بهم زنگ نزد و نیمه قهر بود. دخترش می گفت: می دونستم خاله بالاخره آبروی ما رو می بره😊 یک عده از دلسوزان هم می گفتند: وای!! سزارین برای بار چهارم؟!! تو حتما می میری!! هر چه می گفتم بابا، این حرف که فقط تا سه بار میشه سزارین کرد، درست نیست و دکتر من گفته تا شش بار هم انجام داده، باور نمی کردند. ماه هشتم بودم که به خواست خدا چیزهایی درباره زایمان طبیعی بعد از سزارین شنیدم. سر بچه اولم درست یا غلط به تشخیص دکتر سزارین اورژانسی شده بودم، به اجبار دو تای بعدی هم سزارین شدم. ولی همیشه ناراحت بودم که این تجربه را از دست دادم و فکر می کردم خدا در بهشت هم که شده باید اجازه کسب این تجربه را حتی به صورت شبیه سازی بهم بده!! 😊 کمی در نت درباره «وی بک» تحقیق کردم. دیدم توی دنیا به کرات انجام میشه اون هم با ریسک و خطر پایین. حتی یک خاطره خوندم که یکی بعد ۵ بار سزارین، ششمی را طبیعی آورده. دکتر اولیم که قرار بود پیش ایشان سزارین کنم به دلیل کم بودن وزن جنین بهم اجازه داده بودند که تا شروع دردها یا پاره شدن کیسه آب صبر کنم تا بچه خوب وزن بگیرد و فقط سپرده بودند نذار دردهات شدید بشه و زود بیا بیمارستان برای سزارین. خب پس ریسک پارگی رحم آنی نبود و قابل کنترل بود! دوباره این آرزوی قدیمی در من زنده شد و دنبالش رفتم. الحمدلله بودند دکترهایی که وی بک را قبول می کردند ولی کسی مرا که سه سزارین داشتم نمی پذیرفت. تا این که با خانم صابریان که مامای بسیار با تجربه و دلسوزی هستند، ‌آشنا شدم. ایشان بسیار به کارکرد طبیعی بدن ایمان داشتند و کلی بهم امید دادند. باید موافقت دکتر همکار ایشان را هم جلب می کردیم. رفتم پیش خانم دکتر محسنی رجایی. اولش برام از خطر مرگ گفتند و این که چرا به فکر سه بچه دیگرم نیستم و در آخر که چشمان پرحسرت مرا دیدند، گفتند حالا ناامیدت نمی کنم اگه سر جنین به اندازه خوبی توی لگن پایین بیاد، فشار از روی رحم برداشته می شه و می تونم بهت کمک کنم برای طبیعی. آمدم خانه و به همسرم از خطر مرگ و بی همسری خودش و بی مادری بچه هاش گفتم!! انتظار داشتم منقلب شود و منصرفم کند ولی خیلی خونسرد گفتند خب حالا تفالی هم به قرآن می زنیم. این آیه آمد: ✨«فالله خیر حافظا و هو ارحم الرحمین» این بار می خواستم در دو زمینه الگو باشم: هم در فرزندآوری و هم در زایمان طبیعی بعد از سزارین های مکرر الهی توکل به تو ❤ از خانم صابریان ورزش های لازم را پرسیدم و دو سه هفته ای خوب تمرین کردم. شکر خدا در هفته ۳۷ پوزیشن بچه عالی شد. دکترم گفت حالا باید منتظر شروع علامت زایمان طبیعی باشیم و نمی شود برای شما از دخالت در تحریک زایمان با روش‌های مصنوعی مانند آمپول فشار استفاده کرد. میزان ورزش ها رو با صلاحدید خانم صابریان بالا بردم. تصمیم گرفته بودم به هیچ عنوان کار متهورانه و غیر عاقلانه ای نکنم. هر جا لازم میشد و صلاح می دیدند تن به سزارین بدهم. مدام می گفتم خدایا تو وکیل منی. همه جا به جای من تو تصمیم بگیر و نذار اشتباه کنم. این ذکر مرتب زیر لبم بود:‌ «اللهم کن وکیلی فی کل امر و توَلَّنی تَوَلّی عِنایَهٍ وَ مُحَبه فی کُلِّ حال» بالاخره در ۳۹ هفته و ۴ روز با پاره شدن کیسه آب فرایند زایمان طبیعی شروع شد. با لطف خدا و کمک خانم دکتر و مامای عزیزم 😘 در ۱۱ فروردین امسال فرزندم صحیح و سالم به دنیا آمد.