eitaa logo
بشنو از زن چون حکایت می‌کند
452 دنبال‌کننده
319 عکس
242 ویدیو
19 فایل
🌹ضیافتی اندیشه ورزانه به نام حضرت مادر سلام الله علیها . 📩راه ارتباطی جهت پیشنهادات خوب شما رفیقان طریق: @Beshnoazzan
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای بهترین کتاب خانه جهان برای تفکر : من فقط «یک بار» اینجا آمده‌ام. بار دوم اگر قرار باشد بیایم، یک جوری می‌پیچانم.. تعارف که ندارم. بدنم نمی‌کشد. عقلم نمی‌کشد. این است و عشق‌ و زهد محمدی است که بارها و بارها او را به اینجا کشانده، به ؛ محمدی که به رسم اجداد حنیفش به همین پاتوق اجدادی می‌آمد و شب‌ها و روزهای متمادی می‌شد مستأجر وادی حیرت. تاریخ می‌نویسند استخوان‌های گونه‌اش بیرون زده بود و باد که پیراهن عربی اش را به بازی می‌گرفت، می‌شد استخوانهای صدفی دنده هایش را شمرد... من بمیرم برای درد پاهای خدیجه خاتون که همه این مسافت را بی پله و راه، مثل غزالی چالاک بارها و بارها آمد با ساروقی فطیر و خرما و کوزه‌ای اب برای افطار شویش و چه خنک لبخندی می‌زده محمد که خستگی را از جان خدیجه پرواز می داده. چه ساعتی از چه شبی از کجای تاریخ بوده که آن اساطیری باشکوه اتفاق افتاده؟ آن لحظه ای که تکان بالهای جبریل غبار از صخره ها بلند کرده و مارمولکی فضول را به شکاف سنگی خزانده؛ همان لحظه که هبوط کرده پیشاپیش محمد و رسا و آرام در مقابلش گفته «اقرا ؛بخوان!» محمد را بغل کرده و گفته: «ما أنا بقارئ» و سه بار جبریل گفته بخوان. بخوان به نام پروردگارت که آفرید انسان را از لخته‌ای خون و محمد لرزیده و دندان‌هایش به هم خورده و یال کوه را شیبه شده به پایین. آدم حرفش را به زنش نگوید به که بگوید؟ رفته خانه و به خدیجه  گفته و خدیجه لرزَش را به شمدی شاید دستباف خودش پوشانده است. این چه سِرّی است؟ این چه عشقی است که پیرزن تُرک را با آنژیوکت در دست هزار و چهارصد سال بعد کشانده اینجا؟ به باند فرودگاه جبرئیل. تازه صف به جای سختش رسیده. از لای درز سنگها مثل خرگوشی ترسیده و بی پناه می‌خزم به سمت حرا. مهیب است؛ اسطوره ای. یعنی محمد ما به این سنگها دست زده؟ بالاخره غار حرا نمایان می‌شود. آن جوری هم که می‌گویند، غار نیست. در واقع چند تخته سنگ است که مثل کتابهای جلدچرمی و چرب کتابخانه‌ای پریشان، روی هم یله شده‌اند و پیغمبری که معجزه‌اش و بوده، در سایه این کتابهای سنگی با فرشته‌ای ملاقات کرده؛ فرشته‌ای که از آسمان کلمه سوغات آورده برای یک ؛ فرشته‌ای که شغلش جابجایی کلمات است از خدا برای حبیب خدا. چند دقیقه‌ای مات عطش رعیت محمدم برای عرض ارادتشان. حرا دقیقاً به اندازه یک نفر جا دارد؛ نه بیشتر نه کمتر، بهترین کتابخانه جهان است برای تفکر و بعثت. حِرا را فاصله می‌گیرم که به اندازه یک نفر جا باشد برای زیارت. زل زده‌ام به بیت‌الله و اینکه همه این مسیر را محمدِ ما پیاده می‌آمده، خدایا این محمد چقدر زحمت ما را کشیده. چقدر خون دل خورده. چقدر اذیت شده!!! ✍️ 📖:خال سیاه عربی 💠@ziafat_andishe ...