eitaa logo
زیارت عاشورا نکا
576 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
30.2هزار ویدیو
140 فایل
🕋 کانال رسمی مراسم زیارت عاشورا مسجد امام رضا (ع) نکا هر هفته جمعه ساعت ۶:۳۰صبح باحضور مداحان بنام شهرستانی و استانی همراه با پذیرایی صبحانه 🕋 👈🏻 ارتباط با ستاد برگزاری مراسم : ⚠️ @Haji3645
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ●{به نقل از شهید}● (نرگس سالخورده) تازه نامزد کرده بود.💍♥️ خواهرها با نشسته بودیم و داشتیم از حرف میزدیم. آبجے‌‌ محبوبه داشت از خاطره اے‌‌ تعریف میکرد که معمولی بود و اصلا احساسے‌‌ و عاطفی نبود خاطره اش یکهو بغضش ترکید و اشکش جارے‌‌ شد. ما همه خشمان زد‌.😳 گفت: آبجے‌‌‼️ اینطورے‌‌ میگے‌‌ ، دلم یه جورے‌‌ میشه.🥲 ماهم منقلب شدیم ؛ ولی بغلش کردیم تا آرام شود. بوسیدیمش و با کمے‌‌ شوخے‌‌ گفتم : آخه‌ چرا اینقدر رو دوست دارے‌‌⁉️ آخه اون که دوست داشتنے‌‌ نیست!😄 بین گریه ، خنده اش هم گرفته بود. آن روز سرکار بود. تازه فهمیدم چقدر را دوست دارد.😍 او میدانست بعد از ساعت کار و اداره برمیگردد خانه ، اما آنقدر میشد 🍂💔 که با کمترین یادآورے‌‌ اشکش در مے‌‌آمد. برگرفته از کتابِ 📚 🕊 ✅ با ما همراه شوید...👇👇 🌹📡 @nekavang 📡🌹 🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🌱 ●{به نقل از شهید}● (محبوبه سالخورده) وقتے‌‌ روزهاے‌‌ عقدش نزدیک شد♥️💍؛ مدام نازش را میکشیدم‌ آخرے‌‌ بود و عزیزدلمان.😍 من هم که خواهر بزرگتر بودم ؛ احساسم با او یک جور دیگر بود. او را که‌ نگاه میکردم ؛ قد و بالایش را ، خندیدن و حرف زدنش را که میدیدم ، دلم غنج میزد.🤩 یاد روزهایے‌‌ افتادم که او را روے‌‌ دوشم میگذاشتم و برایش آنقدر آهسته آهسته آواز میخواندم🎼 تا خوابش ببرد.😴 موقع عقد💍 ؛ به به شوخے‌‌ گفتم: من در حق مادرے‌‌ کردم.😌 که حرف مرا شنید ، خندید و گفت: این حرف محبوبه یعنے‌‌ هم خواهرشوهرته ، هم مادرشوهرت.😅 باید بیشتر بهش احترام بزارے‌‌.😁 خندیدیم و من صورتِ را بوسیدم و گفتم: قصدم این نبود ، منظورم این بود که خیلے‌‌ باید مواظبِ باشے‌‌.😉 من هم حس خواهرانه بهش دارم و هم مادرانه.😇 نمیخوام را پیش تو ناراحت ببینم. آنقدر رو روے‌‌ شونه هام نگه داشتم تا خوابش ببره...😶 پا شد و شانه‌هایم را بوسید. .👇👇 🌹📡 @nekavang 📡🌹 🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🌱 ●{به نقل از شهید}● (محبوبه سالخورده) وقتے‌‌ روزهاے‌‌ عقدش نزدیک شد♥️💍؛ مدام نازش را میکشیدم‌ آخرے‌‌ بود و عزیزدلمان.😍 من هم که خواهر بزرگتر بودم ؛ احساسم با او یک جور دیگر بود. او را که‌ نگاه میکردم ؛ قد و بالایش را ، خندیدن و حرف زدنش را که میدیدم ، دلم غنج میزد.🤩 یاد روزهایے‌‌ افتادم که او را روے‌‌ دوشم میگذاشتم و برایش آنقدر آهسته آهسته آواز میخواندم🎼 تا خوابش ببرد.😴 موقع عقد💍 ؛ به به شوخے‌‌ گفتم: من در حق مادرے‌‌ کردم.😌 که حرف مرا شنید ، خندید و گفت: این حرف محبوبه یعنے‌‌ هم خواهرشوهرته ، هم مادرشوهرت.😅 باید بیشتر بهش احترام بزارے‌‌.😁 خندیدیم و من صورتِ را بوسیدم و گفتم: قصدم این نبود ، منظورم این بود که خیلے‌‌ باید مواظبِ باشے‌‌.😉 من هم حس خواهرانه بهش دارم و هم مادرانه.😇 نمیخوام را پیش تو ناراحت ببینم. آنقدر رو روے‌‌ شونه هام نگه داشتم تا خوابش ببره...😶 پا شد و شانه‌هایم را بوسید. .👇👇 🌹📡 @nekavang 📡🌹 🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