❤❤ در سن ۳۹ سالگی تجربه بسیار عجیب و حیرت انگیزی بود.😊 هنوز هم جرأت نکرده ام به فامیل ها بگویم به دنیا آمدن طبیعی بچه،‌ برنامه ریزی شده بود. فکر می کنند یهویی شد!! 😃 هنوز هم عده ای سر به سرم می گذارند و متلک می گویند برای داشتن فرزند چهارم، از قیمت پوشک می پرسند و خرج بیمارستان و... زبان این عده را که نمی شود بست. اینها هم گوشه هایی از صحنه جهاد است. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۱۹۳ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #آزمایش_غربالگری به لطف خدا، مادر چهار فرزند هستم. همسرم
۱۹۴ فرزند اولم را که حامله بودم، نزدیک زایمان دکترها گفتند به دلیل اینکه سابقه سقط های مکرر داشتی، این بچه تو به اصطلاح gold baby (بچه طلایی) است و برای اینکه مطمئن شویم سالم به دنیا می آید، باید به روش سزارین زایمان کنی... منم بچه اولم بود، ترسیدم و اعتماد کردم و با اینکه شرایط زایمان طبیعی خیلی خوبی در لحظات آخر داشتم تن به سزارین دادم. بچه دومم را که باردار بودم دکترها بهم گفتند چون فرزند اول را سزارین به دنیا آوردی باید این هم، سزارین شود چون طبیعی خطرناک است ( در حالی که زایمان طبیعی بعد از یک بار سزارین در دنیا بسیار مرسوم است و من بی اطلاع بودم) فرزند سومم را که باردار شدم چند تا دکتر رفتم که بد و بیراه بهم گفتند و اینکه خیلی کار خطرناکی کردی که سومی را حامله شدی، چون سزارین بیشتر از دو تا کم کم مادر را وارد حوزه خطرناکی میکند. خلاصه تازه دست دشمن برایم بصورت عملی رو شد اینکه دشمن سزارین را وارد حوزه زایمانهای ما کرد تا هم بنیه مادر را ضعیف کند. هم خیلی خوب جلوی فرزند آوری زیاد را بگیرد. اینجا بود که باید میجنگیدم. با توجه به اینکه اثرات مخرب سزارین های پیاپی را حس کرده بودم و دلم نمیخواست تعداد بچه هایم را به سه تا ختم کنم، وارد جهاد شدم. اول حسابی تحقیق کردم و دیدم در خارج کشور زایمانهای طبیعی بعد سزارین مرسوم است حتی طبیعی بعد دو سزارین، بعد گشتم در بین دکترهای حاذق دور و برم و یکی از دکترهای با دل و جرات را انتخاب کردم. او حاضر بود بعد از دو تا سزارین که ریسک بیشتری از یک سزارین دارد به من کمک کند تا بتوانم بچه سومم را طبیعی به دنیا بیاورم. این تصمیم و به نتیجه رسیدنش برای من مثل رویای دست نایافتنی بود، رویایی که با توکل بر خداوند متعال، اصرار خودم و کمک پزشکم خانم در محقق شد. و من فرزند سومم را طبیعی به دنیا آوردم با اینکه شرایط بسیار سختی در ساعات منتهی به زایمان داشتم. حالا با خیال راحت به فرزند چهارم و پنجم می اندیشم، بی آنکه دغدغه سزارین داشته باشم. بی آنکه به این فکر کنم که سن ام بالای سی و پنج سال است زیرا این هم از القائات دشمن خبیث است. یک زن تا وقتی توانایی بارداری دارد، می تواند بچه سالم به دنیا بیاورد. وگرنه خدا خودش بلد بود سی و پنج سالگی را زمان ختم بارداری برای مادر قرار دهد. زایمان های انجام شده در سن چهل تا چهل پنج سالگی نیز تاییدی بر صحت این موضوع می باشد... eitaa.com/zendgizanashoyi
