eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.7هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین باری که به یاد امام زمان افتادید کی بود؟! #نیمه_شعبان #اینان_جوانان_زینب_اند #اگر_اهل_دلی_بسم_الله #غریب #تنها #انتظار_بدون_تلاش 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
دوستان و همراهان عزیز زینبیه گلشهر کرج سلام و احترام با آرزوی قبولی عزاداری هایتان، چنان چه روزی شما نمی شود در مراسم مادر حضور یابید و یا تمایل دارید صوت سخنرانی ها را مجددا و با دقت بیشتری گوش فرمائید 👇 🎙 لطفا به کانال صوتی ما در پیام رسان بله مراجعه نمایید : https://ble.ir/zeynabiyehgolshahrkaraj ◼️▪️ گزیده سخنرانی: عنوان: برای شناخت حضرت زهرا باید داشته باشیم. اگر چشم راز بین نداشته باشیم حقیقت وجودی حضرت زهرا رو نمیشناسیم. 👈 یکی از جاهایی که میتونیم به معرفت حضرت زهرا (س) برسیم نوع موضع گیری های حضرت بعد از پیامبر ص هست. 👥 وقتی سقیفه سازان دور هم جمع شدند و ولایت رو ازجامعه و مردم گرفتند و حضرت را خانه نشین کردند. حضرت به مسجد رفتند و حقایقی که مورد نیاز مردم بود و برای هدایت آنها لازم بود را بیان کردند چون مردم مدینه چشم راز بین نداشتند ولی نتوانستند از این رازهای هدایتی که حضرت براشون بیان کرد استفاده لازم راببرند. در این خطبه میفرمایند: خدا ما را در میان شما به خلافت گماشت و تبیین کتاب خدا را به عهده ما قرار داد صحبت های آن کتاب آشکار است و آنچه در باره ماست پیداست. در واقع حضرت میخواد بگه شما دارید میگید حسبنا کتاب الله در حالی که تبیین کتاب خدا به عهده ماست اگر ما حجت خدا بر روی زمین هستیم برای تبیین کتاب خدا. شما دارید ما را حذف میکنید از زندگیتون. چطوری انتظار دارید بعد از این هدایت شوید ؟ 🔆 حضرت زهرا (س) خودشون رو به عنوان شاخص هدایت و تبیین کننده کتاب خدا معرفی میکنند. وقتی به سقیفه سازان اعتراض شد که پیامبر خودش خلیفه بعد خودش رو انتخاب کرده بود شما برای چی دست به انتخاب خلیفه دیگه ای زدید؟ گفتند که به این دلیل که ما ترسیدیم فتنه ای در بگیره. در حالی که خودشون فتنه بودند و از سقیفه تغییر کرد. ✋ زهرا مرضیه تمام تلاش خود را کرد که در این مدت نود و پنج روز تا زمان شهادتش را به مردم معرفی کنه. پیامبر فرمودند: 🔰 ولایت به معنای این نیست که مال هاتون رو در اختیار من قرار بدید ولایت به معنای اینه که یادتون باشه ولی دارید. بی صاحب نیستید هر جا کم آوردید ولی هست. نگاه حضرت زهرا (س) به امیرالمومنین نگاه به است. 💢 وقتی میایم سیر حرکت زهرای مرضیه (س) را بعد از رحلت پیامبر بررسی میکنیم متوجه میشیم عدم رضایت فاطمه به خاطر . مقام ولایت را در حد خلافت پایین آوردن. حضرت در راه انجام ماموریت تا پای جان می ایسته و هزینه میده برای ماموریتش. ◀️ امروز باید از خانم بپرسیم خانم اگه قراره من فاطمی بشم ماموریت من الان چیه؟ و یقین بدونید که اگر خانم بود به شما میگفت پسرم رو از غیبت خارج کنید. ما نمیدونیم وقتی در جامعه باشه چه محاسنی داره همانطور که مردم مدینه ندونستن علی یعنی چه؟ و بیست و پنج سال علی رو خونه نشین کردند و این خانه نشینی امیرالمؤمنین به خاطر این بود که مردم حساسیت معنوی شون رو از دست دادن. ⚠️ یکی از حربه های دشمن این روزها برای اینه حساسیت های معنوی و ولایی ما رو از بین ببرند. اون قدر رفاه و تجمل رو به جان ما میریزن که به جای اینکه داشته باشیم حساسیت نسبت به نون و آب مون داریم. دقیقا اتفاقی که در مدینه افتاد وقتی حساسیت کم بشه غفلت حاکم میشه وقتی غفلت حاکم بشه راحت میشه جامعه را زد. حضرت زهرا (س) تمام تلاششو کرد که بیاد ولایت رو به مردم معرفی کنه. شما از مسیر خارج میشید با از دست دادن ولایت بفهمید ما حجت خداییم. ⚜ خطبه فدکیه بحث فدک نیست تمام بحث معرفی اسلام معرفی ولایته. حضرت میگن نفاق و شرک در شما آشکار شد چرا میگه مشرکین ؟ به خاطر اینکه شما اومدید در برابر حرف پیامبر حرف دیگری قرار دادید. توحید رو از بین بردید توحید در ولایت جامعه. 🔳 حضرت میاد برای معرفی حتی از نوع کفن و دفنش استفاده میکنه. مجاهد بی نظیریه فاطمه که حتی با پنهان کردن محل قبرش داره مردم رو متوجه پنهان بودن ولایت میکنه. زهرای مرضیه (س) یک تنه ایستاد برای دفاع از ولایت تا به من و شما ثابت کنه در دفاع از ولایت و بودن یا جمع بودن مهم نیست حتی اگر یک زن هستی باید در معرفی تلاش کنی. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f ارتباط با ادمین روزهای دوشنبه 🆔 @YaMahdi_Salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ تا کنون برای امام زمان چه کرده ایم؟ یا جداه! شما در تتها ماندید، من هم در این زمان تنها ماندم... یک طرف هستند و برای خود میکنند و من هم در یک طرف ماندم... چرا به مردم نمیگویند من هستم؟ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : : با گیتار قدیمی برادرم شروع کردم. هم استاد خوب نبود هم اون ساز قدیمی! هر دوشون رو عوض کردم. اول از همه یه گیتار نو خریدم و بعد یه کلاس موسیقی رفتم که یکی از دوستای برادرم معرفی کرده بود. کلاس که چه عرض کنم، یه خونه قدیمی و خالی دوطبقه بود. یه خونه دو طبقه که تنها چیزی که توش وجود نداشت حس هنرمندی بود! 🙄 با یه استاد میانسال و نحیف که دائم داشت سیگار میکشید! 😐 زمان هایی که به آموزش من اختصاص میداد بدترین ها بود! ساعت یک ظهر، دو ظهر!! یعنی دقیقا مرده ترین زمان ممکن... شاید فکر کنید چطور خانواده اجازه دادن من اینجور جایی برم؟! 🙈 باید بگم که مامانم همیشه همراهم بود ☺️ با همون مشکی که چهره اش رو نورانی تر از همیشه میکرد و یه انگشت که مسئولیت پنهان کردن بخشی از رو به عهده داشت! 😍 شاید حتی قابل تصور نباشه مادری که بخش زیادی از عمرش رو پای یا در حال بود، چقدر دیدن چنین شرایطی براش سخت بود! ولی هیچی نمی گفت! فقط هر بار که میرفتیم میگفت: "مامان من مطمئنم تو یه روزی میشی! پس هرکاری رو شروع کردی بهترینش باش" شاید میخواست همراهم باشه تا آخرش! که خودم بفهمم حتی بهترین بودن تو این شرایط، حتی آخرش هم نیست... مامانم تندتند غذای بقیه رو آماده میکرد، ناهارمون رو می خوردیم و دوتایی راهی می شدیم. فکر کنم سه تا تاکسی باید سوار و پیاده می شدیم. تصور کنید یه خانم چادری میانسال که دختر بدحجابش رو با یه ساز بزرگ اونم سر ظهر میبره کلاس موسیقی! و مجبوره یک ساعت دود سیگار یکی رو تحمل کنه تا دخترش بدونه نیست! 😞 اونم دختری که تا سال قبل رتبه اول منطقه تو حفظ قرآن شده بود! هرچند بابام این شرایط رو دوست داشت و اغلب موارد خودش مارو می رسوند کلاس موسیقی 😁 یا وقتی مهمون می اومد با افتخار می گفت: بابا برو اون سازت رو بیار بزن! 😉 اما مامانم.... شرایطی داشت که احتمالا کمتر کسی تجربه اش رو داشته ولی او داشت به مدیریتش میکرد! شاید خودش زیادی نداشت و تربیت متناقض خسته اش کرده بود اما برای اینکه ما متوجه این بزرگ نشیم خیلی زحمت کشید... البته بگم توی اون مرحله از زندگیم درسم همچنان بود! شاید همین درس خوندن خیلی از حواس پرتی هام رو کم میکرد... تا جایی که یه بار تو مراسم اولیا و مربیان مامانم رو صدا زده بودن و پیش همه خانواده ها از من تعریف کرده بودن 🤓 وقتی اومد خونه خیلی خوشحال بود! ولی هیچی نگفت تا آخر شب بوسم کرد و گفت امروز چه اتفاقی براش افتاده و از اینکه یه مامان چادری مورد تشویق قرار گرفته چقدر حس خوبی داشته ☺️ میگم چون مامانم نمیخواست درس خوندن من رو به رخ بقیه خواهر برادرهام بکشه! هیچ وقت یادم نمیاد اونها رو با من مقایسه کرده باشه... هیچ وقت! ادامه دارد.... 