هدایت شده از 🍃 زندگی زیبادرمسیر زیبایی🌱
سلام دوستان گلم 🍃کانال زندگی زیبا🌱 رو اگر دوست دارید و باعث سرگرمی تون شده و میتونید باهاش روز مرگی خودتون رو سر کنید به دوستان اقوام آشنایان معرفی کنید بلکه عزیزان هم از این کانال استفاده کنند 😍♥️
https://eitaa.com/joinchat/4103602930Cbe642b14a0
حتما معرفی کنید که خونوادمون بیشتر بشه 😘😍
♥️💞دوستون دارم زیادی💞 ♥️
کنارمون باشید که جذاب تر داره میشه کانال ❤️♥️
20.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلااام🙋♀
☀️صبح زیباتون بخیر
حال دلتون عالی♥️
🌸#صبحتون_بخیر
🧡🌸#صبحتون_زیبا
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
چه بخواهیم چه نخواهیم
باید از کوچه های زندگی
عبور کنیم ،گاهی تلخ ،
گاهی شیرین...
عبورها میسازند
کوچه های زندگی ما را ...
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚🤍
یه دیالوگی بود میگفت که؛
«چون اهمیتی نمیدم؛
معنیش این نیست که نمیفهمم!»
خواستم بگم خیلیامون دقیقا
همین شکلی هستیم.
یعنی به خیلی از چیزا اهمیتی نمیدیم،
و همه فکر میکنن ما نمیفهمیم
ولی واقعیت اینه که ما فقط یاد گرفتیم
که هر چیزی به قیمت از بین رفتن
آرامشون باشه زیادی گرونه!
اهمیت ندادن ما از نفهمیدن نیست
از نخواستنه ...!
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
زاهدی گفت كه جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد؛
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه می رفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت می کرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_هشتاد_سه
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
متعجب به نوید نگاه کردم که ادامه داد:من وقتی بچه بودم و بابا ماموریت میرفت ،،مامانم منو داخل یه اتاق میزاشت و در رو قفل میکرد و میگفت حق نداری بیای بیرون،،،.بعد با یه اقایی که دوران مجردیش باهاش دوست بود وارد رابطه میشد….همه ی اینهارو از سوراخ در میدیدم…..دستمو میزاشتم روی گوشم تا صدایی نشنوم….اگه اعتراض میکردم کتک میخوردم…حتی با قاشق داغ چند قسمت از بدنمو سوزونده تا به کسی حرفی نزنم………اون موقع ها بابا برای خودش عشق و حال داشت و مامان هم از لج بابا مخفیانه برای خودش……..اونا فکر میکردند توی این دنیا برای من فقط پول کافیه و با پول کلی تفریحات وسرگرمی برام ردیف کرده بودند اما از نظر روحی هیچ بودم هیچ……نوید که ساکت شد گفتم:هیچ کدوم از این حرفهات باعث نمیشه که گند کاریهات رو بشوره ،،،،تو منو در عرض ۱۰ماه به اندازه ی صد سال اذیت کردی…..باید این حرفهارو قبل از ازدواج بهم میگفتی نه الان.....
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال-زندگی_زیباست♡
💫@zendgizibaabo💫
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#هشتاد_چهار
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
به نوید گفتم:حتی اگه اسلحه بزاری روی سرم و بگی یا برگرد یا بمیر من مردن رو انتخاب میکنم و تحت هیچ شرایطی برنمیگردم……نوید گفت:بخدا من تورو دوست دارم….تا به حال هیچ کسی رو به اندازه ی تو دوست نداشتم….اگه تنهام بزاری نمیگم میمیرم اما میدونم که یه مرده ی متحرک میشم…..گفتم:برات ارزوی ارامش میکنم…..تو هم اگه دوستتم داری بیا و مردونگی کن تا توافقی از هم جدا شیم…..نوید در حالیکه با سوئیچ ماشین بازی میکردگفت:باشه….به وکیلت بگو یه قرار محضر بگیره و با من هماهنگ کنه تا بیام توافقی از هم جدا شیم….قبلش هم بیا خونه وسایلتو بردار ،،،من اون روز که میایی قول میدم خونه نباشم…با لبخند گفتم:من هیچی از اون خونه نمیخواهم یا نگهدار یا ببخش به کسی که نیازمنده…..میدونستم نوید ادمی نبود که به این راحتی قبول کنه و تا این حد اروم باشه پس قطعا نقشه ایی داشت….با این تفاسیر بلند شدم تا هر چه زودتر ازش فاصله بگیرم…..از کافه که رفتم بیرون ،،عمو برام چراغ زد و زود بسمت ماشین رفتم و سوار شدم.
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال-زندگی_زیباست♡
💫@zendgizibaabo💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺣﺎلِماﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽشود،
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ،
ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ،
ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼِ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼِ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ...😊❤️
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
Mohsen Ebrahimzadeh - Bi Amoon (128).mp3
3.3M
🎼 #بی_امون
🎙 #محسن_ابراهیم_زاده
#موزیک #جدید 🤩 #عاشقانه ❤️
┅────💞────┅
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است❌
#داستان
✍️ سادگی در این دنیا، راحتی در آن دنیا
🔹خردمندی بیشتر وقتها در قبرستان مینشست.
🔸روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، پادشاهی بهقصد شکار از آن محل عبور میکرد.
🔹وقتی به خردمند رسید، گفت:
چه میکنی؟
🔸خردمند جواب داد:
به دیدن اشخاصی آمدهام که نه غیبت مردم را میکنند، نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیتوآزار میدهند.
🔹پادشاه گفت:
آیا میتوانی از قیامت و صراط و سوالوجواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟
🔸خردمند جواب داد:
به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش درست کنند.
🔹پادشاه امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد.
🔸آنگاه خردمند گفت:
ای پادشاه، من با پای برهنه بر این تابه میایستم و خود را معرفی میکنم و آنچه خوردهام و هرچه
پوشیدهام ذکر مینمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خـود را معرفی کنی و آنچه خوردهای و پوشیدهای ذکر نمایی.
🔹پادشاه قبول کرد.
🔸آنگاه خردمند روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت:
فلانی و خرقه و نان جو و سرکه.
🔹فوری پایین آمد و ابداً پایش نسوخت. چون نوبت به پادشاه رسید، بهمحض اینکه خواست خود را معرفی کند، نتوانست و پایش سوخت و پایین افتاد.
🔸سپس خردمند گفت:
ای پادشاه، سوالوجواب قیامت نیز به همین صورت است.
🔹آنها که درویش بودهاند و از تجملات دنیایی بهره ندارند، آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند، به مشکلات گرفتار آیند.
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