🔹خانم دکتر علی تبار، بیمارستان عسکریه 🔹خانم دکتر حسنی غروی، بیمارستان میلاد 🔹خانم دکتر عالیدوست، بیمارستان عسکریه 🔹خانم دکتر خدیجه طباخ، بیمارستان صدوقی 🔹 خانم دکتر فرشته کاظمینی، بیمارستان سعدی 🔹خانم دکتر نصر اصفهانی، بیمارستان شریعتی 🔹دکتر خوشه مهر، بیمارستان شهید صدوقی 👈 لازم به ذکر است مرکز مامایی آرامش در خیابان توحید هم در زمینه زایمان طبیعی بعد از سزارین فعالیت دارند. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#معرفی_پزشک #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین #اصفهان 🔹خانم دکتر علی تبار، بیمارستان عسکریه 🔹خانم دکتر
🔹دکتر مرضیه شریفی، بیمارستان بقیه الله 🔹دکتر موید محسنی، بیمارستان خاتم الانبیا 🔹دکتر شیرین ظفر قندی، بیمارستان مهدیه 🔹دکتر روغنی زاد، بیمارستان خاتم الانبیا 🔹دکتر ترکستانی، بیمارستان خاتم الانبیا و قمر بنی هاشم 🔹خانم معصومه صابریان، بیمارستان امید 🔹دکتر انبیایی، ساختمان پزشکان حیات 🔹دکتر الهه رجایی، بیمارستان محب کوثر 🔹 دکتر رضایی، بیمارستان ساسان، میرزا کوچک خان و خاتم الانبیا 🔹دکتر لیلا محمدی، بیمارستان محب کوثر و نیکان 🔹دکتر مریم ربیعی، بیمارستان مصطفی خمینی 🔹دکتر مژگان حجتی، بیمارستان مصطفی خمینی 🔹دکتر نفیسه ظفرقندی، بیمارستان مصطفی خمینی و خاتم الانبیا 🔹دکتر اویسی، بیمارستان عرفان 🔹دکتر بنفشه محسنی رجایی، بیمارستان امید و بقیه الله 🔹دکتر موسیوند، بیمارستان نجمیه 🔹دکتر احیا گرشاسبی، بیمارستان مصطفی خمینی 🔹دکتر فاطمه اطهر، بیمارستان مصطفی خمینی و الغدیر 🔹دکتر مرضیه امیرآبادی، بیمارستان مصطفی خمینی eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#معرفی_پزشک #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین #تهران 🔹دکتر مرضیه شریفی، بیمارستان بقیه الله 🔹دکتر مو
🔹دکتر تارا، بیمارستان ام البنین 🔹دکتر اکرم جنابی، بیمارستان امام حسین علیه السلام، آریا و ۲۲ بهمن 🔹دکتر آیتی، بیمارستان بنت الهدی 🔹دکتر سیده قدسیه علوی، بیمارستان بنت الهدی 🔹دکتر صالحی، بیمارستان مهر، امام حسین، جوادالائمه و بنت الهدی 🔹دکتر علوی، بیمارستان قائم و بنت الهدی 🔹دکتر کبریایی، بیمارستان مهر 🔹دکتر اعلمی، بیمارستان بنت الهدی 🔹دکتر موقر مقدم، بیمارستان امام حسین eitaa.com/zendgizanashoyi
🔹 دکتر زهرا امیدوار، بیمارستان های نیکان و شهید باهنر 🔹دکتر طاهره لباف، بیمارستان بهمن 🔹دکتر افراسیاب، بیمارستان های نیکان و محب کوثر 🔹دکتر کاشانی زاده، بیمارستان های خاتم الانبیا و عرفان 🔹دکتر مژگان شهاب الدینی 🔹شهلا یزدانی، بیمارستان آیت الله روحانی 🔹دکتر احسانی، بیمارستان قدس 🔹دکتر خلیلی، بیمارستان قدس 🔹دکتر بیهقی، بیمارستان طالقانی 🔹خانم جهانی فر (ماما)، کلینیک وصال 🔹خانم دکتر اکرم هاشمی آشتیانی، بیمارستان تخت جمشید 🔹دکتر طبرستانی، بیمارستان امیر مازندرانی 🔹دکتر فاطمه کرم الدینی، بیمارستان های سینا و شفا 🔹دکتر فائز، بیمارستان های امیرالمومنین و سینا 🔹دکتر آقاعمو، بیمارستان امیرالمومنين 🔹خانم چوبداری(ماما)، بیمارستان مرتاض 🔹سمیرا سلطان پور، بیمارستان مجیبیان 🔹مریم فخار(ماما)، 🔹دکتر رحمتی، بیمارستان ایزدی 🔹دکتر شاه بوداقی، بیمارستان های گلپایگانی و