eitaa logo
🍃 زندگی زیبادرمسیر زیبایی🌱
9.5هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
به کانال زندگی زیبا🌱خوش اومدید😍 کپی‌حرام❌ ارتباط با مدیریت 👇🫀 @parto_ad تعرفه تبلیغات مجری تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3065512305Cc102ae0465 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرمردی که‌ شغلش ‌ دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌. این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ وکاملا" مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند. یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند! ما صبرکردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.» این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: درندگی وحشی‌بودن‌ و حیوانیت ‌شناخته‌میشود‌ اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!! "به نقل از دکتر الهی قمشه ای" 💫@zendgizibaabo💫
رویا متعلق به کسانی ست، که به اندازه ی کافی برای رسیدن به خواسته هایشان تلاش نمیکنند. 🕴استيو جابز 💕@zendgizibaabo💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌پنج قانون طلایی زندگی ... هیچ وقت واسه محبت گدایی نکن ! نه به انتظارکسی نه انتظار از کسی ! مغرور باش .. منت کشی ممنوع  ... بودی خوش نبودی خوش تر ! فقط و فقط خودت باش ...! 💫@zendgizibaabo💫
من مهناز هستم، متولد سال ۵۵ و در حال حاضر ساکن تهران همچنان سرم پایین بود و با انگشتهای دستم درگیر بودم…..نه روم میشد برم سر سفره بشینم و نه روی برگشتن به اتاقمو داشتم…..مجید تند و‌تیز خودشو به من رسوند و بغلم کرد و در حالیکه بوسه بارونم میکرد به مادرش گفت:مامان!!!این‌چه کاریه که کردی؟؟؟ریزه میزه ی منو اول صبحی چرا ناراحت کردی؟؟؟ از بغل و بوسه های مجید توی جمع دیگه چیزی برام‌نموند ….. دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو همونجا دفن کنه…..خیلی خجالت زده شده بودم و در تقلا بودم تا از بغلش بیام بیرون.،،،، از اینکه بی حجاب سر سفره بشینم خجالت میکشیدم….اون روز مجید روسرمو انداخت روی سرم و کنار خودش سرسفره نشوند و بعد به مادرش گفت:یواش یواش با زندگی شهری آشنا میشه…………نجمه یا همون جاری دومی خندید و گفت:مهناز با من….اقاجون به شوخی و خنده گفت:مگه مغز خر خوردم که دختر نازمو،،،عروسکمو بسپارم دست تو……زندگی جدید من با ادمها و طرز فکر و روش متفاوت زندگی شروع شد….. ادامه در پارت بعدی 👇 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫
من مهناز هستم، متولد سال ۵۵ و در حال حاضر ساکن تهران توی روستا ما عادت داشتیم بلوز و شلوار بپوشیم و بعد دامنی هم روی شلوار….روسری هم دائم سرمو بود و فقط وقت خواب برمیداشتیم……مجید ازم خواست توی خونه لباس راحت بپوشم و روسری سرم نکنم…..لباس راحت رو قبول کردم و بلوز و شلوارهای گشاد پوشیدم اما روسریمو در نیاوردم و همیشه وقتی برادر شوهرام یا اقاجون میومد سریع روسری سرم مینداختم…..مجید ازم خواست از نجمه دوری کنم و زیاد باهاش گرم نگیرم…..همیشه چادر به سر بودم و در حال کار کردن…..طبق یه قانون نانوشته نزدیک ظهر خواهرشوهرا میومدند و تا شب میموندند…کار خواهرشوهرام لم دادن و خوردن و دستور دادن و غیبت کردن بود ……روز صبح در حالیکه شیشه ی پنجره ی اتاقمو دستما میکشیدم زنگ بلبلی خونه بصدا در اومد……نجمه با صدای بلند خنده ایی سر داد و گفت:بازرسها دوباره اومدند……بعد به من نگاه کرد و سوالی گفت:یعنی توی خونشون کاری ندارند؟؟؟ز اونجایی که مجید بهم سپرده بود باهاش گرم نگیرم جوابشو ندادم..... ادامه در پارت بعدی 👇 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫
🌷به ياد داشته باش 💫زندگی تفسیر سه کلمه است 🌷خندیدن، بخشیدن و فراموش کردن 💫@zendgizibaabo💫
4_6015107728182088658.mp3
9.09M
دیدی دلتو بردم 🎼 🎤 لحظه هاتون شاد به عشق♥️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏━━ °•🍃🌸🍃•°━━┓ 💫@zendgizibaabo💫
ساده زندگی کن، سخاوتمندانه دوست داشته باش، بطورعمیق اهمیت بده، محبت آمیز صحبت کن، و بقیه شو به خدابسپار! ‌ 💫@zendgizibaabo💫
✍من معتقدم ناراحت کردن یه آدم مثل پرت کردن یه تیر به آسمونه که نمیدونی کجای زندگیت قراره برگرده پایین و یقه خودتو بگیره شهریار هم راجع به کارما گفته : فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد ، که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست🤍 💫@zendgizibaabo💫
‌ برای عضویت دائمی در کانال لطفا به روی گزینه ( پــیــوســتــن ) کلیک کنید😍👇 ‌ممنون که حمایت میکنی❤️‍🔥
انرژی مثبت وای خدا چقد ذوق کردم این پیام های زیبا رو از همه دارم دریافت میکنم انشالله که همتون سر بلند و سرفراز باشید انشالله که در کنار هم بتونیم خانوادمون رو گسترش بدیم دوستون دارم 😍😍🌹✅ پیام های زیباتون رو برای ما بفرستید خوشحال میشیم 😍👇 @GHSTVDWa
من مهناز هستم، متولد سال ۵۵ و در حال حاضر ساکن تهران سریع دنپایی پلاستیکی جلو بسته ی بزرگی که دم دستم بود رو پوشیدم و در حالیکه به طرف در حیاط میرفتم گفتم:اومدم…در رو که باز کردم زینب خواهرشوهرمو دیدم…..زود سلام کردم،…. اما زینب بدون اینکه جواب سلاممو بده سرتا پامو نگاه کرد و با دستشو هولم داد و بسرعت بطرف اتاق مادرش رفت. بعد حیرون‌ از رفتارش مشغول کار خودم شدم…..یهو صداشون بلند شد….نیازی به گوش وایستادن نبود و صداشون واضح شنیده میشد….با تعجب دیدم طرف صحبتشون من هستم…..مادرشوهرم اومد جلوی در و گفت:مهناز جون!!با دنپایی پلاستیکی میری جلوی در و با خودت نمیگی یکی میبینه ؟؟؟اینجا که روستا نیست هر جوری دلت خواست بپوشی بگردی….اینجا شهره عزیزم….ببین جاریهات چطوری با شهر جفت و جور شدند….حرفهاش که تموم شد غر غر کنان و در حالیکه میگفت خدایا این چه مصیبتی بود که نازل کردی رفت داخل اتاقش….با حرف آخرش با خودم گفتم:یعنی چی؟؟؟این هم شد حرف؟؟؟ ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