eitaa logo
🍃 زندگی زیبادرمسیر زیبایی🌱
9.5هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
به کانال زندگی زیبا🌱خوش اومدید😍 کپی‌حرام❌ ارتباط با مدیریت 👇🫀 @parto_ad تعرفه تبلیغات مجری تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3065512305Cc102ae0465 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 حکایت آش نخورده و دهن سوخته روزی مردی به خانه یکی از آشنایان خود رفت. صاحبخانه برای او کاسه‌ای آش داغ آورد. میهمان هنوز دست به کاسه آش نبرده بود که دندانش بشدت درد گرفت و دستش را روی دهان خود گذاشت. صاحبخانه به خیال آنکه او از آن آش داغ خورده و دهانش سوخته است، گفت صبر می‌کردی تا آش کمی سرد می‌شد و بعد میخوردی تا دهنت نسوزه ! میهمان که هم از درد دندان رنج می‌برد و هم از حرف صاحبخانه شرمگین شده بود، گفت: بله، آش نخورده و دهن سوخته! 📌📖 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
🍁 مهم اینکه کسی رو خوشحال کنی، و این مهم تره که از خودت شروع کنی... ‏همیشه که نباید نشست و بدی‌های زندگی‌ را مرور کرد؛ گاهی باید نشست و پا بر روی پا انداخت و خوشی‌ها را شمرد، چای نوشید و پشت کرد به تمامِ نداشتن‌ها و غصه‌هایی که عمری با آن‌ها زندگی کردیم. گاهی اوقات باید دست از جستجوی خوشبختی برداریم و فقط خیلی ساده خوشحال باشیم!!! 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
♥️🍃 هيچ دليلى وجود نداره، كه بخاطرِ چيزى كه قادر، به تغيير دادنش نيستى، نااميد باشى. زندگى كن، قوى تر باش، و بدونِ هيچ پيش شرط خاصى از زندگى لذت ببر. ‌. 💞@zendgizibaabo💞 ♥️
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸بهترین آدم های زندگی ☕️همان هایی هستند که 🌸وقتی کنارشان می نشینی ☕️چایی ات سرد می شود و 🌸دلت گرم ... ♥️دلتون همیشه گرم به حضور عزیزانتون پراز آرامش ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️
اگر فریاد بزنی به صدایت گوش میدهند و اگر آرام بگویی به حرفت گوش میدهند قدرت کلماتت رابالا ببر نه صدایت را این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعدوبرق 💫@zendgizibaabo💫 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌸پروردگارا... ✨برکتت را بر من ارزانی فرما! ✨آنسان که هر روز در مسیر ✨حرکت الهی زیارت گونه خویش ✨ دیدگانم خيره به عظمت و شكوه ✨ و جلال زیبایی های تو باشد! ✨و هیچ گاه وظایف انسانی ✨خود را از یاد نبرم ✨و دعای هر روزه ام این باشد: ✨پروردگارا باشد كه ✨هر آنچه خواست توست ✨انجام پذيرد ! 🌸آميـن 💫@zendgizibaabo💫 ♥️
💌خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدنشان بینی شان است! 🍃بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است! و دیگران زیادی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛ همه اینها شاید زشت و زیبا باشد، 🍂اما من می گویم: زشت ترین بخش بدن آدم ها، "ذهن شان" است؛ ذهن آدم ها، مثل یک حفره عمیق، پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛ 🌿از شک، از بدبینی، از برداشتهای بد، از نگاه پر غرور به دیگران، از توقع زیاد، از خودبینی زیاد؛ ✔️ذهن آدم ها گاهی تبدیل می شود به عضو زشت بدن؛ آنقدر بدن را زشت می کند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمی برد؛ کاش می شد، جای بینی، بینِشَش را انسان جراحی کند 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ♥️
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. از کتک زدن که خسته شد گفت:اگه میخواهی بلایی سر اون عوضی نیارم باید هر کاری که میگم انجام بدی…..بقدری از رفتار و حرکاتش میترسیدم که گفتم:باشه…باشه….هر کاری بگی میکنم…نوید اروم شد و گوشیشو برداشت و به یکی زنگ زد و یه کم صحبت کرد و در نهایت گفت:ساعت ده شب منتظرم ،از نوع حرف زدنشون معلوم بود که پشت خط یه خانمه سوالی نپرسیدم و تا عصر همش فکر میکردم و نقشه میکشیدم که چطوری از دستش فرار کنم….نوید اومد کنارم نشست و گفت:لطفا امشب ادا بازی در نیار….توی گروه چت با یه خانمی آشنا شدم که قراره شب بیاد اینجا….تو هم سعی کن خوش بگذره…،از آبروریزی و آسیب زدن به سینا میترسیدم برای همین هرجوری که دوست داشت حاضر شدم تا اون خانم اومد…..هر کلکی اومدم نتونستم از اون مهمونی فرار کنم و مجبور شدم با اون خانم یواشکی حرف بزنم تا بلکه اون کمکم کنه، بهش گفتم:من با شما دو نفر کاری ندارم اما اجازه بدید من برم توی اتاقم ..... ادامه در پارت بعدی 👇 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫 ‎‎‌‌‎‎
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. اون خانم یه قرص از کیفش در اورد داد به من و گفت:باشه …..اینو بخور و برو بخواب …من با نوید حرف میزنم که کاری به تو نداشته باشه..،از اینکه دلش برام سوخت خوشحال شدم ولیپرسیدم:قرص چی هست؟؟؟گفت :قرص خوابه…اگه شک داری نخور و خودت برو از داروهاتو بردار….گفتم:نه….بخواهم برم سراغ داروها نوید شک میکنه…..نمیدونم چرا همش به سینا شک داشتم…..عقل و هوشم بهم میگفت که نوید و سینا دستشون توی یه کاسه است اما با توجه به حرفهای سینا به خودم تشر میزدم که بهتره در مورد سینا قضاوت بد نکنم…..به قرصی که دستم بود هم شک داشتم ولی با خودم گفتم:آخرش اینکه میمیرم دیگه ،،باز بهتر از این بلایی هست که می خوان به سرم بیارن ....قرص رو خوردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم….با خوردن قرص نه تنها خوابم نبرد بلکه دیگه هیچی نمیفهمیدم واصلا حالم دست خودم نبود اون خانم اومد و خنده کنان گفت :میایی توی بازی ما شرکت کنی ؟؟ ادامه در پارت بعدی 👇 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫 ‎‎‌‌‎‎