ولیعصر 🔹دکتر بهاءالدینی، بیمارستان ولیعصر 🔹خانم نیره السادات صموتی(ماما) 🔹دکتر صمدی، بیمارستان الزهرا 🔹خانم دکتر لطیفی، بیمارستان فرقانی 🔹خانم الهام مهدیزاده (ماما)، بیمارستان فرقانی 🔹خانم دکتر معصومه آزادبر 🔹دکتر بیجاری، بیمارستان های امام حسین(ع) و بنت الهدی 🔹خانم صفا(ماما)، بیمارستان امام حسین 🔹دکتر مشایی، بیمارستان پیامبر اعظم(ص) 🔹دکتر مهسا شفیعی 🔹آرزو سلیمی، بیمارستان رسول اکرم(ص) 🔹دکتر میرزایی، بیمارستان زکریای رازی 🔹خانم دکتر نجفیان، بیمارستان اروند 🔹دکتر رقیه نوعی علمداری، بیمارستان های امیرالمومنین، شهریار و زکریا eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ۲۴۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند تمامی قوانین زندگی در خانواده من، طب
۲۴۹ من سال ۸۵ ازدواج کردم و خیلی زود و تقریبا ناخواسته سال ۸۶ پسرم بدنیا اومد. بخاطر یک سری مشکلات و عدم تفاهمات اول زندگی که داشتیم یک عده میگفتن اشتباه کردی بچه دار شدی!! دیگه بچه نیار... منم تحت تاثیر همین حرفها دیگه تمایلی به‌ بچه دار شدن مجدد نداشتم و میگفتم هر گلی بخواد به سرمون بزنه همین بچه میزنه و همه امکاناتو براش فراهم کردیم.. البته قدم پسرم خیر بود برامون، هنوز ۶ ماهه بود که برای حج تمتع ثبت ‌نام کردیم.. دو ساله بود که به‌ زیارت حضرت زینب مشرف شدیم و ۳ ساله بود که برای حج عمره ثبت ‌نام کردیم و وقتی ۵ ساله بوده سه تایی رفتیم حج عمره... سالها میگذشت و نه من و نه همسرم تمایلی نداشتیم برا بچه دوم.. منم تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم بعد از ۸ سال وقفه بین مدرسه تا دانشگاه، مشغول به درس خوندن شدم.. تا اینکه خواهرم که دو سال ازم کوچیک تر بود، بچه دومشو بدنیا آورد... خواهر کوچیکمم بعد یه ماه بچه اولشو دنیا آورد و این یک تلنگر شد برای شوهرجان بنده که همه میگفتن باجناق بزرگه عقب موندین و شیرینی و عزیزی بچه های خواهرهام شد جرقه ای که ما هم بفکر بچه بیفتیم... اما انگار خدا میخواست جواب ناشکری هامونو بده، حالا که ما بچه می‌خواستیم خدا بهمون بچه نمی‌داد. تمااام آزمایشات و سونوگرافی ها رو که انجام دادم سالم بود و دکتر گفت شاید مشکل از شوهرته برای اونم آزمایش نوشت. اونم سالم بود اما خدا میخواست اشتباهمونو نشونمون بده. خلاصه با کلی نذرو نیاااااز و دارو و قرص بعد از یکسال وقتی که تقریبا باورمون شده بود که دیگه نمیشه بچه دار شیم خدا لطف کرد بهمون و دامنم سبز شد. اون موقع ترم ۷ دانشگاه بودم و خیلی برام سخت بود اما درسمم رها نکردم تا اینکه بعد از یک هفته از امتحانات پایان ترم ۸، دخترم دنیا اومد اما به اصرار خودم و کلی بهونه تراشی سزارینم کردن. چون بچه اول طبیعی و سخت بود و اون زمان نه کلاس آمادگی بود نه آگاهی بود. برخورد پرسنل بیمارستان خیلی زننده و بد بود و من استرس شدید داشتم که دومی حتما باید سزارین بشم. اما از شانس بدم بسیاااار اذیت شدم بیشتر از اولی.. اول که بی‌حسی زدن بی‌حس نشدم. بیهوشم کردن بچه دنیا اومد تازه بهوش اومدم، گفتن خونریزی کردی و سریع دوباره منتقل کردن اتاق عمل و مجدد بیهوشم کردن.. فشار خونم تا نزدیک ۲۰ بالا رفت و بشدت تب و لرز داشتم خلاصه