💠 رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 : : روز کنسرت فرارسید... و من اون یک ثانیه رو اصلاح کرده بودم! 😍 مامانم برعکس تمام اجراهای قبلی نتونست بیاد، مهمون داشتیم و من تنها رفتم... بابام من رو رسوند تالار اجرا و آخر شب هم اومد دنبالم... تو تمام اجرا به این فکر میکردم: تنها کسی که الان من رو می بینه خداست! ☺️ قرار بود همه لباس مشکی بپوشن. یه مانتو بلند مشکی با شلوار مشکی و یه شال عرض پهن سرم کرده بودم. برای اولین بار یه هِد بستم به سرم و حتی یه تار موم هم معلوم نبود... رضا نوازنده ی ویولنسل تا منو دید بلند گفت: "بعضی ها انگار اومدن هیئت 😏 " به روی خودم نیاوردم چون میدونستم این تازه شروع ماجراست! وارد سالن شدیم. رفتیم بالا و مثل همیشه چند قدمی اومدیم جلو نزدیک تماشاگرها... بعد رو عمود بر بدنم گرفتم و تعظیم کردم! یاد رکوع های مامانم افتادم.... آخه مگه کسی جز خدا لایق این هست؟!😞 تمام طول اجرا متمرکز بودم تا باشم! همونی که مامانم میخواست....😍 اجرای اول خیلی شاد بود! همزمان با نواختن ما تمام اون سالن ششصد نفری دست میزدن! 🙈 وقتی برنامه تموم شد همه با دسته گل اومدن سمت هنرمنداشون! جز من که بودم... سازم رو گرفتم دستم، گذاشتم تو ساک مخصوص خودش و بدون خداحافظی از همه دوستایی که سرشون حسابی گرم بود آروم از تالار اجرا اومدم بیرون.... بابام با یه لبخند منتظرم بود و گفت: "مهمونا منتظرن! 😊 من بهشون گفتم باید برم دنبال دخترم کنسرت داره 😎" افتخار توی لحنش موج میزد اما نمیدونست اون آخرین اجرای من بود!! ذهنم پر از سوال شده بود؛ چرا باید به کسی جز خالقم تعظیم کنم؟ چرا باید تنها فایده ی من برای اینهمه آدم فقط چند ساعت دست زدن اونها باشه؟ چرا باید پوشش من روی نگاه اونها به من اثر داشته باشه؟ و کلی سوال بدونه جواب.... بنابراین تصمیم گرفتم برم آموزشگاه و تقاضای تعلیق کنم 😁 به استادم گفتم: "ببخشید من کنکور دارم و فعلا نمی تونم بیام" با ناراحتی گفت: "پشیمون میشی! طرف دکتری گرفته دوباره برگشته میگه کاش ول نکرده بودم..." گفتم: "حالا باشه بعد از کنکور دوباره خدمت میرسم" بلند شد و به تابلوش اشاره کرد و گفت: " چرا تولد مهسا نیومدی؟ آخه عکسی از تو اینجا نیست!" لبخند زدم و خداحافظی کردم. درحالی که داشتم در رو میبستم زیر لب گفتم: "خدا نمیخواست اثری از من اینجا بشه!" 😊 گیتارم رو به همراه اون همه کتاب نت موسیقی مختلف که تقریبا یه قفسه از کتابخونه رو پُر کرده بودن جمع کردم و گذاشتم کنار. همه فکر کردن من بخاطر درسم رو موقتا گذاشتم کنار و کلاس نمیرم... طبیعی هم به نظر می رسید 🤓 تا اینکه عید نوروز یا همون عید طلایی بچه مدرسه ای ها رسید... مادربزرگه مامانم فوت کرد!😔 همه تصمیم گرفتن برن شهرستان جز مامانم! گفت: " با اومدنه من سرنوشت مادربزرگم تغییر نمیکنه ولی شاید با نیومدنم سرنوشت بچه ام عوض بشه" مامانم موند و همه ی حرف و حدیث های فامیل رو به جون خرید تا من درس بخونم.... موند و بخاطر آینده من جنگید! مامانم برای سرنوشت تک تک بچه هاش وقت و انرژی گذاشته و هیچ وقت نگفته خسته شدم! ادامه دارد.... 💠 رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f