بهم فرآورده های خونی وصل کردن و بعد دو روز که در قسمت مراقبت‌های ویژه بودم مرخص شدم اما درد بخیه هاام خیلی زیاد بود گاهی اوقات از شدت درد ضعف میکردم و چشمام سیاهی میرفت. این درد تقریبا تا ۵۰ روز با من همراه بود.. و هیچ کارم رو نمیتونستم خودم انجام بدم. خلاصه سال ۹۵ دخترم اومدو زندگیمون شیرین شد. شوهرم محبتش به من و بچه ها بیشتر شد. مسئولیت پذیرتر شد. وقتی دخترم یکسال و سه ماهش بود متوجه شدم دوباره باردارم... اولش که خیلی شوکه شدیم و گریه میکردم دودل بودم چون هنوز خیییلی بچم کوچیک بود و شیر میخورد اما باز میگفتم این بچه وااااقعا خداخواسته است. اینا همه یطرف زایمانمو چکار کنم😥 تصمیم گرفتم کلاسهای قبل از زایمان شرکت کنم تا بتونم دوباره مثه بچه اولم زایمان طبیعی داشته باشم چون حالا واقعا از سزارین ترسیده بودم... خدا خیر بده خانوم که از همون اول منو دلگرم می‌کرد و میگفت میشه طبیعی باشه فقط باید خودت بخوای، خلاصه کلاسای آمادگی زایمان و نرمش ها رو انجام میدادم و یک ماما همراه هم گرفتم چون ریسک زایمانم بالا بود و فاصله دوتا بچه ۲ سال بود... اما به لطف خدا و اهل بیت تونستم زایمان طبیعی خوبی داشته باشم و خدا یک دختر خوشگل دیگه سال ۹۷ بهمون داد. درسته که خیلی اذیت شدم و هنوزم میشم اما دیدن بازی‌های خواهرانشون، قهرو دعواهاشون منو به وجد میاره و خستگی رو از تنم بیرون میکنه. الحمدالله زندگیمون با اومدن دوتا دخترام روح تازه ای گرفت. دخترا شدن سوگلی های باباشون و از سرو کولش بالا میرن. شوهرم اول زندگی اصلا توی خونه تاب و قرار نداشت اما الان دخترا باعث شدن باباشون دلش غش کنه واسه اینکه از سرکار زودتر بیاد خونه... الان که به گذشته نگاه میکنم خیلی حسرت میخورم برای ظلمی که بحق پسرم شد. برای تنهاییهاش و اینکه خیلی وابسته و متکی و شکننده شده و الان که ۱۳ سالشه و دنیاش با خواهراش فرق داره، نمیتونن همدیگرو درک کنن. این همه پرحرفی واسه این بود که شما اشتباه من نکنین. فاصله زیاد بین بچه ها خییلی بده. سزارین نسبت به طبیعی خییییلی بدتره من تجربه هر دوشو دارم. و اینکه زندگی با حضور بچه ها شیرین تر میشه... ان شاءالله که خداوند به همه بچه سالم و صالح عطا کنه. eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
#تجربه_من ٢۵٠ #فرزند_آوری من ۲۱ ساله بودم که ازدواج کردم و همسرم ۲۴ ساله❤️ یک سال بعد از عروسیمون ب
۲۵۱ متاسفانه با اینکه چندسالی از صحبت ها و بیانات مقام معظم رهبری میگذره در خصوص فرزند آوری اما باز هم تو جمع خانواده ها حتی مذهبی ها هم این فرهنگ جا نیفتاده... ما سال ۹۴ ازدواج کردیم و فرزند اولمون سال ۹۵ به دنیا آمد. با اینکه دکتر بهم گفته بود ممکنه بچه دار نشی. ولی خداوند و امام رضا علیه السلام عنایت کردند و دخترم به جمع ما اضافه شد. سال ۹۶ پسرم به دنیا آمد. وقتی همه شنیدن که دومی رو باردار هستم سرزنش ها و تمسخرها شروع شد. فقط در جمع دوستان حزب الهی تبریک و تحسین میشدیم. تحمل شرایط سخت بارداری خودش به کنار، تحمل حرف های منفی دیگران یک طرف دیگر... ولی باز خداروشکر پسرمم صحیح و سالم به دنیا آمد. همه میگفتن دیگه مواظب باش بچه دار نشی و کلی حرف شنیدیم. وقتی بچه سوم را باردار شدم، جرات نمیکردم به هیچ کس بگم حتی پدر و مادر خودم. اما سر بچه سوم یاد گرفتم برای حرف دیگران زیاد خودم را ناراحت نکنم. و طوری رفتار کنم که به خودشون اجازه ندن در مسائل خصوصی ما دخالت کنند. راستی میخواستم از دکتر عزیزم سرکار خانم () کمال تشکر رو داشته باشم. دکتر بسیار خووب و درجه یک و مذهبی هستن. ایشون الگوی بنده هستن. خودشون ۵ تا بچه دارن. و خیییلی به من روحیه میدن. تازه سه تا بچه آخرشونم مثل من پشت سر هم هستش. هیچ وقت منو سرزنش نکردن و همیشه هر وقت بارداری بهم فشار می آورد بهم روحیه هم میدادن. به همه عزیزان توصیه میکنم محکم و مقاوم باشن تو این مسیر... ما سر هر بچه مون خداوند عنایت و لطف خاص و ویژه ای رو بهمون عنایت کردند. رزق هر بچه جلو جلو قبل خودش می اومد. خداروشکر تو این شرایط اقتصادی لنگ نموندیم. تازه روابط و همکاری بین من و همسرم هم خییییلی بیشتر از قبل شده. یک صحبتی هم با آقایون محترمی داشتم که دوست دارند بچه زیاد داشته باشند. اگر در منزل همکاری بیشتری با همسر داشته باشند این مسئله خیلی راحت تر برای مادر پیش میره. بنده خودم در شرایط سخت باردار شدم با ویار و شرایط سخت بارداری. با بچه هایی که سر از شیر گرفتن و دیگر مسائل خیلی اذیت کردن. اما همه این مشکلات و سختی ها رو تونستم پشت سر بذارم چون همسرم خداروشکر کنارم بودن و کمکم کردن. در زمینه خوابوندن بچه ها، حمام بردنشون، عوض کردن شون، غذا دادن و حتی کمک تو کارهای خونه. تازه کار همسر من طوری هست که صبح تا شب خونه نیستن و فقط جمعه ها منزل هستن و گهگاهی هم پنجشنبه ها. برای یه خانم مهم این هست که تنها نمونن و همسرشون کنارشون باشن. چون واقعا بزرگ کردن بچه های پشت هم و حتی فاصله سنی مناسب، کار آسونی نیست. الان همسرم طوری شرایط آرامش منو فراهم کردن که زبان زد اقوام و خانواده خودم شدن. برای رفاه حال من یه ماشین به قسط و قرض تهیه کردند که بتونم بچه ها رو بیرون ببرم و مجبور نباشم همه اش خونه باشم. و ارزش این کارشون برای من خیییلی بالاست. سعی میکنن وقتی منزل هستن من برم تو اتاق استراحت کنم ولو برای یک ساعت و خودشون دو تا بچه دیگر رو مدیریت میکنن. در زمینه مرتبی خونه یا پخت غذا بهم سخت نمیگیرن و از این لحاظ ها تحت فشار نیستم. چون تا بچه ها بزرگتر بشن نیاز هست آقایون توقعات خودشونو در این زمینه ها کم کنن. با اینکه ما جز افراد متوسط و رو به پایین جامعه هستیم ولی تلاششون رو میکنن هر وقت من لازم داشتم، هزینه کنند و نیروی خدماتی برای کمک به من به منزل بیان تا من کمی کارهایم سبک تر بشود. حقیقتا میگم خودم فکر میکردم با بچه زیاد شرایط سخت میشه و از همسرم دورتر میشم و کلی مشکلات دیگه. اما الان وقتی روابط خودمونو با بقیه زن و شوهرهای فامیل و بستگان مقایسه میکنم بیشتر از بقیه احساس خوشبختی میکنم. هر جفت مون تو این مسیر رشد کردیم و منیت هامون رو کنار گذاشتیم، صبرمون بیشتر شده و همچنین توکلمون. بچه داری به نظر من سخت ترین کار دنیاست و واقعا جهاد بزرگیه. از خداوند منان میخوام به واسطه ی این فرشته های کوچیک از گناهان ما بگذره و همه ما رو با صالحان و نیکان درگاهش محشور بفرماید. eitaa.com/zendgizanashoyi